۱۸- باب: رَفْعِ الأَمَانَةِ
باب [۱۸]: از بین رفتن امانت
۲۱۱۴- حَدَّثَنَا حُذَيْفَةُ سقَالَ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ جحَدِيثَيْنِ، رَأَيْتُ أَحَدَهُمَا وَأَنَا أَنْتَظِرُ الآخَرَ: حَدَّثَنَا: «أَنَّ الأَمَانَةَ نَزَلَتْ فِي جَذْرِ قُلُوبِ الرِّجَالِ، ثُمَّ عَلِمُوا مِنَ القُرْآنِ، ثُمَّ عَلِمُوا مِنَ السُّنَّةِ» وَحَدَّثَنَا عَنْ رَفْعِهَا قَالَ: «يَنَامُ الرَّجُلُ النَّوْمَةَ، فَتُقْبَضُ الأَمَانَةُ مِنْ قَلْبِهِ، فَيَظَلُّ أَثَرُهَا مِثْلَ أَثَرِ الوَكْتِ، ثُمَّ يَنَامُ النَّوْمَةَ فَتُقْبَضُ فَيَبْقَى أَثَرُهَا مِثْلَ المَجْلِ، كَجَمْرٍ دَحْرَجْتَهُ عَلَى رِجْلِكَ فَنَفِطَ، فَتَرَاهُ مُنْتَبِرًا وَلَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ، فَيُصْبِحُ النَّاسُ يَتَبَايَعُونَ، فَلاَ يَكَادُ أَحَدٌ يُؤَدِّي الأَمَانَةَ، فَيُقَالُ: إِنَّ فِي بَنِي فُلاَنٍ رَجُلًا أَمِينًا، وَيُقَالُ لِلرَّجُلِ: مَا أَعْقَلَهُ وَمَا أَظْرَفَهُ وَمَا أَجْلَدَهُ، وَمَا فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةِ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ» وَلَقَدْ أَتَى عَلَيَّ زَمَانٌ وَمَا أُبَالِي أَيَّكُمْ بَايَعْتُ، لَئِنْ كَانَ مُسْلِمًا رَدَّهُ عَلَيَّ الإِسْلاَمُ، وَإِنْ كَانَ نَصْرَانِيًّا رَدَّهُ عَلَيَّ سَاعِيهِ، فَأَمَّا اليَوْمَ: فَمَا كُنْتُ أُبَايِعُ إِلَّا فُلاَنًا وَفُلاَنًا [رواه البخاری: ۶۴٩٧].
۲۱۱۴- از حذیفهسروایت است که گفت: پیامبر خدا جبرای ما دو حدیث گفتند، که یکی دیدم و منتظر دیگری میباشم.
فرمودند: «امانت در اصل دل مردم نازل شد، و بعد از آن، از قرآن و سپس از سنت دانستند [که باید امانت را مراعات نمایند]».
و باز در مورد از بین رفتن امانت صحبت نموده و فرمودند: «[وقتی میآید] که شخص میخوابد، و چون از خواب بیدار میشود، امانت از دلش گرفته شده ولی اثر اندکی از آن باقی نمیماند، بعد از آن بار دیگر میخوابد، و چون از خواب بیدار میشود، باز هم امانت از دلش گرفته میشود، و چیزی که از آن باقی میماند، مانند آنکه آتشی را بر روی پایت بیندازی، و پایت آبله شود، و گرچه آبله بر آمده به نظرت میرسد ولی در آن چیزی نیست».
«و مردم به خرید و فروش میپردازند، ولی تقریبا کسی امانت را مراعات نمیکند، [تا جای که مردم بیکدیگر] میگویند: در فلان قوم یک نفر امانت دار پیدا میشود، و چه بسا گفته میشود که فلان شخص چقدر هشیار است، چقدر فهمیده است، و چقدر چالاک است، ولی افسوس که در دلش ذرۀ از ایمان وجود ندارد».
حذیفهسمیگوید: روزگاری بود که اهمیت نمیدادم که با کدام یک از شما خرید و فروش میکنم، اگر مسلمان بود، به اساس اسلام [حق مرا] پس میداد، و اگر نصرانی بود، ضامنش پس میداد، ولی امروز جز با فلانی و فلانی معامله و خرید و فروش نمیکنم [۲۶۳].
۲۱۱۵- عَنِ أبْنَ عُمَرَ ب، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: «إِنَّمَا النَّاسُ كَالإِبِلِ المِائَةِ، لاَ تَكَادُ تَجِدُ فِيهَا رَاحِلَةً» [رواه البخاری:۶۴٩۸].
۲۱۱۵- از ابن عمربروایت است که گفت: پیامبر خدا جرا شنیدم که میفرمودند: «مردمان مانند [گلۀ] شتر صد تائی است، ولی تقریبا شتر قابل سوار شدن را در بین آنها نمییابی» [۲۶۴].
[۲۶۳] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) معنی سخن حذیفهساین است که: امانت و امانت داری آنچنان از بین مردم رخت بر بسته است که جز همین دو نفر، کس دیگری امانت را مراعات نمیکند، و از این سبب است که جز با همین دو نفر با کس دیگری خرید و فروش کرده نمیتوانم، زیرا اگر از آنها چیزی بخرم، مرا فریب میدهند، و اگر به آنها چیزی بفروشم، حق مرا نمیدهند. ۲) آنچه را که حذیفهسدر مورد از بین رفتن امانت و دوری از امانت داری میگوید چیزی است که در زمان صحابهشپیش از این به یک هزار و چهار صد سال بوده است، و اگر حذیفهسامروز زنده میبود، و دوری مردم از مانت و امانت داری را مشاهده میکرد، نمیدانم که چه میگفت؟ [۲۶۴] مقصد پیامبر خدا جاین است که مردمان از نگاه تعداد بسیار هستند، ولی کسی که از نگاه دینداری و خدا ترسی بشود بر وی اطمینان کرد، بسیار کم است.