۳٠- باب: الْغَيْرَةِ
باب [۳٠]: غیرت
۱۸۶۵- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، عَنِ النَّبِيِّ جأَنَّهُ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ يَغَارُ، وَغَيْرَةُ اللَّهِ أَنْ يَأْتِيَ المُؤْمِنُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ» [رواه الخاری: ۵۲۲۳].
۱۸۶۵- از ابو هریرهساز پامبر خدا جروایت است که فرمودند: «خداوند غیرت میکند، و غیرت خدا این است که مؤمن مرتکب چیزی شود که خدا حرام کرده است».
۱۸۶۶- عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ ب، قَالَتْ: تَزَوَّجَنِي الزُّبَيْرُ، وَمَا لَهُ فِي الأَرْضِ مِنْ مَالٍ وَلاَ مَمْلُوكٍ، وَلاَ شَيْءٍ غَيْرَ نَاضِحٍ وَغَيْرَ فَرَسِهِ، فَكُنْتُ أَعْلِفُ فَرَسَهُ وَأَسْتَقِي المَاءَ، وَأَخْرِزُ غَرْبَهُ وَأَعْجِنُ، وَلَمْ أَكُنْ أُحْسِنُ أَخْبِزُ، وَكَانَ يَخْبِزُ جَارَاتٌ لِي مِنَ الأَنْصَارِ، وَكُنَّ نِسْوَةَ صِدْقٍ، وَكُنْتُ أَنْقُلُ النَّوَى مِنْ أَرْضِ الزُّبَيْرِ الَّتِي أَقْطَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ جعَلَى رَأْسِي، وَهِيَ مِنِّي عَلَى ثُلُثَيْ فَرْسَخٍ، فَجِئْتُ يَوْمًا وَالنَّوَى عَلَى رَأْسِي، فَلَقِيتُ رَسُولَ اللَّهِ جوَمَعَهُ نَفَرٌ مِنَ الأَنْصَارِ، فَدَعَانِي ثُمَّ قَالَ: «إِخْ إِخْ» لِيَحْمِلَنِي خَلْفَهُ، فَاسْتَحْيَيْتُ أَنْ أَسِيرَ مَعَ الرِّجَالِ، وَذَكَرْتُ الزُّبَيْرَ وَغَيْرَتَهُ وَكَانَ أَغْيَرَ النَّاسِ، فَعَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ جأَنِّي قَدِ اسْتَحْيَيْتُ فَمَضَى، فَجِئْتُ الزُّبَيْرَ فَقُلْتُ: لَقِيَنِي رَسُولُ اللَّهِ ج، وَعَلَى رَأْسِي النَّوَى، وَمَعَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَأَنَاخَ لِأَرْكَبَ، فَاسْتَحْيَيْتُ مِنْهُ وَعَرَفْتُ غَيْرَتَكَ، فَقَالَ: وَاللَّهِ لَحَمْلُكِ النَّوَى كَانَ أَشَدَّ عَلَيَّ مِنْ رُكُوبِكِ مَعَهُ، قَالَتْ: حَتَّى أَرْسَلَ إِلَيَّ أَبُو بَكْرٍ بَعْدَ ذَلِكَ بِخَادِمٍ تَكْفِينِي سِيَاسَةَ الفَرَسِ، فَكَأَنَّمَا أَعْتَقَنِي» [رواه الخاری: ۵۲۲۴].
۱۸۶۶- از اسماء بنت ابوبکربروایت است که گفت: هنگامی که زُبیرسبا من ازدوج نمود، در روی زمین به جز از یک شتر و یک اسپ، مال و ملک دیگری نداشت، من اسپش را علف میدادم، و به خانه آب میآوردم، پارگیهای دلوش را میدوختم، و برایش خمیر میکردم، و چون خودم نان پختن را یاد نداشتم همسایههای انصارم که زنهای نیکی بودند میآمدند و برایم نان میپختند، و خستههای خرما را از زمینی که پیامبر خدا جبرای زُبیر داده بودند، بر روی سرم به خانه انتقال میدادم، و این زمین دو ثُلث فرسخ از خانۀ ما دور بود [۳٧].
روزی آمدم و در حالی که خستههای خرما بر روی سرم بود، در بین راه با پیامبر خدا جدر حالی که عدۀ از مردم انصار با ایشان بودند، ملاقی شدم، پیامبر خدا جمرا طلبیدند و به شتر خود (إخ) (إخ) کردند، تا پشت سر خود سوار کنند، ولی من از اینکه با مردها یکجا بروم شرمیدم، و علاوه بر آن از غیرت زُبیرسکه با غیرتترین مردمان بود یادم آمد، پیامبر خدا جفهمیدند که من خجالت میکشم، [چیزی نگفتند] و رفتند.
نزد زُبیر آمدم و گفتم که در راه در حالی که طشت خستههای خرما بر روی سرم بود پیامبر خدا جرا که با عدۀ از صحابههای خود به راه میرفتند ملاقی شدم، ایشان شتر خود را خواباندند تا مرا با خود سوار کنند، ولی من خجالت کشیدم و غیرت تو را میدانستم.
زبیرسگفت: به خداوند سوگند اینکه خستههای خرما را برداشته بودی، بر من سختتر از سوار شدن تو با پیامبر جبود.
اسماءلگفت: [به همین حال ادامه میدادم] تا اینکه ابوبکرسبرایم خادمی فرستاد، و آن خادم سر پرستی اسپ را بر عهده گرفت، و به این کار خود گویا مرا از غلامی آزاد کرد [۳۸].
[۳٧] هر فرسخ شرعی، سه میل، و هر میل چهار هزار قدم است، پس هر فرسخ دوازده هزار قدم، و دو ثلث فرسخ هشت هزار قدم میشود. [۳۸] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) بعضی علمای معاصر، با استناد بر این حدیث گفتهاند که خدمت زن برای شوهر واجب است ولی جمهور علماء بر این نظراند که خدمت کردن زن برای شوهر واجب نیست، و چیزی را که اسماءلانجام میداد، به رضایت و خوشی خود انجام میداد، نه روی وجوب ولزوم. ۲) سؤالی که شاید به ذهن خواننده خطور کند این است که: اسماءلخواهر عائشهلکه همسر پیامبر خدا جمیباشد بود، و طوری که معلوم است، شوهر خواهر برای زن محرم شمرده نمیشود، پس در این صورت چگونه پیامبر خدا جخواستند که اسماء را پشت سر خود سوار کنند؟ امام عینی/از این سؤال چنین جواب میدهد که: چون خواهر اسماء که عائشهلباشد، همسر پیامبر خدا جبود، از این جهت اسماء برایشان محرم شرمرده میشد، ولی بدون شک این سخن صحیح نیست، زیرا شوهر خواهر به هیچ وجه برای زن محرم شمرده نمیشود، زیرا محرم زن کسی است که نکاحش برای وی به طور ابد حرام باشد، و طری که معلوم است، تحریم نکاح زن برای شوهر خواهرش، تحریم مؤقت است نه تحریم مؤبد، به این معنی که اگر کسی همسرش وفات نماید و یا او را طلاق بدهد، میتواند خواهر زنش را به نکاح بگیرد. و فکر میکنم روی همین علت باشد که خود امام عینی/متصل به این سخنش میگوید: و یا شاید این کار پیش از حجاب بوده باشد، و البته این هم مقبولیت چندانی ندارد، زیرا حجاب عبارت از آن است که زن آنچه را که از جسمش عورت است بپوشاند، ولی تماس جسم زن با جسم نامحرم همان طور که بعد از نزول حجاب حرام بود، پیش از نزول حجاب نیز حرام بود، و آنچه را که اسماءلمیگوید این است که پیامبر خدا جمیخواستند او را پشت سر خود سوار کنند، که در این صورت به طور یقین جسم آنها باهم تماس میکرد، و این عمل پیش از حجاب نیز حرام بود. ولی امام ابن حجر/جواب دیگری میدهد که تا حد زیادی قابل قبول است، وی میگوید: اینکه اسماءلمیگوید که: پیامبر خدا جشتر خود را خوابندند که مرا پشت سر خود سوار کنند، فهم خود اسماءلمیباشد، و واقعیت این است که پیامبر خدا جشتر خود را خواباندند تا اسماء را بر آن سوار کنند و خودشان بر شتر دیگری سوار شوند، که در این صورت مشکلی پیش نمیآید، و این جواب در واقع جواب خوب و قانع کنندهای است، و با این هم خالی از اشکال نیست، و اشکالی که دارد این است که به این توجیه، فهم خود را از فهم صحابۀ که راوی حدیث، و صاحبشان قضیه است، بالاتر و راجحتر دانسته ایم، زیرا خود اسماءلمیگوید که شتر خود را خواباندند تا مرا پشت سر خود سوار کنند، که در این صورت قبول این توجیه را نیز تا جایی مشکل میسازد، والله تعالی أعلم.