۱۱- باب: عَرْضِ المَرْأةِ نَفْسَهَا عَلَى الرَّجُلِ الصَّالِحِ
باب [۱۱]: زنی که با شخص نیکی پیشنهاد ازدواج میدهد
۱۸۴۵- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س: أَنَّ امْرَأَةً عَرَضَتْ نَفْسَهَا عَلَى النَّبِيِّ ج، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ زَوِّجْنِيهَا، فَقَالَ: «مَا عِنْدَكَ؟» قَالَ: مَا عِنْدِي شَيْءٌ، قَالَ: «اذْهَبْ فَالْتَمِسْ وَلَوْ خَاتَمًا مِنْ حَدِيدٍ»، فَذَهَبَ ثُمَّ رَجَعَ، فَقَالَ: لاَ وَاللَّهِ مَا وَجَدْتُ شَيْئًا وَلاَ خَاتَمًا مِنْ حَدِيدٍ، وَلَكِنْ هَذَا إِزَارِي وَلَهَا نِصْفُهُ - قَالَ سَهْلٌ: وَمَا لَهُ رِدَاءٌ - فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «وَمَا تَصْنَعُ بِإِزَارِكَ، إِنْ لَبِسْتَهُ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهَا مِنْهُ شَيْءٌ، وَإِنْ لَبِسَتْهُ لَمْ يَكُنْ عَلَيْكَ مِنْهُ شَيْءٌ»، فَجَلَسَ الرَّجُلُ حَتَّى إِذَا طَالَ مَجْلِسُهُ قَامَ، فَرَآهُ النَّبِيُّ جفَدَعَاهُ - أَوْ دُعِيَ لَهُ - فَقَالَ لَهُ: «مَاذَا مَعَكَ مِنَ القُرْآنِ؟» فَقَالَ: مَعِي سُورَةُ كَذَا وَسُورَةُ كَذَا - لِسُوَرٍ يُعَدِّدُهَا - فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَمْلَكْنَاكَهَا بِمَا مَعَكَ مِنَ القُرْآنِ» [رواه البخاری: ۵۱۲۱].
۱۸۴۵- از سهل بن سعدسروایت است که زنی خود را [جهت ازدواج] برای پیامبر خدا جپیشنهاد کرد.
شخصی گفت: یا رسول الله! او را برای من به نکاح بدهید.
فرمودند: «چه داری»؟
گفت: هیچ چیزی ندارم.
فرمودند: «برو جستجو کن، ولو آنکه انگشتری از آن باشد».
آن شخص رفت و باز آمد و گفت: به خداوند سوگند هیچ چیزی را نیافتم حتی انگشتر آهنی را، ولی همین ازار را دارم، و نیم آن را برای همین زن میدهم، و سهل را وی حدیث گفت که آن شخص ردائی نداشت، [یعنی: تنها همان ازار را داشت].
پیامبر خدا جفرمودند: با این ازار چه میتواند بکند؟ اگر تو آن را بپوشی به او چیزی نمیرسد، و اگر او آن را بپوشد به تو چیزی نمیرسد».
آن شخص نشست، و بعد از انتظار بسیار برخاست که برود، پیامبر خدا جاو را دیده و صدا کردند – و یا کسی او را خواست که نزد پیامبر خدا جبرود برایش گفتند: «از قرآن چه یاد داری»؟
گفت: فلان و فلان سوره را، و چندین سوره را نام برد.
پیامبر خدا جفرمودند: «در مقابل آنچه که از قرآن حفظ داری او را برایت به نکاح دادیم» [۱٩].
[۱٩] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) نکاح در مقابل حفظ داشتن قرآن، صحت پیدا میکند. ۲) در چنین حالتی در نزد امام شافعی/همین چیز برای زن مهر قرار داده میشود و مهر دیگری برایش نیست، و احناف میگویند: در این صورت برای زن مهر مثل ثابت میگردد، زیرا حرف (ب) در این قول پیامبر خدا جکه فرمودند: «بِمَا مَعَكَ مِنَ القُرْآنِ»برای سببیت است، و معانیش چنین است که به سبب آنچه که از قرآن حفظ داری این زن را برایت به نکاح دادم، و این عبارت، دلالت بر اکرام پیامبر خدا جنسبت به آن شخص به سبب حفظ قرآن کریم دارد، نه دلالت بر سقوط مهر، پس مهر برای آن زن ثابت میگردد، و چون در خود عقد، مهر تعیین نشده است، پس مهری که لازم میگردد مهر مثل است. ۳) مراد از مهر مثل آن است که: مهر زنی که مثل آن زن در کمال و جمال وغیره امتیازات باشد، ثابت میشود، و در این مورد، زنی در نظر گرفته میشود که از وابستگان زن بوده و یا از قوم و قبیلهاش باشند، مانند: خواهر زن، خواهر زادۀ زن، برادر زادۀ زن، همسایۀ زن، و امثال اینها.