۱٧- باب: «لَمْ يَكُنِ النَّبِيُّ جفَاحِشاً وَلاَ مُتَفَحِّشاً»
باب [۱٧]: پیامبر خدا جبد زبان و ناسزا گوی نبودند
۲٠۲٧- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ سقَالَ: لَمْ يَكُنِ النَّبِيُّ جسَبَّابًا، وَلاَ فَحَّاشًا، وَلاَ لَعَّانًا، كَانَ يَقُولُ لِأَحَدِنَا عِنْدَ المَعْتِبَةِ: «مَا لَهُ تَرِبَ جَبِينُهُ» [رواه البخاری: ۶٠۳۱].
۲٠۲٧- از انس بن مالکسروایت است که گفت: پیامبر خدا جدشنام دهنده، و فحش دهنده و لعنت کننده نبودند، هنگام قهر برای مایان چنین میگفتند: «چرا [فلانی] چنین کرده است، پیشانیاش خاک آلود شود» [۱٧٧].
[۱٧٧] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: طبیعت بشر چنین است که اگر کسی سبب قهر و غضبش میگردد، این شخص عکس العمل نشان داده یا او را دشنام میدهد، یا برایش فشح میدهد، و یا لعنتش میکند، ولی نبی کریم جبا ادب نبوت، از این کارهای زشت برئ بودند، و تنها چیزی که در چنین حالتی میگفتند این بود که پیشانیاش خاک آلود شود، و این سخن نه دشنامی بود، و نه فحشی، و نه لعنتی، بلکه سخنی بود که بنابر عرف بر زبانها جاری بود، و البته کسی که خداوند متعال متکفل ادبش باشد، چنین است، پیامبر خدا جمیفرمایند: «أَدَّبَبِيْ رَبِّيْ فَأَحْسَنَ تَأْدِيْبِيْ»، یعنی مرا پروردگارم ادب کرد، و خوب ادب کرد.