٧- باب: مَنْ لَمْ يُرْقَ
باب [٧]: کسی که به تعویذات معالجه نکرده است
۱٩۶۸- عَنْ ابْنُ عَبَّاسٍ بقَالَ: رَسُولُ اللَّهِ ج: «عُرِضَتْ عَلَيَّ الأُمَمُ، فَجَعَلَ النَّبِيُّ وَالنَّبِيَّانِ يَمُرُّونَ مَعَهُمُ الرَّهْطُ، وَالنَّبِيُّ لَيْسَ مَعَهُ أَحَدٌ، حَتَّى رُفِعَ لِي سَوَادٌ عَظِيمٌ، قُلْتُ: مَا هَذَا؟ أُمَّتِي هَذِهِ؟ قِيلَ: بَلْ هَذَا مُوسَى وَقَوْمُهُ، قِيلَ: انْظُرْ إِلَى الأُفُقِ، فَإِذَا سَوَادٌ يَمْلَأُ الأُفُقَ، ثُمَّ قِيلَ لِي: انْظُرْ هَا هُنَا وَهَا هُنَا فِي آفَاقِ السَّمَاءِ، فَإِذَا سَوَادٌ قَدْ مَلَأَ الأُفُقَ، قِيلَ: هَذِهِ أُمَّتُكَ، وَيَدْخُلُ الجَنَّةَ مِنْ هَؤُلاَءِ سَبْعُونَ أَلْفًا بِغَيْرِ حِسَابٍ» ثُمَّ دَخَلَ وَلَمْ يُبَيِّنْ لَهُمْ، فَأَفَاضَ القَوْمُ، وَقَالُوا: نَحْنُ الَّذِينَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاتَّبَعْنَا رَسُولَهُ، فَنَحْنُ هُمْ، أَوْ أَوْلاَدُنَا الَّذِينَ وُلِدُوا فِي الإِسْلاَمِ، فَإِنَّا وُلِدْنَا فِي الجَاهِلِيَّةِ، فَبَلَغَ النَّبِيَّ جفَخَرَجَ، فَقَالَ: «هُمُ الَّذِينَ لاَ يَسْتَرْقُونَ، وَلاَ يَتَطَيَّرُونَ، وَلاَ يَكْتَوُونَ، وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» فَقَالَ عُكَاشَةُ بْنُ مِحْصَنٍ: أَمِنْهُمْ أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «نَعَمْ» فَقَامَ آخَرُ فَقَالَ: أَمِنْهُمْ أَنَا؟ قَالَ: «سَبَقَكَ بِهَا عُكَّاشَةُ» [رواه البخاری: ۵٧٠۵].
۱٩۶۸- از ابن عباسبروایت است که گفت: پیامبر خدا جفرمودند: «همۀ امم برایم عرضه شدند، یک پیامبر و دو پیامبر میگذشتند که با آنها یک گروه [مردم] بودند، و پیامبری میگذشت که یک نفر هم با او نبود، تا اینکه سیاهی بزرگی برایم نمایان شد.
گفتم: اینها چه کسانی هستند؟ آیا امت من هستند؟
گفته شد که موسی÷ و امت او است.
برایم گفته شد که به افق نظر کن، چون نگاه کردم دیدم گروهی است که افق را پرکرده است، و برایم گفته شد که این طرف و آن طرف به آفاق آسمان نگاه کن، [چون نگاه کردم] دیدم آنقدر مردم است که افق را پر کردهاند، [برایم] گفته شد که اینها امت تو است، و از اینها هفتاد هزار نفر بدون حساب به بهشت میروند».
بعد از این سخن پیامبر خدا جبدون اینکه توضیح بیشتری بدهند، به خانۀ خود رفتند، اشک از چشمان مردم جاری گشت، و با خود گفتند: آیا این هفتاد هزار نفر مایان خواهیم بود که به خدا ایمان آوردهایم و از رسولش متابعت کردهایم؟ و یا فرزندان ما که در اسلام به دنیا آمدهاند، زیرا ما در جاهلیت به دنیا آمده بودیم.
[چون] این خبر به پیامبر خدا جرسید، بر آمده و فرمودند: «[آنهائی که بدون حساب به بهشت میروند] کسانی اند که: رقیه و افسون نمیکنند، و به پرندگان فال بد نمیزنند [۱۳۳]، و از داغ کردن اجتناب میورزند، و بر پروردگار خود توکل مینمایند».
عُکاشَه بن محْصًنسگفت: یا رسول الله! آیا من هم از اینها [یعنی: هفتاد هزار نفر[ هستم؟
فرمودند: «بلی».
شخص دیگری برخاست و گفت: آیا من هم از ایشان هستم؟
فرمودند: «در این امر عکاشه از تو سبقت کرد» [۱۳۴].
[۱۳۳] مثلا نمیگویند که: فلان پرنده نحس است، اگر بر دیوار خانۀ شخصی بنشیند، سبب بدبختیاش میشود، و یا مریضش میمیرد، و یا مالش تلف میشود، و امثال این چیزها. [۱۳۴] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) رقیه در لغت به معنی: افسون و طلسم است، و مراد از آن در اینجا چیزی است که ما از آن به دعا خوانی تعبیر میکنیم، در جواز و مع دعا خوانی احادیث بسیاری آمده است، و علاوه بر آن ثابت شده است که خود پیامبر خدا جچندین نفر از صحابه را به دعا خوانی امر نمودند، چنانچه ثابت شده است که بسیاری از صحابهبدعا خوانی کردهاند، بنابراین باید گفت که دعا خوانی بر دو نوع است، دعا خوانی مشروع، و دعا خوانی غیر مشروع، دعا خوانی مشروع آن است که به آیات قرآن مجید و به اسماء و صفات خداوند متعال، و به دعاهای مأثورۀ نبی کریم! باشد، و دعا خوان شخص صالح و نیکوکار، و پابند احکام شریعت باشد، و دعا خوانی نا مشروع آن است که به سخنان نا مفهوم، و به طلسمات نا مشروع، و به چیزهای غیر از کتاب خدا و سنت نبی مصطفیجباشد، و یا کسی دعا خوانی کند که پابند شریعت نبوده و اعمال و اقوالش بر خلاف شریعت باشد. ۲) این سخن پیامبر خدا جکه «در این امر عکاشه از تو سبقت کرد» به اساس وحس بود، و شخصی که نبی کریم جاین سخن را برایش گفتند، در یک روایت سعد بن عبادهسو در روایت دیگری یکی از منافقان بود، و چون پیامبر خدا جنخواستند که او را فضیحت کنند، برایش گفتند که: «در این امر عکاشه از تو سبقت کرد»، وحتی برای این شخص – چه سعد بن عبادهسبوده باشد، و چه آن شخص منافق – (نه) نگفتند: زیرا نه گفتن سبب رنجش خاطر او میگردید، بلکه از آن به این عبارت که (عکاشه در این امر از تو سبقت کرد)، تعبیر نمودند، و البته نبی کریم جفصیحترین و بلیغترین مردمان بودند.