۵- باب: الْـخُلْعِ وَكَيْفَ الطَّلاَقُ فِيهِ وَقَولِ الله تَعَالى: ﴿وَلَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَأۡخُذُواْ مِمَّآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ شَيًۡٔا إِلَّآ أَن يَخَافَآ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ ٱللَّهِ﴾
باب [۵]: طلاق دادن در خُلع چگونه است؟ و این قول خداوند متعال که: ﴿و برای شما حلال نیست که از آنچه که به زنها دادهاید چیزی پس بگیرید..﴾
۱۸٧۸- عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْعُمَا أَنَّ امْرَأَةُ ثَابِتِ بْنِ قَيْسٍ أَتَتِ رَسُولِ اللَّهِ جفَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، ثَابِتٍ ابْنُ قَيْسٍ، ما أَعْتُبُ عَلَيْهِ في خُلُقٍ وَالاَ دِينٍ، وَلَكِنِّي أَكْرَهُ الْكُفْرَ في اْلإِسْلاَمِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَتَرُدِّينَ عَلَيْهِ حَدِيقَتَهُ» قَالَتْ: نَعَمْ قال رَسُولُ اللَّهِ ج: «اقْبَلِ الحَدِيقَتَهُ وَطَلِّقْهَا تَطلِيقَةً» [رواه البخاری: ۵۲٧۵].
۱۸٧۸- از ابن عباسبروایت است که همسر ثابت بن قیس نزد پیامبر خدا جآمد و گفت: یا رسول الله! من ثابت بن قیس را از نگاه دین و اخلاق متهم نمیکنم، ولی از اینکه بعد از مسلمان بودن کافر شوم میترسم.
پیامبر خدا جگفتند: آیا حاضر هستی که باغچهاش را برایش پس بدهی»؟
گفت: بلی.
پیامبر خدا جبرای ثابت بن قیسسگفتند: «باغچه را قبول کن و در مقابل، او را یک طلاق بده» [۴٩].
[۴٩] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) مراد از کفر در این گفتۀ آن زن که: (ولی از اینکه بعد از مسلمان بودن کافر شوم میترسم،)، کفران نعمت و عدم مراعات حقیق شوهر است، و علت بد بینی این زن از شوهرش این بود که شوهرش کوتاه قد و بسیار بد شکل بود، در حالی که خود آن زن، جوان و صورت زیبائی داشت. ۲) این حدیث دلالت بر جواز خلع دارد، و خلع عبارت از آن است که شخص در مقابل مالی که از همسرش میگیرد، او را طلاق بدهد. ۳) امر پیامبر خدا جدر اینجا که فرمودند: «باغچه را قبول کن و در مقابل، او را یک طلاق بده»، بنا به قول اکثر علماء برای اباحت است، به این معنی که اگر زنی ارادۀ خلع داشت، و حاضر بود که مهری را که شوهرش برایش داده است، برای شوهرش پس بدهد، بر شوهرش واجب نیست، که این زنش را طلاق بدهد، گرچه ظاهر امر دلالت بر وجوب دارد، والله تعالی أعلم.