۲۶- باب: الْقِصَاصِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ
باب [۲۶]: قصاص در روز قیامت
۲۱۲۵- عَنْ عَبْدَ اللَّهِ س: قَالَ النَّبِيُّ ج: «أَوَّلُ مَا يُقْضَى بَيْنَ النَّاسِ بِالدِّمَاءِ» [رواه البخاری: ۶۵۳۳].
۲۱۲۵- از عبداللهسروایت است که پیامبر خدا جفرمودند: «اولین چیزی که [در روز قیامت] بین مردم فیصله میگردد، مسئلۀ قتل است» [۲٧۴].
[۲٧۴] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) اولین چیزی که انسان از آن در قبر پرسان میشود، دین و ایمان است، اگر از این نجات یافت، اولین چیزی که از وی در محشر نسبت به حقوق الله پرسان میشود، نماز است، و اولین چیزی که نسبت به حقوق الناس از وی پرسان میشود، مسئله خون ناحق است، و به اتفاق علماء، بزرگترین گناهان بعد از شرک بالله خون ناحق است. امام ابن ماجه/در سنن خود در حدیث شمارۀ (۳٩۳٠) از عمران بن حُصَینسروایت میکند که: پیامبر خدا جلشکری را به جنگ مشرکین فرستادند، بعد از جنگ شدیدی که میان آنها در گرفت، مشرکین شکست خورده و گریختند، یکی از اقوام من با نیزه بر یکی از مشرکین حمله کرد، چون او را خوابانید گفت: (أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ)من مسلمان شدهام، ولی آن شخص سخنش را قبول نکرد و او را کشت، بعد از آن نزد پیامبر خدا جآمد گفت: یا رسول الله هلاک شدم، پرسیدند: چه کار کردی؟ واقعه را برایشان گفت، پیامبر خدا جفرمودند: «مگر شکمش را پاره کردی که بدانی در قلب او چیست»؟ گفت: یا رسول الله اگر شکمش را پاره میکردم آنچه که در قلبش بود میدانستم. و همان بود که پیامبر خدا جاز سخن زدن با وی خودداری نمودند، و مدت زیادی نگذشت که آن شخص مرد، او را دفن کردند، چون صبح شد، دیدند که بر روی زمین افتاده است، اقوامش گفتند: شاید یکی از دشمنان او را از قبر بیرون کرده است، و او را دوباره دفن کردیم، و به غلامان خود گفتیم که از وی نگهبانی کنند، چون صبح شد، بر روی زمین افتاده بود، گفتیم شاید غلامان را خواب برده باشد، و او را بار دیگر دفن کردیم، و خود ما شخصا به نگهبانی از وی پرداختیم، چون صبح شد، باز دیدیم که بر روی زمین افتاده است، او را برده و به درۀ انداختیم. این خبر به پیامبر خدا جرسید، فرمودند: زمین کسانی را که بدتر از این شخص است قبول میکند، ولی خداوند خواست که تعظیم و حرمت (لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ)را برای شما نشان بدهد. و در حدیث شمارۀ (۳٩۳۲) از عبدالله بن عمروسروایت میکند که: پیامبر خدا جرا دیدم که به کعبه طواف کرده و خطاب به خانۀ معظمه میگفتند: «چه قدر خوشبوئی، و چه قدر بوی خوشی داری، چه قدر با عظمت هستی، و چه قدر حرمت تو زیاد است، ولی به ذاتی که جان محمد در دست او است، احترام مسلمان در نزد خدا از احترام تو بیشتر است، یعنی: احترام مال او، و احترام خون او، و احترام اینکه نسبت به وی جز گمان نیک نداشته باشیم».