۱۸- باب: إنَّ مِنَ الْبَيَانِ لَسِحْراً
باب [۱۸]: بعضی از بیانات سحر آمیز است
۱٩۸٠- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ، ب: أَنَّهُ قَدِمَ رَجُلَانِ مِنَ المَشْرِقِ فَخَطَبَا، فَعَجِبَ النَّاسُ لِبَيَانِهِمَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ مِنَ البَيَانِ لَسِحْرًا، أَوْ: إِنَّ بَعْضَ البَيَانِ سِحْرٌ» [رواه البخاری: ۵٧۶٧].
۱٩۸٠- از عبدالله بن عمربروایت است که: دو نفر از مردم مشرق زمین آمده و بیانه دادند، مردم از بیانۀ آنها به تعجب افتادند.
پیامبر خدا جفرمودند: «بعضی بیانات – یا بعض از بیانات – سحر[آمیز] است» [۱۴۴].
[۱۴۴] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: آن دو نفر از قبیلۀ بنی تیم بودند، در شرق مدینۀ منوره و در حدود عراق زندگی میکردند، و سخن سحر آمیز آنها طوری که بیهقی در (دلائل النبوه) از ابن عباسبروایت میکند، این بود که: زبر قان از افتخارات خود چنین گفت: یا رسول الله! من سردار بنیتیم هستم، سخنم مورد قبول همگان است و از آن اطاعت میشود، آنها را از ظلم کردن مانع میشوم، و حق آنها از دیگران میگیرم، و عمرو بن الأیهم این چیزها را میداند، عمرو بن الأیهم گفت: او زبان باز است، تنها از خود دفاع میکند، و گوشی که سخنش را میشنود، تنها گوش خودش میباشد، زبرقان گفت: یا رسول الله! به خداوند سوگند است که او از من افتخارات بسیاری را میداند، ولی از روی حسادت چیزی نمیگوید، عمرو گفت: من با تو حسادت میورزم؟ یا رسول الله! به خداوند سوگند که او از طرف مادر لئیم، و در طبیعت خبیث است، پدرش احقی است که قوم خود را ضایع کرده است، یا رسول الله! آنچه را که اول گفتم راست بود، و آنچه را که اکنون گفتم دروغ نیست، منتهی من کسی هستم که اگر از کسی خوشم بیاید بهترین صفاتش را میگویم، و اگر از کسی بدم بیاید، بدترین خصائلش را بیان میدارم.