محمود الفتاوی - فتاوی دارالعلوم زاهدان بر اساس فقه حنفی

فهرست کتاب

كتاب الطلاق

كتاب الطلاق

طلاق قبل از زفاف و خلوت صحیحه

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

فردی دختری را در مقابل پانصد هزار تومان مهریه در نکاح خویش درمی‌آورد، قبل از زفاف و خلوت صحیحه سه بار جداگانه او را مطلقه می‌کند، مثلاً می‌گوید: طلاقی، طلاقی، طلاقی.

۱- آیا طلاق واقع شده است؟

۲- در صورت وقوع، چند طلاق واقع شده است؟

۳- چقدر از مهریه‌اش لازم الاداء است؟ و آیا می‌توانند با هم ادامه زندگی دهند؟

الجواب باسم ملهم الصواب

چون دختر غیر مدخول بها است و خلوت صـحیحه نیز انجام نگرفته لذا عدت ندارد و با الفاظ مذکور، یک طلاق بائن واقع شده و محلی برای طلاق بعدی باقی نمانده، بنابراین طلاق دوم ‌‌و سوم ‌لغو و بی‌اعتبار است.

وفی الدر:

«وان فرٌق أی الزوج بوصف أو غیره بانت بالأولی لا إلی عدٌة، ولذا لم تقع الثانیة».

وفی ‌الرد:

«قو له: «وان فرٌق بوصـف» نحو: أنت طالق واحدة وواحدة وواحدة، أو خبر نحو: أنت طلالق، طالق، طالق أو جمل نحو: أنت طالق، أنت طالق، أنت طالق، ح ومثله في شرح البلتقی...: قوله: «بانت بالأولی» أی قبل الفراغ من الكلام الثاني عند أبي یوسف وعند محمد بعده، لجواز ان یلحق بكلامه شرطاً أو استثناء ورجح السرخس الأول» [رد المحتار: ۲/۴۹۴].

و بر شوهر مبلغ دویست و پنجاه هزار تومان (نصف مهر) لازم است که به دختر بپردازد چون قبل از زفاف و خلوت او را طلاق داده‌است.

وفی الدر:

«ویجب (نصفه) أی الـمهر بطلاق قبل وط ء أو خلوة».

وفی الرد:

«قوله: «قبل وطء أو خلوة» هو معنى قول «الكنز»: قلب الدُّخول، فإن الدّخول يَشْمَل الخَلْوة أيضاً، لأنَّها دخول حكماً كما في «البحر» عن المُجْتَبى» [رد المحتار: ۲/۳۶۰ط کویته].

و چونکه یک طلاق واقع شده پس می‌توانند با نکاح مجدد ادامه زندگی بدهند، و از آن به بعد شوهر مالک دو طلاق می‌باشد.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۲۵/۱۰/ ۱۴۱۸ هـ.ق

به همسر گفت اگر این کار را کر‌دی، خانه و نـان من بر تو حرام

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

یکی به زوجه‌اش می‌گوید: اگر شما چنان ‌کردید خانه و نان من برای شما حرام است، البته نیت طلاق را داشته است، زن نیز مرتکب آن ‌کار شده است.

الجواب باسم ملهم الصواب

احتیاط در این است‌ که زن و شوهر تجدید نکاح ‌کنند. یعنی: روبروی دو مرد و یا یک مرد و دو زن ایجاب و قبول‌ کنند. و ایجاب و قبول شرعی این است‌ که شوهر بگوید: من شما را به نکاح خود در آوردم و همسر قبول‌ کند، البته شوهر در آینده مالک دو طلاق دیگر می‌باشد.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

بعد از اقرار بـه طلاق در حالت طبیعی، مدعیست که سرگیجه داشته‌ام

آقای حسین‌ در مورد مسئله طلاق ‌به دفتر حوزه مراجعه ‌نمود و با ایشان پدر زنش ‌آقای احمد نیز همراه بود. از حسین در مورد جمله (یک طلاق نه، هزار طلاق) را کـه پدر زنش مدعی است، سوال شد. در جواب سر تکان داد که دال بر اثبات بود، لذا در پاسخ‌ گفته شد که زن جناب عالی سه طلاق مغلظه شده است.

بعد از دو روز دو مرتبه حسین به دفتر حوزه مراجعه نموده از اقرار جمله مذکور منکر شده و می‌گوید: بنده هنگام اقرار سر گیج و در حال طبیعی نبودم.

لطفاً ‌مسئله ‌فوق‌ را بصورت‌ کتبی ‌جواب ‌دهید.

الجواب باسم ملهم الصواب

حسین در مراجعه اول به دفتر حوزه، اقرار نموده که جمله (یک طلاق نه، هزار طلاق) را گفته‌ام و طبق اظهارات وی فتوی داده شده‌ که همسرتان طلاق مغلٌظه شده است و بر شما حرام‌ گشته است، اما اینکه بعد از دو روز حاضر شده و مدعیست که من در آن روز سرگیج و در حال طبیعی خود نبوده‌ام اعتباری ندارد، چونکه مطلق سرگیج گـفتار انسان را لغو و بیهوده نمی‌کند مگر در صورتیکه به حالت جنون و دیوانگی برسد که گفتار و کردارش از حا‌‌لت‌ طبیعی‌ خارج ‌شود.

در اینجا چنین حالتی رخ نداده است، بنابراین، خانم وی به سه طلاق مغلٌظه شده است.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۲۵/۱۱/۱۴۱۸هـ.ق

را٥ حل شخصی که به «‌کل امرأة اتزوجها فهی طالق‌» قسم خورده است

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

شخصی چند سال قبل در حضور چند نفر هنگامی ‏‎که صحبت از ازدواج بمیان‌ آمده گفته است: این حرف‌ها اعتباری ندارد، من هرچه زن بگیرم طلاق است. و این جمله را چندین مرتبه تکرار نموده است. حالا این شخص می‌خواهد ازدواج نماید آیا حرف‌های مذکور برای وی مانع از ازدواج‌اند یا خیر؟ در صورت اثبات، راه حل آن را مرقوم دارید.

الجواب باسم ملهم الصواب

آری، جملات مذکور مانع از ازدواج هستند، و راه حل‌ آن بـشرح ذیل می‌باشد:

الف: حالف شخصی را که از این نوع مسائل اطلاع داشته باشد بگوید که من چنین حرفی گفته‌ام و الان می‌خواهم فلان دختر فرزند فلانی را نکاح ‌کنم ولی بخاطر سوگندی که خورده‌ام نه خودم می‌توانم نکاح ‌کنم و نه ‌کسی دیگر را می‌توانم از طرف خود وکیل قرار دهم.

سپس‌ شـخص مذکور عقد نکاح ‌حالف را با همان ‌‌دختر معینه ‌انجام ‌دهد و بعد از آن ‌هنگامی که‌ حالف ‌خبر شد؟ ‌با زبان ‌چیزی ‌نگوید بلکه ‌‌تمام ‌مـهر یا قسمتی ‌از آن ‌را بفرستد و نیز در صورت تبریک مردم اگر سکوت ‌نماید و بر زبان چیزی جاری نکند حانث نمی‌شود زیرا همین سکوت، ‌خود یک‌ نوع ‌اجازه ‌است.

وفی الدر:

«حلف لا يتزوّج فزوجه فضولي فأجاز بالقول حنث وبالفِعْل ومنه الكتابة خلافاً لابن سماعة لايحنث، به يفتى. خانية».

قال ابن عابدین الشامی:

«قوله: «فأجاز بالقول» كرضيت وقبلت: «نهر». وفي «حاوي الزهدي»: لو هناه الناس بنكاح الفضولي فسكت فهو (أی بعد سكو ته اجازة كالا جازة بالفعل فلا یحنث.كذا في الخیریة للرملي)» [الفتاوی الخیریة بهامش تنقیح الفتاوی الحامدیة: ۱/۴۶]. «قوله: «وبالفعل» كبعث المَهْر أو بعضه بشرط أن يصل إليها، وقيل الوصول ليس بشرط. «نهر». قوله: «ومنه الكتابة» أي من الفعل ما لو أجاز بالكتابة» [رد المحتار: ۳/۱۵۰].

ب: زنی را که یک مرتبه نکاح ‌کند یک طلاق ‌واقع می‌شود و چونکه زن غیر مدخول بها است، لذا عدت ندارد و طلاق دوم و سوم واقع نمی‏گردد و اگر مجدداً همان زن را نکاح ‌کـند اشکالی‌ ندارد.

البته اگر زن دیگری را نکاح ‌کند باز هم ‌در مرتبه اول یک‌ طلاق ‌واقع می‌شود و او را دو مرتبه که مجدداً نکاح ‌کند طلاق واقع نمی‏گردد.

قال ابن عابدین/:

«إذا قال: كل امرأة أتزوجها طالق، والحيلة فيه ما في «البحر» من أنَّه يزوجه فضولي، ويجيز بالفعل كسوق الواجب إليها، أو يتزوجها بعدما وقع الطَّلاق عليها، لأنَّ كلمةَ كل لا تقتضي التكرار اهـ» [رد المحتار: ۲/۵۳۷ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۲۵/۱۰/۱۴۱۸هـ.ق

طلاق معلق‌ به شرط

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

به من خبر دادند که همسرت رفته و مامورین انتظامی را به خانه شما آورده است، بنده هم گفتم: اگر خانم من مامورین را آورده، طلاق ثلاثه است.

خانم می‌گوید که من مامورین را نیاورده‌ام، بلکه این خواهر من بوده که بدون علم و اطلاع من ‌مامورین ‌را آورده ‌است.

الجواب باسم ملهم الصواب

از اظهارات طرفین معلوم می‌شود که به شوهر اطلاع رسیده بود که خانمتان مأمور نیروی انتظامی به خانه شما آورده و شوهر گفته: اگر زنم مامور آورده، طلاق ثلاثه است، بعداً معلوم شد که خانمش‌ مبادرت به آوردن مأمور نکرده، بلکه خواهر همسرش بدون اطلاع وی مامورین انتظامی را به خانه آورده است، چنانکه همسرش بنام مریم می‌گوید:

«‌نه اینکه من اقدام به آوردن مامور کرده‌ام بلکه اصلاً اطلاع نداشته‌ام‌» و هردو (شوهر و همسر) سوگند خورده‌اند که اظهاراتشان راست و حق می‌باشد.

بنابراین چونکه طلاق، معلق به ‌آوردن مأمورین انتظامی توسط همسرش بوده و شرط یافته نشده لذا طلاق ‌هم ‌واقع نشده‌ است.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

آیا استثناء قلبی اعتبار ندارد/ راه حل شخصی که طلاق ثلاثه را معلق به کاری کرده است

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

شخصی بنام زید اقرار دارد که همسر وی با خواهر او به عیادت یکی‌ از بسـتگان خود رفته است در آنجا مادر بزرگ خانم زید با خو‌اهر او درگیر می‌شود و حرف‌های تند و بدی به وی می‏‎گوید، بعد از آنجا برگشته‌اند و خواهر زید به او می‌گوید: مادر بزرگ خانمت بامن درگیر شده است، آقای زید در حالت عـصبـانیت ٩ (نه) مرتبه به خانمش می‌گوید: اگر شما پیش مادر بزرگت رفتی ‌یا سلام ‌و علیک ‌‌نمودی ‌طلاق ‌هستید.

البته نامبرده می‌گوید: منظورم این بوده که تا زمانی خواهرم با مادر بزرگ شما صلح نکند، ولی ‌این ‌کلمه را بر زبان جاری نکرده است.

آیا نیت نامبرده در صورتی که به صراحت ذکر نکرده است اعتبار دارد یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در این مسئله‌ که شوهر می‌گوید: «منظورم این بوده تا زمانیکه مادر بزرگ همسرش با خواهر شوهر صلح ننموده است، همسر وی حق رفتن یا سلام و علیک با مادر بزرگش را ندارد». این یک نوع استثناء است و چون بر زبان چیزی جاری نکرده و قلباً ‌استثناء نموده اعتباری ندارد، بلکه استثناء در صورتی اعتبار دارد که متکلم خودش آن را بشنود، بنابراین‌ کلام شوهر به همان صورت مطلق باقی می‌ماند و هرگاه خانم ‌وی با مادر بزرگ خود سلام علیک و رفت و آمد کند طلاق ‌ثلاثه ‌واقع ‌می‌شود.

وفی التنویر وشرحه:

«وأَدْنى (الـمخافتة إسماع نفسه) ومن بقربه، ویجری ذلك الـمذكور (في كل ما يتعلق بنطق، كتسَمية على ذبيحة ووجوب سَجْدة تلاوة وعتاق وطلاق واستثناء) وغيرها فلو طلق أو استثنى ولم يَسْمع نفسه لم يصحَّ في الأصحِّ» [الدر المختار مع الرد، فصل فی القراءة: ۱/۳۹۵].

و راه حل شرعی آن‌ که طلاقی واقع نشود به شرح ذیل می‌باشد:

شوهر خانمش را یک طلاق بدهد و بعد از اتمام عدت خانم به خانه مادر بزرگ خود رفت و آمد کند و با او سلام و علیک نماید در اینصورت یمین معلق منحل می‌شود و پس‌ از آن شوهر او را با تجدید عقد، نکاح ‌کند و در آینده که صحبت نماید و رفت و آمد داشته باشد طلاق واقع نمی‌شود، زیرا قسم منحل شده و از بین رفته است.

وفـی الدر:

«وتنحل اليمين بعد وجود الشَّرط مُطْلقاً لكن إنْ وجد في الـملك طلقت وعتق، وإلاَّ لا، فحيلة من علق الثلاث بدخول الدَّار أن يطلقها واحدة ثم بعد العدَّة تدخلها فتنحل اليمين فينكحها» [الدر المختار مع الرد: ۲/۵۴۴].

اگر زن حامله باشد قبل از وضع حمل او را یک ‌طلاق ‌بدهد و بعد از وضع حمل همسرش به خانه مادر بزرگ خود برود و با وی سلام و علیک نماید در اینجا یمین منـحل می‌شود و شوهر بعد از آن با تجدید عقد دو مرتب او را نکاح‌ کند و پس از آن اگر رفت و آمد داشته باشد اشکالی ندارد و طلاق واقع نمی‌شود.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

بطرف خانم سه سنگ پرتاب کرده است‌/ زوجین در تلفظ الفاظ طلاق اختلاف دارند

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

زید با زوجه‌اش زینب درگیر می‌شود، و زینب در حالت خشم و ناراحتی می‌گوید: مرا طلاق بده. زید سه سنگ برداشته و به زوجه می‌دهد.

حال ‌طرفین‌‌ چنین ‌اظهار می‌نمایند:

همسر: مرا سه سنگ داده و در حال دادن سنگ‌ها، گفته: طلاقی، طلاقی، طلاقی.

شوهر: زن گفته مرا طلاق بده، من هم به او سه سنگ دادم ولی ‌لفظ طلاقی، طلاقی، طلاقی را نگفته‌ام.

لطفاً‌ بفرمایید طبق ا‌ظهارات طرفین حکم شرعی مسئله را بیان دارید.

الجواب باسم ملهم الصواب

فقط با انداختن سنگ به‌سوی خانم و تلفظ نکردن طلاق، طلاق واقع نمی‌گردد، و اگر لفظ طلاق‌ را تلفظ نماید، ‌طلاق ‌واقع می‌شود.

وفی الرد:

«وبه ظهر أن من تشاجر مع زوجته فأعطاها ثلاثة أَحْجار ينوي الطَّلاق ولم يذكر لفظاً صريحاً ولا كناية لا يقع عليه كما أفتى به الخير الرَّملي وغيره» [رد المحتار: ۲/۴۵۳ط کویته].

و در اینصورت که شوهر منکر گفتن لفظ (طلاقـی) هست و زن مدعیست، طبق ‌اصلی که در حدیث چنین آمده: «الْبَيِّنَةَ عَلَى الْمُدَّعِي، وَالْيَمِينَ عَلَى مَنْ أَنْكَرَ».‌ بر خانم ‌آوردن دو گواه مرد یا یک‌ مرد و دو زن برای ‌اثبات‌ ادعای خوبش لازم ‌است تا گواهی دهند که شوهر لفظ طلاق را تلفظ نموده است.

قال ‌فی ‌الدر:

«ونصابها لغيرها من الحقوق سواء كان الحق مالاً أو غيره كنكاح وطلاق ووكالة رجلان أو رجل وامرأتان» [الدر المختار مع الرد: ۴/۴۱۳].

وفی الر‌د:

«والمرأة كالقاضي إذا سمعته أو أخبرها عدل لا يحل لها تمكينه... بل تفدی نفسها بمال أو تهرب... وفي «البزَّازية» عن الأوزجندي أنها ترفع الأمر للقاضي، فإن حلف ولا بينة لها فالإثْم عليه اه. قلت: أی إذا لم تقدر علي الفداء أو الهرب ولا علی منعه عنها» [رد المحتار: ۲/۴۶۸].

اگر زن‌ گواه ارائه داد قضاء طلاق واقع می‌گردد، اما اگر وی گواه نداشت شوهر باید بر نگفتن الفاظ طلاق، قسم بخورد، البته یک نکته قابل ذکر است و آن ‌اینکه: اگر زن حتماً می‌داند که شوهر لفظ طلاق را بکار برده و بعد به ناحق انکار می‌کند و قسم‌ نیز می‌خورد، اگر برای زن امکان پذیر است خودش را با دادن مال یا بنحوی دیگر از شوهر جدا کند و نزد او نرود و اگـر هیچ راه خلاصی وجود نداشت و شوهر قسم خورد و خانم ‌را به خانه ‌خود برگرداند آنگاه ‌گناه ‌بر ذمّه شوهر می‌باشد.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

تفریق بخاطر ندادن نققه و مهریه‌/ اختلاف زوجین در نشوز بودن

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

۱- آیا در صورت تقاضای طلاق توسط زن بخاطر اینکه شوهر نفقه و مهریه او را نمی‌دهد، قاضی حنفی می‌تواند بین آنها تفریق نماید یا خیر؟

۲- اگر خانم بدون اجازه شوهر به خانه پدرش رفت آیا ناشزه می‌باشد؟ و آیا نفقه دارد یا نه؟

الجواب باسم ملهم الصواب

ج ۱- ‌در این مسئله دو چیز مطرح شده یکی نفقه و دیگری مهریه، در رابطه بـا نفقه باید عرض نمود: که زن بخاطر نفقه حق ندارد که خانه شوهر را ترک‌ کند و تقاضای طلاق و تفریق نماید، حتی اگر شوهر نفقه ندهد و بعد از مدتی خانـم به دادگاه مراجعه‌ کرده طلب نفقه نماید، پرداخت نفقه زمان گذشته قبل از مراجعه به دادگاه بر شوهر لازم نمی‌باشد، چه رسد به اینکه تقاضای طلاق و تفریق نماید.

وفی الدر المختار:

«والنفقة لا تصير ديناً إلا بالقضاء أو الرِّضا أي اصطلاحهما على قدر معين أصنافاً أو دراهم، فقبل ذلك لا يَلْزمه شيء، وبعده ترجع بما انفقت».

قال ابن عابدین الشامی/عـلی قول الشارح:

«والنفقة لا تصير ديناً الخ أي إذا لم ينفق عليها بأن غاب عنها أو كان حاضراً فامتنع فلا يطالب بها بل تسقط بمضيّ الـمدة» [رد المحتار: ۲/۷۱۵].

وفی الفقه الإسلامی للزحیلی:

«لا یجوز في مذهب الحنفیه والامامیة: التفریق لعدم الانفـاق، لأن الزوج امٌا معسر أو موسر فان كان معسراً فلا ظلم منه بعدم الانفاق، والله تعالی یقول:

﴿لِيُنفِقۡ ذُو سَعَةٖ مِّن سَعَتِهِۦۖ وَمَن قُدِرَ عَلَيۡهِ رِزۡقُهُۥ فَلۡيُنفِقۡ مِمَّآ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُۚ لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا مَآ ءَاتَىٰهَاۚ سَيَجۡعَلُ ٱللَّهُ بَعۡدَ عُسۡرٖ يُسۡرٗا ٧[طلاق: ۷]. وإذا لم يكن ظالـماً فلا نظلمه بایقاع الطلاق علیه، وان كان موسراً فهو ظالم بعدم الانفاق، ولكن دفع ظلمه لا یتعین بالتفريق، بل بوسائل اُ خری كبیع ماله جبراً عنه للانفاق علي زوجته وحبسه لارغامه علي الانفاق... ویوكده انه لم یؤثر عن النبی جانه مكن امراة قط من الفسخ بسبب اعسار زوجها ولا اعلمها بأن الفسخ حق لـها» [الفقة الاسلامی وادلته: ۷/۵۱۲].

اما در مو‌رد مهریه زن: اگر مهریه زن معجل باشد باید شوهر آن را پرداخت نماید و زن می‌تواند از تمکین زوج خود داری نماید و اگر مهریه‌اش موجل است در اینصورت نمی‌تواند قبل از طلاق یا مرگ شوهر متقاضی مهر باشد و برای قاضی هم جایز نیست که بین زوجین تفریق‌ کند.

وفی الهندیة:

«لا خلاف لأحد ان تاً جیل الـمهر إلی غایة معلـومة نحو شهر أو سنة صحيح، وان كان لا إلی غایة معلومة فقد اختلف الـمشایخ فیه، قال بعضهم یصح وهو الصحیح، وهذا لأن الغایة معلومة في نفسها وهو الطلاق أو الـموت، الا یری ان تأجیل البعض صحیح وان لم یـضٌا علي غایة معلومة كذا في المحیط» [الهندیة: ۱/۳۱۸].

وفی الخانیة:

«ولو لو تزوج امرأة بمهر مـعجل كان لها ان تخرج في حوائجها بغیر اذن الزوج ما لم تقبض مهرها، وكذا لو كان البعض معجلاً كان لها ان تخرج قبل اداء الـمعجل، وبعد اداء الـمعجل لیس لها ان تخرج الٌا باذن الزوج)» [خانیة بهامش الهندیة: ۱/۳۸۶].

ج ۲- در اینصورت اگر زن بدون اجازه شوهر به خانه پدرش رفته ناشزه‌ گفته می‌شود تا زمانیکه به خانه شوهر باز گردد، و در مدت نشوز نفقه‌اش ساقط می‏‎گردد.

وفی الدر:

«لو لا نفقة لأحد عشر....وخارجة من بیته بغیر حق وهی الناشزة حـتی تعود» [الدر المختار مع الرد: ۲/۷۰۲].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

طلاق حق شوهر است‌/ حضانت حق مادر است / قیمومیت اموال صغیره بدست چه کسی است

نظر علمای ‌کرام در مورد سؤالات ذیل چیست؟

۱- مرحوم محمد که در تاریخ ۱/۳/۷۶ بر اثـر تصادف وفات نموده طبق‌ گواهی گواهان که پیوست استفتاء می‌باشد، همسر خویش‌ را بنام هنده فرزند بکر را در سال ۱۳۷۴ هـ.‌ش در حضور برادر، مادر خانم، همسر برادر او و فرزند خویش سه طلاقه نموده است ولی در دفترخانه و محضر اسناد رسمی، طلاق به ثبت ‌نرسیده است و از آن تاریخ جداگانه زندگی نموده ‌و زن مطلقه خویش ‌را نفقه داده و در محلی ‌دیگر اسکان داده‌است. آیا این طلاق طبق‌ اصول فقه معتبر است؟

۲- مرحوم محمد یک فرزند ١٧ ساله بنام خالد از همسر دیگری‌ که آن را نیز قبلاً مطلقه نموده و سه فرزند بنام‌های حبیب ١٥ ساله و محمود ١٢ ساله و یک دختر بنام ‌کبری ٧ ساله دارد، قیمومیت فرزندان و اموال مرحوم محمد با چه ‌کسی خواهد بود؟ ضمناً‌ مزید اطلاع بعرض می‌رسد که مادر مرحوم محمد بنام ‌گل بی‌بی ‌در قید حیات است و مرحوم محمد نیز دارای ٤ برادر تنی و یک خواهر تنی می‌باشد که‌ در قید حیات‌اند.

الجواب باسم ملهم الصواب

۱- حق طلاق در شریعت ‌اسلام در دست شوهر است.

وفی‌ رو‌ح المعانی:

«قال الله تعالی:﴿أَوۡ يَعۡفُوَاْ ٱلَّذِي بِيَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّكَاحِ[البقرة: ۲۳۷]. الآیه. وهو الزوج الـمالك لعقـد النكاح وحلٌه، وهو الـتفسیر الـمـاثور عن رسول الله جكما أخرجه ابن جرير وابن أبی حاتم والطبراني في الأوسط والبیحقي» [روح الـمعانی: ۲/۱۵۴].

وفی حاشیة الجلالین:

«وهو الزوج، كذا فسره علي وابن عباس وسعيد بن الـمسيب وابن جبير» [الجلالین: ۱/۳۶ط کراچی. معارف القرآن: ۱/۵۸۸].

وفی الحدیث:

«الطَّلاَقُ لِمَنْ أَخَذَ بِالسَّاقِ» «رواه ابن ماجه‌» [ابن ماجه فی کتاب الطلاق العبد: ص: ۱۵۱].

با توجه به مطالب بالا طلاق شوهر معتبر است اگرچه در اسناد محضری به ثبت نرسیده است. و حق حضانت دختر تا سن ٩ سالگی و اشتهاء، از آن مادر او است.

وفی الدر:

«وعن محـمـد ان الحكم في الأم والجدة كذلك، وبه یفتي لكثـرة الفساد زیلعـی».

وفی الرد:

«قوله: «كذلك» أي في كونها أحق بها حتى تشتهي. قوله: «وبه يفتى» قال في «البَحْر» بعد نقل تصحيحه: ولحاصل أن الفتوى على خلاف ظاهر الرِّواية» [رد المحتار: ۲/۶۹۷].

البته بشرطی که ضرر اخلاقی مادر مثل اعتیاد و غیره دختر را تهدید نکند.

وفی الدر:

«وتثبت أي الحضانة للأمِّ ولو بعد الفرقة إلا أن تكون مرتدة أو فاجرة فجوراً يضيع الولد به، كزنا وغناء وسرقة ونياحة، كما في «البحر» و«النهر» بحثاً. قال الـمصنِّفُ: والذي يظهر العَمَل بإِطْلاقهم كما هو مَذْهب الشَّافعي أن الفاسقة بترك الصِّلاة لا حضانة لها. -إلى ان قال- أو غير مأمونة ذكره في «الـمُجْتبى» بأن تخرج كل وقت وتترك الولد ضائعاً».

وفی‌ الرد:

«قوله: «مالم یعقـل ذلك....» والحاصل أنَّ الحاضنةَ إن كانت فاسقة فسقاً يلزم منه ضياع الولد عندها سقط حقها، وإلاَّ فهي أحق به إلى أن يعقل فينزع منها كالكتابية. قوله: «بأن تخرج كل وقت الخ» الـمراد كثرة الخروج، لأنَّ الـمدارَ على ترك الولد ضائعاً والولد في حكم الأمانة عندها، ومضيع الأمانة لا يستأمن، ولا يلزم أن يكون خروجها لمَعْصية ختى يستغني عنه بما قبله فإنه قد يكون لغيرها، كما لو كانت قابلة أو غاسلة أو بلانة (بلانة: خادمة الحمام، زن کیسه کش) أو نحو ذلك» [رد المحتار: ۲/۶۸۸].

امّا قیمومیت در اموال صغیره بر عهده وصی مرحوم است، اگر وصی ندارد بر عهده پدر بزرگ صغیره (یعنی: پدر مرحوم) و در صورت نبودن او بر عهده وصــی جد، در غیر آنصورت بر عهده قاضی یا کسی که او را قاضی مامور نماید.

وفی الفقه الاسلامی:

«الولی علی الـمال، إذا كان للقاصر مال، كان للاب الولایة علی ماله حفظاً واستتباراً باتفاق الــذاهب الأر بعة، اختلفوا فیمـن ثبت له الولایة علی مال القاصر بعد موت أبیه فقال الحنفتة: تثبت هذه الولایة للاب ثم لو صيه للجد أبي ثم لوصیه، ثم للقاضی، فوصيه؟» [الفقه الاسلامی: ۷/۷۴۹، ۴/۱۴۲واللفظ له. در الحکام: ۶۹۷، ۶۹۴].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

حکم یمین فور در طلاق

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

یک شخص دارای دو همسر است و فرزند یکی ‌از آنها به‌ بیماری تالاسمی مبتلا بوده و هر ماه دو مرتبه به وی خون تزریق نموده و شبی‌ که فردای آن نوبت تزریق خون به بیمار می‌باشد هردو خانم این شخص با هم دعوا می‌کنند، شخص مذکور ناراحت شده و می‌خواهد برای خواب در جای دیگر برود و بخوابد، فوراً ‌مادر بچه بیمار می‌گوید: امشب هرکجا می‌روی فرزندم را با خودت ببر، که فردا خون به وی تزریق می‌کنند و نوبتش هم‌ رسیده است، شوهر در جوا‌ب می‌گوید که اگر برای وصل‌ کردن خون ببرم زنم به خانه‌ام طلاق ثلاثه است و سخنی از یکمرتبه یا برای همیشه بر زبان نیاورده است: و می‌گوید: نیتم برای همین یکبار بوده است چون لفظ امشب را ذکر کرده است و من او را جواب داده‌ام.

آیا قسم مذکور برای همان یکسری خاص‌ است یا برای همیشه؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مسئوله چونکه ‌کلام شوهر در جواب گفته زنش واقع شده ‌و گفته زنش این است. (امشب هر کجا می‌روی فرزندم را با خودت ببر که فردا به وی خون تزریق می‌کنند و نوبتش هم رسیده است) بنابراین منظور شوهر، بردن همان یکدفعه است لذا اگر در سری بعدی ببرد اشکالی ندارد.

وفی الدر:

«وشرطه للحنث في قوله: «إن خَرَجَتْ مثلاً» فأنت طالق أو إن ضربت عبدك فعبدي حرّ (لـمريد الخروج) والضَّرب (فعلة فوراً) لأن قصده الـمنع عن ذلك الفعل عرفاً، ومدار الأَيْمان عليه، وهذه تسمَّى يمين الفور تفرّد أبو حنيفة/بإِظْهارها ولم يخالفه أحد» [رد المحتار: ۳/۹۲ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

شخصی گفت: ‌زنم یک طلاق شرعی داده شد، از این به بعد از زنی و مردی بـا من، خارج است

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

شخصی در حضور چند نفر چنین گفته: خانـم بنده را یک طلاق شرعی داده شد و از این تاریخ به بعد، از زنی مردی با من خارج است.

بفرمایید از جملات مذکور چند طلاق واقع می‌شود.

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مذکور که شوهر تصریح ‌کرده که یک طلاق شرعی داده شد، بنابراین یک طلاق رجعی واقع می‌شود، چونکـه لفظ طلا‌ق از الفاظ صریح طلاق است. و با لفظ صریح طلاق رجعی واقع می‌شود نه طلا‌ق بائن! اما در آخرش چنین ‌گفته: «‌از این تاریخ به بعد از زنی مردی با من خارج است» به الفاظ مذکور اراده انشاء طلا‌ق دیگری نکرده است تا که دو طلاق واقع شود، بلکـه همان طلاق اولی را شرح داده‌است و بعد از طلاق رجعی مراجعت بمعنی برگردانیدن می‌باشد، و منظور شوهر اینست‌ که من آینده رجوع نمی‌کنم چنانکه در قرآن آمده: ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ[البقرة: ۲۲۸].‌

«‌شوهران زنانی که مطلقه رجعی‌اند، سزاوارتراند به برگرداندن آنان به شوهرانشان». (مراد از برگرداندن رجوع و مراجعت است).

نمی‌توان گفت که شوهر گفته: از زنی مردی با من خارج است، زیرا که در صورت وقوع طلاق رجعی از زنی هم خارج می‌شود.

وفی البحر:

«وفی الصیرفیة: لو قال لها أنت طالـق ولا رجعة لي علیك فرجعیة ولو قال علی أن لا رجعة لي علیك فبائن» [البحر الرائق: ۳/۲۵۵].

وفی الهندیة:

«إذا قال الرجل لامرأته: بهشتـم ترا از زنی (تركتـك من الزوجية) فاعلم بان هذه اللفظة استعملـها اهل خراسان واهل عراق في الطلاق وانها صریحة عند أبی یوسف/حتی كان الواقع بها رجعیاً ویقع بدون النیة، وفي الخلاصة: وبه أخذ الفقیه أبو اللیث وفي التفرید وعلیه الفتوی، كذا في التتار خانیة» [الهندیة: ۱/۳۷۹ الفصل السابع].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

طلاق را به انجام دادن کاری معلق نمود

شخصی سه نفر معتاد را که در حالت نشه بوده‌اند کتک زده و گفته: سه سکه بردارید و سه مرتبه لفظ طلا‌ق را بر زبانشان جاری‌ کرده‌اند که دیگر از مواد مخدر استفاده نکنند.

بفرمایید که اگر بعد از آن بـار دیگر مواد استفاده ‌کردند آیا بر همسران آنان طلاق واقع می‌شود یا نه؟

ناگفته نماند که بعد از استفاده از مواد مخدر به خانم‌های خود رجوع کـرده‌اند، آیا شرعاً حق رجوع را داشته‌اند یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در اینصورت همسران آقایان طلاق ثلاثه شده‌اند اگرچه در حالت نشه و مستی بوده‌اند، زیرا این حالت شرعاً ‌عذر نمی‌باشد و پس از وقوع سه طلاق آنها حق رجوع را نداشته‌اند لذا باید فوراً از همسران خو‌یش‌ جدایی اختیار کنند و در این که رجوع کرده‌اند مرتکب گناه کبیره شده‌اند و باید توبه و استغفار کنند و به جانب خدا رجوع‌ کرده طلب آمرزش نمایند.

وفی التنویر وشرحه:

«ویقع طلاق كل زوج بالغ عاقل ولو عبداً أو مكرهاً.... أو سكـران ولو بنبیذ أو حشیش أو افیون أو پنج، زجراً به یفتی.....تصحیح القدوری» [الدر المختار مع الرد: ۲/۴۶۰].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

شوهر مدعی یک طلاق است و زن مدعی سه طلاق

آقای محمد و خانم وی بخاطر بچه‌هایشان با هم درگیر شده‌اند، آقای محمد در حال غضب و خشـم به خانم بزرگش زهرا گفته است: طلاقی، و اکنون ادعا دارد که من فقط یک طلاق‌ گفته‌ام و بیشتر یادم نیست، اما خانمش مدعی است که به من سه طلاق داده‌است.

شاهدان عینی نیز با هم اختلاف دارند، احمد برادر محمد می‌گوید: من شنیدم محمد می‌گوید:‌ طلاق‌‌ هستی ‌برو به ‌خانه ‌پدرت.

سه زن بنام‌های زبیده، بی‌بی و فاطمه می‌گویند: ما سه مرتبه لفـظ طلا‌ق را شنیده‌ایم. حمیرا خانـم ‌کوچک‌تر وی می‌گوید: من فقط دو مرتبه شنیده‌ام.

آیا در اینصورت شـهادت زنان بدون شـرکت یک مرد پذیرفته می‌شود یا خیر؟

آیا یک طلا‌ق واقع می‌گردد یا دو یا سه طلاق.

الجواب باسم ملهم الصواب

وفی مختصر القدوری:

«وما سوی ذلك من الحقوق تقبل فیها شهادة رجلین أو رجل وأمراتین سواء كان الحق مالاً أو غیر مال مثل النكاح والطلاق» [قدوری کتاب الشهادات].

وفی الرد: «والمرأة كالقاضی إذا سمعته أو اخبرها عدل لایحل لها تمكينه...» [رد المحتار: ۳/۲۵۱ط بیروت].

چون در باب طلا‌ق شـهادت دو مرد یا یک مرد و دو زن لازم است و در صورت سوال بر سه طلاق هیچ مردی شهادت نمی‌دهد فقط زنان شاهداند، سه طلاق ‌به شهادت زنان ثابت نمی‌شود، چنانکه عبارت قدوری بر آن دلالت می‌کند. البته بنابر اعتراف شوهر، شهادت احمد و زنان دیگـر، یک طلاق رجعی حتماً واقع شده است، لیکن اینکـه زهرا می‌گوید: «‌مرا سه طلاق داد»، همین ادعای زهرا بر حرمت زناشویی ایشان کافی است، از این ببعد، یعنی: بعد از شنیدن زهرا سه طلاق را از شوهر خود، بر او حجت است بر این او مغلظه شده است، حسب عـلم خود او، پس او را روا نیست‌ که زوج خود را بر خود تمکین دهد. چنانکه عبارت «رد المحتار» در این مورد صریح است، و درباره این مسئله مقداری تفصیل در کتاب «امداد الفتاوی» تألیف حضرت تهانوی/نیز موجود می‌باشد. [امداد الفتاوی: ۲/۴۰۳].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۲۵/۱۰/۱۴۱۸هـ.ق

الجواب باسم ملهم الصواب

فتوای مولانا دین محمد صاحب درست است و با خبردادن زنان ملک شوهر زائل نمی‌گردد، البته چـونکه خانـم ادعـا دارد که من سه طلاق را از شوهر شنیده‌ام طبق اعترافش. حرمت تمکین ثابت می‌شود، پس در این مسئله راه حل آن به این صورت است‌ که زن راجع به این مسئله به دادگاه مراجعه نماید و قاضی شوهر را قسم دهد، اگر قسم خورد که من سه طلاق نداده‌ام و زن هم بینه و گواه نداشت، پس‌ اگر زن توانایی دادن مال دارد، مالی بصورت خلع بدهد و خود را از او جدا کند، ورنه با وی زندگی‌ کند و گناه آن تنها بر شوهر می‌باشد.

وفی الرد:

«والـمرأة كالقاضي إذا سمعته أو أخبرها عدل لا يحل لها تمكينه. والفَتْوى على أنه ليس لها قتله، ولا تقتل نفسها بل تفدي نفسها بمال أو تهرب، كما أنه ليس له قتلها إذا حرمت عليه وكلما هرب ردته بالسحر. وفي «البزَّازية» عن الأوزجندي أنها ترفع الأمر للقاضي، فإن حلف ولا بينة لها فالإثْم عليه اهـ قُلْتُ: أي إذا لم تقدر على الفداء أو الـهرب ولا على منعه عنها» [رد المحتار: ۲/۴۶۸ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۲۵/۱۰/۱۴۱۸هـ.ق

به همسرش گفت تو سه طلاقی

اگر کسی به همسرش بگوید: تو سه طلا‌قی، آیا سه طلاق واقع می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت سؤال شده که در یک لفظ به همسرش سه طلاق می‌دهد به اجماع صحابهشائمه مجتهدین -‌رحمهم الله‌- ‌سه طلاق واقع شده، و خانم بر شوهرش به سه طلاق مغلظه شده و حرام گشته است.

وفی فتح القدیر لابن الهمام الحنفی:

«ذهب جمهور الصحابة والتابعین ومن بعدهم من أئمه الـمسلمين إلی انه یقع ثلاثاً» [فتح القدیر: ۳/۳۳۰].

وفی الدر المختار:

«والبدعی ثلاث متفـرقة أو ثنتان بمرة أو مرتین في طهر واحد».

وفی الرد:

«قو له: «ثـلاث متفرقة» وكذا بكلمة واحدة بالأولی» [رد المحتار: ۲/۴۵۴].

وفی اعلاء السنن:

«لا خلاف بين الأئمة الأربـعة في وقوع الطلقات الثلاث جملة كـمـا صرح به ابن القیم في زاد الـمعاد» [اعلاء السنن للعلامة ظفر احمد العثمانی: ۱۱/۱۷۴].

وفی المغنی لابن قدامة:

«وان طلق ثلاثا بكلمة واحدة وقع الثلاث وحرمت علیه حـتی تنكح زوجاً غیره، ولا فرق بین قبل الدخول وبعده، روی ذلك عن ابن عباس وأبی هریرة وابن عمر وعبد الله بن عمرو وابن مسعو د وأنس و قول اكثر اهل العلم من التابعین والأئمة بعدهم» [المغنی لابن قدامة الحنبلی: ۸/۲۴۳].

وفی شرح مسلم، للعثمانی:

«الأول مذهب الأئمة الأربعة وجماهیر العلماء من السلف والخلف وهو انه یقع به الثلاث جمیعاً وتصیر المرأة بها مغلٌظة لاتحل لزوجها الأول حتی تنكح زوجاً غیره، وهو مروی عن ابن عباس وأبي هریرة وابن عمر وعبدالله بن عمرو وابن مسعود وانس وهو قول أكثر اهل العلم من التابعین والأئمة بعدهم كما في المغنی لابن قدامة، و مروی عن عمر وعثمان وعلی والحسن بن علی وعبادة بن صامتش.

ثم سرد العلامة العثمانی -حفظه الله- ادلة الجمهور نحو أربعة عشرحدیثاً واثراً ثم قال: فهؤلاء فقهاء الصحابة امثال عمر وعلی وعثمان وابن مسعود وابن عمر وعبدالله بن عمرو وعبادة بن صامت وأبـی هربرة وابن عباس وابن ز بیر وعاصم ابن عمرو وعایـشةش كلٌهم مطبقون علی وقوع الثلاث ولو نطق بها الرجل في مجلس واحد وكفي بهم حجٌة واستناداً» [تکملة فتح الملهم شرح صحیح مسلم، للعلامة محمد تقی العثمانی: ۱/۱۵، ۱۵۳].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

طلاق‌دادن در حالت نشه بر اثر استفاده مواد مخدر و مشروبات الکلـی

سؤال: شخصی در حالت مستی و نشه بر اثر استفاده مواد مخدر از قبیل حشیش و تریاک و یا مشروبات الکلی زنش را سه طلاق دهد. آیا طلاق واقع می‏‎گردد یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت‌های مذکور بر خانـم این شخص طلاق واقع می‏‎گردد.

وفی التنویر وشرحه:

«ویقع طلاق كل زوج بالغ عاقل ولو عبداً أو مكرهاً...أو سكران ولو بنبیذ أو حشیش أو أفیون أو بنج زجراً، یفتی، تصـحیح القدوری».

قال ابن عابدین الشامی‌/:

«قولـه: «بنبيذ» أي سواء كان سكره من الخمر أو الأشربة الأربعة الـمحرمة أو غيرها من الأَشْربة الـمتخذة من الحبوب والعسل عند محمد. قال في «الفتح»: وبقولـه يفتى، لأنَّ السُّكْر من كل شراب محرم» [الدر المختار مع رد المحتار: ۲/۴۶۰، ۴۵۶].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

حد صحت در تلفظ الفاظ طلاق‌/ طلاق را بر انجام دادن کاری معلق کرد و سپس بـطور فراموشی آن کار را انجام داد

سؤ‌ال: اینجانب حمید حدود چهار ماه پیش با خود و بدون حضور شخصی دیگر عهد کردم که بدون اجازه برادرم از دخل مغازه پولی بـرندارم، و اگر بردارم زنم سه طلاق است. بعد از مدتی بدون اینکـه یادم باشد مبلغی پول از دخل برداشته‌ام و چند روز بعد پول را بـه دخل واریز نموده‌ام، حال آن اقرار و عهد یادم آمده است.

آیا در صو‌رت مذکور طلاق واقع شده است یا خیـر؟

قابل ذکر است عهدی که با خود کردم تنها در دلم نبود بلکه ‌کلمات را بر زبان جاری نمودم.

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر شما کلمات مذکور را طوری تلفظ کرده‌اید که خودتا‌ن نیز شنیده‌اید و اگر کسی دیگر در کنار و نزدی شما می‌بود می‌شنید، در اینصورت پس از برداشتن پول از دخل اگـرچه در حال فراموشی بوده است سه طلاق واقع شده است.

اما اگر طوری تلفظ نموده‌اید که خودتـان هم نشنیده‌اید طلاق واقع نشده است.

وفی الدر:

«وأَدْنى الـمخافتة إسماع نفسه ومن بقربه، فلو سمع رجل أَوْ رجلان فليس بجَهْر، والجَهْر أنْ يَسْمَعَ الكلّ. خلاصة (ويجري ذلك) الـمذكور (في كل ما يتعلق بنطق، كتسَمية على ذبيحة ووجوب سَجْدة تلاوة وعتاق وطلاق واستثناء) وغيرها فلو طلق أو استثنى ولم يَسْمع نفسه لم يصحَّ في الأصحِّ».

وفی الرد:

«قو له: لم یصح فی الأصح أی الذی هو قول الهندوانی».

وقال صاحب الرد قبل اسطر:

«واختار شیخ الاسلام وقاضيخان وصاحب الـمحیط والحلـوانی قول الهندوانی، كذا في معراج الدرایة» [الدر المختار مع الرد فصل القراءة: ۱/۳۹۵].

وفی الدر: «ویقع طلاق كل زوج بالغ عاقل....أو مخطئاً....أو غافلاً أو ساهیاً».

وفی الرد:

«قوله: «أو غافلاً أو ساهياً...» وصورته أن یعلق طلاقها على دخول الدار مثلاً فدخلها ناسیاً التعلیق أو ساهیاً» [رد المحتار: ۲/۴۶۱ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

طلاق قبل از نکاح‌/ طلاق را به خواستگاری فرد معین معلق کر‌ده اگر کسی دیگر خواستگاری کند حانث نمی‌شود

سؤال: شخصی در حالت ناراحتی به مادرش می‌گوید: اگر شما مرا اینجا داماد کنی همین الات پانزده طلاق است، و حال می‌خواهد با همان دختر ازدواج کند. آیا در ازدواجش مانعی وجود د‌ارد یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مذکور چونکه این جمله را زمانی گفته که همسر نداشته لذا طلاق واقع نشده است، زیرا یکی از شرایط طلاق، وجود نکاح می‌باشد و در اینجا معدوم است، بنابراین اگر مادرش‌ خواستگاری کند اشکالی ندارد و طلاق واقع نمی‏گردد.

وفی فتح القدیر:

«وَشَرْطُهُ فِي الزَّوْجِ أَنْ يَكُونَ عَاقِلا بَالِغًا مُسْتَيْقِظًا, وَفِي الزَّوْجَةِ أَنْ تَكُونَ مَنْكُوحَتَهُ أَوْ فِي عِدَّتِهِ الَّتِي تَصْلُحُ مَعَهَا مَحَلا لِلطَّلاقِ» [فتح القدیر: ۳/۳۲۶].

وفی التتارخانیة:

«شرط صحة الطلاق قيـام القید في الـمرأة نكاحاً كان أو عدة» [تتارخانیة: ۳/۲۵۴].

وفی الدر:

«وشرطه الـملك، كقوله لـمنكوحته أو معتدته إن ذهبت فأنت طالق، أو الإضافة إليه كان نكحتك فأنت طالق فلغا قوله الأَجْنبية إن زرت زيداً فأنت طالق فنكحها فزارت» [الدر المختار مع الرد: ۲/۵۳۷ ط کویته].

اما احتیاط در این است که مادر او اقدام به خواستگاری دختر نکند، بلکه خودش رای خواستگاری برود یا علاوه از مادر کسی دیگر را وکیل قرار دهد.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۸/۲/۱۳۷۷هـ.ق

به خانمش گفت: خلاصی

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

خانم گفته شوهرش را نپذیرفته، شوهر در آن هنگام چیزی نگفته، بعد زن‌ که به خانه می‌آید، شوهرش او را گرفته و کتک، می‌زند بعد از آن می‌گوید: «‌برو خلاصی‌» بلفظ بلوچـی، در صورتی که منظور تهدید و تنبیه بوده و نیت طلاق همسر را نداشته است حکمش چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

چون در عرف ما این لفظ برای طلاق مستعمل است بدون نیت طلاق، بر خانمش‌ یک طلاق رجعی واقع شده است و در عدت می‌تواند رجوع ‌کند و بعد از آن در آینده شوهر مالک دو طلاق دیگر است.

وفی الرد:

«ويدل على ذلك ما ذكره الرَّازي عقب قوله في الجواب الـمار: إن الـمتعارف به إيقاع البائن لا الرَّجْعي، حيثُ قال ما نصُّه: بخلاف فارسية قوله سرحتك وهو «رهاء كردم» لأنَّه صار صريحاً في العرف على ما صرَّح به نجم الزاهدي الخوارزمي في «شَرْح القدوري» اهـ...ثم فرق بینه وبین سرحتك فان سرحتك كنایة لكنه في عرف الفرس غلب استعماله في الصربع، فإذا قال:«‌رها کردم‌» أی سرحتك یقع به الرجعي مع ان اصله كنایة ايضاً وما ذاك الاٌ لأنه غلب في عرف الفـرس استعماله في الطلاق» [رد المحتار: ۲/۵۰۳ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

پس از ایقاع سه طلاق مدت درازی با همسرش زندگی کرده است

سوال: بنده تا مدتی قرص مسکن سر درد و شربت سینه مصرف می‌کردم بالاخره بنده معتاد شدم و روزی نشه بودم که مادر و خو‌اهرم متوجه شدند.

بعد از اینکه با بنده صحبت‌ کردند، من این‌کلمات را گفتم: «‌اگر از این به بعد من قرص، شربت، حشیش، تریاک و هروئین مصرف ‌کردم یا خوردم، زن من طلاق است، طلاق است، طلاق است‌».

در حد‌ود دو سال بعد، بنده شدیداً بیمار شدم، و دو ‌مرتبه از همان قرص‌ها استفاده کردم بدون اینکـه ماجرای قسم در ذهنم باشد، بالاخره فکر کردم که قسم من از بین رفته است، سپس شروع ‌کردم به استفاده‌کردن از چیزهائیکه بر آنها قسم خـورده بـودم بجز از هروئین. اکنون بفرمائید:

آیا زنم طلاق شده است یا خیر؟ اگر طلاق شده چند طلاق؟ راه حل شرعی وجـود دارد یاخیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در ‌صورت مذکور که شما طلا‌ق زن خویش را معلق به‌ کشیدن تریاک، هروئین، خوردن قرص و شربت نموده‌اید. و چون از این‌ها استفاده‌ کرده‌اید همـسرتان از همان لحظه استفاده به سه طلاق مغلظه شده است و جایز نبوده که با او زندگی‌ کنید، و تـا زمـانی که شوهر دیگری او را نکاح نکند و بعد از مقاربت طلاق ندهد عدتش نگذرد، برای شما حرام می‌باشد.

وفی‌ الهندیهة:

«إذا اضاف الطلاق إلی الشرط وقع عقیب الشرط اتفاقاً مثل ان یقول لامرأته: ان دخلت الدار فأنت طالق» [الهندیة: ۱/۴۲۰].

«وان كان الطلاق ثلاثاً في الحروة ثنتین في الأمة لم تحـل له حتی تنـكح زوجاً غیره نكاحاً صحیحاً ویدخل بها ثم یطلقها أو یموت عنها، كذا في الهدایة» [الهندیه: ۱/۴۷۳].

وفی التنویر وشرحه:

«ولا ينكح مطلَّقة من نكاح صحيح نافذ بها أي بالثَّلاث لو حرة وثنتين لو أمة حتى يطأها غيره بنكاح نافذ وتمضي عدَّته» [الدر المختار مع الرد: ۲/۵۸۳].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

به خانمش گفت: دیگر زن من نیستی

سؤال: شخصی به همسرش می‌گوید. اگر فلان‌ کار را نکردی دیگر زن من نیستی، بعداً خانمش ‌آن کار را انجام نمی‌دهد. آیا طلاق واقع می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مذکور اگر نیت طلاق را داشته است ک طلاق رجعی واقع شده، و بدون تجدید نکاح می‌تواند رجوع‌ کند، اما در آینده حق دو طلاق دیگر را دارد. یعنی: با دو طلاق دیگر همـسرش بر وی حرام می‌شود.

وفی ‌الدر:

«لست لك بزوج أو لست لي بامرأة أو قالت له لست لي بزوج فقال صدقت طلاق إن نواه خلافاً لهما».

وفی ‌الرد:

«قوله: «طلاق إن نواه» لأنَّ الجملةَ تصلح لإنشاء الطلاق كما تصلح لإنكاره فيتعين الأوَّل بالنية، وقيد بالنية لأنَّه لا يقع بدونها اتفاقاً لكونه من «الكنايات» وأشار إلى أنَّه لا يقوم مقامها دلالة الحال، لأن ذلك فيما يصلح جواباً فقط وهو ألفاظ ليس هذا منها، وأشار بقوله طلاق إلى أن الواقع بهذه الكناية رَجْعي، كذا في «البَحْر» من باب الكنايات» [رد المحتار قبیل باب طلاق غیر المدخول بها: ۲/۴۹۱].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

طلاق را بر انجام‌دادن کاری معلق کرد، سپــس کار را انجام داد

سؤال: شخصی قسم خورد که من اگر با پدر خانم (خسر) و برادر خانم خودم صحبت‌ کنم، زنـم طلاق‌ است، اگر صحبت‌ کرد طلاق ‌واقع ‌می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر با پدر خانم خود صحبت ‌کـرد یک طلاق رجعی ‌واقع می‌شود و جای دو طلاق باقی است و شوهر در عدت بدون تجدید نکاح رجوع ‌کند و در آینده‌ مالک دو طلاق دیگر می‌باشد.

وفی الهندیة:

«إذا اضافه إلی الشرط وقع عقیب الشرط اتفاقاً، مثل ان یـقول لامرأته: ان دخلت الدار فانت طالق» [‌الهندیه: ۱/۴۲۰].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه--

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

راه حل شخصی که گفته: اگر فلانی را داماد کنم زنم طلاق است

سؤال: شخصی در حال ناراحتی می‌گوید: اگر فلانی را داماد کنم زنم طلاق است، حالا پشیمان شده و می‌خواهد که او را داماد کند، آیا راه حلی برای عدم وقوع طلاق وجود دارد یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

راه حل برای عدم وقوع طلاق این است‌ که: اگر دختر عاقله و بالغه است غیر از پدر کسی دیگر را وکیل نکاح خود قرار دهد تا عقد نکاحش را انجام دهد و یا اینکه پدرش ‌کسی دیگر را بعنوان وکیل دخترش تعیین نماید که عقد او را با آن شخص ببندد و در هردو صورت بعد از اینکه وکیل ایجاب و قبول ‌کرد نکاح منعقد کشته، و همسرش طلاق نمی‌شود و اگر دختر کوچک است باید صبر کنند که به سن بلوغ برسد و سپس راه حل مذکور را اختیار نمایند.

وفی الدر: «ویحنث بفعله وفعل مأموره في النكاح لا إلا نكاح والطلاق والعتاق».

وفی الرد:

«قوله: «لا الإنكاح» أي التزويج، فلا يحنث به إلاَّ بمباشرته، وهذا في الولد الكبير أو الأَجْنبي لـما في «المُخْتار وشَرْحه»: حلف لا يزوّج عبده أو أمته يحنث بالتوكيل والإجازة، لأنَّ ذلك مضاف إليه متوقف على إرادته لـملكه وولايته، وكذا في ابنه وبنته الصَّغيرين لولايته عليهما، وفي الكبيرين لا يحنث إلاَّ بالـمباشرة لعدم ولايته عليهما، فهو كالأَجْنبي عنهما فيتعلق بحقيقة الفعل اهـ» [رد المحتار: ۳/۱۲۹ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

در ظهار قبل از اداء کفاره مقاربت کرد/ در کفاره ظهار چند روز روزه بگیرد

شخصی با زنش ظهار کرده، و قبل از ادای ‌کفاره مقاربت می‌کند حکمش چیست؟

نیز می‌خواهد دو ماه ‌(۶۰) روز متوالی روزه بگیرد، آیا کفاره ظهار اداء می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر قبل از ادای کفاره مقاربت کرد توبه و استغفار کند و دوباره به آن عـمل عود نکند تا اینکه کفاره ظهار را اداء نکرده است.

در کفاره ظهار دو ماه متوالی روزه‌گرفتن لازم است.

وفی الکنز:

«فلو وطی ء قبله استغفر ربه فقط».

وفی حاشیة البحر للعلامة ابن عابدین/تحت قوله:

«(أما الاستغفار الخ) فقال (محمد) في باب الظهار، بلغنا عن رسول الله «أن رجلاً ظاهر من امرأته فوقع عليها قبل أن يكفّر، فبلغ ذلك النبي، فأمره أن يستغفر الله تعالى ولا يعود حتى يكفّر» [البحر الرائق: ۴/۹۷ط کویته].

وفی ‌الدر:

«فإن لم یجد... ما یعتق... صام شهرین ولو ثمانیة وخمسین بالهلال والٌا فستین یوماً».

وفی الرد:

«قوله: «وإلا» أي وإن لم يكن صومه في أول الشهر برؤية الهلال بأن غمّ أو صام في أثناء شهر فإنه يصوم ستين يوماً، وفي «كافي الحاكم»: وإن صام شهراً بالهلال تسعة وعشرين وقد صام قبله خمسة عشر وبعده خمسة عشر يوماً أجزأه» [رد المحتار: ۲/۶۳۱].

والله أعلم بالصوا

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

معلق‌کردن طلاق بر انجام ندادن کاری

سؤال: شخصی با افرادی معامله می‌کند و در دادن پول تأخیر می‌کند و آنها او را مجبور به پرداخت‌کردن پول می‌کنند، او می‌گوید: «‌اگر من در فلان تاریخ پول شما را ندادم زن من طلاق است‌»، و در آن روز موعود نمی‌تواند پول را تهیه ‌کند و یا خودش در آنجا نیست و آنها می‌آیند و ایشان را نمی‌بینند و اینکار در چندین معامله با افراد مختلف تکرار مـی‌شود آیا زن ایشان طلاق می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت‌ مذکور چونکه ‌طلاق‌ زنش را به پرداخت نکردن پول ‌آنها معلق ‌کرده، و در تاریخ معین پول را پرداخت نکرده است، یک‌ طلاق واقع شده است و اگر سه بار چنین‌ کرده و در هر سه بار بر وعده خود عمل‌ نکرده ‌است، سه طلاق ‌‌بر خانمش‌ واقع ‌شده و بر وی به حرمت ‌مـغلظه، حرام گشته است.

وفی الهندیه:

«وإذا اضافه إلى الشرط وقع عقیب الشرط اتفاقا،ً مثل أن یقول لامرأته: ان دخلت الدار فأنت طالق» [الهندیه: ۱/۴۲۰].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

طلاق دادن در حالت خواب

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در مسئله ذیل:

اگرکسی‌ زنش‌ را در ‌خواب ‌طلاق ‌بدهد، ‌آیا طلاق ‌او معتبر است یا نه؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر زنش را در خواب طلاق داد، طلاقش معتبر نیست و طلاق واقع نمی‌شود.

وفی الدر:

«ولا یقع طلاق الـمدهوش والنائم لانتفاء الارادة» [الدر المختار مع الرد: ۲/۴۶۳].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

اگر از شما پول طلب کنـم زنم طلاق است

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در مسئله ذیل:

یک برادر از برادر دیگر پول طلب می‌کند، ولی ‌آن برادر در دادن پول امروز و فردا کـرده بالاخره برادرش ناراحت شده، و می‌گوید اگر من از شما پول بگیرم یـا پول طلب‌ کنم زنم طلاق است.

اکنون آن برادر دیگر صاحب پول شده و می‌خواهد به این برادر کمک ‌کند، این چطور ممکن ‌است؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر برادری‌ که سوگند خورده از برادر دیگرش پول طلب‌ کند یا بگیرد زنش یک طلاق رجعی می‌شود می‌تواند در عدت بدون نکاح جدید به زنش رجوع‌ کند.

و با یکمرتبه پول گرفتن سوگند تمام می‌شود، یعنی: اگر مرتبه دوم و سوم پول گرفت طلاق دیگری بر همسرش واقع نمی‌شود.

وما فی الدر:

«وفیها كلها تنحل أی تبطل الیمین ببطلان التعلیق إذا وجد الشرط مرة.اﻫ».

وفی الشامیة:

«قوله: «أی تبطل اليمین» أی تـنتهی وتتـم وإذا تمٌت فلا یتصور الحــنث ثانیاً الاٌ بيمین أخری» [رد المحتار: ۳/۳۵۲ط بیروت. ۲/۵۴۴ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

طلاق مکره‌/ در تعداد طلاق شک دارد

چه می‌فرمایند عـلمای دین در مسئله ذیل:

بعضی‌ ا‌ز مردمان بنده را به اتهام دزدی مال، ‌گرفته و به بیابان بردند و تا سه ماه شکنجه دادند و گفتند: شما اعتراف ‌کنید من این مال را دزدیده‌ام. و من در جواب ‌گفتم: من از مال شما خبری ندارم چطور اعتراف ‌کنم. بالاخره مرا با داغ دادن بر جسم و انداختن بر آفتاب و چوب زدن، سخت‌ شکنجه دادند.

بالاخره بنده گفتم: چونکه شما اجبار می‌کنید بنده اعتراف می‌کنم و به بنده گفتند: شما را پیـش ریش سفید شما می‌بریم، باید در آنجا اعتراف‌ کنید و نگویید که مـرا شکنجه داده‌اند، و بگویید: اگر گفتم مرا شکنجه داده‌اند زنم بر من طلاق باشد، بنده قبول ‌کردم. ناگفته نماند یادم نیست که یک طلاق گفتم یا بیشتر، بعد چشم‌هایم را بستند و پیش کسی دیگر بردند، و گفتند: حالا اعتراف ‌کن، من بگمان اینکـه نزد ریش سفید خود هستم اعتراف ‌کردم، بعد از آن چشم‌هایم را باز گردند دیدم این ‌کسی دیگر است سپس آن شخص از من پرسید: شما به میل خود اعتراف کرده‌اید؟ بنده بخاطر ترس گفتم: بله. بعد از آن مرا بردند و بعد از مدتی موفق به فرار شدم و پیش ریش سفید طایفه خود آمدم در اینجا حقیقت حا‌ل را برای او عرض ‌کردم که این اعتراف به علت شکنجه بوده است.

حال سؤال من اینست‌ که آیا زنم طلاق می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مسئوله چونکه شما واقعه را با ریش سفید خود گفتهاید اگرچه هنگام تعلیق طلاق بر شما جبر و اکراه بوده باز هم طلاق واقع می‌شود.

و فی الدر: «طلاق على جعل يمين به اتت».

وفی الشامیة:

«قوله: «يمين به اتت» أي بالطلاق، وفاعل اتت ضمير اليمين، والـمراد به تعليق الطلاق على شيء كما إذا أكراه على أن يقول ان يقول ان كلمت زيداً فزوجتي كذا» [رد المحتار: ۲/۴۵۸].

اگر واقعاً شما نمی‌دانید که چند طلاق گفته‌اید پس خوب فکر کنید و هر جانبی را ترجیح دادید بر آن عمل کنید اما اگر با وجود فکر و تدبر، هیچ جانبی را ترجیح ندادید پس با توجه به حساس بودن مسئله بهتر این است که به زن رجوع نکنید و او را رها کنید زیرا مسئله دیانت است باید خوب احتیاط نمود، اما با وجود این اگر قبلاً رجوع کرده‌اید و زن را رها نمی‌کنید قضاءاً جایز است، لیکن باید نزد زن خود سوگند یاد کنید که یادم نیست چند طلاق گفته‌ام.

وفی الدر: «لو شك أطلٌق واحدة أو أكثر بني علي الأقلٌ».

وفی الشامیة:

«قوله: «بني على الأقلٌ» أي كما ذكره الا سبيجابي، الٌا أن يستيقن بالأكثر أو يكون أكبر ظنٌه.

وعن الإمام الثاني: إذا كان لا يدري أثلاث أم أقل يتحرى، وإن استويا عمل بأشد ذلك عليه. «أشْباه» عن «البزَّازية». قال ط: وعلى قول الثاني اقتصر قاضيخان: ولعلَّه لأنه يعمل بالاحْتياط خصوصاً في باب الفروج اهـ.

قُلْتُ: ويمكن حمل الأوَّل على القضاء والثاني على الدِّيانة، ويؤيده مَسْأَلة الـمتون في باب التعليق لو قال: إن ولدت ذكراً فأنت طالق واحدة وإن ولدت أنثى فأنت طالق ثنتين فولدتهما ولم يدر الأول، تطلق واحدة قضاء وثنتين تنزهاً: أي ديانة» [رد المحتار: ۲/۴۹۲].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

تلفظ طلاق اکراهاً و اخبار آن اختیاراً

چه می‌فرمایند علمای دین در این مسئله:

گروهی ناشناس دو نفر را به بیابان می‌برند و بعد از اینکه یکی از آنها را می‌کشند، دومی را اجبار می‌کنند که به طلاق ثلاثه قسم بخورد که اگر راز آنها را فاش کرد، زنش طلاق باشد. حالا که این مرد نجات پیدا کرده و در بین اقوامش آمده به نحوی از او اعتراف گرفته‌اند و قضیه را کاملاً توضیح داده‌است.

بفرمائید آیا زنش طلاق می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مذکور اکراه مؤثر نیست و طلاق ثلاثه واقع می‌شود.

وفی الدر:

«نظم في البحر: ما يصح مع الاكراه، فقال: ويمين به أتت».

وفی الرد:

«قوله: «يمين به أتت» أي بالطلاق وفاعل أتت ضمير اليمين والـمراد به تعليق الطلاق علي شيء كما إذا اكره على أن يقول: ان كلمت زيداً فزوجتي كذا» [رد المحتار: ۲/۴۵۸].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۹/۲/۱۳۷۷هـ.ش

با اجبار طلاق همسرش را نوشت

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

هشت نفر شخصی را گرفته و خوب کتک زده و او را مجبور به ایقاع طلاق ثلاثه همسر خویش نموده‌اند، آن مرد با خط خود نوشته است که: زنم طلاق ثلاثه است. حکم طلاق این شخص مکروه چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مسئوله اگر شخص مکره در وقت نوشتن طلاق، لفظ طلاق را نیز تلفظ نموده است همسرش طلاق ثلاثه شده، و به حرمت مغلظه حـرام ‌گشته است.

وفی الدر:

«ویقع طلاق كل زوج بالغ عاقل ولو عبداً أو مكرهاً» [الدر المختار مع الرد: ۲/۴۵۶].

اما اگر تلفظ نکـرده، بلکه فقط طلاق را نوشته ا‌ست همسرش طلاق نمی‌شود.

وفی الشامیة:

«فلو أكره علی أن یكتب طلاق امرأته فكتب، لا تطلق، لأن الكتابة اقیمت مقام العبارة باعتبار الحاجة ولا حاجة هنا. كذا فی الخانیة» [رد المحتار: ۲/۴۵۷].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

برو تو مادر و خواهر من هستی

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

اگر فردی به نامزدش بعد از ایجاب و قبول در حضور شهود و تعیین مهر مبلغ سه میلیون تومان (دو میلیون تومان برای اثاثیه خانه و یک میلیون تومان مؤجل برای ثبت محضری) قبل از مقاربت می‌گوید: «‌برو تو مادر و خواهر من هستی‌» و این لفظ را دو بار تکرار می‌کند، مرتبه سوم می‌گوید: «‌تو مرا بکار نیستی‌».

خواهشمندم جواب آن را مرقوم فرمایید.

الجواب باسم ملهم الصواب

منکوحه این فرد بر وی طلاق بائن ‌گشته است ز‌یرا لفظ «‌مادر و خواهر من هستی‌» در عرف به عنوان طلاق استفاده می‌شود و بر آن تصریح دار‌د و چون غیر مدخول بها است، یک طلاق بائن واقع می‌شود و چون عدت ندارد طلاق دیگری واقع نمی‏گردد. و لفظ «‌مرا بکار نیستی‌» لغو است.

حضرت مولانا مفتی رشید احمد لدهیانوی حفظه الله در احسن الفتاوی می‌نویسد: امروزه این الفاظ «‌یعنی: خواهر و مادر منی‌» فقط برای ایقاع طلاق متعین هستند و استفاده می‌شوند، لذا بدون نیت، طلاق واقع می‌شود. [‌احسن الفتاوی: ۵/۱۸۶].

«فان فرق الطلاق بانت (أی غیر مدخو ل بها) بالأولی ولم تقع الثانیة والثالثة وذلك مثل ان یقول: «أنت طالق، طالق، طالق. وكذا إذا قال: «أنت طالق واحدة وواحدة، وقعت واحدة». كذا في الهدایة» [الهندیة: ۱/۳۷۳].

اگر می‌خواهند با یکدیگر به زندگی زناشویـی ادامه بدهند، شوهر می‌تواند با نکاح جدید و مهریه جدید خانم را دو مرتبه به نکاح خود در آورد، و اگر خانم راضی نبود شوهر نمی‌تواند او را مجبور کند.

و در هر حال نصف مهر قبلی را که عبارت‌ از یک‌ونیم میلیون تومان است به خانم ‌بپردازد.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۴/۲/۷۷هـ.ش

زن بیگانه می‌گوید: من همسر شما هستم گفت: طلاقی، خانمش طـلاق نمی‌شود

سؤال: اگر زنی به شخص دیگری تلفن ‌کرد و گفت: من همسر شما هستم در صورتی که همسر او نیست، آن مرد در جواب وی گفت: تو طلاقی، آیا زنش طلاق می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ‌ملهم الصواب

زنش طلاق نمی‌شود زیرا متکلم‌ که تلفنی با او تماس‌ گرفته، معلوم شده که همسر او نبو‌ده. بلکه ادعای دروغین نموده است و محل طلاق منکوحه می‌باشد.

وفی الرد:

«قوله: «ومحله المنكوحة» أي ولو معتدة عن طلاق رجعي أو بائن غير ثلاث في حرّة وثنتين في أمة» [رد المحتار: ۲/۴۵۲].

«ولو قال امرأتي عمرة أم ولدي هذه غیرها ولیست بامرأته لم تطلق. كذا في البحر الرائق» [الهندیه: ۱/۳۵۹].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

بـه همسرش گفت: ۱، ٢، ٣ طلاق، خواهر و مادر منـی

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

بعد از دعوا این حرف را زده‌ام: یک، ‌دو و سه، طلاق، خواهر و مادر منی. حکم شرع را بیان فرمایبد.

الجواب باسم ملهم الصواب

با ذکر این الفاظ خانم شما طلاق ثلاثه مغلظـه شده است.

وفی الخانیة:

«رجل قال لامرأته «ترا یكی» أو قال: «ترا سه» قال صدر الشهید/: طلقـت ثلاثاً ولو قال: «‌تو یکی‌» أو قال: «‌تو، سه‌» قال ابو القاسم /: لا یقع الطلاق، قال مولاناس وینبغی أن يكون الجواب علی التفصیل، إن كان ذلك في حال مذاكرة الطلاق أو في حالة الغضب یقع الطلاق، وان لم يكن لا یـقع الا بـالبینة كما لو قال بالعربیة أنت واحدة» [الخانیه: ۱/۴۶۴].

در اینجا گرچه اضافت صریحه بطرف زن نیست مگـر شکی نیست‌ که قرینه قوی بـر اضافت معنوی وجود دارد.

اوٌ‌ل: بواسطه ذکر طلاق بعد از عدد سه.

دوٌم: به قرینه عرف، بلوچ‌ها اغلب با این الفاظ طلاق واقع می‌کنند. یعنی: یک، ‌دو و سه.

سؤم: حالت غضب.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

اگر زن من سوار ماشین شما شود یا در خانه شما بیاید در جمع فرزندانم باشد

سؤال: شخصی به برادر خانم خود گفته: «‌اگر زن من به ماشین شما سوار شود یا در خانه شما بیاید در جمع فرزندانم باشد».

اگر ماشین و منزل را فروخت و ماشین و منزل دیگری خرید و زن سوار شد آیا طلاق واقع می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت سوال شده قول شوهر «‌در جمع فرزندانم باشد» درمیان مردم برای طلاق و نیز برای اظهار استفاده نمی‌شود، لذا در ظاهر کلام او لغو است.

لیکن اگر زن او به ماشین برادرش سوار شد یا در منزل او داخل شد شوهر احتیاطاً تجدید نکاح‌ کند. و حکم ماشین و منزل قدیم و جدید یکی است.

کما فصٌله العلامة الشامی فی رد المحتار:

«مطلب: حلف لا یكلم عبد فلان أو عرسه ثم زالت بببع أو طلاق» [رد المحتار، کتاب الایمان: ۳/۱۱۶ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

سوگند به طلاق خورده که از منزل مادر زنش چیزی نمی‌خورد

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

شخصی سوگند یاد کرده که اگر از منزل مادر زنم چیزی را بخورم زنم به سه طلاق. راه حل آن را بیان بفرمائید تا از سوگند خاتمه یابد و طلاق مغلظه هم واقع نشود.

الجواب باسم ملهم الصواب

راه حل آن چنین است که حالف (کسی که قسم خورده) زن خـود را در طهر یک طـلاق بدهد و او را به حال خود رها کند تا عدتش تمام شود بعد از اینکه عدتش (سه حیض) بپایان ر‌سید از طعام منزل مادر زن خویش بخورد در اینصورت سوگند بالا پایان می‌یابد.

بعد از اینکه به خوردن خوراکی‌های منزل مادر خانم خویش مبادرت نمود، دو مرتبه همسر خویش را مـجدداً نکاح ‌کند دیگر حانث نمی‌شود.

تذکر: اگر می‌خواهد زمان عدٌت همسرش طولانی نشود پس اگر خانمش حامله و باردار است قبل از وضع حمل، خانمش‌ را یک طلاق‌ بدهد و او را به حال خود رها کند تا وضع حمل شود بعد از اینکه وضع حمل شد، برود از منزل مادر خانم خود چیزی بـخورد بعد از خوردن سوگند او به پایان می‌رسد ولی طلاق واقع نمی‌شود، زیرا هنگام خوردن از منزل مادر خانم، زن در نکاح او نیست‌ و بعد خانم را مجدداً نکاح ‌کند.

وفی الهندیة:

«وان وجد في غیر الـملك انحلت اليمین، بأن قال لامرأته: «ان دخلت الدار فانت «طالق» فطـلقها قبل وجود الشرط ومضت العد ة ثم دخلت الدار تنحل الیمین ولم یقع شیء كذا في الكافي» [الهندیه باب الطلاق بالشرط: ۱/۴۱۶].

وفی الدر:

«وتنحل اليمين بعد وجود الشَّرط مُطْلقاً لكن إنْ وجد في الملك طلقت وعتق، وإلاَّ لا، فحيلة من علق الثلاث بدخول الدَّار أن يطلقها واحدة ثم بعد العدَّة تدخلها فتنحل اليمين فينكحها».

وفی الرد:

«قوله: «مطلقاً» أي سواء وجد الشَّرط في اللمك أو لا كما يدل عليه اللاَّحق ح. قوله: «لكن إن وجد في اللمك طلقت» أَطْلق الـملك فَشَمَلَ ما إذا وجد في العدَّة» [رد المحتار: ۲/۵۴۴ط کویته. کذا فی البحر الرائق: ۲/۲۴ط بیروت].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

حکم منکر طلاق‌/ شهادت پدر برای دختر/ خودم را از زن و فرزند خلاص کردم

چه می‌فرمایند علمای دین در این مسئله:

زنی ادعا دارد که شوهرم مرا سه طلاق داده‌‌است: و سپس شوهر از خانه بیرون شده و جای دیگر مـی‌رود، اهل روستا به او می‌گویند: بیا تو را به خانه‌ات ببریم در جواب می‌گوید: من خودم را از زن و بچه خلاص‌ کرده‌ام و دیگر به آنجا نمی‌روم. و نیز به پدر زن می‌گوید: من دخترت را سه طلاق داده‌ام. اینهمه ماجرا در شب اتفاق افتاده است. وقتی کـه صبح شده است. شوهر می‌گوید: «‌من زنم را طلاق نداده‌ام‌».

تقاضا می‌شود که مسئله را طبق دستور شریعت اسلامی فیصله نمائید.

الجواب باسم ملهم الصواب

در اینصورت اگر زن بر ادعای خود گواه دارد یعنی: دو مرد و یا یک مرد و دو زن، گواهی دهند پس زن بر شوهرش طلاق مغلظه شد‌ه است و اگر زن شاهد و گواه ندارد پس اگر می‌تواند شوهر را با دادن مال راضی کند، با وی خلع‌ کند. و اگر این ممکن نیست و می‌تواند بدون جنگ و فتنه و فساد از شوهر جدا شده و زندگی ‌کند. پس جدا شود و خـود را از او باز دارد، و اگر احتمال جنگ و فتنه و فساد است شوهر را سوگند دهد که: «من زنم را طلاق نداده‌ام‌» و بعد از قسم، زن می‌تواند با او زندگی کند، و اگر شوهر به دروغ قسم خـورده است شوهر گناهکار می‌شود و بر زن هیچ ‌گناهی نیست. [مأخوذ از الدر المختار و رد المحتار قبیل باب الایلاء].

اینکه پدر زن می‌گوید که شوهر در جلوی من طلاق را اقرار نموده است، شهادت پدر زن چون به نفع دخترش است لذا شرعاً‌ اعتباری ندارد و پذیرفته نمی‌شود و قطع نظر از آن در اینجا نصاب شهادت تکمیل نمی‌باشد. [رد المحتار و الدر المختار: کتاب الشهادة].

و اینکـه نزد اهل روستا گفته کـه من خودم را از زن و بچه خلاص‌ کرده‌ام این کلمات دلالت صریح بـر ایقاع طلاق ندارد.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

شخصی سوگند به سه طلاق خورده که اگر در زمین پدرم سکونت ورزم

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

فردی به اسم رمضان سوگند خوده که اگر در زمین پدرم سکونت ورزم زنم به سه طلاق. حال پدرش‌ مقداری از زمین‌های خود را به داماد خویش به اسم زید، بعنوان سهمیه‌اش داده و آن را نیز تحویل ‌گرفته و اقدام به بستن و ساختن ‌کپر نیز نموده است و مدتی در آن سکونت‌ کرده که حد و مرز آن نیز مشخص‌ و متمایز از دیگران است، و حال حالف (رمضان) می‌خواهد در زمین دامادشان (زید) سکو‌نت ورزد و در عوض زید سهمیه او را از زمیـن‌های پدرش تصاحب کند (گویا در نتیجه مبادله زمین با زمین می‌نماینـد) اگر حالف در زمـین دامادش‌ که قبل از این مال پدرش‌ بوده ‌است ‌ساکن ‌شود زنـش‌ بر او طلاق ‌می‌شود یاخیـر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر در زمین ‌زید ساکن شود زن حالف (رمضان) طلاق نمی‌شود، زیرا دیگر اضافت و نسبت زمین ‌به پدر حالف (مالک قبلی زمین) باقی نمانده، و از ملکیت او خارج شده است.

وفی الرد:

«وفي حَلْفِهِ (لا يكلِّم عبده) أي عبد فلان (أو عرسه أو صديقه أو لا يدخل داره) أو لا يلبس ثوبه أو لا يأكل طعامه أو لا يركب دابته (إن زالت إضافته) ببيع أو طلاق أو عداوة (أو كلمه لم يحنث في العبد) ونحوه مما لا يملك كالدَّارِ».

وفی الرد:

«قوله: «ببيع» أي أو هبة أو صدقة أو إرث أو غير ذلك. رملي. وهذا راجع للعبد والدار وما بعدهما والحاصل كما في «البحر»: أنه إذا أضاف ولم يشر لا يحنث بعد الزوال في الكل لانقطاع الإضافة» [رد المحتار: ۳/۱۱۷].

و نیز اگر پدر حالف زمینی را به پسرش‌ ‌(رمضان) هبه ‌کند و حد و مرز او را جدا کند و تحویل او بدهد بعد از آن، در آن سکونت ‌کند حالف حانث نمی شود و زنش طلاق ‌نمی‌گـردد.

وفی الرد:

«قوله: (إن زالت إضافته) أی ولو إلى الحالف كما فی لا آكل طعامك هذا فأهداه له فأكل لم یحنث فی قیاس قولهما» (رد المحتار:۳/۱۱۶)

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

طلاق بدون اضافت درحالت عصبانیت

چه ‌می‌فرمایند علمای دین مبین اسـلام ‌در این ‌مسئله:

بنده با خانم ‌خود درگیر شدم و بر عین ناراحتی از زبانم بیرون ‌شده ‌طلاق، ‌طلاق، طلاق. با‌ز گفتم: اگر نفهمیدی، طلاق، طلاق، طلاق. و قسم‌ می‌خورم بنام خدا که هنگام ادای این ‌الفاظ اراده خانم ‌خود را نداشتم و نه ‌مقصودم ترساندن ‌بود. بلکه ‌همین این ‌الفاظ از دهانم‌ بیرون ‌شدند.

اکنون، سؤال اینست‌ که از روی شرع و مذهب حنفی، آیا بر زنم طلاق واقع شده است یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مذکور بر زن شما ‌طلاق واقع نمی‌شود، زیرا شما طللاق‌ را به طرف ‌زن به صراحت نسبت نداده‌اید و قسم خوردید که‌ من اراده طلاق زن را نداشته‌ام و همچنین قرینه قوٌیه‌ای که دالٌ بر نسبت طلاق ‌بطرف زن باشد وجود ندارد. چنانکه در فتاوای‌ هندیه، الفصل السابع ‌می‌فرماید:

«في الفتاوی رجل قال لامرأته:«اگر تو زن‌ منـی‌ سه‌ طلاق‌»، مع حذف الیاء، لا یقع اذا قال: لم انو الطلاق، لأنه لـما حذف لم یكن مضيفاً الیها».

وفیه أیضاً:

«ولو قالت: «طلٌقنی» فضربها، وقال لها: «اینك طـلاق»، لا یقع، ولو قـال: «اینكت طلاق»، یقع» [الهندیة: ۱/۳۸۲ الفصل السابع].

از این عبارات معلوم می‌شود که اگر ‌نسبت طلاق بـه طرف زن نباشد طلاق واقع نمی‏گردد. البته اضافت طلاق به طرف زن به صراحت لازم نیست، بلکه اگر قرینه قوٌیه معنوی موجود باشد باز هم‌کافی است، و قرینه قوٌیه هم بر چند قسم است.

اوٌ‌ل: نیت، چنانکه در فتاوای هندیه آمده است:

«سكران هربت منه امرأته فتبعها ولم یظفر بها، فقال بالفارسیة: به سه طلاق، ان قال: عنیت امرأتی یقع، وان لم یقل شیئاً لا یقع. كذا في الخلاصة» [الهندیة: ۱/۳۸۲ الفصل السابع].

دوٌ‌م: اضافت در کلا‌م سائل، چنانکـه در فتاوای هندیه منقول است:

«لو قالت: «مرا طلا‌ق ده، و مرا طلاق‌ ده، و مرا طلاق ده‌»، فقال:«‌دادم‌»، یقع الثلاث». در اینجا اضافت فقط در کلام زن هست و در کلام مرد که گفته «‌دادم‌» نه ذکری از طلاق است و نه ذکری از عدد او، لیکن ‌چونکه در کلام زن موجود است، سه طلاق واقع می‌شود.

سوم: عرف، چنانکه علامه شامی در حاشیه خود بر این عبارت «الدر المختار»:

«ومن الألفاظ الستعملة الطلاق یلزمنی، والحرام یلزمنی، وعلی الطلاق وعلی الحرام، فیقع بلانیة للعرف» [رد المحتار: ۲/۴۶۹]. تحقیق نموده است و بیان داشته‌اند که عرف از قرائن قویه بشمار می‌رود.

مکراً توضیح داده می‌شود کـه ‌اینجا چون شما نیت‌ طلاق را نداشته‌اید. و نه ‌در جواب سؤال که در او اضافت طلاق به طرف زن باشد، ‌گفته‌اید. و نه عرف است که با این الفاظ طلاق‌ داده شود بنابراین طلاق بر همسرتان واقع نشده است.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

تفویض طلاق‌ به ‌همسر

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

زوجی در وقت صادر نمودن سند ازدواج شرایط قید شده در سند ازدواج را در مورد تفویض طلاق به زوجه‌ که اگر یکی از موارد مذکور یافته شد، زن می‌توانـد به اذن دادگاه به انتخاب هر نوع طلاق خود را مطلقه نماید و نیز خود زن از طرف مرد وکالت دارد که بر خود طلاق واقع‌ کند و شرایط هم یافته شده ‌و دادگاه به زن اجازه ثبت و ایقاع طلاق را به همراهی نماینده دادگاه داد. آیا از نظر فقهاء و مفتیان عظام این تفویض و ایقاع طلاق درست است یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر شوهر بعد از عقـد ازدواج این شرایط را که درباره تفویض طلاق می‌باشند قبول ‌کند، پس در صورت وجود شرطی ‌از شرایط پذیرفته شده، زن می‌تواند بر خود طلاق واقع ‌کند و یا از طریق دادگاه اقدام نماید و اگر قبل از عقد ازدواج این شرایـط ذکر شدند در اینصورت زن نمی‌تـواند بر خود ایقاع طلاق‌ کند. و اگر این احتمال وجود دارد که بعد از ایجاب ‌و قبول ممکن است‌ که شوهر از قبول این شرایط سر باز زند احتیاط این است‌ که اول شرایط را مفصل ذکر کند بعد زن یا وکیل زن بگوید:‌ که من خود را یا فلانه را در نکاح شما در آوردم با این شرایط مذکوره. و شوهر بگوید: من قبول‌ کردم پس تعلیق این تفویض صحیح است‌

وفی شرح‌ التنویر قبیل فصل المشیئه:

«نكحـها علی ان أمرها بیدها صحٌ».

وفی‌ الشامیة:

«قوله «صحٌ» مـقید بما إذا ابتدأت الـمرأة، فقالت: زوجت نفسـی منك علی ان أمری بیدی اطلق نفسی كلمـا أرید (ابن عبارت را علامه شامی/از البحر الرائق نقل نموده و عبارت البحر الرائق چنین است: «ولو بدأ ت الـمرأة فقال: زوجت نفسـی منك علـی أني طالق أو علی أن امری بـيدی اطلق نفسی كـلما أريد فقال الزوج: قبلت». [البحر الرائق: ۳/۳۱۸]. أو علی انی طالق، فقال الزوج: قبلت. امّا لو بدأ الزوج لاتطلق ولا یصیر الأمر بیدها، كما في البحر عن الخلاصة والبزازية» [رد المحتار: ۲/۵۲۶].

نقل ابن عابدین وجه الفرق عن الفقیه أبی اللیث تحت قول العلائیة:

«(لا یقع طلاق الـمـولی علی امرأة عبده إلا إذا قال. الخ...) ونصه لأن البداء ة إذا كانت من الزوج كان الطلاق والتفویض قبل النكاح فلا یصح، اما إذا كانت من الـمرأة یصیر التفویض بعد النكاح لأن الزوج لـما قال بعد كلام الـمرأة: «قبلت»). والجواب یتضمن اعادة ما فی السوال فصار كانه قال: «قبلت علی أنك طالق أو علی ان يكون الأمر بیدك» فیصیر مفوضاً بعد النكاح» [رد المحتار: ۲/ ۴۶۲].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

نوشتن طلاق با اجبار دیگران بدون تلفظ طلاق

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ‌ذیل:

چند نفر مرا مجبور کردند که طلاق‌نامه زنم را که آنها نوشته بودند پاکنویس‌ کنم، بنده آن را پاکنویس‌ کردم بدون اینکه با زبان تلفظ کنم آیا بر همسرم طلاق واقع می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر طلاق‌نامه را بطور اکراه و اجبار نوشته‌اید و به زبان اقرار نکرده‌اید طلاق واقع نمی‌شود.

وفی الشامیة:

«وفي «البَحْر» أنَّ الـمرادَ الإكْراه على التلفظ بالطلاق فلو أكره على أن يكتب طلاق امرأته فكتب لا تطلق، لأنَّ الكتابةَ أقيمت مقام العبارة باعتبار الحاجة ولا حاجة هنا، كذا في الخانية» [رد المحتار: ۲/۴۵۷].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

همسرش را گفت: از خانه بیرون شو، برو به خانه پدر خود

چه می‌فرمایند علمای دین مبین ‌اسلام در این مسئله:

بنده دو همسر دارم، و در خانه نشسته بودم که یکی از همسران ‌من بر سر خود نفت ریخته و قصد آتش‌زدن خود را داشت، بنده هم ناراحت شدم و به ‌او گفتم: «‌از خانه بیرون شو، برو به خانه پدر خود» و منظور از این الفاظ اراده طلاق نبوده است که اکنون طلاق شود. البته اراده داشتم‌ که وقتی پدر و اقوامش بیایند، در حضور آنها او را از خود جدا کنم.

حال، تقاضا می‌شود که بیان دارید تکلیف شرعی من چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

الفاظی که شما استفاده کرده‌اید در اصطلاح فقهاء الفاظ «‌کنائی طلاق‌» بشمار می‌آیند که در حالت غضب و عصبانیت اگر کسی اراده طلاق ‌داشته باشد یک طلاق ‌بائن واقع می‌شود و با تکرار این الفاظ بیش از یک طلاق‌ واقع ‌نمی‌شود.

وفی الدر المختار: ‌«البائن لا یلحق البائن» [در الـمختار مع الرد: ۲/۵۱۰].

ا‌لان برای شما دو صورت وجود دارد:

۱- اگر اراده طلاق نداشته‌اید باید قسم بخورید که من با ایـن الفاظ اراده ایقا‌ع طلاق فی الحال را نداشتم پس بر زن شما طلاق واقع نمی‌شود، و نیاز به تجدید نکاح هم نیست.

۲- اگر اراده طلاق داشته‌اید، تنها یک طلاق بائن واقع‌ می‏‎گردد که با تجدید نکاح، همسرتان مجدداً منکوحه شما قرار می‏‎گیرد.

و الله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه -

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

طلاق‌دادن در حالت دیوانگی

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ‌ذیل:

بنده تازه از سفر برگشته بودم و بر زن خود طلاق ثلاثه واقع ‌کردم، البته در وقت ایقاع طلاق حا‌لت دیوانگی و جنون داشتـم که در حالت عادی و اصلی نبوده‌ام.

خواهشمندم که حکم شرعی را درباره بنده بیان نمایید.

شاهد اوٌ‌ل: اظهار می‌دارد: بنده گواهی می‌دهم که ایشان در وقت ایـقاع طلاق حالت دیوانگی د‌اشت، حتی به بنده گفت: من زن خود را طلاق داده‌ام شما نیز زن خود را طلاق دهید! در جوابش‌ گفتم: شما دیوانه هستید من دیوانه نیستم و پیش از این حالت دیوانگی داشته است.

شاهد دوٌ‌م: بنده‌ گواهی می‌دهم که ایشان در وقت طلاق دادن حالت دیوانگی داشته و قبل از این نیز حالت دیوانگی بر وی طاری می‌شده است.

شاهد سوم: بنده گواهی می‌دهم‌ که ایشان در وقت طلاق دادن حالت دیوانگی داشت و قبل از این نیز حالت دیوانگی داشته است.

الجواب باسم ملهم الصواب

از اظهارات بالا چنین برمی‌آید که در وقت ایقاع طلاق حالت دیوانگی داشته‌اید و گو‌اهان نیز شما را تأیید می‌کنند، بنابراین طلاق واقع نمی‌شود. چنانکه در «احسن الفتاوی» در جواب چنین سوالی نوشته شده است. [احسن الفتاوی: ۵/۱۶۲].

نقل ابن عابدین عن الخیریة تحت قول الدر:

«(وفي القاموس دهش...) وسئل نظماً فيمن طلق زوجته ثلاثاً في مجلس القاضي وهو مغتاظ مدهوش، فأجاب نظماً أيضاً بأن الدهش من أقسام الجنون فلا يقع، وإذا كان يعتاده بأن عرف منه الدهش مرة يصدق بلا برهان» [رد المحتار: ۲/۴۶۳].

وقال فی تنقیح الفتاوی الحامدیة:

«والقول قوله بیمینه كما صرح بذالك العلماء الحنفیة - رحمهم الله تعالی-».

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدا‌ن

حـکم تعلیق طلاق قبل از نکاح

چه می‌فرمایند علمای دین در این مسئله:

زید می‌خواهد برای هنده داماد شود، قبل از دامادی مـی‌گوید: از این تاریخ ببعد اگر از هروئین استفاده کنم. هنده طلاق است. و بعد از مدتی هنده را نکاح می‌کند. و بعد دو نفر زن شهادت دادند که این آقا در خانه ما تریاک ‌کشیده است، و او می‌گوید: من تریاک ‌کشیده‌ام چون مریض بوده‌ام و قسم من برای هروئین بوده است. و حالا هم معتاد نیستم. لطف نموده بفرماید حکم نکاح همسـرش چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

این تعلیق که پیش از ایجاب و قبول صورت گرفته، لغو است، بنابراین اثری بر او مرتب نمی‌شود، زیرا که برای صحت تعلیق طلاق شرط اینـست کـه هر زمان زنی که طلاقش را معلق ‌کـرده است در نـکاح او باشد یا طلاق را بطرف ازدواج وی در آینده نسبت دهد، برای زن اجنبیه اگر تعلیق طلا‌ق بکند آن تعلیق لغو است.

وفی الدر:

«وشرطه الـملك كقوله لـمنكو حته أو معتدته إن ذهبت فأنت طالق، أو الإضافة إليه كإن نكحتك فأنت طالق فلغا قوله الأَجْنبية إن زرت زيداً فأنت طالق فنكحها فزارت...» [الدر المختار مع الرد: ۲/۵۳۷ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

اگر تا فردا یـا پس فردا پول را نیاوردم زنم طلاق است

چه می‌فرماید علمای دین در این مسئله:

اینجانب زید راجع به‌ زمینی که به بکر داده بودم و عمویم جلوی آن را گرفته بود، پـیش او رفته بحث ‌کرد‌م و پش از تبادل نظ‌ر قرار بـر این شد که من مبلغ ۰۰۰/۵۰ تومان سهمیه بـرادر و خواهرانم را به آنها بدهم و به امید این که فردا یا پس فردا این مبلغ را پرداخت ‌کنم، گفتم: «‌اگر تا فردا یا پس فردا مبلغ فوق را نیاوردم و به آنـها ندادم زنم طلاق است‌»، آنگاه ‌کدخدای محل من را توبیخ کرده گفت: «‌از این سخنان نگو»، اما من از پالا‌س بیرون رفتـم و مجدداً اسم زنم را بـردم و طلا‌ق را تکرار نمودم. سپس‌ ‌کدخدا جلوی مرا گرفت و نگذاشت‌ که بیش از این صحبت‌ ‌بشود.

و چون سوگند خورده بو‌دم روز دوٌم مبلغ ۰۰۰/۵۰ تومان، بدین شرح که دو چک مسافرتی بانک ملی ۰۰۰/۲۰ تومانی و یک سپه چک ۵۰۰۰ تومانی‌ و۵۰۰۰‌ تومان پول نقد برداشته و پیش‌ نامـادری‌ام بردم، اول او آنها را برداشت، ولی من به او گفتم که این چک‌ها به ‌گونه‌ای هستند که آنها را ببرند و نقد کنند، پس نامادری‌ام به من گفت شما خودتان آنها را ببرید و نقد کنید و۰۰۰/۲۰ تو‌مان از این‌ها را به عمه‌ام بدهید و بقیه را برای ما اجناس ضروری خریده و باقی را بیاورید و موضوع ما و شما خاتمه یافته است.

سپس‌ من به خاطر خوشنودکردن عمویم پیش‌ او رفتم که روز قبل نسبت به او خشونت نشان داده بودم، مجدداً به او گفتم مبلغ پولی که دیروز بر آن قسم یاد شده بود آورده‌ام شما بردارید. او گفت: من کاری ندارم تو بدان و برادر و خواهرانت. خلاصه پول را برنداشت و پس از پنج روز موضوع قسم را درمیان مردم شایع کرد.

لطفاً مسئله را توضیح دهید و حکمش را بیان نمائید.

الجواب باسم ملهم الصواب

از اظهارات آقای زید امور ذیل فهمیده می‌شود:

۱- اینکه راس وعده خود پو‌ل‌ها را آورده و به نامادری خود تـحویل داده‌است، و او قبض‌ نموده است و بعد پیش‌ عموی خود برده و در اختیار او گذاشته اما وی تحویل نگرفته است.

۲- وی لفظ طلا‌ق را دوباره تکرار نموده است، لذا حکم مسئله به شرح ذیل است:

آقای زید در قسمش‌ حانث نمی‌شود و زنش طلاق نمی‌گردد، زیرا که وعده‌اش را ایفا. نمود‌ه است و پول‌ها را به نـامادری خود تحویل داده، و او آنها را قبض‌ نموده است و پول‌هائیکه بصورت چک مسافرتی بوده‌اند در عرف آنها را نقد شمار می‌کنند.

وفی الدر المختار:

«وكذا یبر لو وجده فاعطاه فلم یقبل فوضعه بحیث تناله یده لو أراد قبضه، والا يكن كذلك لا یبر. ظهیریة» [الدر المختار: ۳/۱۴۶].

وأیضاً فیه:

«یبر في حلفه لیقضين دینه اليوم، لو قضاه نبهرجة ما یرده التجٌار وزیوفاً ما یرده بنت الـمال، أو مستحقة للغیر».

وقال ابن عابدین:

«قوله: «نبهرجة» هذا غير عربي. وأَصْله نبهره وهو الحظ: أي حظ هذه الدراهم من الفضَّة أقل وغشه أكثر ولذا ردها التجار: أي المُسْتَقْصي منهم والـمسهل منهم يقبلها «نهر» قوله: «أو زيوفاً» جمع زيف: أي كفلس وفلوس. مِصْباح: وهي الـمغشوشة يتجوز بها التجار ويردها بيت الـمال.... قوله: «ما يرده بيت الـمال» لأنَّه لا يقبل إلاَّ ما هو في غاية الجودة. قهستاني» [رد المحتار: ۳/۱۴۵].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

به زن گفت: از این لحظه به بعد بمنزله خواهوم هستی

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

فردی به زنش بگوید: از این لحظه به بعد توی خانه بمنزله خواهر من هستی. و زن خطاب به فرزندان گفت: از این لحظه به بعد به من مادر نگوئید بلکه عمه بگوئید.

و شوهر می‌گوید: بوالله که منظور بنده از این حرف فقط نزدیکی ‌کردن به همسر بود نه طلاق.

لطف فرموده و مسئله فوق را حل بفرمائید.

الجواب باسم ملهم الصواب

در اینصورت بر شوهر کفاره ظهار واجب می‌شود، یعنی: قبل از اینکه با خانم خود مقاربت کند باید دو ماه پی در پی روزه بگیرد بشرطیکه در وسط این دو ماه با خانم خود مقاربت نکند، و به هیچ عذری روزه را ترک نکند اگرچه مسافر هم باشد و نیز در وسط این دو ماه رمضان و عید واقع نشود، اگر در وسط این دو ماه روزه را ترک‌ کرد یا با خانم خود مقاربت نمود، روزه گذشته او اعتباری ندارد باید از سر نو دو ماه کامل روزه بگیرد.

وفی الهندیة:

«ولو قال لها أنت علی مثل أمي أو كأمي ینوی فان نوی الطلاق وقع بائناً وان نوی الكرامة أو الظهار فكمـا نوی. هكذا في فتح القدیر....وان نوی التحریـم اختلفت الروایات فیه والصحیح انه یكون ظهاراً عند الكل» [هندیه: ۱/۵۰۷].

وفی التنویر وشرحه: «صام شهرین.... متتابعین قبل السیس لیس فیهما رمضان وایام نهی عن صومها، فان أفطر بعذر أو بغیره أو وطئها فیهما مطلقاً استأنف الصوم» [ردالمحتار: ۲/۶۳۱].

و الله أعلم بالصواب

خدا نظر عفا الله عنه

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهد

طلاق در حالت عصبانیت

چه می‌فرمایند علمای دین راجع به مسئله ذیل:

شخصی برای دفن یکی از خویشاوندان به قبرستان رفته، و هنگامی که برگشته، و به خانه رسیده می‌بیند که دو خانمش با همدیگر جر و بحث دارند و به یکدیگر حرف‌های ناروا و ناجایز می‌گویند.

این فرد چـند مرتبه می‏‎گوید که ساکت باشید، ورنه شما را طلاق می‌دهم، اما باز هم آنها ساکت نمی‌شوند و بالاخر این شخص به خشم آمده، و به زن‌های خود خطاب‌ کـرده گفته: «‌شما هر سه طلاق هستید» و این جمله را سه مرتبه تکرار نموده و بعد از دقایقی متوجه شده‌ که این کار خوبی نبوده و سبب آن، عصبانت بوده است.

تقاضا می‌شود در مورد این مسئله تحریر بفرمایید آیا طلاق واقع شده یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در این مسئله اگـرچه شوهر د‌ر حالت غـضب و ناراحتی بوده، ولی باز هم ایقاع طلا‌ق وی نافذ می‌باشد بنابراین هر سه خانمش طلاق ثلا‌ثه مغلظه می‌شوند.

قال الزحیلی فی الفقه الاسلامی:

«طلاق الغضبان: یفهم مما ذكر ان طلاق الغضبان لا یقع إذا ا شتد الغضب، بان وصل إلی درجة لایدری فیها ما یقو ل ویفعل ولا یقصد، أو وصل به الـغضب إلی درجة یغلب علیه فیها الخلل والاضطراب في أقواله وافعاله، وهذه حالة نادرة، فان ظٌل الشخص في حالة وعی وادراك لـما یقول فیقع طلاقه، وهذا یغالب في كل طلاق یصدر عن الرجل، لأن الغضبان مكلف في حال غضبه بما یصدر منه من كفر وقتل نفس وأخذ مال بغیر حق وطلاق وغیرها» [الفقه الاسلامی وادلته: ۷/۳۶۵. و کذا یفهم من عبارة رد المحتار لابن عابدین الشامی/: ۲/۴۶۳. وفی امداد الفتاوی للتهانوی/: ۲/۴۰۵. امداد الـمفـتین للشیخ الـمفتی محمد شفیع/: ص ۵۹۳‌].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

راه حل شخصی که گفته: اگر فلان کار را کردم «کلما»، زن طلاق باشم‌

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

اگر شخصی مجرد با دیگری شرط می‌گذارد و می‌گوید: «‌اگر من فلا‌ن کار را کردم کلما زن طلا‌ق باشم، فقط همین الفاظ را بکار می‌برد، و مضاف بـه‌سوی ازدواج نمی‌کند، که بگـوید: «كلٌما تزوجت امرأة فهی طالق».

اکنون ازدواج کرده است درحالی که شرط فوق الذکر را انجام داده‌است، حکمش چیست؟

اگر ازدواج کرده باشد حکمش چیست؟ آیا می‌تواند ازدواج کند یا خیر؟ اگر می‌تواند با چه شرا‌یطی؟

الجواب باسم ملهم الصواب

این نوع قسم‌ها به عرف مردم آنجا تعلق دارند، در این جمله قسم دو احتمال وجود دارد.

۱- این مقصدش‌ این بوده ‌که: «‌هر زنی که من بگیرم طلاق است‌»، در اینصورت هر زنی را که ایجاب و قبول‌ کـرد یک طلاق واقع می‌شود، اما دو مرتبه اگر همان منکوحه قبلی را نکـاح ‌کند طلا‌ق واقع نمی‌شود.

قال ابن عابدین الشامی تحت قول الشارح:

«(وكذا كل امرأة) أي إذا قال: كل امرأة أتزوجها طالق، والحيلة فيه ما في «البحر» من أنَّه يزوجه فضولي، ويجيز بالفعل كسوق الواجب إليها، أو يتزوجها بعدما وقع الطَّلاق عليها، لأنَّ كلمةَ كل لا تقتضي التكرار اهـ» [رد المحتار: ۲/۵۳۷].

۲- اینکه منظورش‌ این بوده که هر وقت ازدواج کنم زنم طلاق است، در اینصورت هر موقع که نکاح ‌کند طلاق واقع ‌می‌شود و لو اینکه یک زن را چند مرتبه نکـاح ‌کند در هر مرتبه یک طلا‌ق واقع می‌شود و بعد از مرتبه سوم مغلظه می‏‎گردد.

پس راه حل برای عـدم وقوع طلا‌ق در اینصورت و صورت قبلی چنین است ‌که: نزد شخص عالم و با خبر از این نوع مسائل برود. و بگوید که دلم می‌خواهد در فلان جا ازدواج کـنم اما چون قسم خورده‌ام خودم نمی‌توانم نکاح کـنم و نه کسی را وکیل خود قرار بدهم. بدون اینکه‌ آن را وکیل خود قرار بدهد، و هرگاه آن شخص‌ نکاح حالف را در جایی بست و سپس به او خبر رسید با زبان چیزی نگوید بـلکه در عـمل قبول ‌کند یعنی: مبلغی از مهر یا کل مهر را بفرستد یا اینکه در کـاغــذی قبول نماید بدون اینکه کلمات را بخواند.

و‌فی الدر:

«حلف لا یتزوج فزوجه فضولي فأجاز بالقول حنث وبالفعل ومنه الكتابة خلافاً لابن سماعة لا یحنث به یفتی. خانیة».

وفی الرد:

«قوله: «فأجاز بالقول «كرضيت وقبلت.... قوله: «بالفعل» كبعث المهر أو بعضه بشرط ان یصل الیها وقیل الوصول لیس بشرط.... قوله: «منه الكتابة» أی من الفعل ما لو اجاز بالكتابة» [رد المحتار: ۳/۱۵۰].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

مطلقه بعد از هفتاد روز اقدام به نکاح ثانی نمود

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

دختری از خانه شوهر بیرون شده و به خانه پدرش رفته، شوهر سه سال و اندی او را بدون خرج و مخارج رها کرده و بعد از مدت مذکور آن را طلاق داده و مهرش را پرداخت نموده است. و آن دختر بعد از گذشت ٧٠ روز به نکاح دیگـری در آمده، راجع به این موضوع به امام جمعه محترم محل مراجعه‌ کر‌دیم ولی امام جمعه قبول نکرده‌ که عقد دختر نامبـرده را با پسر منعقد کند، درحالی که از وقت طلاق تا نکاح ثانی ٧٠ روز گذشته است.

از علمای کرام تقاضای همکاری و راهنمایی داریم.

الجواب باسم ملهم الصواب

چونکه زن بعد از تمام شدن هفتاد روز از وقت طلاق، اقدام به نکاح نموده است معلوم می‌شود که عده زن‌ که عبارت از سه حیض می‌باشد تمام شده و لازم نیـست که زن بگوید که عده‌ام تمام شده است، بلکه اقدام به نکاح دال بر انقضای عده است، بنابراین نکاح ثانی درست می‌باشد.

قال ابن عابدین الشامی فی رد المحتار:

«قوله: «قالت مضت عدَّتي الخ» اعلم أن انقضاء العدَّة لا ينحصر في إخْبارها، بل يكون به وبالفعل، بأن تزوجت بآخر بعد مدة تنقضي في مثلها العدَّة، فلو قالت بعده: لم تنقض، لم تصدق، لأن الإِقْدام عليه دليل الإِقْرار. بحر عن البدائع» [رد المحتار: ۳/۱۵۰].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حو‌زه علمیه دار العلوم زاهدان

همسر خود را طلاق داده به شرطی که بـا دیگری نکاح نکنـد

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

شخصی طلاقنامه زن خود را با این الفاظ نوشته است «‌من اقرار می‌کنم که زوجه خود را با این شرط طلاق می‌دهم که او را به نکاح زید ندهند و گرنه طلاق نیست.

بعد از آن همسر خود را سه طلاق داده‌است به این شرط‌ که او را به فرد مذکور ندهند، اگر دادند از طرف من طلاق نیست. لطفا حکم مسئله را بیان فرمایید.

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مذکور اگرچه بعضی از علماء فرموده‌اند که در اینصورت الان طلاق واقـع نمی‌شود مگر پیش از موت شوهر و در آخرین لمحه ‌زندگانی‌اش، طلاق واقع می‌شود. چنانکه صاحب التحریر المختار درباره همین مسئله نوشته است.

«وبالجملة فجمیع ما قیل في جواب هذه الحادثة لا يخلو عن مناقشة، والأظهر ان التعلیق صـحيح وتطلق في آخر جزء من حیاتها وهی علی عصمته» [التحریر المختار للرافعی: ۲/۲۲۳].

اما صحیح و راجح این است‌ که در اینصورت الان طلاق واقع می‌شود.

وفی الرد تحت عنوان تنبیه:

«وفي فتاوی الكازرونـی عن فتاوی الـمحقق عبـدالرحمـن الـمـرشدی انه سئل عمــن قال لزوجته: «أنت طالق ان لم تتزوجـی بـفلان» فاجاب لا خفاء في أن مراد الزوج بهذا التعلیق انما هو عدم تزوجها بفلا ن بعد زوال سلطانه عنها بانفصال العصمة وانقضـاء العدة، وهی حینئذ في غیر ملكه فیكون لغو اً فیلغو الشرط ویبقی قوله: «أنت طالق» فتطلق منجزاً كما أختاره بعض الـمتأخرین من علماء الیمن بناء علی استحالة وجود الشرط الـمعلق علیه الطلاق حالة بقائها في عصمة الزوج... ثم نقل الكازرونی هذه الـمسئله ثانیاً عن الحدادی صاحب الجوهرة وانه أجاب عنها سراج الدین الهاملی روایة عن شیخه علی بن نوح بانها تطلق وتتزوج من ارادت. قال الكازرونی: وهو الذی ینبغی أن یعول علیه أی بناء علی انه تعلیق بمستحیل أو شرط الزامی» [رد المحتار: ۲/۵۳۶ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

سوگند بـه طلاق خورده که اگر همسر‌ش را به خانه پدر او به برد

چه می‌فرمایند علمای دین مفتیان شرع در مسئله ذیل:‌

اینجاب بنام غلا‌م بر اثر ناراحتی مادرم از همسرم چنین گفتم: «‌اگر من در زندگی، خانم خود را به خانه پدرش‌ بردم زن بر من خواهر و مادر باشد»، اکنون در حدود شش ماه می‌شود که از رفتن همسرم جلوگیری کرده‌ام. آیا برای همیشه این ممانعت را ادامه بدهم یا اینکه راهی دیگر وجود دارد؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر شما میل دارید که همسر خود را به خانه پدرش ببرید اختیار دارید البته در آنصورت بعد از بردن او به آنجا یک طلا‌ق بر همسر شما واقع می‌شود که با تجدید نکاح برای شما جایـز است‌ کـه همسر خود را به خانه خود بیاورید و با او زناشوئی داشته باشید و راه حل دیگری که هیچ طلاقی واقع نگردد این است‌ که شوهر خانم را نبرد بلکه خانم خودش برود یا کسی دیگر غیر از شوهر او را ببرد. البته کوشش‌ کنید که به هر طریقی‌ که باشد مادر خود را راضی نگهدارید و بر مادر شما لازم است‌ که رعایت شــریعت نبوی‌ جرا داشته باشد و عناد و ضدیت که با همسر شما دارد.

بخاطر رضای خدا و خوشنودی روح مبارک پیامبر جاز آن دست بکشد که موجب رضای خدا و خشنودی ‌رسول ‌خدا جمی‌باشد.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

سوگند خورده اگر بر ماشین فلانی سوار شود زنش طلاق ‌ثلاثه اســت / اگر ماشینش‌ را بفروشد زنش‌ طلاق ‌ثلاثه

چه می‌‌فرمایند مفتیان عظام ‌و علمای دین ‌مبین‌ اسلام:

زید، عمرو و بکر سه برادر و شریک متساوی در یک دستگاه ماشین تویوتا که این چنین اختلاف دارند:

زید زن طلاق ثلاثه خورده است که بر ماشین سوار نشود. اگر سو‌ار شد زنش طلا‌ق ثلا‌ثه باشد. و بکر زن طلا‌ق ثلاثه خورده است‌ که ماشین را تا دو سال نفروشد و اگر بفروشد زنش طلا‌ق ثلاثه باشد. و نیز گفته است اگر ماشین را به شریک سوم، یعنی: عمرو بـدهد نـیز زنش ‌طلاق ‌ثلاثه ‌باشد.

پس در اینصورت چه باید کرد و بکر پول‌ کافی ندارد که برادران و شریکان خود را بد‌هد و آنها هریکی تقاضای پول سهمیه خود را دارند.

لطف فرموده راه حل مسئله‌ مذکور را بنویسید.

الجواب باسم ملهم الصواب

آقای بکر فردی را وکـیل ‌کند که ماشین او را بفروشد و سـهم شرکاء خود را از آن پـول پرداخت کند در آنصورت بکر حانث نمی‌شود، یا بدون اطلاع او فرد دیگری ماشین را بفروشد و قیمت آن را به بکر تحویل دهد.

وفی الدر:

«الأصل فیه ان كل فعل تتعلق حقوقه بالـمباشر كبیع واجارة لا حنث بفعل مأموره».

وفی الرد:

«قوله: «الأصل فيه الخ» ذكر في «الفتح» أَصْلاً أظهر من هذا، وهو أنَّ كلَّ عقد ترجع حقوقه إلى الـمباشر، ويستغني الوكيل فيه عن نسبة العقد إلى الـموكل لا يحنث الحالف على عدم فعله بمباشرة الـمأمور لوجوده من المَأْمور حقيقة وحُكْماً، فلا يحنث بفعل غيره لذلك، وذلك كالبيع والشراء» [الدر المختار مع الرد: ۳/۱۲۶].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

سوگند خورده اگر تریاک بکشم زنم سه طلاق است

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

فردی معتاد قبل از ازدواج می‌گوید: «‌زن من به سه طلاق است که اگر من تریاک بکشم‌» حال بعد از ازدواج، گواهان‌ گواهی داده‌اند که تریاک ‌کشیده است. حکم آن چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

این جمله که حالف بکار برده ا‌ست اگر اهل عرف این مـعنی را از آن اخذ مـی‌کنند که: زنی که در نکاح من بیاید طلاق است اگر تریاک بکشم، در اینـصورت چونکه معنای عرفی اعتبار دارد و بعد از ازدواج تریاک ‌کشیده است، بنابراین زنش طلاق ثلاثه می‌شود. اما اگر عرفاً جمله مذکور چنین مفهومی ندارد بلکه منظور همان زنی است که هنگام قسم در نکاحش باشد در اینصورت هیچ طلاقی واقع‌ ‌نمی‌گردد.

وفی التتارخانیة:

«إذا قال: «‌هر زنی که مرا بود تا سی سال فهی طالق‌» فان لم ینو شیئاً یقع الطلاق علی التی یتزوجها ولا یقع علی التی كانت عنده وقت اليمین، لأن قوله: ‌«‌هر زنی که ‌او را بود» صار عبارة عن قوله:«‌هر زنی که او را به زنی‌کند»، عر فاً فانصرف الـمطلق الیه، وكذا الجواب فیما إذا نوی ما یستفیدها، هكذا اختار الفقیه ابو اللیث» [تتارخانیة: ۳/۵۴۱].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

نوشتن طلاقنامه با اجبار و استثناء متصل به ‌آن

چه‌ می‌فرمایند علمای‌ دین در مسئله ‌ذیل:

چند نفر شخصی را تهدید می‌کنند که ‌اگر منکوحه خود را طلاق ندهید ترا قتل می‌کشیم و شخص‌ مذکور یقین دارد که این اشرار طبق تهدید خود عمل می‌کنند بنابراین مجبور شده طلاقنامه را می‌نویسد و در هر جمله متصل به آن انشاء‌الله می‏‎گوید و بعد از آن ا‌ز او شفاهی اقرار می‌گیرند، باز هم بهمین صورت طلاق می‌دهد و بطور متصل انشاء‌الله می‌گوید.

الجواب باسم ملهم الصواب

در اینصورت چونکه حالف می‏‎گوید که من در وقت نوشتن بر هر جمله‌ای که مربوط‌ به طـلاق است بطور متصل -‌انشاء‌الله -‌گفته‌ام و نیز در وقت تلفظ بطور متصل -انشاء‌الله- ‌گفته‌ام و قرینه قویه موجود است کـه بر صداقت او دلالت می‌کند، و آن اینکه حالف ‌عالم و از مسئله آگاه است بنابراین در صورت مذکور زن حالف طلاق نمی‌شود.

وفی الهندیة:

«وإذا كتب الطلاق واستثنی بلسانه أو طلق بلسانه واستثنـی بالكتابة هل يصح؟ لا روایة لهذه الـمسئلة وینبـغی ان یصح. كذا في الظهیرية» (الهندیة:۱/۳۷۹).

وفی الدر:

«قال لها أنت طالق - ان شاء الله - متصلاً مسمـوعاً بحیث لو قرب شخص اذنه إلی فیه یسمع لا یقع للشك. الدر الـمختار باختصار».

وفی الرد:

«قوله: «للشك» أی للشك في مشية الله تعالي الطلاق لعدم الاطلا ع عليها» [رد المحتار: ۲/۵۵۳ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

اگر در این خانه آمدم زنم طلاق است سپس برای ملاقات آمد

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

شخصی درمیان خانواده خود اختلافی بوجود آورده و بعد گفته است من به این خانه نمی‌آیم اگر آمدم زن من طلاق است، و بعد از مدتی برای ملاقات در همان خانه رفته است. آیا با این رفتن (ملاقات) طلا‌ق واقع می‌شود یا خیر؟

اگر واقع ‌شده چند طلا‌ق واقع‌ شده است؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در اینصورت یک طلا‌ق رجعی واقع می‌شود. زیرا که ورود در خانه یک مرتبه صورت گرفته است اگرچه برای ملاقات بوده است. و شوهر بدون تجدید نکاح رجوع ‌کند، البته در آینده مالک دو طلاق است. یعنی از وقوع دو طلاق دیگر، زن مغلظه ‌می‌گردد. و بـعد از آن اگر بار دیگر وارد خانه شود طلاق دیگری واقع نمی‏گردد.

وفی‌ الدر: «وفیها كلها تنحل أی تـبطل الیمــین ببطلان التعلیق إذا وجد الشرط مرة».

وفی ‌الرد:

«قوله: «أی تبطل اليمين» أی تنتهی وتتم وإذا تمت حنث فلا یتصور الحنث ثانیاً الا بیمین أخری لأنها غیر مقتضیة للعموم والتكرار لغة. نهر» [رد المحتار: ۲/۵۴۲].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

بـه نامزدش گفت: «‌آزاد است‌» و باز گفت: طلاق است

چه می‌فرماید علمای دین در مسئله ذیل:

شخصی دختری را عقد نکاح‌ کرده است و قبل از خلوت و مقاربت در حالت ناراحتی گفت: «‌منـکوحه من از طرف من آزاد است پدرش می‌تواند او را جای دیگری ازدواج دهد». و سپس‌ ‌گفت: «‌طلا‌ق است‌».

آیا در اینصورت طلاق واقع شده است یا خیر؟ شوهر حق رجوع دارد یا خیر؟

مهر کامل واجب می‌شود یا نصف مهر؟ آیا دختر می‌تواند جای دیگری ازدواج کند؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مذکوره بر منکوحه این شخص یک طلاق واقع شده است و چونکه دختر غیر مدخول بها است با همان طلا‌ق اول بائن می‌شود و عدت ندارد، لذا طلاق دوم لغـو است و برای شوهر حق رجوع نمـانده است و دختر اختیار دارد هرجا که بخواهد، ازدواج کند، البته با رضایت دختر می‌تو‌اند با تجدید عقد مجدداً او را نکاح ‌کند.

چونکه این طلاق قبل از خلوت و مقاربت واقـع شده، لذا نصف مهریه‌ای که بـهنگام عقد نکاح تعیین شده بر شوهر واجب است.

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

به وارثین خانم گفت: «‌بیایید دختر خود را ببرید» و آنها او را بردند

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

اینجانب به وارثین خانم خود گفتم: «‌بیائید و دختر خود را ببرید» و خیلی ناراحت بودم و آنها آمدند و خانم من را بردند، از مدتی فـکر کردم که من لفظ طلاق را نگفته‌ام و کسی دیگـر هم شـهادت نمی‌دهد که من لفظ طلاق راگفتـه باشم.

لذا تقاضا می‌شود که جواب مسئله را مرقوم فر‌موده و توضیح دهید که طلاق واقع می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در اینصورت از شوهر سوال شود که نیت طلاق داشته است یا خیر؟ اگر نیت طلاق داشته است یک طلاق بائن واقع می‌شود و با تجدید نکاح جایز است ادامه‌ی زندگی زناشویی دهد و آینده مالک دو طلاق‌ است و اگر شوهر می‌گوید من ‌اراده طلاق ‌نداشته‌ام به شوهر قسم داده شود و اگر قسم خورد که من نیت طلاق نداشته‌‌‌ام، پس اشکالی ندارد.

وفی التنویر وشرحه:

«فنحو أخرجي واذهبـی وقومي....یحتمل ردٌاً.... فـفی حالة الرضا....، تتوقف الاقسام اللاثة تأثیراً علی النیة. وفي الـغضـب تتوقف الاوٌلان، ان نوی، وقع والا، لا» [الدر المختار بهامنش الرد: ۲/۵۰۵ط کویته. ۲/۴۶۵ط بیروت].

وفی الرد:

«قوله: «ویحتمل رداً» أی ویصلع جواباً، قوله: «توقف الأولان» أی ما يصلح رداً وجواباً وما یصلح سباً وجواباً» [رد المحتار: ۲/۵۰۳].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

به همسرش می‌گوید اگر با تو بخوابم با مادر و خواهرم بخوابم

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

اینجانب‌ کریم در حال عصبانیت به همسر خود اظهار داشتم: اگر در این خانه بیایم و با تو بخوابم با مادر و خواهرم بخوابم.

تقاضا می‌شود توضیح دهید که با این الفاظ طلاق واقع می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در اینصورت بر خانم چیزی واقع نمی‌شود و نکاح بین زوجین بر حال خود باقی است.

وفی الهندیه:

«لو قال ان وطئتك وطئت أمی، فلا شيیء علیه. كذا في غایة السروجي» [هندیه: ۱/۵۰۷ط کویته. کذا فی امداد الـمفتین: ص۶۸۷].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

شوهر به خانم خود می‌گوید: «‌تو مخرج نداری»

چه می‌فرمایند علمای دین دراین مسئله:

شخصی به خانمش چنین می‌گوید: «‌تو مخرج نداری‌» یا به مادر خانم ‌گفت: «‌دختر تو مخرج ندارد». آیا با این جمله بین زوجین تفریق می‌شود یا خیر؟ و آیا این تهمت محسوب می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در اینصورت چونکه حرف داماد (شوهر) ‌کذب و دروغ محض است هیچ اعتباری ندارد و از ا‌لفاظ طلاق هم نیست، بنابراین هیچ چیزی واقع نمی‌شود و تهمتی هم محسوب نمی‏گردد. البته این ‌کلمه زشت و فحشی است باید شوهر توبه و استغفار کند زیرا که فرد مسلمان باید عفت کلام داشته باشد.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

اگر قلیان کشیدی طلاق هستی

سؤال: اگر کسی به خانمش‌ بگوید: «‌اگر قلیان کشیدی طلاق هستی‌» این مطلب را در سه جلسه مختلف ذکر کرده است. الان باکشیدن قلیان بر خانمش چند طلاق واقع می‌‌شود؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر خانم قلیان ‌کشید و منظور شوهر از این حرف تغلیظ بوده یا نـیتی نـداشته است بـر خانمش سه طلاق واقع می‌شود، ولی اگر منظورش تکرار همان سوگند اولی و تأکید آن بوده است، در آنصورت دیانۀ یک طلاق، و قضاء‌اً سه طلاق واقع می‌شود.

وفی الهندیة:

«إذا حلف الرجل علی أمر لایفعله أبداً ثم حلف في ذلك الـمجلس أو مجلس آخر لا افعله أبداً ثم فعله كانت علیه كفارة یمینین وهذا إذا نوی یمیناً أخری أو نوی التغلیظ أو لم يكن له تیة، وإذا نوی بالكلام الثاني اليمین الأولی علیه كفارة واحدة» [الفتاوی الهندیة: ۲/۵۶].

وفی الدر:

«وتتعدد الكفَّارة لتعدد اليمين، والمَجْلس والـمجالس سواء، ولو قال: عنيت بالثاني الأول ففي حلفه بالله لا يقبل. وبحجة أو عمرة يقبل» [الدر المختار: ۳/۵۷ط کویته].

وفی الرد تحت ‌قول الشارح:

«قوله: «وقع الثلاث» ولو قال لامرأته واللّه لا أقربك ثم قال واللّه لا أقربك فقربها مرة لزمه كفارتان اه. والظَّاهر أنه إن نوى التأكيد بدين ح. قُلْتُ: وتصوير المَسْأَلة بما إذا ذكر لكل شرط جزاء» [رد المحتار: ۲/۵۵۹].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

بـه همسرش می‏‎گوید من تو را لازم ندارم و بعد از مدتی با او مقاربت می‌کند

چه می‌فرمایند علمای دین در این مسئله:

زنی از شوهر اطاعت نمی‌کند، شوهر خطاب به او می‌گوید: «‌من تو را لازم ندارم‌» و تـا مدت پنج، شش ماه با او مقاربت نکرده سپس با او همبستر شده است.

شوهر می‌گوید که من عـصبانی بوده‌ام و از جهت ناراحتی ایـن حرف را گفته‌ام. حال حکمش چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

زنش طلاق نمی‌شود.

وفی الهندیة:

«وَلَوْ قَالَ لا حَاجَةَ لِي فِيكِ يَنْوِي الطَّلاقَ فَلَيْسَ بِطَلاقٍ كَذَا فِي السِّرَاجِ الْوَهَّاجِ إذا قال لا حاجة لي فيك أو لا أريدك أو لا أحبك أو لا أشتهيك أو لا رغبة لي فيك فإنه لا يقع وإن نوى في قول أبي حنيفة/. كذا في البحر الرائق» [الهندیة: ۱/۳۷۵].

وفیها أیضاً:

«رجل قال لامرأته: «مرا بکار نیستی» ونوي به الطلاق لا ينقع» [الهندیة: ۱/۳۸۰].

والله أعلم ‌بالصواب

خدا نظر-‌عفـا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

به همسرش گفت: بروید، مادر و خواهر من هستید

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

شخصی در حالت خشم و ناراحتی به منکوحه: ‌خود چنین خطاب‌ کرده ‌گفت: «‌بروید، مادر و خواهرم هستید»، کلمه فوق را در حالت خشم‌ گفته، بطور مسلم منظورش طلاق بوده است. لطفاً ‌توضیح دهید، طلاق واقع می‌شود یا خیر؟ اگر واقع شده چند طلاق است.

الجواب باسم ملهم الصواب

در اینصورت یک طلاق بائن ‌واقع شده ‌است، با تجدید نکاح می‌تواند ادامه زندگی زناشویی بدهد و در آینده مالک دو طلاق دیگر است. [احسن الفتاوی: ۵/۱۸۵. رد المحتار: ۲/۶۲۶، ۵۰۵].

والله أعلم ‌بالصواب

خدا نظر-‌عفـا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهد

سه سنگ در کف دست زن گذاشته و گفته: «‌تو مادر و خواهر من هستی‌»

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

شخصی به همسرش ‌گفت: «‌می‌خواهم که من و تو از هم جدا شویم‌» سپس سه سنگ برداشته و بر کف دست زن‌ گذاشته و گفته است: «‌تو مادر و خواهر من هستی».

آیا از این مکالمه پیش آمدی می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در عرف قوم بلوچ، ‌گفتن «‌مادر و خواهر من هستی‌» به منکوحه خود به منزله طلاق صـریح است، یعنی غیر از طلاق معنای دیگری ندارد، البته با این لفظ طلاق بائن واقع می‌شود و چونکه سه سنگ در دست زن گذاشته و گفته: «‌شما مادر و خواهر من هستی‌» منظورش طـلاق ثلاثه است، بنابراین زن مذکور بر وی به سه طلاق مغلظه شده است.

گرچه بزرگان ما و شما فرموده‌اند که با این لفظ «‌خواهر و مادر من هستی‌» طـلاق واقـع نمی‌شود، لیکن بنده در زمان گذشته، بنابـر عرف قوم بلوچ فتوای طلاق با این الفاظ داده‌ام و نظر فعلی بنده نیز همین است.

مولانا مفتی رشید احمد لدهیانوی صاحب دامت برکاته، ‌(متاسفانه حضرت مولانا مفتی رشید احمد لدهیانوی، درمورخه ٦‌ ذیحجه سال ۱۴۲۲ هجری قمری به لقاء الله شتافت. إنا لله وإنا إلیه راجعون. (حسن زهی) گفته بودند که با این لفظ «‌مادر و خواهر من هستی‌» طلاق واقع نمی‌شود، لیکن الان از رای سابق خود رجوع ‌کرده‌اند و حکم به وقوع طلاق داده‌اند. [احسن الفتاوی: ۵/۱۷۱].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۲۵/۱۰/۱۴۱۸هـ.ق

برو تو مادر و خواهر من هستی

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

اگر فردی به نامزدش بعد از ایجاب و قبول در حضور شهود و تعیین مهر مبلغ سه میلیون تومان (دو میلیون تومان برای اثاثیه خانه و یک میلیون تومان مؤجل برای ثبت محضری) قبل از مقاربت می‌گوید: «‌برو تو مادر و خواهر من هستی‌» و این لفظ را دو بار تکرار می‌کند، مرتبه سوم می‌گوید: «‌تو مرا بکار نیستی‌».

خواهشمندم جواب آن را مرقوم فرمایید.

الجواب باسم ملهم الصواب

منکوحه این فرد بر وی طلاق بائن ‌گشته است ز‌یرا لفظ «‌مادر و خواهر من هستی‌» در عرف به عنوان طلاق استفاده می‌شود و بر آن تصریح دار‌د و چون غیر مدخول بها است، یک طلاق بائن واقع می‌شود و چون عدت ندارد طلاق دیگری واقع نمی‏گردد. و لفظ «‌مرا بکار نیستی‌» لغو است.

حضرت مولانا مفتی رشید احمد لدهیانوی حفظه الله در احسن الفتاوی می‌نویسد: امروزه این الفاظ «‌یعنی: خواهر و مادر منی‌» فقط برای ایقاع طلاق متعین هستند و استفاده می‌شوند، لذا بدون نیت، طلاق واقع می‌شود. [‌احسن الفتاوی: ۵/۱۸۶].

«فان فرق الطلاق بأنت (أی غیر مدخو ل بها) بالأولی ولم تقع الثانیة والثالثة وذلك مثل أن یقول: «أنت طالق، طالق، طالق. وكذا إذا قال: «أنت طالق واحدة وواحدة، وقعت واحدة». كذا في الهدایة» [الهندیة: ۱/۳۷۳].

اگر می‌خواهند با یکدیگر به زندگی زناشویـی ادامه بدهند، شوهر می‌تواند با نکاح جدید و مهریه جدید خانم را دو مرتبه به نکاح خود درآورد، و اگر خانم راضی نبود شوهر نمی‌تواند او را مجبور کند.

و در هرحال نصف مهر قبلی راکه عبارت‌ از یک‌ونیم میلیون تومان است به خانم ‌بپردازد.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۴/۲/۷۷هـ.ش

بـه همسرش گفت: «‌تو بر من حرام هستـی تا وقتی که نکاح دیگری نکرده‌ام‌»

چه می‌فرمایند علمای دین در مسـئله ذیل:

شخصی به خانم خود گفت: «‌تو بر من حرام هستی تا وقتی که نکـاح دیگر نکـرده‌ام. لطف‌کرده حکم مسئله را توضیح‌ دهید.

الجواب باسم ملهم الصواب

از کلام شوهر معلوم می‌شود کـه قسم خورده است تا وقتی که نکاح جدید نکند بـا منکوحه خود نزدیکی نکند و معلوم است‌ که قصد و اراده طلاق نداشته است. و ایلاء هم نمی‌شود زیرا که امکـان دارد که قبل از مدت ایلاء نکاح جدید کند و با منکوحه خود نزدیکی‌کند، لذا چیزی واقع نمی‌شود.

البته اگر در این اثناء با منکوحه خود نزد‌یکی ‌کـرد کفاره یمین اداء کند.

وفی الخانیة: الهندیة:

«لو قال: والله لا اقربك حتی یـقدم فلان، لایكون مولیاً لأنه یـتوهم قدومه» [خانیه: ۱/۵۴۴ بهامنش الهندیة].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

اگر تا شصت روز به خانه نیامدم پدر همسرم می‌تواند دختر خود را به کسی دیگر بدهد

چه می‌فرمایند علمای دین در این مسئله:

عبدالکریـم به پدر خانم خود گفت: اگر از این تاریخ تا مدت ٦٠ روز به خانه، باز نگشتم، عبدالبصیر پدر خانم بنده از طرف بنده در کل آزاد می‌باشد، در این معنی که به رسم شرع نبی جمی‌تواند دخترش را به هرکسی خواست بدهد. بفرمایید حکـم آن چیست؟

الجوان باسم ملهم الصواب

در صورت مذکور عبدالکـریم شرط کرده است، اگر تا دو ماه نیامد‌م پـدر خانم بنده آزاد است که دختر خود را به هرکسی خواست بدهد پس اگر تـا دو ماه نیامد طـلاق بائن واقع می‌شود، زیرا پدر خانم وقتی می‌تواند او را به ازدواج بدهد که زن از قید نکاح شـوهر بیر‌ون باشد و این در طلاق بائن متحقق می‌شود. این مطلب در جـواب سوال ۵۳۷ امداد المفتین (تألیف حضرت مولانا مفتی محمد شفیع/) مذکور است.

اگر زن با میل خود می‌خواهد که با عبدالکریم ادامه زندگی بدهد، می‌توانند بعد از تجدید نکاح و مهریه جدید ادامه زندگی دهند و در آینده شوهر مالک دو طلاق است.

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

با خشم به زنش گفت: «‌یک، دو، سه‌»

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

اینجانب محمد نصیر در حالت ناراحتی به زن خود گفتم: «‌یک، دو، سه‌» و منظورم از ایـن جمله ‌طلاق ‌بوده، ‌‌لیکن ‌مقصودم ‌ترساندن ‌‌زن ‌بود نه ‌ایقاع ‌طلاق.

آیا از کلمات مذکوره طلاق واقع شده یا خیر؟ اگر واقع شده چند طلاق است؟ لطف‌ کرده توضیح دهید.

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مذکور اگرچه شما اراده داشتید که زن خود را بترسانید و به‌ وقوع طلاق راضی نبودید، اما در اینصورت بر زن شما طلاق ثلاثه واقع شده است.

قال فی التنویر:

«ویقع طلاق كل زوج بالغ عاقل ولو عبداً أو مكرهاً أو هازلاً لا یقصـد حقیقة كلامه».

قال‌ ابن‌ ‌عابدین ‌الشامی:

«قوله: «هازلاً» أی فیقع قضاءاً ودیانةً» [الهندیة: ۱/۳۸۲].

در صورت‌ مذکور اگرچه ‌شما لفظ‌ طلاق ‌را تلفظ‌ نکرده‌اید و همچنین اضافت ‌طلاق ‌بطرف زن نکرده‌اید ولی چونکه لفظ «‌یک، دو، سه‌» به اعتبار عرف بلوچ‌ها صفت برای مـوصوف محذوفی است‌ که در اینجا طلاق است، گویا شما گفته‌اید: «‌یک طلاق، دو طلاق، سه طلاق‌» و اگرچه اضافت صریح طلاق بطرف زن نیست مگر قرینه معنوی قوی موجود است‌ که مقصد شما منکوحه شما بوده ‌است. و قرینه قوی عبارت‌ از نیت ‌و اضافت و عرف می‌باشد.

چنانکه از عبارت علامه تهانوی/معلوم‌ می‌شود که قرینه بعد از تتبع، بر چند قسم‌ است.

اول: نیت، ‌در فتاوی هندیه است:

«سكران هر بت منه امرأته فتبعـا ولم يظفـر بها فقال بالفارسیهة: «بسه طلاق» ان قال: عنیت امرأتي یقع، وان لم یقل شیناً لا یقع. كذا في الخلاصة» [الهندیة: ۱/۳۸۲].

دو‌م: اضافت در کلام سائل، ‌چنانکه در فتاوی هندیه آمده:

«لو قالت:«‌مرا طلاق ده و مرا طلاق ده و مرا طلاق ده‌» فقال:«‌دادم‌» تقع ثلاث». در اینجا اضافت در کلام زن هست و در کلام مرد که ‌گفته: «‌دادم‌» نه ذکری از طلاق است و نه ذکری از عدد او، لیکن چونکه درکلام زن است سه طلاق واقع می‌شود.

سوم: عرف، چنانچه علامه شامی در حاشیه خود بر این عبارت الدر المختار:

«ومن الالفاظ الستعملهة، الطلاق یلزمنی والحرام یلزمي وعلی الطلاق وعلى الحرام فیقع بلانیة للعرف» تحقیق نموده است و بیان داشته‌ که عرف از قرائن قویه بشمار می‌رود. [امداد الفتاوی: ۲/۴۴۵].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

راه حل عدم وقوع طلاقی که معلق به هر ازدواج است

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

شخصی بر مضمون ‌کاغذی امضاء می‌کند که در این ‌کاغذ چنین نوشته است: «‌من احمد از این به بعد تعهد می‌نمایم که نه سیگار بکشم و نه کارهای خلاف بکنم، اگر احیاناً ‌چنین خلافی از من سر بزند ازدواجی که ‌کردم زنم طلاق شود»‌ و تا هفت زن به آقای احمد زن طلاق ‌داده شده ‌اسـت.

آیا راه حلی برای چنین شخصی وجود دارد که ازدواج بکند؟

الجواب باسم ملهم الصواب

راه حل شرعی برای این شخص وقتی که سیگار کشیده یا کارهای خـلاف شرع‌ کرده است و بعد از حانث شدن‌ می‌خواهد ازدواج ‌کند، به اینصورت است:

اول: پیش شخصی که از این مسائل اطلاع دارد برود و هرجایی‌ که میل دارد ازدواج بکند تنها اظهار تمایل نماید که من در اینجا تمایل دارم ولی نمی‌توانم که خودم شخصاً ‌نکاح‌ کنم یا کسی را وکیل ‌کنم زیرا قسم زن طلاق خورده‌ام و او را به صراحت وکیل نکند، بر همین قـول خود اکتفا نماید، بعد از آن، این شخص پیش ولی دختر رفته و خواستگاری کند. هر وقت رضایت جانبین حاصل شد ایجاب و قبول نماید، بعد از آن بیاید برای شخص حالف مـاجرا را بیان ‌کند و حالف لفظاً ‌رضایت خود را اظهار نکند، بلکه مهریه زن را یا قسمتی از مهریه را یا پارچه و غیره را به دست این شخص داده تا به دختر یا ولی دختر تحویل دهد وقتی دختر یا ولی او آن را تحویل‌ گرفت، نکاح منعقد گشته و شخص حالف حانث نمی‌شود.

وفی الدر:

«حلف لا يتزوّج فزوجه فضولي فأجاز بالقول حنث وبالفِعْل ومنه الكتابة خلافاً لابن سماعة (لا) يحنث، به يفتى. «خانية»‌».

وفی الرد:

«قوله: «فأجاز بالقول» كرضيت وقبلت الخ... قوله: «وبالفعل» كبعث المَهْر أو بعضه بشرط أن يصل إليها الخ... قوله: «ومنه الكتابة» أي من الفعل ما لو أجاز بالكتابة لـما في «الجامع» حلف لا يكلِّم فلاناً أو لا يقول له شيئاً فكتب إليه كتاباً لا يحنث، وذكر ابن سماعة أنه يحنث نهر» [رد المحتار: ۳/۱۵۰ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

بـه دروغ می‌گوید: من زن طلاق خورده‌ام

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

شخصی از کسی تقاضای ‌کاری را می‌کند، او در جوابش می‌گوید: «که من زن ‌‌طلاق خورده‌ام که اینکار را نکنم‌». در صورتی که زن طلاق نخورده است و مصلحت دانسته که این جمله را ذکر کند، اگر آن‌ کار را انجام بدهد آیا زن وی طلاق می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

این ادعای او که: «‌من بطور دروغ این جمله را ذکر کرده‌ام‌» قضاء اعتباری ندارد و قاضی. او را تصدیق نمی‌کند. البته دیانه بر همسرش طلاق واقع نمی‌شود، باز هم چونکه اقرار کرده به مطلق طلاق زن، نه طلاق ثلاثه، بنابراین قضاء یک طلاق بر زن او واقع می‌شود و رجوع بدون تجدید نکاح ‌کافی است و آینده مالک دو طلاق دیگر است.

وفی ‌الرد:

«و لو اقرٌ بالطلاق كاذباً أو هازلاً وقع قضاء اً لا دیانةً.اه» [رد المختار: ۲/۴۵۷].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

شخصی گفت: به عوض خانم مادرش را بغل کنم

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

شخصی اعصابش ناراحت است و همیشه حس می‌کند که در سـرش چیزی صدا می‌دهد، یک مرتبه بعد از اینکه برادرش او راکتک زده است وی به خانمش‌ گفته: «‌به عوض تو مادرت را بغل ‌کنم‌». لطف ‌کرده بیان فرماییـد حکم مسئله چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مذکور نه طلاق واقع شده و نه ظهار است، چنانکه در فتاوای هندیه نوشته است:

«لو قال ان وطئتك وطئت أمی فلا شیء علیه. كذا فی غایة السروجی» [هندیه: ۱/۵۰۷.امداد الـمفتین: ص۶۸۷].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمـیه دار الـعلوم زاهدان

آهسته گفته: طلاق است، طلاق است، طلاق است، کلما تزوجتها فهی طالقة

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

شخصی نامزدش را بدون اینکه کسی باشد و بدون صوت، جلوی خودش‌ گفته: «‌طلاق است، طلاق است، طلاق است، كلما تزوجتها فهي طالقة‌». اکنون بـفرمایید بر نامزد این شخص چند طلاق واقع شده است؟‌ آیا راه حل شرعــی ‌برای نکاح جدید دارد یاخیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورتی که اگر کسی‌ گوش خود را به دهان او نزدیک می‌کرد، ‌صدای او را می‌شنید، بر نامزدش طلاق‌ بائن ‌واقع می‌شود و بخاطر «‌کلٌما» نمی‌تواند بار دیگـر خودش شخصاً ‌و یا از طـریق توکیل او را ازدواج ‌کند.

وفی الدر:

«قال لها أنت طالق - ان شاء الله - متـصلاً مسـمـوعاً بحیث لو قرٌب شخص اذنه إلی فیه یسمع لا یقع للشك».

وفی الرد:

«قو له: «مسمو عاً» هذا عند الهندوانی وهو الصـحیح كما في البدائع وعـند الكرخـی لیس بشرط قو له: «للشك «أی للشك في مشیة الله تعالى الطـلاق لعدم الاطلاع علیـها» [رد المحتار: ۲/۵۵۳].

امّا اگر طوری بوده که طبق صورت بالا صدایش شنیده نمی‌شده است، طلاقی واقع نمی‏گردد.

و در صورت اول راه حل‌ آن این است‌ که با فردی دانا و آگاه این ‌مسئله را درمیان بگذارد که من چنین سوگند خورده‌ام و بدون اینکه او را وکیل ‌کند آن شخص برود و نکاح‌ این فرد را با زنی که بر آن سوگند یاد کرده، منعقد کند، و بعد از اینکه خبر ازدواج به او رسید، فرد حالف نباید قولا، اجازه نکاح بدهد یا زبانی قبول ‌کند، باید عملاً چیزی به عنوان وسایل عـروسی یا هدیه به نامزدش تحویل‌ دهد یا با کسی پـیش ‌او بـفرستد که در آن صورت عقد درست است و حانث نمی‌شود.

وفی الدر:

«حلف لا یتزوج فزوجه فضولـی فاجاز بالقول حنث وبالفعل ومنه الكتابة خلافاً لابن سماعة لا یحنث به یفتی».

وفی الرد:

«قـوله: «بالفعل» كبعـث الـمهر أو بعضه بشرط ان یصل اليها» [رد المحتار: ۳/۱۵۰].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

اگر خودم یا برادرم با این دختر ازدواج کند، زن من طلاق است

چه می‌فرمایند علمای دین در باره مسئله ذیل:

برادرم می‌خواسته با دختـری ازدواج کند که من راضی به این ازدواج نبوده و نیستم. و مادر بزرگم ‌گفته است که حتماً خودت می‌خواهی با این د‌ختر ازدواج ‌کنی من بخاطر اینکه کاملاً آنها مطمئن شوند گفته‌ام: «‌اگر خودم یا برادرم با این ‌دختر ازدواج کند، زن من طلاق است‌».

حال برادرم می‌خواهد با آن دختر ازدواج نماید، آیا در صورت ازدواج برادرم بر خانم بنده طلاقی واقع می‌شود یا نه؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر در وقت قسـم خوردن همین الفاظ را ذکر کرده‌ایـد که در استفتاء نوشته‌ایـد بعد از ازدو‌اج برادرتان با دختر مذکور بر زن شما یک طلاق واقع می‌شود و بـه رجوع‌ کردن در عدت منکوحه شما در ملک تان باقی می‌ماند و نیاز به تجدید نکاح ندارد و در آینده مـالک دو طلاق هستید.

اگر خدای ناخواسته زن خود را دو طلاق دیگر دادید زن بر شما مغلظه می‌شود.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

شوهر درحالی خلع می‌کند که از مفهوم آن اطلاعـی ندارد

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

فردی از طرف اولیای خانمش تحت فشار قرار داده شده‌ که زن خود را طلاق دهد، ایشان قبول نمی‌کند در آخر می‌گوید: اگر شرایط مرا می‌پذیرید که هرچه من صرف و خرج او نموده‌ام به من تحویل دهید حاضرم بعداً او را طلاق دهم، بعد از مذاکره قرار بر این شده که نصف پول را به مرد تحویل دهند، از طرف مرد در صلحنامه معتمدین این را قید می‌کنند زمانی‌ که پول‌ها را گرفت، آنگاه طلاق دهد. ولی در آخر می‌نویسند که این دعوا حل شد و این ‌زن حول (خلع) شد. پس ‌از چند روز زن به مرد می‌گوید:‌ که من ‌از تو طلاق‌ گرفته‌ام، در صورتی که هنوز پولی هم به او نداده‌اند.

مرد می‌گوید: که من تو را طلاق نداده‌ام. زن می‌گوید که‌ حول‌ (خلع) بمعنی طلاق است. مرد در جواب اظهار می‌دارد: اگر حول (خلع) ‌بمعنی طلاق است شما سرم ‌کلاه ‌گذاشته‌اید و من این معنی را نمی‌دانم. و من ‌لفظاً ‌چیزی‌ در جلسه‌ نگفتـه‌ام، فقط قرار بر این ‌بوده که پول‌‌‌‌ها را بـدهند سپس من طلاق بدهم. لطفا بفرمایید حکم این مسئله چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

لفظ خلع از الفاظ کنایی است و در الفاظ‌ کنایی وقتی طلاق واقع می‌شود که متکلم معنای لفظ کنایی ‌را دانستـه و اراده ‌طلاق‌ را داشته باشد.

وفی الدر:

«والخلع هو من الكنایات فیعتبر فیه ما یعتبر فیها من قرائن الطلاق» [الدر المختار باب الخلع: ۲/۶۰۸].

در اینجا معلوم می‌شود که شوهر معنای خلع را ندانسته و اراده طلاق را هم نداشته است. به قرینه ا‌ینکه شوهر در ابتدا نوشته است که به این شرط طلاق می‌دهم که هر چیزی‌ که خرج کرده‌ام باید زن آنها را بمن‌ بپردازد و در پایان، صلحنامه‌ای می‌نویسند که ‌این دعوا حل شده‌ و هر زمانی که پول به مرد برسد همسرش طلاق می‏‎گردد، پس این عبارت قرینه قویه‌ای است بر اینکه شوهر معنای ‌خلع ‌را ندانسته و با این ‌الفاظ اراده ‌انشاء طلاق ‌را نداشته است، ‌بنابر این ‌طلاق‌ واقع نشد‌ه است و این مطلب را که در آخر، نویسنده نوشته است‌ که این حول شد معلوم است که شوهر معنای خلع را ندانسته نویسنده هم مطلب را درک نکرده است ورنه می‌نوشت که خلع شد نه حول.

آن عده از علماء مانند مولانا رشید احمد صاحب و غیره که حکم به وقوع طلاق بـه لفـظ خلع ‌کرده‌اند بنابر عرف خود آنان بوده است، چنانکه خودشان تـصـریح می‌کنند که معنای خلع را خاص و عام همه می‌دانند. ولی در عرف قوم بلوچ معنای آن بر همگان واضح و آشکار نیست بلکه از الفاظ کنائی می‌باشد. لذا احتیاج به اراده و قصد و نیت دارد.

وفی الرد:

«قوله: «ههنا» وفيه إشارة إلى أنَّ الـمبارأةَ لم يغلب استعمالها في الطلاق عرفاً، بخلاف الخلع فإنه مشتهر بين الخاص والعام، فافهم» [رد المحتار: ۲/۶۰۹].

و از این جریان معلوم می‌شود که قصد مساومت یعنی: معامله و تعیین مقدار مـال را داشته، و علماء می‌نویسند که به مساومت خلع واقع نمی‌شود تا زمـانی که عوض تحویل نگردد.

وفی البحر:

«وهبت مهرها لأخيها فأخذ أخوها منه الـمهر قبالة ثم اختلعت نفسها منه بشرط أن تسلم له القبالة غداً فقبل ولم تسلم إليه القبالة غداً لا تحرم» [البحر الرائق: ۴/۷۷ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

فردی می‌گوید: زنم طلاق اگر یکی از شما را نکشم، چه وقت طلاق واقـع می‌شود

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

دو نفر باهم دعوا کردند، نفر سوم آمد که این‌ها را خلاص کند و صلاحکاری کند، آقای صلاحکار گفت: «‌اگر شما بیشتر دعوا کنید، زنم طلاق اگر من یکی‌ از شما را نکشم».

و آندو نفر حرف این بنده خدا را گوش نکرده و ایشان هم هیچ یکی را نکشت.

آیا زنش طلاق ‌می‌شود؟ در صورت ‌وقوع طلاق چه‌ نوع ‌طلاقی ‌است؟

الجواب باسم ملهم الصواب

الان خانمش طلاق نمی‌شود، بلکه در آخرین جزء حیات قبل از مرگ او، خانمش طلاق می‏‎گردد.

وفی الرد:

«وأما الـمطلقة فغايتها آخر جزء من الحياة... وان كـان بمعنی الوجو ب الـموسٌع إلى الـموت فیحنث في آخر جزء من الحیاة» [رد المحتار: ۳/۱۱۰ط کویته].

بالفرض اگر طلاق واقع می‌شد یک طلاق رجعی می‌بود.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

طلاق قبل از دخول و نسبت آن‌ به زمان ‌گذشته

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

زید اقدام به ‌کتک‌زدن مادر خود کرده، و بعد پدر خانم او (که با دختر او ایجاب و قبول کرده و تا حال زفاف نشده است) می‌گوید: «‌من دختر خود را به فرد معتاد و بی‌پروایی مثل شما تحویل نمی‌دهم‌». زید بر آشفته می‌شود و می‌گوید: «‌من یک سال قبل دختر شما را طلاق داده‌ام‌». حال ادعا می‌کند که دروغ ‌گفته است. حکم آن چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر فاصله بین عقد و گفتار زید کم‌تر از یکسال است در اینصورت طلاق واقع نمی‏گردد، زیـرا که این طلاق به قبل از عقد بر می‏‎گردد و طلاق قبل از عقد اعتباری ندارد.

وفی الدر المختار:

«كذا (أي يلغو) أنت طالق قبل أن أتزوّجك أو أمس وقد نكحها اليوم».

وفی الرد:

«قوله: «كذا أنت طالق الخ» لأنه أسند الطَّلاق إلى حالة معهودة منافية لـمالكية الطَّلاق، فكان حاصله إنكار الطلاق فيلغو، ولأنه حين تعذر تصحيحه إنشاء أمكن تصحيحه إخباراً عن عدم النكاح: أي طالق أمس عن قيد النكاح إذ لم تنكحي بعد، أو عن طلاق كان لها إن كان اهـ» [رد المحتار: ۲/۴۷۹].

و اگر فاصله یک سال یا بیش از آن است پس بر خانم زید طلاق بائن واقع شده است.

وفی الدر:

«فإنَّه لو قال طلقتك شهراً كان ذكر الـمدَّة لَغْواً وتَطْلق للحال» [الدر المختار:۲/۴۸۴].

و عدت هم ندارد زیرا غیر مد‌خول بها بوده و خلوت صحیحه و زفافی هم با او صورت نگرفته ‌است.

وفی الدر:

«قال لزوجته غیر مدخول بها انت طالق ثلا ثاً وقعن وان فرق بانت بالا ولي لا إلی عدة» [الدر المختار: ۲/۴۹۴، ۴۹۲].

ولو اینکه ادعای دروغ داشته باشد طلاق قضاء واقع شده است.

وفی الرد:

«ولو أقرٌ بالطلاق كاذ باً أو هازلاً وقع قضاءً لا دیانةً اهـ» [رد المحتار: ۲/۴۵۷. احسن الفتاوی: ۵/۱۶۱].

و زن حکم قاضی را دارد نباید او را تصدیق ‌کند.

وفی حاشیة ابن عابدین/:

«والمرأة كالقاضی إذا سمعته أو أخبرها عدل لا یحل لها تمكینه» [رد المحتار: ۲/۴۶۸].

و نصف مهر بر او لازم الاداء است.

وفی الدر:

«وتجب العشرة إن سمٌاها أو دونها) ویجب الأكثر منها ان سمٌی الاكثر -إلی ان قال- ویجب نصفـه بطلاق قبل وط ء أو خلوة» [الدر المحتار: ۲/۳۶۰، ۳۵۸].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

شوهر فاسق است همسرش ‌چه کار کند

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

زنی شـوهر زناکار و فاسقی دارد و می‌خواهد که شوهرش از کارهای زشت دست بـردارد و الان تقاضای طلاق می‌کند: آیا اگر این زن تقاضای طلاق ‌کند جایـز است یا خیر؟ آیا راهی وجود دارد که این خانم خود را از قید نکاح او برهاند؟ لطف کرده توضیح دهید.

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورتی که شوهر. زناکار و فاسق باشد از لحاظ شریعت بـرای همسر جایز است که با او معاشرت و زندگی ‌کند و تقاضای طلاق نکند، البته اگر اختلافی بین آنها رخ می‌دهد و نمی‌توانند با هم به خوبی زندگی کنند، زن می‌تواند با دادن مقداری مال به شوهر از او خلع کند و پست از خلع ‌کـردن یک طلاق بائن واقع می‌شود.

وفی الدر:

«لا یجب علی الزوج تطلیق الفاجرة».

وفی الرد:

«قوله: «لایجب الخ.....» ولا عليها تَسْريح الفاجر إلاَّ إذا خافا أَنْ لا يقيما حدودَ اللـه فلا بَأْسَ أَنْ يتفرقا اهـ والفجور یعمٌ الزٌنا وغیره، قد قال جلـمن زوجته: «لا تردید لامس»، وقد قال: انی أحبها، استمتع بها اهـ. طحطاوی» [رد المحتار: ۵/۳۰۳ واللفظ له و ۲/۳۱۷ و البحر الرائق: ۳/۱۰۷ و حاشیة الطحطاوی علی الدر المختار: ۲/۲۳].

وفی الهدایة:

«واذا تشاق الزوجان وخافا ان لا یقیمـا حدود الله (أی ما یلزمهما من حقوق الزوجیة) فلا بأس ان تفتدی نفسها منه بمال يخلعها به لقوله تعالي فلا جـناح عليهمـا فيـما افتدت به فاذا فعلا ذلك وقع بالخلع تطلیقة بائنة ولزمـها الـمال لقـوله ج: الخلع تـطلیقة بائنة» [الهدایة مع فتح القدیر: ۴/۱۵۸].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

به زنش می‌گوید: «‌طلاقی، طلاقی، طلاقی‌»

چه می‌فرمایند علمای دین در این مسئله:

اگر کسی از فرط غضب به زنش بگوید: «‌طلاقی، ‌طلاقی، طلاقی‌»؟ و بعد از چند روز شوهر به افراد معتمد می‌گوید با توجه به معلومات مذهبی دارم این زن از ملک من خارج گشته لطف فرموده حکـم مسئله را بیان دارید.

الجواب باسم ملهم الصواب

خانـم این فرد بر او به طلاق ثلاثه مغلظه شده، چون سه بار تکرار کرده، و معلوم است که در وقوع طلاق با لفظ «‌طلاقی، طلاقی، طلاقی‌» هیچ شکی وجود ندارد.

وفی التاتارخانیة:

«وفی فتاوی أهل سمرقند: إذا قال لها: «تو طلاق‌!» تقع علیها تطلیقة رجعیة واحدة، لأن معناه: تو طلاقی» [الفتاوی التتار خانیة: ۳/۲۷۷. الهندیة: ۱/۳۸۰].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

شخـص به عمد تظاهر به دیوانگی کرده و خانمش‌ را طلاق می‌دهد/ ایـن شخص سفیه است ‌یا مجنون یا معتوه

چه می‌فرمایند علمای‌ دین و مفتیان شرع ‌متین در مورد مسئله ذیل:

فردی که در هنگام صحبت بامردم عصبانـی ‌می‌شود و حق صـحبت ‌کردن را از دیگران سلب می‌کند و زود عقده‌ای می‌شود، درحالی که دارای هوش و حواس‌ کامل بوده و به نگهبانی در ٢٥ کیلومتری شهر در شرکتی مشغول است و به فرزندانش هم ‌دستور اکید به‌ ادای نماز می‌دهد و در اوقات‌ کار و مرخصی دارای هوش ‌کامل است. از قرآن و حدیث و شاعران هم صحبت می‌نماید و صحبت‌های زمان عصبانیت را کامل بیاد دارد و دو مرتبه به بندر عباس رفته و پاسپورت و ویزا تهیه ‌کرده و به خارج سفر نموده و سالم ‌برگشته است‌ و از نظر پزشک متخصص مغز و اعصاب ‌و روان، سالم ‌و تندرست است، و هیچ ‌مرض ‌روانی ندارد، بهرحال ‌در یکی‌ از جلسات ‌به پدر خانم و پسرانش می‌گوید: دخترت و مادرتان را مطلقه می‌نمایم.

بعد از اتمام جلسه با یکی، پای ماشین می‌آید و می‌گوید: لحظه‌ای صبر کن‌! او توقف می‌کند، شخص نامبرده نزدیک ماشین پهلوی راننده و شخص دیگر، با ذکر اسم ‌همسـر و پدرش و با ذکر عدد یک، دو، سه و ذکـر طلاق و اینکه زوجه‌اش همانند خواهر و مادر اوست، او را مطلقه می‌سازد.

سپس به صاحب ماشین می‌گوید: من با شما می‌آیم مرا با خود ببر، اما صبر کن تا ساکم را بیاورم. پس از آوردن ساکش قبل از سوارشدن ماشین به صاحب ماشین و شخص دیگری‌ که ایستاده بود می‌گوید: «‌شما هردو نفر گواه باشید که من همسر خویش را طلاق دادم او از من خلاص است‌»، پس‌ از چهار ماه حالت عادی از خود نشان می‌دهد و می‌گوبد: مردم می‌گویند: من دیوانه‌ام، من دیوانه نیستم، من قصداً، خصائل و عاداتم را تغییر داده‌ام که هدفم از این تغییر و تبدل مطلقه ساختن همسرم بوده تا مردم نفهمند که من سالم هستم، حال حکـم این جریان چیست؟ و آیا این‌ شخص سفیه است یا معتوه یا مجنون؟

الجواب باسم ‌ملهم الصواب

به این شخص‌ که در حالت صحبت ‌کردن در میدان خشم وارد می‌شود: معتوه، سفیه، و مجنون گفته نمی‌شود با وجود اینکه قراین هوشیاری و عـقل در او وجود دارند. از قبیل تشخیص دکتر، تأکید فرزندان به اقامه نماز، استخدام او توسط شرکت برای نگهبانی و جـمع بودن هوش و حواس در اوقات ‌کار و مرخصی، تهیه در نامه و ویزا و اقدام بـه سفر و سالم برگشتن او و غیره.

البته در وقت صحبت ‌کردن و مکالمه چیزی‌ که خلاف میل او باشد خشمگین و عصبانی می‏‎گردد و از این معلوم می‌شود که زود رنج و سریع الغضب است و شخص غضبناک اگر در حالت طبیعی منکوحه خود را طلاق بدهد، هیچ شکی در وقوع طلاق منکوحه نیست، حتی اگر معتوه باشد و در وقت طلاق حواسش جمع باشد، طلاق او واقع می‌شود.

وفی الهندیة:

«وكذلك الـمعتوه لایقع طلاقه أ یضاً، وهذا إذا كان في حالة العته، أما في حالة الافاقة فالصحیح انه واقع، هكذا في الجوهرة النیرة» [الهندیه: ۱/۳۵۳].

و از این گفتار او معلوم می‌شود که شخص مذکور در زمان ایقاع طلاق غضبناک نبوده و حواس و عقل او جمع بوده است، که نام پدر زوجه، نام زوجه، عدد طلاق یک، دو، سه و اینکه زوجه‌اش مانند خواهر و مادر است مطلقه می‌سازد و باز به راحتی به صاحب مـاشین می‌گوید: «‌من با شما می‌آیم مرا با خود ببر، اما صبر کن تا ساکم را بیاورم‌» و پس از آوردن ساکش با کمال اطمینان قبل از سوار شدن ماشین، به صاحب ماشین و شخص دیگری‌ که ایستاده بوده می‌گوید: «‌شما گواه باشید که من همسرم را طلاق داده‌ام و از من خلاص است‌» بنابراین بر مطلقه‌شدن زنش به طلاق ثلاثه هیچ شکی‌ نیست.

جواب ذکر شده بالا در صورتی است که در وقت صحبت‌کردن واقع غضبناک و عصبانی شود و نه به عمد حالت غیر طبیعی بـه خـود بگیرد چنانکه خودش جلوی مردم اقرار کرده است‌ که به من دیوانه می‏‎گویند، من دیو‌انه نیستم و قصداً، خصایل و عـادات را تغییر داده‌ام که هدفم از این تغییر و تبدیل مطلقه ساختن همسرم بوده است، تا مردم نفهمند من سالم‌ هستم.

وفی الهندیة:

«ويقع طلاق كل زوج ؛ذا كان بالغاً عاقلاً سواء كان حراً أو عبداً، طائعاً أو مكرهاً، كذا في الجوهرة النیرة» [الهندیة: ۱/۳۵۳. الدر المختار: ۲/۴۵۱ط کویته].

پس در اینصورت وقوع طلاق لازم و یقینی است. «‌لان المرء یؤخذ باقراره».

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

ثبوت حرمت مصاهرت در صورت ملاعبت با زنی‌/ بـا مادر زن مسافرت کرد و احتلام شد/ از لواطت با مردی، زنش طلاق نمی‌شود

چه می‌فرمایند علماء و فقهای دین در مسائل ذیل:

۱- شخصی با یک زن تماس حاصل می‌کند، البته تماس در حد بازی می‌باشد و منجر به مجامعت نمی‌شود، بعد از چند مدت آن شخص می‌خواهد با دختر آن زن ازدواج‌ کند آیا جایز است یا خیر؟

۲- شخصی ‌با مادر زنش ‌بر یک موتور سوار شده و در اثر تـماس با مادر زن احتلام می‌شود، آیا زنش طلاق می‌شود یاخیر؟

۳- آیا از عمل لواطت با یک مرد، بر زن لوطی‌ طلاق ‌واقع می‌شود یا خیر؟

مسائل مذکور را با دلیل و ذکـر کتب معتبره توضیح دهید.

الجواب باسم ملهم الصـواب

ج- اول:‌ اگر آن زن را با شهوت و انتشار آلت تناسلی بدون حائل و پرده دست زده است و با او بازی‌ کرده ولی ‌انزال صورت نگرفته است، حرمت مصاهرت ثابت می‌شود و نکاح دختر آن زن برای این شـخص حرام می‏‎گردد، البته اگر انزال صـورت گـرفته حرمت ثابت نمی‌شود.

ج- ‌دو‌م:‌ در اینصورت چونکه انزال صورت گرفته است حـرمت ثابت نمی‌شود و زنش طلاق نمی‏گردد.

وفی الدر من باب المحرمات:

«وحرم أيضاً بالصِّهْرية.... أَصْل (ممسوسته بشَهْوة) ولو لشَعْر على الرَّأْسِ بحائل لا يمنع الحرارة (وأَصْل ماسَّته وفروعهن) مُطْلقاً، والعبرة للشَّهْوة عند الـمسِّ والنَّظَرِ لا بَعْدهما وَحْدَها فيهما تحرك آلته أو زيادته، به يفتى... هذا إذا لم ينزل، فلو أَنْزَلَ مع مسِّ أوْ نَظَرٍ فلا حُرْمة، به بُفْتَى. ابن كمال وغيره».

وفی الرد:

«قوله: «فلا حومة» لأنه بالانزال تبین انه غیر مفض إلی الوط ء. هدایه» [رد المحتار: ۲/۳۰۴].

ج- سوم: اگرچه عمل لواطت‌ گناه بسیار بزرگی است اما بر زنش طلاق واقع نمی‌شود و باید از این عمل زشت توبه ‌کند.

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

شهادت بـه طلاق علیه فردی که با هم عداوت دنیوی دارند

چه می‌فرمایند علماء دین اسلام در این مسئله:

عمویم، برادرم را برای بیوه زنی نامزد کرده و او را بدون موافقت پدر و ما به نکاح داده، در نتیجه اعتراض و کشمکش‌های زیاد، پول‌های اعطایی به پدر عروس را از او پس‌ گرفتیم. به عمو گفتم: این برادر من هیچ ندارد، لباس عیدی خانم او را من تهیه کرده‌ام او می‌گوید: تو دروغ می‌گویی، من چنین سوگند یاد کردم: «‌اگر من دروغ می‌گویم‌ که لباس خانمش را تـهیه کرده‌ام، این زنم طلاق است‌» درحالی که تسبیح بدست بـوده و سـه مـهره آن را جدا کرده و اینطور گفتم. فی الواقع لبـاس او را من تهیه کرده‌ام بعد از درگیری و کشمکش منجر به جدائی برادرم با آن دختر می‌شود بعد از عفو مهریه و شیر بها طلاق می‏‎گیرد.

بعد از ده روز عمویم می‌گوید: تو اینطور سوگـند خورده‌ای: «که اگر من‌ با شما عداوت و ناراحتی دارم زنم طلاق است‌» و بر این ادعای خود پسرش و پدر عروس را گواه دارد و من هم بر آن حرف خود، مادرم و عروس برادر دیگرم و برادر بزرگ‌‌‌‌‌‌ترم را گواه دارم.

در ضمن ناگفته نماند که در بین ما و عموبم‌ که الان بعنوان‌ گواه عروس آماده است، عداوت و ناراضی‌ کافی موجـود است حـتی‌ روز عید به ملاقات یکدیگر نرفته‌ایم و از این عداوت و ناراحتی همه فامیل ما خبر دارند بنابـر این عمویم و پسرش‌ بناحق علیه من‌ گـواهی می‌دهند حتی ‌به برادرم تهمت زده‌اند که شما گفته‌اید من تو را می‌کشم و نیز بخاطر داماد کردن برادرم شصت هزار تومان رشوه‌ گرفته بود، من ‌آن را از او پس‌ گرفتم و شهادت پدر عروس ‌را که بخاطر طلاق دادن دخترش عداوت او با ما ظاهر است، قبول ندارم. حال حکم این‌مسئله چیست؟

الجـواب باسم ملهم الصواب

چونکه شما مشهود علیه می‌باشید و ادعا دارید که عـمو و فرزندش بـا من عداوت و نارضایتی دارند و من شهادت ایشان را قبول ‌نمی‌کنم و نیز پدر نامزد برادرم به سبب ایجاد جدائی بین دخترش و برادرم از من ناراضـی هستند، بنابر این اگر عداوت و ناراضی درمیان شما و عمویتان و فرزند او وجود دارد. شهادت ‌عمو و فرزند و پدر نامـزد برادرتان علیه شما صحیح نیست و این در عرف عداوت وناراضی دانسته می‌شود.

وفی المجلة:

«یشترط ان لا یكون بین الشاهد والـمشهود علیه عداوة دنیوية وتعـرف العداوة الدنيوبة بالعرف» [المجلة: ماده: ۱۷۰۲].

وجاء فی شر‌حها:

«ولكن اختار المتأخرون عدم قبول الشـادةعلی العدو سواء فسق بها اولا وعلیه صاحب الكنز والملتقی ومـقتضاه ان العلة العداوة لا الفسق والمـتون عـلی عدم قبول الشهادة وان لم یفسق بالعداوة للتهمة و الحدیث الشریف شاهد لما اختاره الـمـتأخرون و اصحاب المـتون، تكملة ملـخصاً قال فی الحـامدیة: والعدو من یفرح لحزنه ویحـزن لفر حه كما فی البحر والخصومة اذا جرت بین المدعی والمـدعی علیه بغیـرحق فهی دنیویة.اه» [شرح المجله سلیم رستم باز ص ۱۰۳۴ واللفظ له.تکملة رد المحتار: ۱/۸۳. در رد الحکام شرح مجلة الأحکام: ۵/۳۵۶].

بنابراین حکم به وقوع طلاق همسر شما داده نمی‌شود و ناگفته نماند شما در دارالافتاء حوزه قسم خورده‌اید که من این الفاظ را نگفته‌ام که اگر من با شما عداوت دارم زنم طلاق....».

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

به مادرخانم خود مـی‌گوید: اگر منظورت طلاق دخترت می‌باشد، این طلاقش است

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

شخصی درحالی که ناراحت ‌بوده و با مادرخانم ‌خود درگیری داشته است، چند عدد سنگ را برداشته و خطاب به مادر خانم خود کرده و گفته است: «‌اگر هدف شما طلاق دخترتان می‌باشد -‌درحالی که آنها را بطرف مادرخا‌نمش پرتاب کرده گفته-‌ این طلاقش هستند، مثل مادرم است‌».

لطف فرموده حکم آن را بیان دارید.

الجواب باسم‌ ملهم ‌الصواب

بر خانم ایشان طلاق مغلظه ثلاثه واقع شده است هرچند که حرف شرط را بکار برده، زیرا ذکر این شرط بقصد مجازات بوده است.

وفی الفتاوی السراجیة:

«قالت: «لزوجها أی قرطبان»، فقال: «ان كنت قرطباناً فانت طالق»، ان كان في حالة الغضـب تطلق لأن هذا على الـمجازاة، یعـنی: ‌خشم‌راندن» [الفتاوی السراجیة: ص: ۴۴ وکذا فی ردالمحتار: ۵۳۶/۲ط کویته: ۲/۵۳۹ احسن الفتاوی: ۵/۱۸۸].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

اگر به زنش گفت: «‌اگر با تو جماع کنم با مادرم جماع کنم‌»

چه می‌فرمایند علمای دیـن در مسئله ذیل:

شخصی با زنش هنگام خواب درگیر می‌شود بعد از تهدید، ضرب و شتم به زنش می‌گوید: «‌اگر با تو جماع‌ کنم با مادرم جماع‌ کنم‌». آیا از الفاظ فوق ظهار واقع می‌شود یا طلاق بائن یا لغو است؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در اینصورت نه طلاق واقع می‌شود و نه ظهار است.

وفی الهندیة:

«لو قال ان وطئتك وطئـت أمی، فلا شیء علیه كذا في غایة السروجی» [الهندیة: ۱/۵۰۷].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

اگر از فلان طایفه زن بگیرم طلاق است، طلاق است، طلاق است

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

زید می‌گوید: «‌اگر من از طائفه بکر زن بگیرم طلاق است، طلاق است، طلاق است‌». حال این شخص اگر با زنی از طایفه بکر ازدواج ‌کند حکمش چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

زید با هر زنی از طائفه بکر ازدواج کند یک طلاق بـائن واقع می‌شود و بعد از تجدید نکاح، طلاق دیگری واقع نمی‌شود، البته زید در آینده مالک دو طلاق دیگر می‌باشد. و راه حل برای عدم وقوع طلاق این است‌ که فرد مذکور شخصی را که از این نوع مسائل اطلاع داشته باشد بگوید: من فلان‌جا می‌خواهم ازدواج کنم ولی به خـاطر قسمی که خورده‌ام نمی‌توانم خودم مستقیماً ایجاب و قبول‌ کنم و او را از طرف خود وکیل نکند سپس شـخص مذکور عقد نکاح او را انجام دهد و بعد از اینکه او خبـر شد با زبان چیزی نگوید بلکه چیزی برای دختر از قبیل انگشتری یا لباس بفرستد، در اینصورت یک طلاق هم واقع نمی‏گردد.

وفی التنویر وشرحه:

«وشَرْط الـملك حقیقه أو حكماً... أو الإضافة إليه أي الـملك الحقيقي عاماً أو خاصاً.... أو الحُكْمي كذلك كإن نكحت امرأة أو إن نكحتك فأنت طالق وكذا كل امْرأَة».

قال ابن عابدین الشامی‌/:

«قوله: «كذلك» أی عاماً أو خاصاً وأشار بذلك إلی خلاف مالك/حیث خصه بالخاص، بامرأة أو بمصر أو قبیلة أو بكارة أو ثیوبة..... قو له: «كذا كل امرأة» أی إذا قال: كل امرأة أتزوجها طالق، والحیلة فیه ما في البحر: من انه یزوجه فضولي ویجيـز بالفعل كسوق الو اجب إلیها أو یتزوجها بعد ما وقع الطلاق علیها لأن كلمة كل لا تقتضی التكرار» [رد المحتار على الدر المختار: ۲/۵۳۷].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

شخص با عروس خود زنا کرد/ با خانمی زنا کرده بود بعداً دختر آن را ازدواج نمود

چه می‌فرمایند علمای دین اسلام در مورد مسئله ذیل:

۱- اگر شخصی با همسر پسرش نزدیکی کرد، حکم شرعی این مسئله چیست؟

۲- اگر شخصی قبل از ازدواج با خانمی ‌مقاربت‌ ‌کرد و بعد دختر همان خانم را به نکاح خود در آورد حکم این عقد چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت‌ اول نکاحی که بین عروس و همسرش بوده ‌از بین ‌رفته است. و در صورت دوم نکاح‌ بین زانی ‌و دختر مزنیه منعقد نگشته ‌است، ‌بلکه نکاح ‌فاسد بوده ‌است.

وفی الدر:

«وحرم أيضاً بالصِّهْرية أَصْل مَزْنيته أراد بالزِّنى الوَطْء الحرام».

قال ابن‌ عابدین/: «قوله: «وحرم أيضاً بالصِّهْرية أَصْل مَزْيته» قال في «البَحْر»: أراد بحرمة المصاهرة الحرمات الأربع: حرمة المَرْأة على أصول الزاني وفروعه نسباً ورضاعاً، وحرمة أصولها وفروعها على الزاني نسباً ورضاعاً كما في الوطء الحلال» [رد المحتار مع الدر المختار: ۲/۳۰۳].

و در هردو صورت شوهر باید خانمش ‌را ترک‌ کند. یعنی: شفاهی بگوید: «‌من تو را رها کردم‌» یا بگوید: «‌تو آزادی‌».

قال الشامی/:

«وقد صرحوا في النكاح الفاسد بأن الـمتاركة لا تتحقق إلا بالقو ل ان كانت مدخو لاً بها، كتركتك أو خلیت سبیلك» [رد المحتار: ۲/۳۰۷].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

راه‌حل تعلیق طلاق ‌ثلاثه به وارد شدن به ‌خانه

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

فردی با مادر خانم خود جر و بحث ‌کرده، در آخر عصبانی و خشمگین شده، می‌گوید: «‌تا یکی‌ را نکشتم زن ‌من ‌به سه طلاق‌ اگر داخل این منزل بیایم‌» ‌و در همان حال‌ از منزل با ماشین بیرون می‌رود و دو مرتبه به آن منزل رجوع نکرده است، حال اگر به منزل (محلوف علیه) برود راه حلٌی دارد یا خیر؟

در ضمن خود حالف ادعا دارد که از فرط عصبانیت نمی‌دانم سه طلاقه گفته‌ام یا یک طلاق، ولی دو زن و دو تا پسر بچه ‌گواهی داده‌اند که سه طلاقه ‌گفته است.

الجواب باسم ملهم الصواب

شخص سوگند خورنده اگر می‌خواهد به منزل (محلوف علیه) برگردد، راه حل آن این است که اول زن خود را یک طلاق بدهد و بگذارد که عدت زن تمام بشود بعد از تمام شدن عدت زن، حال به همان منزلی که قسم خورده است برود و داخل شود، بعد از وارد شدن، سوگند تمام می‌شود. و پس از آن زن را دو مرتبه نکاح ‌کند.

اگر می‏‎گوید سه عدٌت انتظارکردن مشکل است صبر کند تا یک ماه یا ده روز پیش از وضع حمل زنش (در صورتی‌ که حامله باشد) او را یک طلاق بدهد بعد از وضع حمل زن، او به منزل وارد شود، بعد از واردشدن زن را دو مرتبه نکاح ‌کند.

وفی الدر:

«فحیلة من علق الثلاث بدخول الدار أن یطلٌقها واحدة ثم بعد العدة تدخلها فتنحل اليمین، فینكحها» [الدر المختار: ۲/۵۰۲ بولاق، مصر].

ضمناً در آینده مالک دو طلاق است بعد از دو طلاق مغلظه می‏‎گردد.

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

د‌ار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

شخصی گفته: زنم طلاق باشد اگر دخترم را به تو به زور بدهم

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

شخصی با دامادش درگیر می‌شود و بالاخره می‌گوید: «‌زن من طلاق باشد اگر من دختر خود را بتو به زور بدهم‌».

لطف فرموده راه حل این مسئله را بنویسید.

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر آن شخـص اینطور گفته که: «‌زن بنده طلاق باشد، اگر من دختر خود را به زور بدهم‌» در اینصورت اگر به رضای خویش‌ دختر را با شوهر بفرستد طلاق واقع نمی‌شود اما اگر کلمه «‌به زور» را نگفته و مطلقاً گفته: «که ‌دخترم را به تو نمی‌دهم‌»، در اینصورت دختر زمانی که پدرش آنجا نباشد با شوهرش برود نیز طلاق واقع نمی‌شود.

وفی الهندیة:

«ولو قال ان تركت فلاناً فإمرأته طالق، فهو علی الدخول بعلم الحالف فمتي علم ولم یمنع فقد ترك حتی د خل» [الهندیه: ۲/۷۲].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

اگر در این مکان خانه بسازی و ساکـن باشی زن بنده طلاق اسـت

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

فردی می‌خواسته در ضلع جنوبی حیاط خـانه برادرش، برای خود اتاقی بسازد، برادرش به او گفته: «‌اگر در این قسمت جنوبی، خانه‌ای ساختی و سکونت ‌کردی، زن بنده طلاق است». بعد فکر کرده که شاید برادرم این حرف بنده را نشنیده، لذا بار دوم گفته: «‌اگر در قسمت جنوبی، خانه‌ای ساختی و سکونت‌ کردی، زن بنده طلاق است‌». اکنون حالف پشیمان است و می‌خواهد او را اجازه بنای خانه بدهد، حکم این سوگند چه می‌شود؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر اجازه دهد و برادر او در ضلع جنوبی، منزل بناء ‌کند بر زن حالف (سوگند خورنده) قضاء دو طلاق رجعی واقع می‌شود و دیانه یک طلاق رجعی واقع می‌گردد که در آنصورت بگوید من به زن خود رجوع کردم و احتیاطاً دو گواه بر این رجوع خود بگیرد.

وفی الهندیة:

«ولو قال لها: أنت طالق طالق. أو أنت طالق، أنت طالق أو قال: قد طلقتك، قد طلقتك أو قال: انت طالق وقد طلقتك، تـقع ثنتان إذا كـانت الـمرأة مدخولاً بها، ولو قال: عنیت بالثانی الأخبار عن الأوٌل لم یصدق في القضاء ویصدق فیما بینه وبین الله تعالی.

رجل قال لامرأته: أنت طالق، أنت طالق، أنت طالق، فقال: عنیت بـالأولى الطلاق وبالثانیة والثالثة افهامها صدق دیانة، وفي القضاء طلقت ثلاثاً، كذا في فتاوی قاضيخان...» [الهندیه: ۱/۳۵۶، ۳۵۵].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

شخص مجردی گفته: اگر تا دو سال تریاک بکشم زنم طلاق است‌/ آیا کشیدن تریاک با خوردن آن یکی است

چه می‌فرمایند علمای دین اسلام در مسائل ذیل:

۱- اگر شخصی قسم خورد و گفت اگر طی دو سال تریاک‌ کشیدم زنم طلاق است و در طی دو سال تریاک‌ کشید و ازدواج نکر‌ده بود، آیا وقتی که ازدواج کرد طلاق واقع می‌شود یا خیر؟

۲- ‌آیا حکم ‌کشیدن تریاک با خوردن یکی است یا فرق دارند؟

الجواب باسم ملهم الصواب

ج ۱- زن وی طلاق نمی‌شود چون در وقت حلف و تریاک‌کشیدن متأهل نبوده است. قال العلائی فی العا‌ئیة: «ومحله الـمنكوحة» [الدر المختار: ۲/۴۵۲ط کویته].

ج ۲- هدف اگرچه یـکی است ولی الفاظ فرق می‌کنند، پس اگر سوگند خورده بود که تریاک نمی‌کشم بعد خورد برزنش‌ طلاق واقع ‌نمی‌شود، ‌زیرا در عرف ‌خـوردن برکشیدن اطلاق نمی‌شود.

وفی الدر:

«الأیمان مبنیة علی الأالفاظ لا علی اغراض فلو اغتاظ علـی غیره وحلـف ان لا یشتری له شیئا بفلس فاشتری له بدرهم أو اكثر شیئاً لم يحنث».

وفی الرد:

«قوله: «الأیمان مبنية علی الألفاظ....» وقـوله: «لا علـی الأغراض» أی الـمقاصد والنٌیات احترز به عن القول ببنائها علی النيٌة فصار الحاصل أن الـمعتـبر انما هو اللفظ العرفي الـمسمی وامٌا غرض الحالف، فان كان مدلول اللفظ الـمـسمی اعتبر وان كان زائداً على اللفظ فلا یعتبر» [رد المحتار: ۳/۷۹ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

اگر ازدواج کر‌دم زنم طلاق است

شخصی ‌گفت: اگر من ‌ازدواج ‌کردم زنم ‌طلاق ‌است. آیا وقت‌ وجود شرط طلاق واقع می‌شود یاخیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

بله، به هنگام ‌ازدواج بـر منکوحه وی ‌طلاق ‌واقع می‌شود.

وفی فتاوی‌ قاضیخان:

«ولو قال بالفارسیهة: «هرکدام ‌زن که ‌در نکاح ‌من ‌آید» ینبغی أن یكون هذا علی كل امرأة یتزج فی قولهم جمیعاً لأنه جعل النكـاح صفة للمرأة فتعم بعموم الوصف... أو قال: «‌هر زنی ‌را بخواهم» ان كان ذلك موضع یـريدون بهذا الفظ التزو ج یقع الطلاق، وان كان ذلك موضع يريدون به الخطـبة لا تصـح الیمین ولا یقع اطـلاق عند التزوج وفـي عرفنا یراد بهذا اللفظ التزوج دون الخطبة».

وقال قبل هذا:

«ولو وكل رجلاً بأن یزوجه ا مرأة ثم حلف ان لایتزوج فزوجه الوكیل امرأة حنث في یـمینه» [قاضیخان: ۱/۵۱۲و ۵۱۳ بهامش الهندیة].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

به برادرش می‌گوید: تا زمان که تو دست از این کارهای زشت برنداری، زن من ‌طلاق ‌است اگر ‌‌با تو صـحبت‌ کنـم

چه می‌‌فرمایند علمای اسلام در مو‌رد مسئله ذیل:

آقای عبدالـمـجید به ‌برادر خود عبدالحکیم ‌گفته:‌ «تا زمانی که تو دست‌ از این ‌کارها یعنی مشروب‌نوشی و دود و چرس و تریاک برنداری و این ‌کارها را انجام دهید زن من طلاق است اگر من با تو صحبت‌ کنم‌». اکنون آن برادر قسم یاد کـرد که مـن این ‌کـارها را انجام نمی‌دهم و من با او صحبت‌ کردم و او دوباره همان عمل خود را انجام داد آیا بـرایم اشکال دارد یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر بعد از سوگند خوردن برادرش ‌کشیدن تریاک ‌و بقیه ‌کارها را تـرک داده سوگند تـمام شده و خاتمه می‌یابد و با او صحبت ‌کند زن ‌او طلاق نـمی‌شود و بعد از آن اگر دو مرتبه تریاک ‌کشید باز هم زن برادرش طلاق نمی‌شود.

وفی الدر المختار:

«كلمة مازال ومادام وما كان غایة تنتهی (الیمین بها) فلو حلف لا یفعل كذا مادام بـبخاری فخرج منها ثم رجع ففعل لا یحنث».

وفی الرد:

«وفي البحر: لا اكلمه مادام علیه هذا الثوب فنزعه ثم لبسه وكلٌمه لا یحنث» [رد المحتار: ۳/۱۱۵ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

اگر تا فلان روز اجناس را تحویل ندادم زنم طلاق است قبل از موعد آنها را تحویل داده و باز به او هبه شده‌اند

چه می‌فرمایند علمای دین در مورد مسئله ذیل:

من خالد فرزند احمد تعهد مـی‌نمایم که وسایل ذیل را که بابت بدهی‌ام هستند به عبدالواحد تحویل نمایم و آخرین مهلت ۲۷/۴/۷۴ می‌باشد. اگر چنانچه به عللی وسـایل را به ایشان تحویل ندادم همسرم طلاق ثلاثه باشد.

وسایل بشرح ذیل می‌باشد:

جارو برقی ناسیونال، فرش ماشینی ١٢ متری، تلویزیون رنگی سونی، ویدئو آیوا، تخت و کمد آینه‌دار.

ضمناً ‌‌گواهان ‌گواهی‌ فوق‌ را تایید کرده‌اند. یادآوری مـی‌شود بنده خالد قبل ‌از تـاریخ آخرین مهلت یعنی ۲۷/۴/۷۴ وسایل فوق را در قبال شـرط و تعهد به عبدالواحد تحویل داده‌ا‌م که ایشان خودشان وسایل را به همسرم برگشت داده‌اند و هیچ‌‌گونه ادعایی نداشتند، حال ‌از مقامات مذهبی‌ حوزه علمیه زاهدان استدعا دارم وضعیت خانوادگی من و همسرم را روشن نمائید که آیا ادامه زندگی برایمان امکان‌پذیر است یا خیر؟

در ضمن‌ خود آقای عبدالواحد وسایل را داخل ماشین من ‌گذاشته و گفته که مـن به شما و خانم شما بخشیدم من نمی‌خواهم.

الجواب باسم ملهم الصواب

خانم شما طلاق نیست، زیرا شما به تعهد خود عمل نموده و مال را تحویل داده‌اید و بعد از آن خود است برگر‌دانده است و اگر تحویل هم ‌نمی‌گرفت باز هم زن شما طلاق نمی‌شد.

وفی الرد:

«يبرّ المَدْيون في حَلْفه لربّ الدين لاَّقْضينَّ مالك اليوم.... لو وجده فـ(ـــأعطاه فلم يقبل فوصفه بحيث تناله يده لو أراد) قبضه وإلاَّ يكن كذلك لا يبر. ظهيرية» [رد المحتار: ۳/۱۴۶ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

شوهر گفت: یک، دو، برای سومین بار دهان او را با دست می‌گیرند

چه می‌فرمایند علماء دین اسلام در مورد مسئله ذیل:

مردی در حین جر و بحث با خانمش‌، که خانم می‌گوید: «بـرو کـاری کن تا حال من با سوزن کاری به شما خرج داده‌ام‌»، می‌گوید: «‌سه تای خـودت را می‌خواهی؟ (در کنایه به طلا‌ق) زن می‌گو‌ید: بله، مرد می‌گوید: یک، دو، برای سومین بار خواهرش‌ و فرزندش و زن فرزندش‌ جلوی دهان او را طوری محکم می‏‎گیرند حتی که دهان او خونین می‌شود و لفظ سه تلفظ نشده است، حکم آن چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مسئوله بر زن این آقا دو طلاق رجعی واقع شده است و در عدٌت به زن خود رجوع ‌کند از آن پست مالک یک طلاق است اگر یک طلاق دیگر داد مغلظه می‌شود.

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

شوهر گفت: یک، دو، سه، تو مادر و خوا‌هر منـی

چه می‌فرمایند علمای‌ دین مبین اسلام در این مسئله:

شخصی ‌هنگام مشاجره به زن خود می‌گوید: سخن ‌نگوی، ورنه سه سنگ برمی‌دارم ‌و ترا طلاق می‌دهم، بعد از پانزده، بیست دقیقه می‌گوید: «‌یک، دو، سـه، تو مادر و خواهر منی‌» شوهر نزد قاضـی‌ اظهار می‌دارد که مـنظور من فقط تهدید بوده ‌نه طلاق. لطفاً بفرمایید آیا طلاق ‌واقع ‌می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

فتوایی بنده در جواب چنین ‌سؤالی در سال ١٣٦٣ هـ.ش ‌رخ داده بود، نوشته‌ام و اجلٌه‌ی علماء هم آن را امضاء کرده‌اند که‌ به شرح ذیل است:

در اینجا علمای احناف چند مسئله جـزئـی دارند که اول این جزئیات را ذکر می‌کنم و سپس ‌جواب ‌مسئله مذکور معلوم می‌گردد.

«لو قال أنت بثلاث وقعت ثلاث ان نوي، ولو قال لم أنو لايصدق إذا كان في حال مذاكرة الطلاق والاٌ صدق، ومثله بالفارسیة: «‌تو سه‌» على ما هو المختار للفتوی» [الهندیة: ۱/۳۵۷].

«رجل قال لامرأته: «ترا یکی» أو قال: «ترا سه»، قال الصـدر الشهید/: طلقت ثلاثاً و لو قال: «‌تو یکی» أو «‌تو سه» قال ابو القاسم/لا یقع الطلاق. قـال مولاناس وینبغی ان يكون الجواب علی التفصیل ان كان فی حالة مذاكرة الطلاق، أو في حالة الغضب یقع الـطلاق وان لم یكن لا الٌا بالبينة، كما لو قال بالعربیة أنت واحدة» [خانیة: ۱/۴۶۴].

«طلبت منه الطـلاق، فقال: «‌دادم ‌یکی ‌و دو، ‌سه‌» یقع الثلاث بلانیة» [بزازیه: ۴/۱۹۷].

از این جزئیات معلوم می‌شود که در مسئله بالا سه طلاق واقع می‌شود و اگر تـردید شود که در این ‌مسئله ‌اضافت به طرف ‌زن در طلاق‌ موجود نیست، و در جزئیات بالا که فقهاء ذکر کرده‌اند اضافت به طرف زن مـوجود هست بنابـراین عبارت فقهاء دلیل بر این مسئله نمی‌شوند در جواب می‌گویم: در بعضی عبارات فقها، نیز اضافت صـریحه موجود نیست، چنانکه در عبارت بزازیه حکم به وقوع طلاق ثلاثه کرده، با وجودی که در کلام شوهر تنها لفظ دادم: یکی، دو، سه، مذکور هست.

البته قرینه برای اضافت موجود هست که مرد این ‌کلام را در تهدید به زن در وقت مشاجره می‌گوید، بعد پدر زن می‌گوید: «‌شما رجوع‌ کنید» فوری رجوع می‌کند، و اگر اراده طلاق را نداشته است از چه چیزی رجوع‌ می‌کند و نیز شوهر خود اقرار می‌کند مقصد او تهدید زن بوده است، معلوم است که تهدید زن به طلاق می‌شود. همچنین در «رد المختار» در باب «‌طلاق صریح‌» نوشته شده:

«ولا یلزم كون الاضافة صریحة في كلامه، لما في البحر: لو قال: طالق، فقیل من عنیت؟ فقال: امرأتی، طلقت امرأته».

حضرت حکیم الامه مولانا اشرفعلی تهانوی قدس سره در جواب یک شخصی‌ که سوال می‌کند که از بعضی عبارات عالمگیریه معلوم می‌شود که برای وقو‌ع طلاق ‌اضافت صریحه لازم است و از بعضی عبارات عالمگیریه و از تحقیق علامه ‌شامی‌ معلوم می‌گردد که نیاز به ‌اضافت صریحه به طرف زن نیست، امید است تعارض مذکور را به‌گونه‌ای رفع نمایید.

مولانا/در جواب چنین نوشته‌اند:

از قواعد و جزئیات ‌چنان ‌معلوم می‌شود که شرط وقوع طلاق، مطلق ‌اضافت است نه اضافت صریحه.

آری، تحقق مطلق‌ اضافت محتاج به قرایـن ‌قویٌه هست و قـربنه ضعیفه محتمله در آن کافی نیست پس در جزنیاتی‌ که حکم به عدم وقوع‌ کرده‌اند سببش ‌آن نیست که در او اضافت صریحه نیست، بلکه سبب، آن است‌ که در آن قرینۀ قویٌه بر اضافت قائم نیست و آن قرینه به تتبع و استقراء به چند نوع است:

۱- اضافت صریحه، و آن ظاهر است. کما فی قوله: «‌اینکت طلاق».

۲- نیٌت، ‌کما فی قوله: «‌عنیت امرأتی‌» ‌بعد از قول‌ او که ‌گفت: «طالق، فقیل: من عنیت؟ فقال: ا مرأتی، فإذا قال: عنیت! یقع، لا لقوله عنيت، لأنه لیس موضوعاً للطلاق بل لقوله طالق» [امداد الفتاوی: ۲/۴۴۵].

۳- اضافت در کلام سائل، ‌کما فی قوله: «‌دادم، فی جواب قولها، مرا طلاق ده، مرا طلاق ده، مرا طلاق ده، و لهذا ثلاث واقع می‌شود، لتکرارها ثلاثاً و گرنه کلام «‌دادم‌» نه بـرای طلاق موضوع است‌ و نه ‌برای ‌عدد ثلاثه.

۴- عرف، کما فی روایة الشامی: ‌الطلاق یلزمنی الخ... پس در جزئیاتی‌ که همه قرائن مفقود باشند طلاق واقع نخواهد شد. لا لعدم الاضافة الصریحة بل لعدم مطلق الاضافة، پس در این مسائل هیچگونه تدافع نیست. انتهی بتغییر مّا.

و در این هیچ تردیدی نیست وقتی که ‌کسی از بلوچ‌ها به زن خود گفت: یک، دو، سه، تو خواهر و مادر منی، مرادش طلاق ثلاثه است، و هرکسی از قوم بلوچ اگر این ‌کلام را بشنود برابر است مرد باشد یا زن، بزرگ باشد یا صغیر، عالم باشد یـا نه، می‌فهمد که گوینده زن خود را طلاق ثلاثه کـرده است، و این ‌کلام در عرف قوم بلوچ به غیر از طلاق مطلبی دیگر ندارد. بنابراین، عرف قرینه قوٌیه است برای اضافت معنوی، گویا شوهر گفته: «‌تو یک طلاق هستی، تو دو طلاق هستی، تو سه طلاق هستی‌».

علامه ابن عابدین در رساله خود بنام «‌نشر العرف فی بناء الأحکام علی العرف» در باب ثانی نوشته:

«فیما إذا خالف العـرف ما هو ظاهر الروایة؟ فنقو ل: اعلم ان الـمسائل الفقهیة اما ان تكو ن ثابتة بصر بح النص وهي الفصل الأول، واما ان تكو ن ثابتة بضرب اجتهاد ورأی، وكثیر منها ما یبیٌته الـمجتهد علی ما كان في عرف زمانه بحیث لو كان في زمان العرف الحادث لقال بخلاف ما قاله اوٌلاً، ولهذا قالوا في شروط الأجتهاد انه لابدٌ من معرفة عادات الناس فـكثیر من الأحكام تـختلف باختلاف الزمان لتغییر عرف أهله أو لحدوث ضرورة أو فساد اهل زمان بحیث لو بقي الحكم علی ماكان علیه اوٌلاً للزم منه الـمشقة والضرر بالناس ولخالف قواعد الشريعة الـمبنٌیه علی التخفیف والتیسیر ودفع الضرر والفساد لبقاء العالم علی اتم نظام واحسن احكـام، ولهذا تری مشائخ الـمذهب خالفوا ما نصٌ علیه الـمجتهد في مواضع كثير ة بناها علی ما كان في زمنه لعلمهم بانه لو كان في زمنهم لقال بما قالوا به أخذاً من قواعد مذهبه» [نشر العرف فی بناء الاحکام علی العرف: ۲/۱۲۵].

بـرای عرف قولی مثالی می‌دهد و می‌فرماید:

«وكذا قولهم: فی قوله: «كل حلٌ علیٌ حرام» یقع به الطلاق للعرف، قال مشائخ بلخ وقول محمد/لایقع الا بالنٌیه، أجاب به علـی عرف دیارهم، اما في عرف بلادنا فیریدون به تحریم المنكوحة فیحمل علیه» [مجموعة رسائل ابن عابدین: ۲/۱۲۴ طبع داداحیاء التراث العربی، بیروت].

و نیز در کتاب «رد المحتار» در باب طلاق صریح نوشته است:

«وسیذكر قریباً (أی الـمصنف) وان من الألفاظ المُسْتعملة، الطَّلاق يلزمني، والحرام يلزمني، وعليّ الطَّلاق، وعليَّ الحرام فيقع بلا نية للعُرْف الخ... فأوقعوا به الطَّلاق مع أنه ليس فيه إضافة الطَّلاق إليها صريحاً ظاهره انه لایصدق انه لم یرد امرأته، للعرف» [رد المحتار: ۲/۴۶۶].

علامه شامی در رساله خود «نشر العرف فی بناء الأحکام علی العرف» بعد از تمثیل احکام متعددی، که مبنی بر عرف هستند و در هر اقلیم و هر زمان عرف اهل آن زمانه معتبر است، می‌نو یسد:

«فهذه النقو ل ونحوها دالة على اعتبار العرف الخـاص وان خالف المنصوص علیه في كتب المذهب ما لم یخالف النص الشرعی كما قدمناه وكیف یصح انه یقال لا یعتبر مطلقاً ان كل متكلم انما یقصد ما یتعارفه، وفي جامع الفصولین: مطلق الكلام فیما بین الناس ينصرف إلی المتعارف الخ.....».

و نیز از این جزئیات معلوم شد که مبنای فتوای دار العلوم که گفته طلاق نمی‌شود، عدم وجود قـرینه بـر طلاق است، چون فرموده بدون لفظ طلاق و مذاکـره طلاق چیزی واقع نمی‌شود، یعنی: وقتی قرینه قوی نباشد طلاق نمی‌شود. ولی در دیار ما که عرف یکی از قرائن قویه است، موجود می‌باشد بنابراین در وقوع طلاق هیچ‌شک و تردیدی نیست. ناگفته نماند با این جمله که او گفته: ترا طلاق می‌دهم، طلاق واقع نمی‌شود. البته بااین لفظ‌ که بعد گفته: «‌یک، دو، سه‌ مادر و خواهر منی‌» طلاق ثلاثه واقع می‌شود. همانطور که مولانا رشید احمد لدهیانوی حکم به وقوع طلاق با این الفاظ را داده‌است. کما فی أحسن الفتاوی.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

الجواب صحیح، الاحقر محمد شهداد عفی عنه

از نظر این حقیر طلاق ثلاثه شده است. عبد العزیز ملٌازاده

المجیب ‌مصیب. عبدالحمید

ما أجاب المجیب فهو قرین بالصواب والله أعلم. عبدالرحمن محبی عفی عنه

نظر اینجانب با امضاءکنندگان موافق است. جان محمد عفی عنه

به خانم گفت: طلاق بر‌و بیرون، برو بیرون من نمی‌خواهم تو را نگه دارم

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

بنده در حالت ناراحتی شدید به خانم خود دو مرتبه گفتم: «‌طلاق برو بیرون‌». و بعداً چند مرتبه گفتم: «‌برو بیرون من نمی‌خواهم تو را نگه دارم‌». لطفاً ‌مسئله بنده را طبق شرع مقدس فیصله نمایید.

الجواب باسم ملهم الصواب

از تکرار لفظ طلاق دو طلاق رجعی واقع شده است و از جمله «‌برو بیرون‌» اگر نـیت طلاق داشته‌اید سه طلاق واقع شده، خانم شما مغلظه می‌شود و اگر نیت طلاق نـداشته‌اید بدون تجدید نکاح رجوع ‌کنید و آینده مالک یک طلاق دیگر هستید.

وفی الدر:

«فنحو اخْرجي واذهبي وقومي يحتمل ردّاً، (ويصلح جواباً أيضاً) وفي الغضب توقف الأولان أي ما يصلح رداً وجواباً إنْ نوى وقع وإلاَّ لا وفي مذاكرة الطَّلاق يتوقف الأول (أي ما يصلح للرد والجواب)» [الدر المختار: ۲/۵۰۵].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

با همسر ‌خلع می‌کنـد به شرط اینکه اگر زن‌ جای ‌دیگر نکاح کرد مبلغ تعیین‌شده را به او تحویل دهد

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

اینجانب داود اقرار و اعتراف می‌کنم نوری فرزند نظـر را که در عقد بنده است اکنون به رضا و رغبت خود بعنوان خلع ‌بمبلغ ‌دویست هزار تومان به ‌شرط ذیل ‌به طلاق ثلاثه طلاق ‌نمودم و دیگر دعوا و جنجال ندارم.

شرط این است که نظر، هر روزی که دختر خود بنام نوری به عقد شخص دیگری در آورد باید همان روز همین مبلغ دویست هزار تومان را تحویل دهد. این طلاقنامه بحضور چنـد نفر گواهی می‌شود.

لطف فرموده جواب مسئله را مرقوم فرمایید.

الجواب باسم ملهم الصواب

زن داود دختـر نظر بر وی به طـلاق ثلاثه مغلظـه شده است زیرا که در طلاقنامه نوشته است: «‌به ‌رضا و رغبـت خود بعنوان خلع بمبلغ ‌دویست هزار تومان به ‌شرط ذیل به طلاق ثلاثه طلاق نمودم که دیگر دعوا و جنجال ندارم‌».

ایقاع طـلاق در اینصورت معلق به‌کدام شرطی ‌نیست‌ اگرچه داود به شرط‌ گفته ولی ‌طلاق و شرط را در یک جمله ذکر نکرده است بنابر این ‌زنش طلاق مغلظه شده است.

بعد از این شرطی که ذکر کـرده است، علاوه از این که طلاق منجزاً ‌واقع شده است و چیزی برای داود نماند‌ه است ‌این ‌شرط‌ لغو است، زیـرا شو‌هر گفته هرگاه نوری را پـدرش بجای دیگری ازدواج دهد مبلغ ‌دویست هزار تومان به من بدهد. و معلوم نیست که ازدواج دیگر برای نوری میسر شود یا خیر. و باز هم نوری زمانی می‌تواند جای دیگر ازدواج نماید که از نکاح داود بیرون شو‌د و وقتی از نکاحش بیرون شد این‌ گفته داود لغو است و اعتباری ندارد.

علامی شامی/شبیه این مسئله جزئیه‌ای را ذکر نموده و وقوع طلاق را ترجیح داده‌اند. اگرچه بعضی از علماء اختلاف نموده‌اند ولی‌ نزد بنده قول علامه شامی راجح است. چنان که می‌فرمایند:

«وفي فتاوى الكازروني عن فتاوى الـمحقق عبدالرحمن المُرْشدي أنَّه سئل عمن قال لزوجته أنت طالق إن لم تتزوجي بفلان. فأجاب لا خفاء في أن مراد الزوج بهذا التعليق إنما هو عدم تزوجها بفلان بعد زوال سلطانه عنها بانفصال العِصْمَة وانقضاء العدة وهي حينئذ في غير ملكه فيكون لغواً فيلغو الشَّرْط ويبقى قوله أنت طالق فتطلق منجزاً كما اختاره بعض الـمتأخرين من علماء اليمن، بناء اسْتحالة وجود الشَّرط الـمعلق عليه الطلاق حالة بقائها في عصمة الزَّوج.

ثمَّ نقل الكازروني هذه المَسْأَلة ثانياً عن الحدَّادي صاحب «الجوهرة»، أجاب عنها سراج الدين الهاملي رواية عن شيخه علي بن نوح بأنها تطلق وتتزوج من أرادت. قال الكازروني: وهو الذي ينبغي أن يعوّل عليه: أي بناء على أنه تعليق بمستحيل أو شَرْط إلزامي» [رد المحتار: ۲/۵۳۶].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

در حال خشم می‌گوید: مادر و خواهرم هستـی و بعد در حالت عادی چندین مرتبه لفظ طلاق را تکرار می‌کند

اظهارات آقای رستم:

رستم جهت طلاق همسرش‌ به دارالافتاء مراجعه نموده چنین اظهار داشتند: بنده از سفر برگشته و خسته بودم و هنگامی که به خانه آمدم بین من و همسرم درگیری صورت‌ گرفت که بند‌ه تلویزیون، یخچال و شیشه پنجره‌ها را شکسته و جیغ و داد کردم و گریه نیز می‌کردم و به خانم خود گفتم: «‌تو مادر و خواهرم هستی و بعد از آنجا بیرون شده در فاصله بیست متری برادرم را خواسته و به او گفتم که: ‌«من زنم را طلاق دادم‌». به من گفت: «‌طلاق اینطور نیست که شما طلاق داده‌اید». من در جواب گفتم: «‌همانطوریکه شما می‏‎دانید همانطور است‌». و بعداً ‌اقرار کردم که طلا‌ق است، طلاق است، طلاق است،

ناگفته نماند که اعصاب بنده به علت درگیری قبلی که صورت‌ گرفته بود و بنده را چند نفر زده‌اند، خراب و از کنترل بنده خارج ‌گردیده بود.

خانم او نیز گواهی می‌دهد شبی که رستم خسته بود بچه‌اش زیاد گریه می‌کرد، بالاخره بر وی حمله‌ور شد و می‌خواست او را بزند، سپس از او پرسیدم، منکر شد که من ‌کاری نکرده‌ام.

اظهارات‌ گواهان:

شاهد اول، امین شهادت می‌دهد که:

برادرم رستم نزد بند‌ه در مجلسی‌ که در آن بودم تقریباً ‌نیم ساعت نشسته بود بعد از آنجا که بیرون شدیم مرا د‌ر گوشه‌ای خواسته و گفت: «‌زنم را طلاق دادم‌» من در جواب ‌گفتم شما چه گفته‌اید؟ گفت: من گفتم: «ده مرتبه خواهر و مادرم هستی‌». سپس بنده به آقای عبد‌‌الرحمن ‌گفتم: «‌اختلاف قبلی حل نشده بلکه یک میل بزرگ‌تری پسر عمویت درست کرده که خانمش را «‌طلاق داده‌است‌». و پدر خانم رستم نیز در آنجا آمد و هنگامی که از او سوال شد گفت: من ا‌ز چیزی خبر ندارم و نشنیده‌ام. سپس رستم گفت: اگر با این الفاظ طلا‌‌ق واقع نشده الآن، یک طلاق، دو طلاق، سه طلاق، بیست و سی طلاق است. ناگفته نما‌ند که رستم در این وقت در حال طبیعی خود بود و ظاهراً ‌آثار خشم و غضب دیده نمی‌‌شد.

شاهد دوم، عبدالرحمن، شهادت می‌دهد که:

شهادت امین را تأیید می‌کنم البته لفظ طلاق را یکمرتبه شنید‌م بعداً‌ خشم‌ کرده و عصبانی شد‌م و بر رستم خشم ‌کردم و بقیه الفاظ طلاق یادم نیست.

شاهد سوم، جمعه شهادت می‌دهد که:

گواهی امین را تأیید می‌کنم و یادم هست که لفظ طلاق را چندین مرتبه تکرار کرده است.

الجواب باسم ملهم الصواب

در مرحله اولیه رستم با خانمش در خانه درگیر شده و از قول او و خانمش معلوم می‌شود که از حالت طبیعی خارج شده سخت غضبناک ‌گشته حتی تلویزیون، یخچال و پنجره‌ها را شکسته است. اگر اظهارات وی حقیقت دارد پس طلاقی که در چنین حالی ایقاع کرده است شرعاً ‌لغو و بی‌اعتبار است.

وفی الرد قال ابن عابدین تحت قول الدر:

«قوله: «ولا یقع طلاق الـمدهوش» فالذي ينبغي التعويل عليه في الـمدهوش ونحوه إناطة الحكم بغلبة الخلل في أقواله وأَفْعاله الخارجة عن عادته، وكذا يقال فيمن اختل عقله لكبر أو لـمرض أو لـمصيبة فاجأته، فما دام في حال غلبة الخلل في الأقوال والأفعال لا تعتبر أقواله وإن كان يعلمها ويريدها، لأنَّ هذه المَعْرفة والإرادة غير معتبرة لعدم حصولها عن إدراك صحيح كما لا تعتبر من الصَّبيّ العاقل» [رد المحتار: ۲/۴۶۳].

البته وقتی که از خانه بیرون شده و در مجلس برادرش امین و دیگر خویشاوندان خویش که درباره حل مشکلی جلسه مشورت داشته‌اند شرکت ‌کرده و در حدود نیم‌ ساعت طبق‌ شهادت گواهان در مجلس نشسته و در حالت طبیعی خود بوده است، و هنگامی که از خانه بیرون می‌شوند با برادرش در تنهایی حکا‌یت ‌کرده می‌گوید: «‌من زن خود را طلاق دادم‌» از او می‌پرسند که چه ‌گفته‌ای؟ در جواب می‌گوید ‌که: «‌من چنین‌گفته‌ام که مادر و خواهرم هستی‌» باز به او گفته می‌شود که از جمله مذکور (مادر و خواهرم هستی) طلاق واقع نمی‌شود، ‌رستم در جواب می‌گوید: «‌اگر اولا طلاق واقع نشده است الآن طلاق است، طلاق است، طلاق است‌». و طبق گواهی شاهدان این لفظ را چندین مرتبه تکرارکرده است و نیز رستم اعتراف دارد‌ که سه دفعه گفته‌ام: «‌طلاق است، طلاق است، طلاق است».

گواهان در جواب این سؤال‌ که آیا رستم در این هنگام در حال طبیعی خود بوده یا خیر؟ می‌گویند: در حالت طبیعی خود بوده است و آثار غضب و خشم دیده نمی‌شد، بنابر این طلاقی در این هنگام ایقاع کرده است شرعاً ‌اعتباردارد و زن رستم به طلاق مغلظه جدا شده است.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

طلاقنامه نامزد را امضاء کرده و در آن نوشته (طلاق سنت داد)

چه می‌فرمایند علمای‌ دین و مفتیان شرع متین اسلام در این مسئله:

آقای رحیم نامزد خود را در طلاقنامه‌ چنین مطلقه ساخته است: «‌آقای رحیم رابعه را بحضور بهادر و محمود و ملک طلاق سنت داد.

در تاریخ ٦ خرداد ۱۳۷۳ مطابق با۱۶ذولحجه ۱۴۱۴.

بسمه تعالی

جناب مفتی خدا نظر صاحب مد ظله

سلا‌م علیکم

بعد عرض اینکه بنده از این طلاق دهنده به این الفاظ اعتراف‌گرفته بودم که برای فلانه طلاق می‌دهی؟ در جواب گفت: که طلاقش می‌دهم.

فقط با احترام اسماعیل.

الجواب باسم ملهم الصواب

از الفاظ طلاقنامه معلوم می‌شود که رحیم نامزد خود را طلاق داده‌است چنانکه در آخر ‌طلاقنامه نوشته است: «‌طلاق سنت داد» لذا فقط یک طلاق واقع می‌شود و می‌تواند با تجدید عقد رجوع بکند و در‌ آینده مالک دو طلاق دیگر است و همین معتبر است نه تو‌ضیح اسماعیل، و از توضیحات اسماعیل معلوم می‌شود که وعده طلاق داده به او است چنانکه اسماعیل نوشته است که گفته: ‌«‌طلاقش می‌دهم‌» اگر این حقیقت داشته باشد هیچ طلاقی واقع نمی‌شود و همواره زوجه او است، ولی چنانکه ‌گذشت الفاظ طلاقنامه معتبر است.

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علیه دار العلوم زاهدان

شخصی می‌گوید: رفتن به رختخواب این زن برایم حرام است

چه می‌فرمایند علمای دین اسلام در مورد مسئله ذیل:

شخصی می‌گوید رفتن به رختخواب این زن (که مقصدش‌ جماع است) بر من حرام است. آیا از جمله مذکوره طلاق واقع می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در رابطه با جواب سؤال عرض می‌شود که مقاربت با همسر حلال است و اینجا آن را حرام قرار داده‌است لذا این قسم می‌باشد زیرا که حرام قرار دادن شی‌ء حلال یمین حساب می‌شود.

وفی التنویر وشرحه:

«ومن حرم أی علی نفسه شیئاً ثم فعله كفر لیمینه لـما تقرر ان تحريم الحلال یمین» [الدر المختار بهامش رد المحتار: ۳/۶۸].

وفی الهندیة:

«ولو قال: ان قربتك فأنت علی حرام فان نوی به الطلاق فهو مول عندهم جمیعاً وان نوی اليمین فهو مول للحال عند أبی حنیفة/وعند ابی یوسف ومحمد رحمهما الله لا يكون مولیاً ما لم یقربها. هكذا في البدائع» [الهندیة: ۱/۴۸۷].

لذا باید شوهر اولاً مقاربت کند و بعد کفاره یمین اداء کند. وکفاره‌ی یمین طعام دادن (ناهار و شام) ده نفر مسکین یا لباس پوشاندن آنها و در صورت نداشتن و تنگدستی سه روز روزه‌گرفتن می‌باشد.

وفی التنویر وشرحه:

«وكفارته (أی ا لیمین بمعنی الحلف والقسم) تحریر رقبة أو اطعام عشرة مساكین أو كسوتهم وان عجز عنها وقت الأداء صام ثلاثة أیام ولاء والشرط استمرار ا لعجز إلی الفراغ من الصوم فلو صام المعسر یومین ثم ایسر لایجوز له الصوم» [الدر المختار مع الرد: ۳/۶۷، ۶۶].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

به ‌زنش‌ گفت ‌تو ۱۳۰ طلاقی

چه می‌فرمایند علمای دین اسلام در مورد مسئله ذیل:

فردی به زنش می‌گوید: تو ١٣٠ طلاقی تو بجای مادر و خواهر منی.... آیا طلاق واقع شده است یا خیر؟ و در صورت اثبات چند طلاق واقع می‌شود؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در اینصورت با جمله «١٣٠ طلاقی‌» سه طلاق واقع شده است و تا زن بعد از انقضای عدت، نکاح ثانی نکند و مقاربت انجام نگیرد برای شوهر اولی حلال نمی‌باشد.

وفی الدر المختار:

«أو أنت طالق مراراً اوألوفاً اولا قلیل ولاكثیر فثلاث هو المختار. كما في الجوهرة».

قال ابن عابدین/:

«قوله: «الوفاً» جمع الفٍ ح ای فیقع به الثلاث ویلغو الزائد» [رد المحتار على الدر: ۲/۴۹۰].

وفی الطحطاوی علی الدر:

«قوله: «أو الوفاً» وانما وقع الثلاث في هذه فقط لأنها منتهی الطلاق فيبطل ما زاد» [طحطاوی على الدر المختار: ۱۲۶/۲].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

توکیل در نکاح/ طلاق قبل از زفاف‌/ طلاق علی مال

چه ‌می‌فرمایند علمای‌ دین‌ در مسئله ‌ذیل:

بنده پدرم را از طرف خودم فرستادم که از طرف من عقد نکاح انجام دهد، چنانچه پدرم برای من دختر آقای یار محمد را به مبلغ یک میلیون تومان مهریه و طلا و آنچه‌ که رسم ما می‌باشد در حضور چند نفر قبول نموده‌اند و الآن پدر دختر پشیمان است و تقاضای طلاق نموده است. لطفاً بفرمائید که بنده حق طلاق را دارم یا خیر؟ نیز توکیل در نکاح درست است یا خیر؟ توضیح دهید.

الجواب باسم‌ ملهم ‌الصواب

چونکه توکیل در نکاح ‌درست‌ است لذا هنگامی‏‎که شما پد‌رتان را وکیل خود قرار داده‌اید و وی از طرف شما با ایجاب و قبول شرعی، عقد نکاح را انجام داده‌است، نکاح درست است و شما مالک طلاق ‌آن ‌هستید. البته درصورت طلاق ‌دادن چونکه طلاق‌ قبل ‌از زفاف می‌باشد ادای نصف مهریه بر شما واجب است که به دختر تحویل دهید.

وفی التتارخانیه:

«ویصح التوكيل باالنكاح وان لم یحضره الشهود وانما يكون الشهود شرطاً في حال مخاطبة الوكیل الـمرأة» [تتارخانیه: ۳/۶۹. کذا فی الهندیة: ۱/۲۹۴. الـمفصل فی احکام الـمرأة والبیت الـمسلم: ۶/۴۸۳].

وفی الدر: «ویجب نصفه بطلاق قبل وطء أو خلوة».

قال الشامی/: «قوله: (نصفه) أی نصف الـمهر الـمذكور وهو العشرة ان سمٌاها أو دونها أو الاكثرمنها ان سمّاه» [الدر المختار: ۲/۳۶۰].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

طلاق همسر را در دل تصور کرد و بعد گفت: از من خلاص است

چه می‌فرمایند علمای‌ دین و مفتیان شرع متین در مسئله ذیل:

اینجانب موسی دنبال خانواده‌ام آمدم تا به کوه ببرم اما خانواده همسرم جلوگیر‌ی کردند، موسی می‌گوید در دلم تصور طلاق آمده است، و در دل گفتم، «‌خواهر و مادرم است».

شاهد: ۱-‌ شمس الدین می‌گوید: من از او پرسیدم چرا دیشب همسرت را در خانه نگذاشته‌ای؟ وی‌گفت: «‌من طلاق داده‌ام و از من خلاص است‌». باز پرسیدم یک طلاق دو طلاق راهی دارد، او گفت: از من رفته و معامله تمام شده است.

شاهد: ٢-‌ محمد می‌گوید: هنگاهی که شمس الدین به او گفت: یک طلاق و دو طلاق شاید راهی داشته با‌شد، موسی‌گفت: نه از من خلاص است.

شاهد: ٣-‌ خالد می‌گوید: موسی وقتی همسرش را بردم و نپذیرفت و من اصرار کردم مادرش‌ گفت: ببر شاید در دلش تصوری آمده است.

لطفاً مسئله فوق را طبق‌ دستور شرع حل نمائید.

الجواب باسم ملهم الصواب

موسی چونکه در دل طلاق همسرش را تصور نموده و بر زبان چیزی نگفته و جاری نکرده طلاق واقع نمی‌شود.

وفی الدر المختار:

«وادنی الجهر اسماع غیره وادنی الـمخافة اسماع نفسه ویجری ذلك في كل ما یتعلق بنطق كتسمیة علی ذبيحة ووجوب سجدة تلاوة وعتاق وطلاق واستثناء وغیرها» [الدر المختار بهامش الرد: ۱/۳۹۵].

وفی السعایة شرح شرح الوقایة للعلا‌مة اللکهنوی:

«قوله: «لا یقع» لأن وقوع الطلاق وثبوت العتق مشروط بنطق ما یدل علیهما فانهما لا یقعان بمجرد النیة وخطو ر هما بالقلب، والنطق لا یكو ن الا إذا سمع نفسه فإنه مجرد تحریك عضلات الـمخارج من دون الصوت لیس بنطق علی الاصح» [السعایة: ۲/۲۷۲ط پاکستان].

و این که موسی در جواب شمس الدین، محمد و خالد بعد از سؤال آنها گفته: «‌زنم از من رفته است‌» این گفتارش دروغ است و حکایت‌کردن از کلامی بوده که شرعاً ‌غیر معتبر است بر آن اثری مرتب نمی‌شود.

وفی حاشیة ابن عابدین تحت قول الحصکفی:

««أو هازلاً....» لو أكره علی ان یقرٌ بالطلاق فاقرٌ لا یقع كما لو اقرٌ بالطلاق هازلاً أو كاذباً».

وفی التلویح:

«وَكَمَا أَنَّهُ يَبْطُلُ الإِقْرَارُ بِالطَّلاقِ, وَالْعَتَاقِ مُكْرَهًا كَذَلِكَ يَبْطُلُ الإِقْرَارُ بِهِمَا هَازِلا; لأَنَّ الْهَزْلَ دَلِيلُ الْكَذِبِ كَالإِكْرَاهِ حَتَّى لَوْ أَجَازَ ذَلِكَ لَمْ يَجُزْ; لأَنَّ الإِجَازَةَ إنَّمَا تَلْحَقُ شَيْئًا مُنْعَقِدًا يَحْتَمِلُ الصِّحَّةَ, وَالْبُطْلانُ بِالإِجَازَةِ لا يُصَيِّرُ الْكَذِبَ صِدْقًا, وَهَذَا بِخِلافِ إنْشَاءِ الطَّلاقِ, وَالْعَتَاقِ, وَنَحْوِهِمَا مِمَّا لا يَحْتَمِلُ الْفَسْخَ فَإِنَّهُ لا أَثَرَ فِيهِ لِلْهَزْلِ» [رد المحتار: ۲/۴۵۹].

ناگفته نماند که موسی را قسم داده شود که او بغیر از اینکه در دلش خطور کرده که: «‌مادر و خواهرم است‌» بر زبان طلاقی، یا لفظ مادر و خواهر را جاری نکرده است؟ او هم قسم بخورد که من جاری نکرده‌ام.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

بعد از طلاق ثلاثه بدون حلاله برای شوهر اول جایز نمی‌باشد

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

بند‌ه خانم خود را بیش از سه مرتبه طلاق دادم آیا برای بنده جایز است‌ که خانم خود را بدون حلال دو مرتبه نکاح‌ کنم یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

طبق اظهارات فوق خانم شما در زمانی که الفاظ مذکور را گفته‌اید طلاق شده به طلاق ثلاثه و حرا‌م‌ گشته به حرمت غلیظه که بدون ازدواج با فرد دیگری و بعد از طلاق وی و گذشتن عدت، برای شما عقد مجدد آن جایز نیست. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاكُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِيحُۢ بِإِحۡسَٰنٖ[البقرة: ۲۳۰].‌

یعنی: طلاق دوبار است بعد از آن شوهر می‌تواند خانممش را نگاه دارد به رجوع کردن به طرف خانم خود و حسن معاشرت، یا اینکه زن را ترک‌ کتد و به او رجوع نکند تا که با تمام شدن عدت از شو‌هرش، جدا گردد یا او را طلاق سوم بدهد.

و در همین مورد حدیثی در ابو داود منقول است:

«عن رزین الأسدي: ان رجلاً قال: يا رسول الله جاسمع الله تعالي یقول: الطلاق مرتان فأين الثالثة؟ فقال: التسریح باحسان هو الثلاثة» [روح المعانی للآلوسی/کذا فی اعلاء السنن للعثمانی/: ۱۱/۲۰۴].

و بعد از بیان حکم خلع، الله تعالی می‌فرماید: ﴿فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوۡجًا غَيۡرَهُۥ[البقرة: ۲۳۰].

یعنی اگر تسریج‌ باحسان را اختیار نمود و طلاق سوم را واقع ‌کرد پس این خانم برای این شوهر حلال نمی‌باشد تا اینکه بعد از عدت با شوهر دیگری ازدواج کند و در حدیث شریف آمد‌ه است که نبی اکرم ج‌فرمودند که: شوهر ثا‌نی با وی مقاربت نماید و بعد از آن او را طلاق دهد و پس از گذشت عدت زن از شوهر دوم، این زن می‌تواند با شوهر اول ازد‌واج نماید.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۰/۹/۱۴۱۷هـ.ق

همسرش را گفت: «‌تو خواهر و مادر منی» یا «‌تو بر من حرامی‌»

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

فردی به همسر خود خطاب کرده و سه مرتبه گفته: «‌شما خواهر و مادر من هستی‌» یا سه مرتبه‌ گفته است: «‌تو بر من حرام هستی‌». آیا در اینصورت طلاق واقع می‌شود یا خیر؟ و در صورت وقوع چند طلاق واقع می‌شود؟

از بعضی کتب چنین برمی‌آید که با گفتن «‌مادر و خواهر منی‌» طلاق واقع نمی‌گردد و از بعضی فتاوی چنین فهمیده می‌شود که سه طلاق واقع می‌گردد.

الجواب باسم ملهم الصواب

در هردو صورت مسئوله یک طلاق بائن واقع می‏‎گردد، گر چه نیت طلاق هم داشته نباشد، زیرا در عرف قوم بلوچ وقتی با این الفاظ همسر خود را مورد خطاب قرار دهد غیر از ایقاع طلاق معنای دیگری ندارد، بنابر عرف عارض‌ این جمله‌ها از الفاظ صریح محسوب می‌شوند، چنانکه صاحب «الدر المختار» فرموده است:

«صریحه ما لم یستعمل الٌا فیه ولو بالفارسیة».

وفی الرد:

«وعرفه في التحریر بما یثبت حكمه الشرعی بلانیة» [رد المحتار: ۲/۴۶۵ط کویته].

وفی الدر المختار:

«الصریح ما لا یحتاج إلی نیة بائناً كان الواقع به أو رجعیاً فتح» [الدر المختار: ۲/۵۰۹].

از امام ابو یوسف‌/در عمدة القاری روایتی نقل شده است که با «‌مادرگفتن» به زن طلاق واقع می‌شود.

«اعلم ان الالفاظ التی یصیر بها الـمرء مظاهراً علی نوعین صریح....وكنایة، نحو ان یقو ل: «أنت علی كامٌي» أو «مثل امّی» أو نحو هما یعتبر فیه نیته وعن أبی یوسف هو مثله ان كان في الغضب وعنه أن یكون ایلاء وان نوی طلاقاً كان طلاقاً بائناً، انتهی» [عمدة القاری: ۲۰/۲۸۱].

اشکال وارد می‌شود که شما می‌گویید که مادر و خواهر گفتن در محاوره قوم بلوچ از الفا‌ظ صریح هستند و این مسلم است که «الصریح یلحق الصریح والبائن» پس چرا با تکرار لفظ مادر و خواهر گفتن یا با تکرار «شما بر من حرام هستی‌» قائل به وقوع یک طلاق هستید؟

در جواب آن نگاشته می‌شود که: مراد از صریحی که بائن به او ملحق می‌شود صریح رجعی‌ است نه صریح بائن، چنانکه در «رد المحتار» در جواب چنین اعتراضی که با تکرار لفظ حرام، یک طلاق واقع کرده است نه بیشتر، با وجودی که صریح عرفی است،

می‌فرماید:

«ولا يرد أنت عليّ حرام على المفتى به من عدم توقفه على النية مع أنه لا يلحق البائن، ولا يَلْحقه البائن لكونه بائناً لما أن عدم توقفه على النية أمر عرض له لا بحسب أَصْل وضعه» [رد المحتار: ۲/۵۰۹ط کویته].

یعنی باعتبار عرف صریح ‌گشته و به اعتبار اصل از الفاظ کنایه بائن است و نیز در «رد المحتار» چنین آورده است:

«والمراد بالصَّريح في الجملة الثانية: أعني قولهم: والبائن يلحق الصَّريح لا البائن» [رد المحتار: ۲/۵۱۰].

را این الفاظ مسئول، طلاق صریح بائن واقع شده نه رجعی، بنابراین با این الفاظ طلاق دیگری واقع نمی‌گردد، و نیز حکمت ملحق شدن بائن با صریح رجعی اینست که: در صورت طلاق رجعی من‌کل وجوه احکام نکاح منقطع نگشته است.

مثلا: جواز استمتاع باقی است، پس برای لحوق طلاق بائن با طلاق صریح رجعی فایده‌ای وجود دارد. و در صورتی که طلا‌ق اول بائن شود برای بائن ثانی فایده‌ای نیست تا با او ملحق شود و تا جایی که امکان داشته باشدکه بائن ثانی خبر و تأکید طلاق بائن اول است پس به بائن اول ملحق نمی‌شود تا این که دو طلاق واقع شود. چنان که زیلعی/فرموده است: «وأما كون البائن یلحق الصریح فظاهر لأن القيد الحكمی باق من كل وجه لبقاء الاستمتاع اهـ فهذا صریح في ان الـمراد بالصریح في الجمله الثانیة هو الصریح الرجعي، إذ لا یخفی ان بقاء قید النكاح من كل وجه وبقاء الاستمتاع لا یكون بعد الصر یح البائن» [المحتار: ۲/۵۱۰].

صاحب «رد المحتار» برای تایید قول خود جزئیات متعددی ذکر کرده است که مراد از صریحی که بائن به او ملحق خواهد شد صریح رجعی است و در آخر چنین می‌نویسد:

«وهذا عین ما فهمته بحمد الله من ان الـمراد بالصریح في الجملة الثانیة الصریح الرجعی. فقط» [رد المحتار: ۲/۵۱۱ط کویته].

و چند سطر قبل نوشته است:

«هذا ما ظهر لي في تقریر هذا الـمقام الذي زلٌت فیه اقدام الأفهام فاغتنمه فإنه من جملة ما اختص به هذا الكتاب بعون الـملك اوهاب» [رد المحتار: ۲/۵۱۱].

اشخاصی که قائل به لحوق شده‌اند و حکم به سه طلاق‌کرده‌اند، مراد از صریح که در جمله ثانی ذکر است مطلق صریح گرفته‌اند، در صورتی که مراد از صریح در جمله ثانی صریح رجعی است،. و جواب حدیثی که در این زمینه آمده است‌ که آنحضرت ج‌در «‌یا امی‌» و «یا اختی‌» حکم به وقوع طلاق نفرمودند، این است که نه در عرف آنها این الفاظ برای طلاق مورد استفاده قرار می‌گرفت و نه اراده طلاق را با این‌کلمات داشته‌اند، چنانکه خودم شاهد و حاضر بوده‌ام که یک فرد نجٌار همیشه با زن خود شوخی می‌کرد و می‌گفت: «‌خاله برایم آب بیاور و یا نان بیاور»، در اینجا منظور او ایقاع طلاق نبود و نه در عرف قوم بلوچ لفظ خاله برای ایقاع طلاق استعمال می‌شود.

و الله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

بعد از گذشت عدت شوهر حق رجوع را ندارد

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

شوهرم فرد معتادی است تقریباً یکسال قبل به من گفته که اگر تا ششماه به خانواده خود رسید‌گی نکردم، طلاق هستی. و مدت ششماه تمام شده و او نیامده و حالا پس از آن ششماه دیگر هم سپری شده و عدت بنده نیز تمام شده است، حالا بند‌ه می‌خواهم جای دیگری ازدواج کنم اما شوهرم و برادرانش پدرم را تهدید کرده می‌گویند: ما ترا می‌کشیم باید دخترت را برگردانی، درحالی که قبلاً به من و فرزندانم خرج و مخارج نیز نداده است.

حال از شما علماء ‌کرام تقاضا دارم که مسئله بنده را روشن بفرمائید که آیا من می‌توانم در جای دیگر ازدواج کنم یا خیر؟

قابل تذکر است که طلاق‌نامه مذکور همراه امضاء شوهرم و امام جماعت محله و گواهان پیوست استفتاء است.

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر گفته‌های شما مطابق واقع باشد که در ششماه اول شوهر برنگشته و مطابق وعده خویش عمل نکرده است طلاق واقع شده و چونکه در ششماه بعد رجوع نکرده و عمل مقاربت و دواعی آن را انجام نداده است، لذا با گذشت مدت مذکور و اتمام عدت، شما شرعاً اختیار دارید هر جایی که بخواهید ازدواج نمایید.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۱/۹/۱۴۱۷هـ.ق

معلق‌کر‌دن طلاق به آمدن مادر زن به خانه داماد

شخصی با مادر خا‌نمش درگیر شده می‌گوید: اگر مادر خانم بنده به خانه من بیاید دختر او (زنم) طلاق ثلاثه است. آیا اگر مادر خانم به منزل جدید دامادش بیاید طلاق واقع می‌گردد یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مذکور اگرچه شخص حالف منزل دیگری خریده است، اما چونکه مقصود حالف نرفتن مادر خانم به خانه داماد است تا که سبب اختلاف بین داما‌د و خانمش نگردد، بنابراین اگر مادر خانم در منزل جدید دامادش بیاید طلاق واقع می‌شود.

وفی التتارخانیه:

«وفي الـمنتقی عن محمد/: إذا قال لغیره: والله لا أدخل دار فلان، وللمحلوف علیه دار ملك یسكنها والحالف لم ینو هذه الدار بعینها ثم أن الـمحلوف علیه تحول من هذه الدار إلی دار أخری وسكنها باجارة أو عاریة فدخل الحالف علیه حنث» [التتارخانیة:۴ /۵۷۷].

پس بهتر این است که خانمش نزد مادر خود برود و او به خانه داماد نیاید و یا اینکه زن خود را یک طلاق بدهد و هرگاه که عده زن که عبارت از سه حیض است تمام شد مادر خانم به خانه داماد بیاید و یا اینکه هر وقتی که خانم حامله شد در نزدیکی زمان وضع حمل و پیش از وضع حمل او را شوهر یک طلاق بدهد و بعد از وضع حمل مادر خانم به خانه داماد بیاید، در این هردو صورت یمین منحل می‏‎گردد و جزاء آن که وقوع طلاق است واقع نمی‌شود، در هردو صورت مذکور بعد از آن شوهر با نکاح جدید و مهر جدید دو مرتبه خانمش را در عقد خود در آورد و در آینده مالک دو طلاق دیگر می‌باشد و اگر این احتمال را دارد که خانم پس از عدت به تجدید نکاح راضی نمی‌شود در چنین حالتی همان صورت اول را اختیار نماید که زن به خانه مادرش برود و مادرش به خانه داماد نیاید.

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۱/۱۱/۱۴۱۷هـ.ق

طلاق مدهوش و مغتاظ

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

شخصی در حالت خشم و ناراحتی دست به شکستن وسائل خانه خود می‌زند و حمله می‌کند که تلویزیون را هم بشکند و درها را با لگد می‌کوبد با همین سر و صدا همسایگان متوجه می‌شوند و به نزد او می‌آیند و می‌گویند که چرا وسائل زندگی خود را می‌شکنی، زن خود را طلاق بده، در همین حال طبق‌ گواهی همسایگان این شخص به همسر خود که یک پسر شش ماهه هم از او دارد (۱۱۰۰) طلاق می‌دهد درحالی که شوهر قسم می‌خورد که اصلاء بیاد ندارم که چنین الفاظی‌ گفته باشم یا طلاق داده باشم.

در صورتی که قبلاً هم‌ گاهگاهی چنین حالتی از خشم و ناراحتی برای او پیش می‌آمده و مردم از آن خبر دارند ولی این دفعه وسایل را که شکسته مادرش جمع کرده و مردم در حیاط خانه بودند. حال آیا زن این شخص طلاق می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر در وقت ایقاع طلاق آن فرد به علت شدت خشم حالت دیوانگی داشته، همانطوری که نوشته شده است و گواهان هم گواهی می‌دهند بر خانمش طلاق واقع نمی‌شود. چنانکه در «احسن الفتاوی» در جواب چنین سؤالی آمده است:

اگر دو نفر مرد معتبر یا یک مرد و دو زن شهادت دهند که هنگام طلاق (طلاق‌دهنده) کیفیت دیوانگی داشته است، طلاق واقع نمی‌شود.

و نقل ابن عابدین/عن الخیریة تحت قول الدر:

«(وفي القامو س دهش) وسئل نظماً فيمن طلق زوجته ثلاثاً في مجلس القاضي وهو مغتاظ مدهوش، فأجاب نظماً أيضاً بأن الدهش من أقسام الجنون فلا يقع، وإذا كان يعتاده بأن عرف منه الدهش مرة يصدق بلا برهان» [احسن الفتاوی: ۵/۱۶۵ به نقل از رد المحتار].

و باز بعد از بحث طولانی نوشته است:

«فالذي ينبغي التعويل عليه في الـمدهوش ونحوه إناطة الحكم بغلبة الخلل في أقواله وأَفْعاله الخارجة عن عادته، وكذا يقال فيمن اختل عقله لكبر أو لـمرض أو لـمصيبة فاجأته، فما دام في حال غلبة الخلل في الأقوال والأفعال لا تعتبر أقواله وإن كان يعلمها ويريدها، لأنَّ هذه المَعْرفة والإرادة غير معتبرة لعدم حصولها عن إدراك صحيح كما لا تعتبر من الصَّبيّ العاقل» [رد المحتار: ۲/۴۶۳].

وقال فی تنقیح الفتاوی الحامدیة:

«والقول قوله بيمنه كما صرح بذالك علماء الحنفیة/» [العقود الدریة: ۱/۳۸].

بنابراین بر زن ایشان طلاق واقع نمی‌شود زیرا که گواهان موجود هستند که این شدت غضب را درگذشته هم داشته است و در این وقت نیز افعال و اقوال او مانند شخص عاقل و هوشیار نبوده‌اند البته قسم داده شود که بر اثر شدت ناراحتی این‌ کارها را انجام داده‌است.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۲۱/۵/۱۴۱۷هـ.ق

به همسرش گفت: تو را خواهر و مادر می‌کنم

اگر کسی به زن خود بگوید که شما را به خانه پدر می‌برم و خواهر و مادرم می‌کنم و خانمش سکوت می‌کند تا اینکه حرفش را تکرار نکند و صبح فردا باز هم این حرف را تکرار می‌کند و بعد از ظهر به خانمش می‏‎گوید لباس‌های خود را جمع ‌کن ‌من ترا به خانه پدرت می‌برم و خانمش می‌گوید که دنبال لباس‌ها کسی دیگر را می‌فرستم تا اینکه شوهر قبول نمی‌کند. خانمش قسم می‌خورد که دیگر توی این خانه زندگی نمی‌کنم. طلا و جواهراتی‌ که دارد از خانمش می‏‎گیرد و خانم خود را تا سر خیابان می‌آورد و شوهر خانم را به خانه پدر خانمش نمی‌برد و به پدر خود می‏‎گوید تا خانمش را به خانه پدرش ببرد و او هم می‌برد، آیا در اینصورت طلاق می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

از الفاظ فوق الذکر ایقاع طلاق فهمیده نمی‌شود بلکه وعده‌ی طلاق است زیرا گفته:

(خواهر و مادرم می‌کنم) و تا هنوز طلاق را واقع نکرده است بنابراین خانم وی بر او طلا‌ق نشده است.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۹/۶/۱۴۱۸هـ.ق

تعلیق طلاق به انجام ندادن کاری

بنده مبلغ سیزده میلیون تومان به برادرم به طور قرض‌ دادم و او گفت که ده روز بعد برایت می‌فرستم حال از تاریخ بالا سه ماه‌ گذشته و هنو‌ز وام من را پرداخت نکرده است و از این پول‌ها بنده قصد دارم که پارچه مشترک بخرم بالاخره بنده ناراحت شده‌ گفتم: اگر پول مرا پر‌اخت نکنی یا کارم انجام نگیرد اگر بنده به ایران بیایم زنم طلاق است، حال می‌خواهم داخل ایران بیایم راه حل چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در مسئله بالا شما طلاق همسر خود را به انجام نگرفتن دو کار معلق کرده‌اید:

۱- پرداخت نکردن برادرتان قرض‌ شما را. ۲- انجام نگرفتن کارتان. لذا اگر برادرتان قرض را پرداخت نکرد و کارتان نیز انجام نگرفت و به ایران آمدید بر زنت یک طلاق رجعی واقع می‌شود بدون تجد‌ید عقد می‌توانید زندگی خود را ادامه دهید اما در آینده مالک دو طلا‌ق دیگر می‌باشید. اگر برادرتان قرض را پرداخت نکرده و کار شما انجام گرفت یا کار انجام نگرفت اما برادرتان قرضش را پرداخت کرد در اینصورت‌ها اگر به ایران بیایید بر زن طلا‌ق واقع می‌شود.

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۱۰/۹/۱۴۱۸هـ.ق

اگر خانم خود را به خانه دیگر منتقل کنم خواهر و مادر من است

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

فردی به هنگام عصبانیت می‌گوید: «‌اگر خانم خود را به منزل دیگری ببرم مادر و خواهر من است‌» این گفته را دو الی سه مرتبه تکرار نموده است، گواهان چنین ‌گواهی می‌دهند، ولی حالف می‌گوید که تا دو الی سه ماه اگر ببرم، اما گواهان می‌گویند ما این قسمت را نشنیده‌ایم.

حال می‌خواهد به آن منزل منتقل شود، لطف‌کرده حکم آن را بنوسید.

الجواب باسم ملهم الصواب

شهادت گواهان در مورد اینکه جمله آخری را نشنیده‌اند اعتباری ندارد زیرا گواهی بر نفی است و شرعاً ‌گواهی بر نفی معتبر نمی‌باشد زیرا که شهادت بر اثبات می‌باشد، لهذا ادعای شوهر اعتبار دارد و در مدت مذکور اگر خانم را منتقل نماید یک طلاق بائن بر همسرش‌ واقع می‌گردد و طلاق دیگری واقع نمی‌شود زیرا که فقها رحمهم الله می‌فرمایند: «البائن لا یلحق البائن» و بعد از آن می‌تواند با تجدید عقد با رضایت همسرش نکاح مجدد کند و اگر بعد از مدت مذکور منتقل کرد طلاقی واقع نمی‌شود.

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علیه دار العلوم زاهدان ۸/۲/۱۴۱۹هـ.ق

بعد از طلاق رجعی بدون تجدید عقد حق رجوع دارد

سؤ‌ال: اینجانب مجید در مورخه ۵/۱۲/۷۵ به علت ناراحتی که در خانواده‌ام پیش آمد و با همسرم دعوا نمودم در حالت عصبانیت و ناراحتی یک دفعه به خانم خود گفتم: «‌طلاق هستی». ‌لطفاً حکم مسئله را مرقوم دارید.

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر آنچه نوشته شده مطابق واقع باشد پس در صورت مذکور یک طلاق رجعی واقع شده و بدون تجدید عقد می‌توانید در عدت به همسرتان رجوع نمایید البته در آینده مالک دو طلاق دیگر می‌باشید.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۵/۱۰/۱۴۱۷هـ.ق

تعلیق طلاق

سؤال: بنده کاری در خارج از کشور داشتم و برادرم را تهدید کردم که اگر کارم درست نشد من زن طلاق باشم اگر دوباره به ایران بیایم، حالا کارم انجام نگرفته است چکار کنم؟

الجواب باسم ملهم الصواب

حالا که کار شما انجام نگرفته است اگر به ایران بیایید یک طلاق رجعی بر خانمتان واقع می‌شود و در صورت واقع شدت طلاق بدون تجدید عقد می‌توانید با همسرتان ادامه زندگی دهید البته در آینده با دو طلاق دیگر خانم مغلظه و حرام می‌گردد.

و الله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان

تو زن من نیستی، من تو را نمی‌خواهم، آیا طلاق است یا خیر؟

سؤال: خالد به خانمش ‌گفته: اگر تو بدون اجازه من به خانه پدرت رفتی، تو زن من نیستی به خانه من نیایید من تو را نمی‌خواهم.

بعداً زن به خانه پدرش رفته است. در این مسئله خداداد پدر زن خالد مدعی است که وی سه بار این جمله را تکرار کرده است. اما خود خالد می‌گوید: من دو بار گفته‌ام و اظهار می‌دارد که منظورم طلاق نبوده بلکه تهدید بوده، و جناب مولوی.....وی را بر عدم نیت طلا‌ق قسم داده‌است و خالد قسم خورده است.

لطفاً بفرمائید در این صورت طلاق واقع می‌شود یا خیر؟ اگر واقع می‌شود پس چند طلاق می‌باشد؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در کلماتی که آقای خالد بکار برده دو جمله قابل توجه است:

۱- زن من نیستی.

۲- من تو را نمی‌خواهم.

جمله اولی از کنایات طلاق است لذا اگر شوهر نیت طلاق را داشته باشد دو طلاق رجعی واقع می‌گردد زیرا که دو بار تکرارکرده است و اگر نیت طلاق را نداشته باشد چیزی واقع نمی‌گردد. و از جمله دوم چیزی واقع نمی‌شود.

وفی الدر:

«لست لك بزوج أو لست لي بامراًة أو قالت له: لست لي بزوج، فقال: صدقت. طلاق ان نواه خلافاً لهما».

وفی الشامیة:

«قوله: «طلاق إن نواه» لأنَّ الجملةَ تصلح لإنشاء الطلاق كما تصلح لإنكاره فيتعين الأوَّل بالنية، وقيد بالنية لأنَّه لا يقع بدونها اتفاقاً لكونه من «الكنايات» وأشار إلى أنَّه لا يقوم مقامها دلالة الحال، لأن ذلك فيما يصلح جواباً فقط وهو ألفاظ ليس هذا منها، وأشار بقوله طلاق إلى أن الواقع بهذه الكناية رَجْعي، كذا في «البَحْر» من باب الكنايات» [رد المحتار: ۲/۴۹۱].

وفی الخانیة:

«ولو قال: لا حاجة لي فیك ونوی الطلاق لا یقع وكذا لو قال: ‌»مرا بکار نیستی‌» وكذا لو قال ما أریدك» [فتاوی قاضیخان بهامش الهندیة: ۱/۴۶۸].

وفی الهندیة:

«إذا قال: لا أریدك، أو لا احبك....فانه لا یقع وان نوی، في قول أبی حنیفة/كذا في البحر» [هندیه: ۱/۳۷۵].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۱/۲/۱۴۱۹هـ.ق

به همسرش می‌گوید: تو طلاقی، بعد می‌گوید: تو را طلاق دادم

شخصی در نیمه ماه رمضان ضمن دعوا با همسرانش به یکی از آنان می‌گوید: تو طلاقی. بعد همسرش از او می‌پرسد که چه‌گفتی؟ وی در جواب می‌گوید: تو را طلاق دادم.

۱- ‌حال بر خانم مزبور چند طلاق واقع شده است؟

۲- ‌آیا الان می‌تواند رجوع نماید یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

ج ۱- بر خانم مزبو‌ر یک طلاق صریح واقع شده است چون لفظ «‌تو را طلاق دادم‌» حکایت از طلاق قبلی است نه انشاء مجدد.

ج ۲- اگر بعد از طلاق رجوع قولی نموده، همسر شرعی وی قرار گرفته است و فقط پشیمانی و ندامت قلبی کافی نیست ولی اگر رجوع نکرد‌ه است ظاهراً معلوم می‌شود از رمضان تا الان (تاریخ ۲۹/۱/۱۴۱۹) عدت خانم گذشته است بنابراین اگر می‌خواهند زند‌گی مجددی با هم داشته باشند فقط با نکاح مجدد و تعیین مهریه جدید او را به ازدواج خویش در آورد و از آن پس مالک دو طلاق می‌باشد.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۲۹/۱/۱۴۱۹هـ.ق

به نامزدش گفت: شما خواهر و مادر من هستید اگر فلان کار را انجام دهم‌/ اگر فلان کس را نکشتم شما طلاق هستید

اگر کسی به نامزدش‌ بگوید شما خواهر و مادر من هستید اگر من فلان کار را انجام دهم و بعداً ‌مرتکب آن‌ کار شود و نیز چندین مرتبه البته به شوخی بگوید اگر فلان کس را نکشم شما طلاق هست، و این درحالی است که آن دو رسماً‌ نامزد هستند و مهریه نیز تعیین شده، لذا از شما تقاضا دارم‌ که در اینمورد مرا راهنمایی نمائید.

الجواب باسم ملهم الصواب

ظاهراً از سوال شما چنین فهمیده می‌شود که این دو جمله توسط یک فرد اداء شده‌اند، پس اگر چنین است به اولین سوگند ذکر شده، نامزد شرعی‌اش بائنه گردیده، و برای سوگند بعدی که گفته: «‌اگر فلان ‌کس را نکشم شما طلاق هستید» محلی باقی نمانده و سوگند منعقد نمی‌شود، و برای ادامه‌ی زندگی مجدداً نامزد خویش را نکاح نماید.

وفی الدر:

«(حلف لا یفعل‌كذا تركه علی الابد) لأن الفعل یقتضی مصدراً ‌منكراً والنكرة في النفی تعم، (فلو فعل) الـمحلوف علیه ‌(مرة) حنث‌ وانحلت یمینه».

وفی الرد:

«قوله: «تركه على الأبد الخ» ففي أي وقت فعلـه حنث، وإن نوى يوماً أو يومين أو ثلاثة أو بلداً أو منزلاً أو ما أَشْبهه لم يدين أصلاً لأنه نوى تخصيص ما ليس بملفوظ كما في الذَّخيرة» [رد المحتار: ۳/۱۴۸].

اما اگر صاحب سوگند دوم، فرد دیگری است در آنصورت فعلاً بر خانم وی طلاق واقع نشده، چون در آینده احتمال دارد که فرد مذکور را بکشد و سوگند خود را عملی نماید مگر اینکه فرد مورد نظر یا سوگند خورنده بمیرد که آ‌نگاه در آخرین لحظات حیات، خانم وی مطلقه می‌گردد.

وفی الدر:

«(ان لم اقتل زیداً فكذا وهو) أی زید (میت ان علم) الحالف (بموته حنث) والٌا لا» [الدر المختار: ۳/۱۴۴].

وفی الدر: «امكان تصور البر في الـمستقبل شرط انعقاد الیمین ولو بطلاق».

وفی الرد:

«قوله: «امكان تصور البرٌ....» فالـمراد بتصوره كونه ذا صورة: أي كونه موجوداً، فالـمراد إمكان وجوده في المُسْتَقْبل: أي إمكانه عقلاً وإن استحال عادة احترازاً عما لا يمكن عقلاً ولا عادة كما في الـمثال الآتي، فهذا لا تنعقد في اليمين ولا تبقى منعقدة، بخلاف ما أمكن وجوده عقلاً وعادة أو عقلاً فقط مع استحالته عادة.... قوله: «ولو بطلاق» تعميم لليمين: أي لا فرق بين اليمين بالله تعالى أو بطلاق» [رد المحتار: ۳/۱۰۹].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۲۷/۱/۱۴۱۹هـ.ق

با طلاق قبل از زفاف نصف مهریه لازم می‌شود

شخصی نامزدش را پس از ایجاب و قبول و قبل از زفاف طلاق می‌دهد با این الفاظ که به پدر دختر می‌گوید: «دختر شما طلاق است، من نمی‌خواهمش» حکم این مسئله چیست؟

در صورتی کل مهریه را قبلا پر‌داخت کرده است آیا می‌تواند نصف مهریه را پس بگیرد یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

با این الفاظ که به پدر دختر گفته، یک طلاق بائن واقع شده است. چو‌نکه قبل از زفاف بوده است.

و فی رد المحتار:

«أنَّ الصَّريحَ نوعان: صريح رجعي، وصريح بائن، (إلی قوله) وأما الثانی فبخلافه وهو ان یكون بحروف الابانة وبحروف الطلاق لكن قبل الدخو ل حقیقة أو بعده لكن مقروناً بعدد الثلاث نصاً» [رد المحتار: ۲/۴۶۷].

وفی الدر المختار:

«قال لزوجته غیر الـمدخول بها: أنت طالق ثلاثاً وقعن وان فرق نانت بالأولی» [الدر المختار: ۲/۴۹۴].

و چون طلاق قبل از زفاف صورت گرفته شوهر می‌تواند نصف مهریه را از دختر باز پس بگیرد.

قال الله تعالی:

﴿وَإِن طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدۡ فَرَضۡتُمۡ لَهُنَّ فَرِيضَةٗ فَنِصۡفُ مَا فَرَضۡتُمۡ[البقرة: ۲۳۷].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان۸/۱/۱۴۱۹هـ.ق

اگر از خانه بیرون رفتی سر شما در بغلم گذاشته نمی‌شود

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در مسئله ذیل:

شخصی با خانواده‌اش دعوا نموده و به خانمش‌ گفته: اگر شما از خانه بیرون رفتی سر شما در بغلم ‌گذاشته نمی‌شود. این الفاظ را بحضور برادرش و برادر خانمش ‌گفته است. لطفاً حکم آن را بیان فرمایید.

الجواب باسم ملهم الصواب

خانم وی بر وی طلاق نمی‌شود به دلایل زیر:

۱- این قول از الفاظ طلاق بشمار نمی‌رود چون مثل مسئله ذیل است.

وفی الهندیه: «لو قال: ان وطئتك وطئت أمي، فلا شیء علیه، كذا في غایة السروجی» [هندیه: ۱/۵۰۷].

۲- اگر به فرض اینکه از الفاظ طلا‌ق شمار شود باز هم طلاق واقع نمی‌گردد، چون معلق است و گفته که: «‌سر شما در بغلم ‌گذاشته نمی‌شود» یعنی در آینده او را طلاق می‌دهم.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۸/۱/۱۴۱۹هـ.ق

امضاءکردن طلاق نامه‌/ مهر قبل از زفاف

سؤال: شخصی چند وقت جلوتر نامزد دار شده است و چند ماه قبل داماد با پدر نامزدش و چند نفر دیگر جلسه‌ای تشکیل می‌دهند و در آن چنین قرار می‌گذارند که اگر داماد تا تاریخ ۲/۲/۷۷ ازدواج کرد و مراسم عروسی را انجام نداد دختر طلاق ثلاثه است و بعد از آن داماد کل مهریه یک میلیون تومان را باید پرداخت کند و از وسائلی که تحویل داده چیزی پس نگیرد.

داماد و پدر نامزدش و چند نفر دیگر امضاء کرده‌اند، حالا با گذشت تاریخ بالا داماد ازد‌واج نکرده است لطفاً حکم مسئله فوق را کتباً اعلام بفرمائید.

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت سؤال شده داماد طلاق نامزد خود را به ازدواج تا تاریخ ۲/۲/۷۷ معلق کرده و حالا باگذشت تاریخ فوق چونکه مراسم ازدواج انجام نگرفته لذا نامزدش حرام گشته به حرمت مغلظه، و بدون اینکه با شوهر دیگری ازدواج نماید و پس از مقاربت او را طلاق دهد و عدتش بگذرد برای او جایز نمی‌باشد.

وفی الدر:

«قال لزوجته غیر الـمدخول بها أنت طالق ثلاثاً وقعن» [الدر المختار مع الرد: ۲/۴۹۳].

و اینکه نامه را داماد خودش ننوشته و فقط امضاء کرده است در حکم مسئله فرقی ایجاد نمی‌کند زیرا از محتوی آن اطلاع داشته و امضاء نموده است، و امضاء کردن به معنی اظهار رضایت از آنچه که در کاغذ نوشته شده است. [امداد الفتاوی:۲/۳۸۶ رقم السؤال ۴۷۹].

اما اینکه پدر نامزد کل مهریه را لازم قرار داده‌است اعتباری ندارد زیراکه در صورت طلاق قبل از زفاف و خلوت صحیحه نصف مهر واجب است پس در اینجا فقط نصف‌کل مهر واجب الاداء می‌باشد.

اشیایی را که شوهر به خانه پدر نامزدش فرستاده اگر بعنوان مهریه بوده جزو مهر حساب می‌شوند خواه در حال حاضر موجود باشند یا مصرف شده‌اند و در صورت مصرف شدن قیمت آن اعتبار دارد، و اگر بعنوان هدیه و هبه ارسال داشته و آنها آن را قبض کرده‌اند در اینصورت داماد حق پس‌ گرفتن آنها را ندارد زیرا در وقت هبه کردن. عقد نکاح بین او و نامزدش بر قرار بوده است و هرگاه یکی از زوجین به دیگری چیزی هبه‌ کند پس از قبض. واهب حق رجوع را در آن ندارد.

وفی المجلة العدلیة مادة‌ (٨٦٧):

«لو وهب كل من الزوج والزوجة صاحبه شیئاً حال كون الزوجیة قائمة بینهما فبعد التسلیم لیس له الرجوع» [المجلة العدلیة: ماده ۸۶۷. کذا فی الدر المختار مع الرد: ۴/۵۷۸].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۲/۱/۱۴۱۹هـ.ق

شوهر گفت: برو خانه برادرت و اصلاً بر نگرد

چه می‌فرمایند علمای‌ کرام و مفتیان شرع متین در مورد مسئله ذیل:

اگر کسی به زنش بگوید: برو به خانه برادرت و اصلاً برنگرد حکمش‌ چیست آیا تعداد دفعات تکرار جمله «‌برو به خانه برادرت‌» اثر‌ی در حکم مسئله دارد یا خیر؟

دیگر اینکه مرد در حال عصبانیت و ناراحتی این الفاظ را گفته و اگر پس از چند روز پشیمان شود و قسم یادکند که منظورم از این الفاظ طلاق نبوده حکمش چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

کلمات مذکور از الفاظ کنایی طلاق می‌باشند و بدون نیت طلاق واقع نمی‌شود و شوهر چون قسم می‌خورد که نیت طلاق را نداشته است لذا هیچ طلاقی واقع نشده است.

وفی الدر:

«‌‌(فالكنایات لا تطلق بها إلا بنیة أو دلالة الحال) وهي حال مذاكرة الطلاق أو الغضب (فنحو أخرجی، واذهبی، وقومی) یحتمل رداً ونحو خلیة بریة حرام بائن یصلح سباً ونحو اعتدی واستبرئی رحمك أنت واحدة... لایحتمل السب والرد ففي حالة الرضا تتوقف الأقسام علی نیته وفي الغضب الاولان أی ما یصلح رداً، جواباً وما یصلح سباً وجواباً وفي مذاكرة الطلاق الأول فقط» [الدر المختار مع الرد : ۲/۵۱].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۸/۱/۱۴۱۹هـ.ق

شخصی زن طلاق خورده که فلانی را در اتاق نمی‌گذارم

آقا‌ی یحیی زن طلاق (ثلاثه) خورده که علی را در اتاق نمی‏‎گذارم و چند نفر بر گفته یحیی‌ گواهی می‌دهند و او را تأیید می‌نمایند. آیا از واردشدن علی در خانه، خانم یحیی مطلقه می‌گردد یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر اتاق مذکور اطاق خصوصی یحیی است در این صورت زباناً ‌و عملاً در صورتی که در توانش باشد علی را از واردشدن در اتاق باز دارد یعنی اصلاً او را در اتاق نگذارد. اما اگر اتاق از کسی دیگر است پس یحیی در صورت داخل شدن علی در خانه او را زباناً منع کند و بعداً اگر داخل شد طلاقی واقع نمی‌گردد.

وفی الدر:

«لا یدخل فلان داره فیمینه علی النهی ان لم يملك منعه والا فعلي النهی والمنع جمیعاً» [الدر المختار مع الرد: ۳/۱۵۲].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۲۲/۱۱/۱۴۱۹هـ.ق

در نامه‌ای نوشته: من می‌خواهم دختر شما را طلاق ثلاثه بدهم

سؤال: بنده بر اثر ناراحتی و درگیری که با خانواده‌ام داشتم در نامه‌ای برای آنها چنین نوشتم: «که من می‌خواهم دختر شما را طلاق ثلاثه یعنی سه طلاق بدهم‌» لطفاً ‌بفرمائید با الفاظ فوق طلاق واقع شده است یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در اینصورت با این الفاظ که گفته: «‌می‌خواهم طلاق بدهم‌» چیزی واقع نگشته است، زیرا که این شخص اظهار کرده است که اراده دارم در آینده طلاق بدهم، لهذا فی الحال طلاقی واقع نکرده است. چنانچه کسی در خانه‌اش است و بگوید که می‌خواهم به تهران بروم حالانکه تا حال در خا‌نه است البته اراده رفتن دارد.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۶/۱۱/۱۴۱۸ه.ق

اگر تریاک بکشم زنم طلاق است، و بعد تریاک کشید

شخص معتادی می‌گوید: اگر تریاک بکشم زنم طلاق است و بعد از چند روز تریاک می‌کشد. و چون می‌داند به طلاق واقع گشته لذا بطور حکایت به خاله‌اش‌ می‌گوید: زنم را طلاق داده‌ام، یعنی منظورش‌ خبر دادن از همان طلاقی است که بخاطر کشیدن تریاک واقع شده است.

لطفاً بفرمائید که در این صورت چند طلاق واقع می‌شود؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در این صورت همان یک طلاق واقع شده و طلاق دیگری واقع نمی‌گردد زیرا وقتی به خاله‌اش گفته است، این‌ طلاق جدیدی نبوده، بلکه منظورش اخبار از همان طلاق قبلی بوده است و با خبر دادن از طلاق، طلاق جدیدی واقع نمی‌شود.

در اینصورت زوجین‌ (زن و شوهر) می‌توانند با هم ادامه زندگی دهند و در آینده شوهر ما‌لک دو طلاق دیگر می‌باشد یعنی با دو طلاق دیگر همسرش مغلظه می‌گردد.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۹/۱۱/۱۴۱۹هـ.ق

شوهر می‌گوید: همسرم خواهر و مادر من است

‌سؤ‌ال: خانم بنده بدون اجازه من دو الی سه روز از خانه‌ام بیرون رفته من ناراحت شده‌ام و تلفنی با خواهرم صحبت‌کرده‌ام و گفته‌ام زن من بنام مریم مادر و خواهر من است. و منظور من از مادر و خواهر طلاق بوده است. آیا زنم طلاق شده است یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

بر خانم شما در اینصورت یک طلاق بائن واقع شده است اگر خانم علاقمند به ادامه زندگی می‌باشد، می‌تواند با نکاح جدید به ازدواج شما در آید و او را نکاح‌کنید.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۵/۱۱/۱۴۱۸هـ.ق

حلاله‌کردن پس از طلاق ثلاثه

سؤال: احتراماً اینجانب مدت دو سال است که مادر فرزندانم را طلاق نموده‌ام آن هم سه طلاق، از عمل خویش به خاطر فرزندانم پشیمانم لذا خواهشمند است که آخرین حکم شرعی را نسبت به رجوع طرفین بیان نمایید.

الجواب باسم ملهم الصواب

در چنین صورتی الله تعالی می‌فرماید: ﴿فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوۡجًا غَيۡرَهُۥ[البقرة: ۲۳۰]. یعنی: هرگاه شوهر طلاق سوم را داد برای طرفین (زن و شوهر) تجدید نکاح در صورتی درست است که شوهری دیگر او را ازدواج کند و پس از مقاربت به رضای خویش او را طلاق دهد. و مقاربت شوهر دوم را در احادیث برای حلال‌بودن خانم برای شوهر اول شرط قرار داده‌است.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۵/۱۱/۱۴۱۸هـ.ق

طلاق را به تریاک‌کشیدن معلق می‌کند و بعد چندین مرتبه تریاک می‌کشد

شخصی در حضور سه نفر از یکی تقاضای مبلغی قرض می‌کند و او شرط می‌کند که اگر تو اعتیا‌د را ترک‌ کنی به تو پول می‌دهم و بعد این شرط را هم می‌کند که اگر تریاک‌ کشیدی ز‌ن تو طلاق باشد، این شر‌ط را هم قبول می‌کند. اما در همان روز و بعد از آن تا سه ماه دیگر هنوز تر‌یاک می‌کشد. آیا ز‌نش طلاق شده است یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

شخص مذکور طلاق را به تریاک ‌کشیدن معلق‌کرده است لذا پس از آنکه تریاک‌کشیده یک ط‌لاق رجعی بر خانمش واقع شده است و بعد از آن که با خانمش مقاربت کرده ‌رجوعی حساب می‌شود و مرتبه دوم که تریاک کشیده طلاق دیگر واقع نشده است بنابراین در آینده شوهر مالک دو ‌طلاق دیگر می‌باشد

وفی الدر المختار:

«وفیها (تنحل) أي تَبْطل (اليمين) بِبُطْلان التَّعليق (إذا وجد الشَّرط مرة، إلاَّ في كلما فإنه ينحلّ بعد الثلاث».

وفی الرد:

«قوله: «أي تبطل اليمين» أي تنتهي وتتم، وإذا تمت حنث فلا يتصور الحنث ثانياً إلاَّ بيمين أخرى لأنها غير مقتضية للعموم والتكرار لغة. نهر» [رد المحتار: ۲/۵۴۲].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۳/۱۰/۱۴۱۸

شخصی که مشکل اعصاب دارد آیا طلاق او واقع می‌شود؟

سؤ‌ال: بنده چند وقت قبل با خانم خود درگیر شدم و ما هردو مشکل اعصاب داریم بالاخره او را گفتم طلاقی تا سه بار این لفظ را تکرار نمودم، و بعد از آن ما با هم توافق نمودیم که مشکلی ندارد خداوند بخشنده و مهربان است و مدتی بعد باز هم بر اثر ناراحتی کلمه طلاق را بیش از ده بار تکر‌ار کردم، حالا بفرمائید آیا طلاق واقع شده است یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

از آنجائیکه مسئله طلاق از مسائل دیانت و ایمانی مسلمان است و حالتی که شما نوشته بودید باید از نزدیک بررسی شود زیرا برای ما کیفیت و چگونگی مشکل اعصاب شما روشن نمی‌باشد لذا به علمای معتمد محله مراجعه نموده و مسئله خویش را هرچه سریع‌تر حل و فصل نمائید.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۷/۹/۱۴۱۸هـ.ق

با تکرار سه مرتبه لفظ طلاق خانم مغلظه می‌گر‌دد

سؤ‌ال: بنده با زنی ازدواج کرده‌ام و یک روزی صبح از خواب بیدار شدم دیدم بدون اجازه‌ام از خانه بیرون رفته است. بنده بر اثر فرط ناراحتی سه مرتبه لفظ طلاق را تکرار کرده و گفتم: «‌مادر و خواهرم‌» است.

در ضمن بنده چند عدد قرص دیازپام نیز خورده بودم، لطفا بفرمائید زنم طلاق شده است یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

طلاقی که در حالت نشه باشد واقع می‌گردد لذا خانمتان به سه طلاق مغلظه شده است و بر شما حرام می‌باشد.

وفی الدر المختار:

«ویقع طلاق كل زوج بالغ عاقل...ولو عبداً أو مكرهاً..أو هازلاً..أو سكران» [الدر المختار مع الرد: ۲/۴۵۸].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۲۲/۷/۱۴۱۸هـ.ق

لازم بودن حضور شوهر در مجلس شهادت بر طلاق

سؤ‌ال: چند نفر گواهی می‌دهند که فلانی خانمش را سه طلاق دا‌ده‌است اما شوهر خودش در مجلس قاضی حضور ندارد، آیا گواهی آنها اعتبار دارد یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگرچه در معتبر قرار دادن گواهی بر طلاق ادعای خانم شرط نیست و بدون ادعای همسر شهادت پذیرفته می‌شود اما حضور شوهر در مجلس قاضی لازم است لذا در صورت بالا گواهی که در غیاب شوهر بوده اعتبار ندارد.

وفی تنقیح الفتاوی الحامدیة:

«سئل: فیما إذا شهد رجلان ان الغائب طلق امرأته فهل تكون شهادتهما غیر مقبولة ویشترط حضور الزوج؟

الجواب: الشهادة علی الطلاق یشترط لها حضور الزوج كما قید به في النهایة كما صرح بذلك التمرتاشی في فتاویه وفیه أیضاً إذا شهد شاهدان علی الطلاق والزوج غائب لا تقبل لعدم الشهادة علی الخصم ولو كان الزوج حاضراً تقبل وان لم توجد دعوی الـمرأة بطریق الحسبة وهذا في الشهادة عند القاضی» [تنقیح الفتاوی الحامدیة: ۱/۳۴۵. ومثله فی تکملة رد المحتار: ۱/۵۰].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۶/۷/۱۴۱۸هـ.ق

راه حل فردی که سوگند خورده است: اگر فلانی را بگذارم که داماد فلان شود زنم طلاق ثلاثه است

فردی بنام محمود می‌خواهد داماد فردی بنام احمد بشود ضمناً احمد برادری دارد بنام محمد، چند روز پیش محمد با محمود درگیر شده و گفته اگر بگذارم شما داماد احمد که برادرم هست بشوید زنم طلاق، تا سه مرتبه می‏‎گوید حالا اگر محمود بخواهد داماد احمد شود راه ‌حل چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در اینصورت اگر دختر عاقله و بالغه هست اختیارش بدست خودش می‌باشد و اگر صغیره است اختیارش بدست پدرش می‌باشد، بنابراین در هردو صورت محمد هیچ اختیاری در امور دختر ندارد لذا در صورت داماد شدن محمود اگر محمد برادرش را بگوید که من نمی‌گذارم دخترت را به محمود بدهی، یعنی فقط به زبان او را منع ‌کند و سپس احمد دخترش را در عقد محمود در آورد بر خانم محمد طلاقی واقع نمی‏گردد ولی اگر کاملا سکوت ‌کرد و چیزی نگفت پس از داماد شدن محمود، خانم محمد به سه طلاق مطلقه می‏‎گردد.

وفی رد المحتار:

«حلف لا يدع فلاناً يدخل هذه الدَّار، فلو الدار ملك الحالف فشرط البر منعه بالقول والفعل بقدر ما يطيق، فلو منعه بالقول دون الفعل حنث، وإن لم تكن له فمنعه بالقول دون الفعل لا يحنث بالدُّخول. ثم قال:وأمَّا عدم الحنث بالمنع قولاً وفعلاً أو قولاً فقط على التفصيل الـمار فهو خاص بالحلف على أنَّه لا يدعه أو لا يتركه يدخل، وكذا قوله لا يخليه يدخل، لأنَّه متى لم يمنعه تحقق أنَّه تركه أو خلاَّه فيحنث، هذا هو الـمصَّرح به في عامَّة كتب المَذْهب، وهو ظاهر الوجه» [رد المحتار: ۳/۱۵۳، ۱۵۲].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۸/۷/۱۴۱۸هـ.ق

شوهر گفت آزاد هستی، خواهر و مادرم هستی

سؤال: زنی یقه خود را گرفته و می‌گوید: «‌خدایا کی از دست این شوهر آزاد می‌شوم‌» شوهر هم در آنجا حضور داشت و گفت: «‌تو آزاد هستی، خواهر و مادرم هستی‌». لطفاً بفرمائید زن شخص مذکور طلاق شده است یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

وفی الهدایة:

«وبقیة الكنایات إذا نوی بها الطلاق كانت واحدة بائنة وان نوی ثلاثاً كانت ثلاثاً وان نوی ثنتین كانت واحدة وهذا مثل قوله: انت بائن....و انت حرة» [الهدایة مع فتح القدیر: ۳/۳۹۹].

در صورت اول که شوهر گفته آزاد هستی یک طلاق بائن واقع، شده است و با لفظ خواهر و مادر اگرچه یک طلاق بائن واقع می‌شود اما چونکه فقهاء نوشته‌اند: «البائن لا یلحق البائن» لذا با این جمله طلاق دیگری واقع نمی‌گردد بنابراین با تجدید عقد می‌توانند ادامه زندگی بدهند و در آینده این شوهر مالک دو طلاق دیگر می‌باشد.

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علیه دار العلوم زاهدان

به خانمش گفت: زنم سه طلاق اگر شما ر‌ا بگذارم که به خانه مادرت بروید

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

بند‌ه در حالت ناراحتی به همسرم ‌گفتم: «‌زنم سه طلاق اگر شما ر‌ا بگذارم که به خانه مادرت بروید». حکم آن را لطف‌کرده بنویسید.

الجواب باسم ملهم الصواب

در اینصورت اگر خانمتان به خانه مادرش رفت شما او را منع کنید، ولی اگر در غیاب شما رفت طلاق واقع نمی‌شود.

وفی الهندیة:

«ولو قال والله لا ادعه یخرج من الكورة فخرج وهو لا یعلم بذالك لا یحنث وان رآه یخرج فتركه حنث وان لازمه فلم یقدر علیه حتی ذهب لایحنث، كذا في فتاوی قاضیخان» [هندیه: ۲/۱۴۰].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۲۱/۳/۱۴۱۹هـ.ق

رجوع در طلاق بائن قبل از زفاف

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

اینجانب بمدت یک سال نامزد هنده بوده‌ام و ایجاب و قبول بین ما خوانده شده و بعد از یک مدتی دختر درخواست جدائی کرده که من این شخص را نمی‌خواهم و من در حضور وکیل او که اجباراً از من درخواست جدائی نموده و من خودم با زبان جدائی را ذکر نکرده‌ام فقط به دختر چنین‌گفتم: «‌از این ساعت ببعد شما به عنوان مادر و خواهر من هستید».

اکنون دختر مجدداً رجوع کرده است که من با تو می‌خواهم زندگی کنم. حال از نظر قرآن و شریعت اگر صلاح می‌دانید و راهی وجود دارد بنده حاضر هستم با هنده ازدواج کنم و پدر و مادر و خودش راضی هستند.

الجواب باسم ملهم الصواب

در مسئله با‌لا یک طلاق بائن بر نامزد شما هنده واقع شده است زیرا در عرف بلوچ‌ها لفظ «‌ماد‌ر و خواهر منی‌» برای طلاق استعمال می‌شود. و در این صورت اگر هردو طرف خواهان ازدواج باشند، با تجدید عقد و تعیین مهریه جدیدی می‌توانند نکاح‌ کنند البته در آینده شوهر مالک دو طلاق دیگر می‌باشد.

الله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۱۴/۲/۱۴۱۹هـ.ق

اگر این لحاف‌هائی که، اینجا گذاشته‌اند بیرون از خانه نکنم زنم سه طلاق است

چه می‌فرمایند علما‌ی دین در مسئله ذیل:

زید هنگام مشاجره به مادرش می‌گوید اگر این لحاف‌هائیکه اینجا گذاشته شده‌اند بیرون از خانه نکنم زنم سه طلاق باد، بلافاصله زید لحاف‌ها را بیرون می‌اندازد قابل ذکر است که حاضرین در این صحنه فقط مادر زید و زوجه‌اش و یک نفر شاهد بیگانه بوده‌اند. آیا زن زید طلاق است یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

خانم زید طلاق نمی‌شود زیرا او بلا‌فاصله به مقتضای سوگند خود عمل ‌کرده است.

قال فی الرد:

«وشرط برٌه هو الفعل وشرط حنثه عدمه» [رد المحتار: ۳/۱۵۲].

وأیضاً قال فی الدر: «ولو حلف لیفعلنه برٌ بمرٌه» [الدر المختارمع الرد: ۳/۱۴۸].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۲/۲/۱۴۱۹هـ.ق

ازدواج مجدد با نامزد بعد از طلاق ثلاثه

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

بنده مدت چهار سال است که نامزد دارم، و بنابر مشکلاتی که داشتم دو ماه پیش نامزدم را طلاق دادم و طلاق‌نامه هم دارم، بعد از من نامزدم را به نامزدی شخص دیگری در آورده‌اند و هنوز نامزد قبلی من ازدواج نکر‌ده، و می‌خواهند که از آن نامزد طلاقش‌ را بگیرند. آیا من می‌توانم پس‌ از طلاق با او ازدواج بکنم یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

از طلاق نامه‌ای که ارائه دادید معلوم شد که نامزد خود را با یک‌ کلمه طلاق ثلاثه کرده‌اید. لذا اگر نامزد دومی او را قبل از زفاف و مقاربت طلاق بدهد نکاح وی برای شما جایز نیست تا وقتی ‏که شخصی او را ازدواج نماید و با وی مقاربت کند.

وفی الدر المختار:

«لا ينكح مطلَّقة من نكاح صحيح نافذ بها أي بالثَّلاث لو حرة وثنتين لو أمة ولو قبل الدُّخول وما في المُشْكلات باطل أو مؤوّل كما مرَّ حتى يطأها غيره».

وفی الشامیة:

«قوله: «حتی یطأها غیره» ثمَّ اعلم أنَّ اشْتراطَ الدُّخول ثابت بالإِجْماع فلا يكفي مجرد العقد. قال القَهِسْتاني: وفي «الكَشْف» وغيره من كتب الأصول أنَّ العلماءَ غير سعيد بن الـمسيب اتفقوا على اشْتراط الدُّخول. وفي «الزَّاهدي» أنه ثابت بإجماع الأمة. وفي «الـمنية» أن سعيداً رجع عنه إلى قول الجمهور، فمن عمل به يسودّ وجهه ويبعد، ومن أفتى به يعزر، وما نسب إلى الصَّدْر الشَّهيد فليس له أثر في مصنفاته بل فيها نقيضه، وذكر في «الخلاصة» عنه أن من أفتى به فعليه لعنة الله والملائكة والناس أَجْمعين، فإنه مخالف الإجماع ولا ينفذ قضاء القاضي به، وتمامه فيه» [رد المحتار: ۲/۵۸۳].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۴/۲/۱۴۱۹هـ.ق