محمود الفتاوی - فتاوی دارالعلوم زاهدان بر اساس فقه حنفی

فهرست کتاب

كتاب الايمان و النذور

كتاب الايمان و النذور

مصرف نذر

چه می‌فرمایند علمای ‌دین ‌در این مسئله:

فردی چنین نذر می‌کند:‌ که بر من لازم است این‌ گوسفند را به رضای الله ذبح ‌کنم و ثوابش به مرده برسد و یا اینکه‌ گوسفندی خیرات می‌کند و مردم محله و همسایگان را جمع کرده‌ و به ‌آنها غذا بدهد حکمش‌ چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

سؤال شما دو صورت دارد:

صورت اول: نذر کرده باشید، مثلاً بگوئید: «‌این ‌گوسفند بر من لازم است که آن را به رضای الله ‌تعالی ذبح ‌کنم‌» در این صورت حکمش این است که فقط به فقراء و مساکین می‌توانید غذا بدهید و به اهل محله و همسایگان و مردمان دیگر که غنی باشند نمی‌توانید غذا بدهید و همچنان خود شما و اصول و فروع شما نمی‌توانند از آن استفاده ‌کنند.

وفی الرد:

«نذر أن يتصدق بدينار على الأَغْنياء ينبغي أن لا يصح. قُلْتُ: وينبغي أن يصح إذا نوى أبناء السبيل لأنَّهم محل الزكاة اه.قُلْتُ: ولعلَّ وَجْهَ عدم الصِّحَّة في الأول عدم كونها قربة أو مستحيلة الكون لعدم تحققها، لأنَّها للغني هبة كما أن الهبة للفقير صدقة» [رد المحتار: ۳/۷۵].

وفی الدر:

«ولو ذبحها تصدق بلحمها، ولو نقصها تصدق بقيمة النقصان أيضاً ولا يأكل الناذر منها، فإن أكل تصدق بقيمة ما أكل» [الدر المختار مع الرد: ۵/۲۲۵].

قال ابن عابدین تحت قول الدر:

«قوله: «ولا إلى من بينهما ولاد» وكذا كل صدقة واجبة كالفطرة والنذر والكفارات» [رد المحتار: ۲/۶۹].

صورت دوم سؤال شما این است ‌که: نذر کرده باشید مثلاً بگویید این ‌گوسفند را به رضای الله ذبح می‌کنم و خیراتش می‌نمایم در این صورت حکمش اینست که شما می‌توانید به فقراء و مساکین و اغنیاء غذا بدهید و همچنان اصول و فروع شما می‌توانند از آن استفاده بکنند.

وفی الدر:

«والصدقة كالهبة.....ولو على غني لأن الـمقصود فيها الثواب لا العوض» [الدر المختار: ۴/۵۸۲].

قال ابن عابدین تحت قول الدر:

«قوله: «ولا إلي من بينهما ولاد) وكذا كل صدقة واجبة كالفطرة والنذر والكفارات اما التطوع فيجوز بل هو أولى كما في البدائع» [رد المحتار: ۲/۶۹].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۲۲/۸/۱۴۲۰هـ.ق

با چه کلماتی نذر ثابت می‌شود/ سقوط منذور در صورت هلاک‌شدن آن

سؤال: شخصی قیمت ‌گوسفندی را نذر کرده و گفته این ‌گوسفند را می‌فروشم و پول‌هایش را به مسجد می‌دهم، پس از مدتی گوسفند از دست ‌کسی دیگر هلاک شد آیا این نذر شمرده می‌شود و واجب الاداء است یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

از کلمات مذکور در استفتاء نذر ثابت نمی‌شود زیرا نذر شرعی آن است‌ که بر خو‌د چیزی را لازم‌ کند.

وفی ‌الهندیة:

«ولو قال إن عوفيت صمت كذا لم يجب عليه حتى يقول للّه عليّ وهذا قياس، وفي الاستحسان يجب وان لم يكن تعليق لا يجب عليه قياساً ولا استحساناً كذا في الظهيرية» [الهندیة: ۱/۲۱۰. ومثله فی امداد الفتاوی: ۲/۵۵۲].

و بازهم اگر نذر می‌بود در صورت هلاک‌شدن و مردن ساقط می‌گشت‌ و در مقابلش چیزی واجب ‌نمی‌گردید.

وفی الرد عن البدائع:

«أنَّ الـمنذورةَ لو هلكت أو ضاعت تسقط التضحية بسبب النذر، غير أنه إن كان موسراً تلزمه أخرى بإيجاب الشَّرع ابتداء لا بالنذر، ولو مُعْسراً لا شيء عليه أصلاً» [رد المحتار: ۵/۲۲۹. بدائع الصنائع: ۵/۶۶].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۹/۱۱/۱۴۱۷هـ.ق

چیز نذرشده گم شد نذر ساقط می‌گر‌دد

سؤال: شخصی ‌قیمت ساعتی را نذر کرده به این صورت ‌که: «‌بر من لازم است این ساعت را بفروشم و پول‌هایش را به مسجد بدهم‌» پس از مدتی ساعت از دست‌ کسی دیگر گم می‌شود آیا این نذر واجب الاداء است یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در این صورت چونکه ساعت را مشخص ‌کرده و پس از آن گم شده است لذا نذر ساقط گشته و در مقابلش چیزی واجب نمی‏گردد.

وفی رد المحتار عن البدائع:

«أنَّ الـمنذورةَ لو هلكت أو ضاعت تسقط التضحية بسبب النذر، غير أنه إن كان موسراً تلزمه أخرى بإيجاب الشَّرع ابتداء لا بالنذر، ولو مُعْسراً لا شيء عليه أصلاً» [رد المحتار: ۵/۲۲۹. بدائع الصنائع: ۵/۶۶].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۸/۱۱/۱۴۱۷هـ.ق

مرا هفتاد سوگند است که فلان کار را نکنم

چه می‌فرمایند علمای دین در این مسئله:

شخصی ‌گفته است ‌که: «‌مرا هفتاد سوگند است که فلان‌ کار را نمی‌کنم‌» اگر آن ‌کار را کرد در سوگند خود حانث می‌شود یا خیر؟ یک سوگند می‌شود یا هفتاد سوگند؟ هفتاد کفاره ادا کند یا یک کفاره؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اینکه ‌گفته: «‌مرا سوگند است‌»، یمین بحساب می‌آید چنانچه در «رد المحتار» آمده است:

«والقسم أيضاً بقو له: «اقسم أو احلف أو اعزم أو اشهد» بلفظ الـمضارع وكذا الـماضي بالأولي كاقسمت» [رد المحتار: ۵/۴۸۹، ۴۹۰ط دار الکتب العلمیة].

و اینکه‌ گفته مرا هفتاد سوگند است این لفظ یک سوگند محسوب می‌شود و هفتاد برای مبالغه است.

وفی الدر:

«وبري ء من الله ألف مرة يمين واحدة».

قال فی الرد:

«لأن قوله: «ألف مرة» للمبالغة فلم يتكرر فيها اللفظ حقيقة» [رد المحتار: ۵/۴۸۶ط دارالکتب العلمیة].

از جواب بالا معلوم می‌شودکه چون یمین واحد بحساب می‌آید کفاره آن هم یکی است.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۷/۳/۱۴۱۶هـ.ق

روزه یکماه نذر می‌کند و حال استطاعت بجای آوردن آن را ندارد

چه می‌فرمایند علمای دین در این مسئله:

زنی می‏‎گوید اگر پسرم از بیماریش شفا و بهبود یافت یکماه را برای خدا روزه می‌گیرم حال می‌گوید: روزه یک ماه زیاد است نمی‌توانم، آیا می‌تواند فدیه بدهد یا خیر؟ راه تسهیل آن چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

بر او لازم است که یکماه را روزه بگیرد.

وفی الدر المختار:

«ومن نذر نذراً مطلقاً أو معلقاً بشرط وكان من جنسه واجب وهو عبادة مَقْصودة ووجد الشرط لزم الناذر لحديث من نذر وسمّي فعليه الوفاء بما سمّي كصوم وصلاة وصدقة».

وفی الرد:

«أي لزمه الوفاء به، والـمراد أن يلزمه الوفاء بأصل القربة التي التزمها لا بكل وصف إلتزمه» [رد المحتار: ۳/۷۳].

و نمی‌تواند فدیه بدهد اما اگر آن را تأخیر کرد تا اینکه از صوم عاجز گشت و امید بهبودی مادر نمی‌رفت یا از دنیا رحلت‌ کرد در صورت اول فدیه بدهد و در صورت دوم وصیت به فدیه بر او لازم است.

وفی الدر:

«وقضوا لزوماً ما قدروا بلا فِدْية وبلا ولاء.... فإِنْ ماتوا فيه أي في ذلك العُذْر فلا تجب عليهم الوصيَّة بالفِدْية لعدم إِدْراكهم عدّة من أَيَّام أُخَر ولو ماتوا بعد زوال العُذْر وجبت الوصية بِقَدْر إِدْراكهم عدَّة من أيام أخر» [الدر المختار مع الرد: ۲/۱۲۷].

راه تسهیل آن چنین است که می‌تواند یکروز در میان یا چند روز درمیان، ٣٠ روز را روزه بگیرد تا بر او گران تمام نشود.

وفی الهندیة:

«ولو قال لله على ان اصوم شهراً متتابعاً لزمه التتابع وان اطلق يخير» [الهندیة: ۱/۲۱۰].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۷/۱/۱۴۱۴هـ.ق

مصرف نذر چه کسانی هستند؟

چه می‌فرمایند علمای دین در این مسئله:

کسی نذر می‌کندکه اگر فلان ‌کار من درست شد بر من این چیز لازم است، حال مستحقین نذر چه ‌کسانی هستند؟

الجواب باسم ملهم الصواب

مستحقین نذر همان فقراء و مساکین‌اند که مستحن زکات هستند، بنابراین خود ناذر نمی‌تواند از آن شیی‌ء نذر شده استفاده کند، و اگر از آن استفاده کرد قیمتش را صدقه کند و نیز اصول و فروع ناذر نمی‌تو‌انند استفاده کنند و همچنان اجازه ندارد که به اغنیاء بدهد.

وفی الدر:

«ولو ذبحها تصدق بلحمها، ولو نقصها تصدق بقيمة النقصان أيضاً ولا يأكل الناذر منها، فإن أكل تصدق بقيمة ما أكل» [الدر المختار: ۵/۲۲۵].

وفی الرد تحت قول الدر: «‌باب الـمصرف أي مصر‌ف الزكاة والعشر»:

«وهو مصرف أيضاً لصدقة الفطر والكفارة والنذر وغير ذالك من الصدقات الواجبة كما في القهستاني» [رد المحتار: ۲/۶۴].

وفی الرد تحت قول الدر: «ولا من بينهما ولاد: وكذا كل صدقة واجبة كالفطرة والنذر والكفارات» [رد المحتار: ۲/۶۹].

قال ابن عابدین الشامی/:

«قوله: «وفي القنية» عبارتها كما في البحر: نذر ان يتصدق بدينار على الاغنياء ينبغي ان لا يصح قلت وينبغي ان يصح إذا نوي ابناء السبيل لأنهم محل الزكاة اهـ. قلت ولعل وجه عدم الصحة في الأول عدم كونها قربة أو مستحيلة الكون لعدم تحققها لأنها للغني هبة كما ان الهبة للفقير صدقة» [رد المحتار: ۳/۷۵].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۸/۱۱/۱۴۲۰هـ.ق

نذر معلق

چه می‌فرمایند علمای دین در این مسئله:

شخصی می‏‎گوید من فلان مجله راکه قبلا مطالعه می‌کردم، مطالعه نمی‌کنم و اگر چنانچه مطالعه ‌کردم بر من لازم است که دو ماه روزه بگیرم. بعد این ‌کار را انجام می‌دهد و این عمل را چندین مرتبه انجام داده و تکرارکرده است.

لطفاً ‌بفرمائید که شخص مذکور چند ماه روزه بگیرد؟ و در صورتی که توانایی آن را ندارد چه کار کند؟

الجواب باسم ملهم الصواب

صورت مذکور عبارت ‌از نذری است‌ که آن را معلق ‌به ‌کاری نموده‌ است‌ که قصد و اراده انجام آن را ندارد و بعداً آن را انجام داده‌است لذا اختیار دارد که‌ کفاره یمین را ادا کند یا دوماه روزه بگیرد.

وفی الدر:

«ثمَّ إن الـمعلق فيه تفصيل فإنْ علَّقه بشرط يريده كأن قدم غائبي أو شفي مريضي يوفى وجوباً إن جد الشَّرط وإن علقه بما لم يرده كإن زنيت بفلانة مثلاً فحنثت وفي بنذره أو كفّر ليمينه على المَذْهبِ لأنَّه نذر بظاهره يمين بمعناه فيخير ضرورة» [الدر المختار مع الرد: ۳/۶۷].

و کفاره یمین به شرح زیر است که ده مسکین را طعام دهد (یعنی ناهار و شام) یا از ده مسکین به هر مسکینی و یا به یک مسکین، ده روز، هر روز مقدار دو کیلو گندم (نصف صاع) نصف صاع یا قیمت ‌آن را بدهد یا ده مسکین را لباس‌ دهد و اگر مال ندارد و تنک دست است سه روز پیاپی روزه بگیرد بشرطی که در تمام روزها تنک دست و نادار بماند.

وفی التنویر شرحه:

«وَكَفَّارَتُهُ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ أَوْ إطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ أَوْ كِسْوَتُهُمْ وان عجز عنها كلها وقت الاداء عندنا صام ثلاتة أيام ولاءً والشرط استمرار العجز إلى الفراغ من الصوم فلو صام معسر يومين ثم قبل فراغه ولو بساعة أيسر ولو بموت مورثه مؤسراً لا يجوز له الصوم ويستأنف بالـمال» [التنویر الابصار مع الرد: ۳/۷۶].

و در این صورت که چند مرتبه نذر کرده است تداخل ایسر و آسان‌تر است و تعدد کفاره ارجح و احوط است. کما افاده فی أحسن الفتاوی.

وفی الدر:

«وتتعد الكفارة لتعدد اليمين والـمجلس والـمجالس سواء» [‌وتكلم ابن عابدين في حاشية على هذه العبارة ورجح بأن الكفارات تتداخل واما العلامة الرافعي رده‌ في التحرير الـمختار على رد المحتار، ورجح بالدليل بان‌ الكفارات لا تتداخل انظر رد المحتار: ۳/۵۷ والتحرير الـمختار: ۲/۱۳].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر-‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۱۱/۳/۱۴۱۶هـ.ق

نذر چیزی با اوصاف معین

چه می‌فرمایند علمای دین در این مسئله:

شخصی نذر کرده است ‌که: «‌اگر بعد از عمل جراحی قادر به قدم زدن باشم‌ گاو نر سیاه رنگی با فلان شرایط را در راه خدا خیرات می‌کنم‌» الان هرچه تلاش می‌کند گاوی با صفات مذکور یافته نمی‌شود، حال حکمش چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مذکور بر نذرکننده واجب است که یک‌ گاوی به هر رنگی که باشد خیرات کند، لازم نیست ‌گاو نذر شده با صفات ذکر شده باشد حتی اگر قیمت ‌گاو را خیرات ‌کند باز هم‌ کافی است.

وفی الهدایة:

«ومن نذر نذراً فعليه الوفاء».

وفی فتح القدیر:

«وقوله: «فعليه الوفاء به» أي من حيث هو قربة لا بكل وصف التزمه به أو عين وهو خلافية زفر فلو نذر ان يتصدق بهذا الدرهم فتصدق بغيره عن نذره أو نذر التصدق في هذا اليوم فتصدق في غد أو نذر ان يتصدق على هذا الفقير فتصدق على غيره عن نذره اجزاه في ذلك» [فتح القدیر: ۴/۲۶ط بیروت].

والله أعلم باصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۱۳/۱/۱۳۶۹هـ.ق

اگر به خانه فلانی بدون اجازه بروی طلاق ثلاثه هستی و در قلب نیت سه روز را داشت

چه می‌فرمایند علمای دین در این مسئله:

بنده با این الفاظ خانم خود را خطاب‌ کرده‌ام که: «‌اگر شما بدون اجازه به خانه فلانی رفتید طلاق ثلاثه هستید» و در د‌لم نیت چند روز یعنی: سه روز را کرده‌ام و بعد از شش ماه دیده‌ام که از خانه بیرون رفته و الان در دلم وسوسه آمده که شاید به خانه پدرش رفته است. لطف فرموده حکم مسئله را بیان نمایید.

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مذکور جمله‌ای که شما به کار برده‌اید مطلق می‌باشد و اگر خانمتان به خانه پدرش رفته بر همسرتان طلاق ثلاثه واقع شده است و این‌ گفته شما که اراده سه روز را داشته‌ام بی‌اعتبار و کلام لغو است زیرا بر این اراده هیچ قرینه لفظی و معنوی دلالت نمی‌کند.

وفی الرد:

«ولو قال إن تغديت نوى ما بين الفور والأبد كاليوم أو الغد لم يصدق أَصْلاً، لأنَّ النيةَ إنما تعمل في الـملفوظ والحال لا تدل عليه فانتفى دلالة الحال ودلالة الـمقال، كما لو حلف لا يتزوّج النِّساء ونوى عدداً أو لا يأكل طعاماً ونوى لقمة أو لقمتين لم يصحِّ، كذا في شرح تلخيص الجامع» [رد المحتار: ۳/۹۳].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۷/۱/۱۴۱۸هـ.ق

دادن چیز نذر شده به والدین و فرزندان جایز نمی‌باشد

سؤال: آیا برای نذر جایز است که شی‌ء منذور را به والدین خود یا به فرزندان خویش بدهد؟

الجواب باسم ملهم الصواب

خیر، جایز نمی‌باشد.

وفی الدر:

«ولا إلى من بينهما ولاد ولو مملوكاً».

وفی الرد:

«قوله: «وإلى من بينهما ولاد» أي بينه وبين المَدْفوع إليه، لأن منافع الأملاك بينهم متصلة فلا يتحقق التمليك على الكمال. «هداية». والولاد بالكسر مصدر ولدت المرأة ولادة وولاداً. «مغرب»: أي أَصْله وإن علا كأبويه وأجداده وجداته من قبلهما وفرعه وإن سفل... كأولاد الأولاد... وكذا كل صدقة واجبة كالفطرة والنذر والكفارات، أما التطوّع فيجوز، بل هو أولى كما في البدائع» [رد المحتار: ۲/۶۹. کذا فی الطحطاوی على الدر المختار: ۱/۴۲۶].

وفی البحر:

«وفيه إشارة إلى أن هذا الحكم لا يخص الزكاة بل كل صدقة واجبة لا يجوز دفعها لهم كأحد الزوجين كالكفارات وصدقة الفطر والنذور» [البحر الرائق: ۲/۲۴۳ط کویته].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۵/۴/۱۴۱۸هـ.ق

نذر به نام خدا/ توسل جستن به پیامبران و اولیاء الله

چه می‌فرمایند علمای دین در این مسئله:

هرگاه برای ما مشکلی پیش‌ آمد ما دعا می‌کنیم ‌که: ای خدا یا به شرافت و دوستی فلان بزرگ این مشکل ما را حل ‌کن، و نذر می‌کنیم‌ که یک راس ‌گوسفند در فلان محل، خاص در رضای خدا و ثواب ‌به روح‌ رسول الله و ثواب به روح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر و ثواب به روح حضرت علی‌ ‌ذبح ‌کنیم وقت ذبع بسم الله، الله اکبر نیز می‏‎گوییم.

حال حکم مسئله چیست؟ با دلیل بیان دارید.

الجواب باسم ملهم الصواب

توسل‌جستن در دعا به شرافت و دوستی بزرگان اگر به این نیت باشد که ای خدا به فضل و صلاحیت این شخص و به اینکه این شخص نزد شما محبوب است من معتقد هستم و بنابر محبتی که با او داری من رحمت تو را می‌خواهم، این نوع وسیله جایز است.

اما اگر غرض‌ فاسدی داشته باشد، مثلاً این عقیده را داشته باشد که: «‌هرگاه من به شرف و جاه فلان بزرگ از خدا چیزی بخواهم بر خدا واجب است که خواسته مرا بر آورده سازد» با این غرض دعاخواستن به شرافت و جاه حرام است و اگر این هدف را ندارد جایز است امّا چونکه دعاخواستن به شرافت و جاه بزرگان احتمال اغراض فاسده را دارد، فقهاء آن را مکروه گفته‌اند.

‌قال الاستاذ محمّد تقی العثمانی فی شرحه على صحیح للامام مسلم:

«الخامس، ان يدعوا الله سبحانه وتعالى متوسٌلاً بعلاقته مع عبد صالح يرجي كونه مقرٌباً إلى الله تعالى.

والذي يظهر لهذا العبد الضعيف: انٌ التوسٌل بهذا الـمعني لا يرجع الٌا إلى التوسٌل بالاعمال الصٌالحة الذي انعقد الاجماع على جوازه وذلك لأن من يقول: اللهم انٌي اتوسل إليك بعبدك فلان فانه لايريد بذلك الٌا انني أحب ذلك العبد واعتقد فضله وصلاحه وبما انه محبوب لديك فانني استجلب رحمتك بعلاقتي به فهو في الحقيقة استجلاب لرحمة الله تعالى بعلاقة الـمرء برجل صالح وحبه اياه.....اما من يتوسل بحٌبه للنبي ج أو بحٌب صحابته مثلاً فهو اقرب إلى التواضع.....وان التوسل بهذا الـمعني ثابت بالسنة فقد أخرج الترمذي: «عَنْ عُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ أَنَّ رَجُلاً ضَرِيرَ الْبَصَرِ أَتَى النَّبِىَّ جفَقَالَ ادْعُ اللَّهَ أَنْ يُعَافِيَنِى. قَالَ: إِنْ شِئْتَ دَعَوْتُ وَإِنْ شِئْتَ صَبَرْتَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكَ. قَالَ فَادْعُهُ. قَالَ فَأَمَرَهُ أَنْ يَتَوَضَّأَ فَيُحْسِنَ وُضُوءَهُ وَيَدْعُوَ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ نَبِىِّ الرَّحْمَةِ» [رواه الترمذی، تکملة فتح الملهم: ۵/۶۲۱].

أما الدعاء بحق فلان أو بجاه فلان فحكمه في الأصل يتوقف على المعني المقصود... لكن الدعاء بوسيلة هذا الحق أو ا لجاه يحتمل معنيين: الأول أن يعتقد انه كلما ذكر حق هذا الرجل أو جاهه في الدعا وجب على الله استجابته فهذا أيضاً حرام والثاني ان يقصد ان للمتوسل به مرتبة مقبولة عند الله تعالى واني احبه وبوسيله حبي اياه استغيث الله تعالى واستجلب رحمته فهذا معي صحيح لا محظور فيها كما مرقريباً، ولكن لـما كان قوله بحق فلان أو بجاه فلان يحتمل الـمعني الفاسد أيضاً بل الـمعني الفاسد فيه اظهر فقد كرهه الفقهاء، وروي عن أبي حنيفة وأصحابه انهم منعوا من ذلك، قال الحصكفي في الدر الـمختار: وكره قوله بحق رسلك وانبيائك واوليائك».

و قال ابن عابدین فی رد المحتار- ۶/۳۹۷: «مجرد ايهام اللفظ ما لا يجوز كاف في الـمنع كما قدمناه فلذا (والله اعلم) اطلق ائمتنا المنع» [تکملة فتح الکلهم: ۵/۶۲۴].

٢- اگر منظور از ذبح در فلان جا تعظیم همان مکان، یا شخص و یا تقرب غیر الله باشد این نذر، نذر غیر الله شمرده می‌شود و این گوسفند هم حرام است اگرچه بوقت ذبح اسم خدا گرفته شود.

﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةَ وَٱلدَّمَ وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ[البقرة:۱۷۳].

وفی الحدیث الشریف:

«لَعَنَ اللَّهُ مَنْ لَعَنَ وَالِدَهُ وَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ ذَبَحَ لِغَيْرِ اللَّهِ» [رواه مسلم].

قال الاستاد محمد تقی العثمانی حفظه الله تعالى:

«قوله: «من ذبح لغير الله» كالذبح للصنم أو لموسى وعيسى والكعبة وكل هذا حرام ولا تحل هذه الذبيحة سواء كان الذابح مسلماً أو نصرانياً أو يهودياً» [تکملة فتح الملهم: ۳/۵۸۸].

«قال علماء: لو ان مسلماً ذبح وقصد بذبحها التقرب إلى غير ا لله صار مرتداً وذبيحته ذبيحة مرتد» [تفسیر نیشابوری، فتاوی عزیزی: ۵۵۱].

اما اگر حیوان را بنام الله ذبح کند و ثوابش را به روح بزرگی ببخشد این نذر غیر الله نیست و جایز است، البته ضروری نیست که در همان جای نامبرده این گوسفند ذبح شود و همچنین می‌تواند بجای گوسفند قیمت آن را و به یا اندازه قیمتش گوشت خریده و بر فقراء تقسیم نماید.

﴿فَكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ إِن كُنتُم بِ‍َٔايَٰتِهِۦ مُؤۡمِنِينَ١١٨ وَمَا لَكُمۡ أَلَّا تَأۡكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ وَقَدۡ فَصَّلَ لَكُم مَّا حَرَّمَ عَلَيۡكُمۡ[الأنعام: ۱۱۸-۱۱۹].

علامه رشید احمد کنگوهی/در فتاری رشیدیه چنین می‌نویسد:

«البته اگر اینطور بگوید: ‌اگر خداوند متعال خواسته مرا بر آورده سازد من ثواب ده تومان را بخاطر خدا به فلان بزرگ می‌بخشم، در این هیچ اشکالی وجود ندارد» [فتاوی رشیدیه: ص ۴۴۹].

شیخ الاسلام علامه شبیر احمد عثمانی/در تفسیر خو‌د می‌نویسد:

‌در حدیث آمده است: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ذَبَحَ لِغَيْرِ اللَّهِ» «‌خدا لعنت‌ کند کسی را که برای غیر الله ذبح کند». البته در این هیچ حرجی وجود ندارد که حیوان را بنام الله ذبح کرده و به فقراء بدهد و ثوابش را به یکی از نزدیکان خود یا به پیر و بزرگی ببخشد زیرا این ذبح به هیچ عنوان ذبح لغیر الله نیست. [موضح الفرقان].

آنچه نوشته شد حکم مسئله بود اما از آنجائیکه این مسئله عقیدتی است و رعایت شرائط آن برای هر فردی مقدور نمی‌باشد و عموم مردم از شرائط و جزئیات آن اطلاع ندارند لذا طبق اصل و قانون «‌سداً للذریعه‌» این نوع نذر و تصدق کراهیت دارد و باید ترک شود.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۷/۱/۱۴۱۸هـ.ق

مقدار کفاره یمین‌/ تعدد کفارات قسم و تداخل آنها

سؤال: بنده حدود یک سال قبل که پدرم پیشنهاد ازدواج با دختر عمویم را داد، قسم خوردم که با او ازدواج نمی‌کنم و چند دفعه قسم را تکرار نمودم لطفاً بفرمائید آیا بنده می‌توانم با وی ازدواج کنم یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مذکور شما می‌توانید با دختر عموی خود ازدواج نمائید البته چونکه قسم خورده‌اید لذا باید کفاره قسم را پس از ازدواج اداء نمائید. کفاره قسم عبارت است از طعام دادن -‌ناهار و شام- ‌ده مسکین یا به هر مسکین قیمت دو کیلو و دویست و پنجاه ‌گرم (۲۵۰/۲) ‌گندم را بدهید و اگر استطاعت آن را ندارید باید سه روز متوالی روزه بگیرد.

وفی التنویر وشرحه:

«وكفارته تحرير رقبة أو اطعام عشرة مساكين أو كسوتهم....وان عجز عنها كلها وقت الأداء عندنا صام ثلاثة أيام ولاءً.....ولم يجز التكفير قبل الحنث» [الدر المختار: ۳/۶۶، ۶۷].

اگرچه شما چند مرتبه قسم خورده‌اید باز هم همان یک‌کفاره برای تمام قسم‌ها کافی است علامه شامی همین را ترجیح داده‌است.

وفی الدر:

«قوله: «وتتعدد الكفارة لتعدد اليمين» وفي البغية: كفارات الأيمان إذا كثرت تداخلت، ويخرج بالكفارة الواحدة عن عهدة الجميع، وقال شهاب الأئمة: هذا قول محمد. قال صاحب الأْصْل: هو «الـمختار» عندي اهـ «مَقْدسي». ومثله في القَهْسَتاني عن الـمنية» [رد المحتار: ۳/۵۷ در احسن الفتاوی نوشته که تداخل کفارات آسان‌تر و تعدد آنها ارجع و احوط است].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۵/۵/۱۴۱۸هـ.ق

قسم به «‌کلٌما»

سؤ‌ال: شخصی مرتکب عملی می‌شود بعد در مورد آن عمل از او سؤال می‌شود، سائل می‌گوید: اگر این ‌کار را کرده باشید یا دروغ بگویی «‌کلٌما» هستی؟ مسئول بعد از اندکی مکث می‌گوید: بخدا قسم من این ‌کار را انجام نداده‌ام و نیت طلاق و لفظ «کلٌما» در د‌ل او نبوده است. حکم این مسئله چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مذکور مجیب اگر می‌گفت: بله، و بعد از آن از دروغ‌ گویی ‌کار می‌گرفت حانث می‌شد لیکن در اینجا فقط قسم دهنده در کلام خود لفظ «‌کلٌما» ‌را بکار برده و مجیب ‌کلام مستقل دیگری استفاده نموده است بنابراین بر وی هیچ چیزی لازم نمی‌شود.

مثلاً: فردی به دیگری می‏‎گوید اگر این غذا را خوردی زنت بر شما طلاق، اگر مجیب گفت: بله، (یعنی اگر من‌ غذا را خوردم زنم بر من طلا‌ق) پس اگر غذا را بخورد زنش بر وی طلاق می‌شود و اگر مجیب در جوابش «‌بله‌» گوید و قسم بخورد که من این غذا را نمی‌خورم و بعد از آن بخورد طلاقی بر زنش واقع نمی‌شود.

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۹/۵/۱۴۱۸هـ.ق

قسم به طلاق خورد که فلان کار را انجام نمی‌دهم و بعد انجام داد/دو نفر به انجام ندادن کاری قسم خوردند بعد یکی انجام داد دیگر‌ی حانث نمی‌شود

چه می‌فرمایند علمای دین در مسائل ذیل:

۱- اگر کسی قسم خورد که من سر این‌ کار نمی‌روم و شخص دیگری هم با او همراه شد و هردو قسم خوردند که سر این‌کار نمی‌روند، و گفتند: اگر هریکی از ما سر این ‌کار برود زنش طلاق است، و بعد یکی از آنها سر همان ‌کار رفت. آیا زنش طلاق می‌شود یا خیر؟ و اگر می‌شود چه نوع طلاقی واقع می‏‎گردد؟

۲- صورت دیگر اینکه اگر کسی‌ گفت: من این سخن را به هیچ‌کس نمی‌گویم و اگر بگویم زنم طلاق است پس اگر این شخص سخن مذکور را گفت آیا زنش طلاق می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

ج سؤال ۱و۲: هرکدام که بر خلاف قسم خود عمل‌ کرد بر همسرش طلاق رجعی واقع شده و بدون تجدید نکاح و عدت، می‌تواند به همسرش رجوع‌ کند.

وفی الرد:

«وفيها كلها تنحل أي تَبْطل اليمين بِبُطْلان التَّعليق إذا وجد الشَّرط مرة».

وفی الرد:

«أي تبطل اليمين أي تنتهي وتتم، وإذا تمت حنث فلا يتصور الحنث ثانياً إلاَّ بيمين أخرى لأنها غير مقتضية للعموم والتكرار لغة. نهر»» [رد المحتار: ۲/۵۴۲].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۲۰/۱۱/۱۴۱۹هـ.ق

یکی از دو همسایه مشترک در منزل به دیگری می‌گوید: زنم مادرم باشد اگر تو را در اینجا بگذارم

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

سه نفر همسایه در یک منزل مستاجر هستند روزی بین همسایگان دعوا شده، یکی از آنها بخشم و غضب آمده و می‌گوید: زنم مادرم باشند اگر شما را در این جا بگذارم درحالی که همه در این جا بطور اجاره مشترک‌اند.

آیا اگر این شخص داخل شود زن حالف طلاق می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

چونکه ‌این منزل بین آنها مشترک است و همه در آن به طور اجاره سکونت دارند لذا اگر آن شخص بخواهد در منزل داخل شود حالف او را قو‌لاً و زباناً از دخول منع ‌کند.

اگر بعد از آن داخل شد حالف حانث نمی‌شود زیرا که منزل مشترک است و همه در آن حق سکونت را دارند و حق ندارد که او را عملاً باز دارد و اگر حالف چیزی‌ نگفت و زباناً منع نکرد و او داخل شد یک طلاق بائن واقع می‌شود با تجدید نکاح ادامه حیات دهند و شوهر در آینده مالک دو طلاق دیگر می‌باشد. و اگر او بدون علم و اطلاع حالف داخل شد، حالف حانث نمی‌شود.

وفی الرد:

«كما لو حَلَفَ لا يدع فلاناً يسكن في هذا الدَّار، فقد قالوا: إن كانت الدار ملكاً للحالف فالمنع بالقول والفعل، وإلاَّ فبالقول فقط: أي لأنَّه لا يملك منعه بالفِعْل» [رد المحتار: ۲/۵۶۱. احسن الفتاوی: ۱۸۵/۵].

وفی الهندیة:

«ولو قال: ان تركت فلاناً فامرأته طالق فهو على الدخول بعلم الحالف، فمتي علم ولم يمنع فقد ترك حتى دخل» [الهندیة: ۲/۷۲].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۵/۵/۱۴۱۸هـ.ق

زنم طلاق ثلاثه باد که دخترانم را به پسران فلانی نمی‌دهم

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

فردی به اسم زید طلاق ثلاثه یاد می‌کند که هیچکدام از دخترانم را به ازدواج پسران هنده ندهم، حال راه حل آن چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

راه حل اول: ‌اینست که دختر اگر بالغه است خودش می‌تواند برای خود وکیل بگیرد و وکیل او را ازدواج دهد.

لقوله ج: «الأَيِّمُ أَحَقُّ بِنَفْسِهَا مِنْ وَلِيِّهَا» [رواه مسلم وابوداود والترمذی والنسائی ومالک فی المؤطا]. «والايم من لا زوج لها بكرأ أو لا» [رد المحتار: ۲/۳۲۲].

و راه حل دوم:‌ اگر دختر بالغه‌ است پدر می‌تواند فردی را وکیل ‌کند که دخترش را ازدواج دهد.

وفی الدر:

«ويحنث بفعله وفعل مأموره في النكاح لا لانكاح».

وفی الرد:

«قوله: «لا لانكاح» أي التزويج فلا يحنث به الا بمباشرته وهذا في الولد الكبير أو الا جنبي» [رد المحتار: ۳/۱۲۹].

اگر دختر به بلوغ نرسیده است صبر کنند تا به ‌مرحله بلوغ برسد.

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۲۰/۱۰/۱۴۱۴ هـ.ق

قسم‌خوردن به مذهب، سوگند محسوب نمی‌شود

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

زید و عمرو دو برادر هستند زید دارای سه پسر بنام‌های بکر، احمد و خالد است و عمرو یک دختر بنام زینب دارد.

عمرو به برادرش زید می‌گوید: به چهار مذهب که من دخترم را به غیر از پسرت بکر در نکاح بقیه پسرانت درنمی‌آورم، بعد پسر زید بکر جای دیگری ازدواج می‌کند، آیا عمرو می‌تواند از پسران دیگر زید یکی را داماد کند یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در این مسئله چونکه، قول عمرو (به چهار مذهب که من دخترم به غیر از پسرت بکر به نکاح بقیه پسرانت در نمی‌آورم) قسم نیست و اعتبار ندارد لذا عمرو می‌تواند که دخترش را به ازدو‌‌اج پسر دیگر زید در آورد.

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۲۹/۱۱/۱۴۱۹هـ.ق

قسم به طلاق خورده اگر فلانی را نکشد، چه وقت حانث می‌شود؟

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

زید قسم یاد کرده که بکر را می‌کشم، اگر نکشتم زنم طلاق است. اکنون با بکر رابطه و رفت و آمد دارد البته در قلبش قصد کشتن بکر را دارد.

بنابراین بفرمائید آیا زن زید طلاق شده است یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

شخص حالف (یعنی زید قسمش مطلق بوده نه موقت) بنابراین هر لحظه‌ای احتمال دارد که بکر را قتل کند اگرچه با او رفت و آمد داشته باشد یا صلح‌ کند، زیرا امکان دارد او را نسبت به خودش خوش‌بین می‌کند و از این طریق او را به قتل می‌رساند.

قال فی البدائع:

«لأن اليمينَ الواقعة على فعل مطلق عن زمان لا تتوقت بزمان دون زمان بل تقع على العمر إلا أن يعني به الحال فيكون قد شدد على نفسه» [بدائع الصنائع: ۳/۷۷].

و اگر محلوف علیه (بکر) مرد در همان لحظه زید حانث می‌شود و اگر حالف مرد در آخرین لحظات زندگی خویش حانث می‌شود و بر زنش یک طلاق رجعی واقع می‏‎گردد.

وفی الرد:

«أما الـمطلقة فغايتها آخر جزء من الحياة... وان كان بمعني الوجوب الـموسع إلى الـموت فيحنث في آخر جزء من الحياة» [رد المحتار: ۳/۱۱۰].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۲۹/۱۱/۱۴۱۹هـ.ق

سوگند خورده که تریاک نمی‌کشم حال تریاک را می‌خورد

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

شخصی قسم خورده که تریاک نمی‌کشم اما تریاک را می‌خورد آیا حانث می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

این شخص حانث نمی‌شود، زیرا لفظ (من تریاک نمی‌کشم) شامل خوردن تریاک نمی‌شود گرچه غرض از کشیدن و خوردن یکی است.

وفی الدر المختار:

«الايمان مبنية على الألفاظ لا على الاغراض فلو اغتاظ على غيره وحلف ان لا يشتري له شيئاً بفلس فاشتري له بدرهم أو اكثر شيئاً لم يحنث».

وفی الرد:

«قوله: «مبنية على الألفاظ» أي الالفاظ العرفية.....فصار الحاصل ان المعنبر انما هو اللفظ العرفي المسمّي وأما غرض الحالف ان كان مدلول اللفظ المسمّي اعتبر وان كان زائداً على اللفظ فلا يعتبر، ولهذا قال في تخليص الجامع الكبير: وبالعرف يخص ولا يزاد حتى خص ارأس بما بكبس ولم يرد الملك في تعليق طلاق الاجنبية بالدخول اهـ» [رد المحتار: ۳/۴۹].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۵/۱۲/۱۴۱۹هـ.ق

زن طلاق خورد که با فلان و فلان صحبت نمی‌کنم و بعد با یکی صحبت کرد

چه می‌فرمایند علما‌ی دین در این مسئله:

چند نفر آمده و بر من و بچه‌هایم حمله‌ور شده بودند و بعد از این جریان در بین ما ناراحتی و کدورتی ایجاد گردیده بود، افرادی میانجیگری کرده و به من گفتند: شما با فلا‌نی و فلانی صلح کنید، بند‌ه از روی ناراحتی و کدورتی که نسبت به این‌ها داشتم گفتم: که اگر با خیر محمد، عبدالحمید، پهلوان و غلام نبی سلام علیک بکنم زنم بر من طلاق شود به هزار طلاق، بعد از مدتی در مجلسی با عبدالحمید و پهلوان و خیر محمد روبوسی کردم در ا‌ین هنگام یادم آمد که من زن طلاق خورده‌ام، در ضمن ناگفته نماند که با غلا‌م نبی تاکنون صلح نکرده‌ام و در زمان سوگند خوردن هیچ نیتی نداشته‌ام که اگر با هریکی صلح کنم زنم طلاق شود به هزار طلاق، و یا که با هر چهار نفر اگر صلح بکنم زنم طلاق شو‌د به هزار طلاق.

الجواب باسم ملهم الصواب

در صورت مذکور زن‌تان طلاق نمی‌شود زیرا که با غلام نبی تاکنون صلح نکرده‌اید.

وفی الهندیة:

«حلف لا يكلم فلاناً وفلاناً فان لم يكن له نية أو نوي ان لا يحنث الا بكلا مهما لم يحنث بكلام واحد منهما وان نوي ان يحنث بكلام أحدهما فهو على ما نوي وقال ابوالقاسم اصفار إذا لم ينو شيئاً فكذلك يحنث بكلام أحدهما لكن الـمختار أنه لا يحنث كذا في الفتارى الكبرى» [الهندیة: ۲/۱۰۰ط بیروت].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۷/۱۲/۱۴۱۱هـ.ق

قسم خورده که مال فلانی را بر نمی‌دارم و از قبل مالی از او در دست حالف است

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

اگر کسی قسم به طلاق خورد که از این ببعد مال فلانی را بر نمی‌دارم درحالی که اکنون چیزی از مال فرد مذکور در دست حالف می‌باشد، آیا این قسم اموال ‌گذشته‌ای را که نزد حالف بوده در برمی‏‎گیرد یا خیر؟ حکمش چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

از آنجائیکه شخص مذکور قسم طلاق خورده است ‌به اینکه از این ببعد مال فلانی را بر نمی‌دارم، در صورتی زنش طلاق ‌می‌گردد که از شخص مورد نظر مال جدیدی بردارد و مالی که قبلاً برداشته است در اختیار خودش است نه در اختیار طرف مقابل، بنابراین قسم شامل اموال قبلی که از فرد مذکور برداشته است‌ نمی‌شود.

وفی الهندیة:

«ولو حلف لا يدخل هذه الدار وهو فيها، فمكث فيها اياماً لم يحنث حتى يخر ج ثم يدخل استحساناً كذا في الكافي» [الهندیة: ۲/۶۹].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۲/۱/۱۴۲۰هـ.ق

اگر فلان روز فلانی را نکشم زنم طلاق ثلاثه است و حالف در آن روز در زندان بسر می‌برد

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

زید دختر بکر را نکاح‌ کرد، وقتی که برادرزاده زید خبر شد چنین قسم یاد کرد: شبی که عمویم با خانم جدید خود زفاف ‌کند پدر زنش را قتل می‌کنم و اگر او را نکشتم زنم به سه طلاق مطلقه است.

بعد برادر زاده زید زندان شد و هنگام زندانی شدن او زید با همسر جدید خود زفاف کرد، حال آیا خانم حالف مطلقه است یا نه؟

الجواب باسم ملهم الصواب

در مورد مسئله مذکور عرض می‌شود که تعلیق طلاق را فقها یمین می‌نامند، علامه حصکفی/در «الدر المختار» در آغاز کتاب الایمان می‌فرمایند:

«فدخل التعليق فانه يمين شرعاً».

و علامه شامی بر این جمله «‌فانه یمین شرعاً‌» چنین می‌فرماید:

«لأنه يقوي به عزم الحالف على الفعل في مثل ان لم ادخل الدار فزوجته طالق وعلى الترك في مثل ان دخلت الدار» [رد المحتار: ۳/۴۹].

و علامه شامی در رساله خود بنام «‌رفع الانتقاض ودفع الاعتراض على أقوالهم الايمان متنبة على الألفاظ لا على الاغراض‌» چنین می‌فرماید:

«واعلم أولاً ان هذا الـموضع من الـمحلات الـمشكلة والـمسائل الـمعظلة فعليك ان تتلقاه بفكر خال وقاد لكي يتذلل لك أبيٌه وينقاد وممن نبه على صعو بة هذا الـمحل الامام جمال الدين الحصري في كتابه: «التحرير لشرح الجامع الكبير» حيث قال: في باب اليمين في الـمساومة كما نقله عنه الفارسي في شرحه تحفة الحريص ما نصه:

وروي عن القاضي الجليل السجزي/انه قال لأصحابه: هلموا نطارح مسائل الجامع فسألوه عن مسائل هذا الباب فقال: ايتوني بالين من هذا وروي عن الشاشي/الذي كان من أصحاب الكرخي/انه قال: قرأنا كتاب الجامع على الكرخي فلما انتهينا إلى هذا الباب وضع نكتة لتخريج مسائل الباب فانتقضت بمسئلة ثانية من الباب ثم وضع نكتة أخري فانتقضت بمسئلة ثالثة ثم وضع نكتة أخري فانتقضت بالرابعة فقام وترك الدرس يومئذ، قال ذكر مشايخنا هاتين الحكايتين لبيان الصعوبة انتهي» [مجموعه رسائل ابن عابدین الشامی/: ۱/۲۹۳].

از عبارت بالا چنین فهمیده می‌شود که مسائل یمین از مشکل‌ترین مسائل هستند لذا با توجه به اهمیت و صعوبت مسئله، آنچه در مورد جواب استفتاء به ذهن بنده رسید می‌نویسم ولا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم.

در ابتدا چند جزئیه از کتاب‌های فقه نوشته می‌شود که در آنها الفاظ یمین مطلق‌اند اما بنابر عرف و عاده در آنها تخصیص آمده است.

۱- «ان خرجت من الدار الا باذني، فخرجت لحريقها لا يحنث».

وفی الشامیة: «وكذا لو خرجت للغرق، لأنَّ الشَّرْطَ الخروج بغير إذنه لغير الغرق والحرق. «بحر»: أي لأن ذلك غير مراد عرفاً فلا يدخل في اليمين» [رد المحتار: ۲/۵۶۱].

۲- وفی الرد:

«رجل حلف رجلاً أن يطيعه في كل ما يأمره وينهاه عنه ثم نهاه عن جماع امرأته لا يحنث إن لم يكن هناك سبب يدل عليه، لأنَّ النَّاسَ لا يريدون بهذا النهي عن جماع امرأته عادة، كما لا يراد به النهي عن الأَكْل والشُّرب» [رد المحتار: ۲/۵۶۱].

۳- وفی الرد أیضاً:

«قُلْتُ: ومثله فيما يظهر ما ذكره بعض محققي الحنابلة فيمن قال لزوجته إن قلت لي كلاماً ولم أقل لك مثله فأنت طالق، فقالت له أنت طالق ولم يقل لها مثله من أنها لا تطلق، لأنَّ كلامَ الزَّوج مخصص بما كان سباً أو دعاء أو نحوه إذ ليس مراده أنها لو قالت اشتر لي ثوباً أن يقول لها مثله، بل أراد الكلام الذي كان سبب حلفه» [رد المحتار: ۲/۵۶۱].

از جزئیات مذکوره چنین فهمیده می‌شود که الفاظ یمین اگرچه صوره مطلق‌اند اما بنابر عرف و عادت تخصیص شده‌اند و مسئله مورد بحث اگرچه از روی الفاظ مطلق است اما بنابر عرف و عادت تخصیص می‌شود یعنی حالف زمانی محلوف علیه را به قتل می‌رساند که مانعی همچون زندان وجود نداشته باشد.

علامه حصکفی/مسئله دیگری نوشته است‌ که با این مسئله بیشتر مطابقت دارد چنانکه می‌فرماید:

«ان لم اذهب بكم الليلة إلى منزلي فامرأته كذا فذهب بهم بعض الطريق فاخذهم العسس فحبسهم لا يحنث» [الدر المختار مع الرد: ۲/۵۶۰].

در مورد مسئله مذکور اگرچه عده‌ای می‌فرمایند که حالف حانث نمی‌شود چونکه مطلق ذهاب یافته شده است اما علامه رافعی/از فتاوی قاضیخان نقل کرده است که ذهاب مانند اتیان است.

وفی التحریر:

«فالظاهر ان ما في الخانية مبني على ان الذهاب كالاتيان يتوقف تحققه على الوصول حتى يتأتي اثبات الخلاف»‌ [التحریر المختار: ۱/۲۲۸].

وعبارة الخانیة هذ‌ه:

«والصحيح ان الذهاب كالاتيان، قالس وينبغي ان ينوي في ذلك ان نوى بالذهاب الوصول فهو على ما نوى وان نوى به الخروج فهو على ما نوى وان لم ينو شيئاً يحمل على الاتيان لأن الناس يريدون به الاتيان والوصول» [خانیة بهامنش الهندیة: ۲/۸۹].

ثانیاً اینکه اگر علت عدم حنث حالف مطلق ذهاب می‌بود پس نیازی به این جمله که «فاخذهم العسس فحبسهم» نبود لذا با ذکر این جمله چنین فهمیده می‌شود که علت عدم حنث همان مانع است نه تحقق ذهاب.

مسئله دیگری نیز علامه شامی‌/از کتاب «‌قنیه‌» نقل می‌کند که:

«ان لم اعمل هذه السنة بتمامها فمرض ولم يتم حنث ولو حسبه السلطان لا يحنث».

در مورد این مسئله اگرچه «رد المحتار» نوشته است:

«فالظاهر انها متنبة على خلاف الـمختار وهو الحنث الخ....».

اما علامه رافعی/این جمله را رد کرده است و می‌فرماید:

«قوله: «واما مسئلة القنية فالظاهر انها على خلاف الـمختار الخ» لا يظهر فانه إذا قيل بعدم الحنث فيما إذاك ان الـمنع غير حسى يلزم ان يقال به أيضاً في الحسي بالا ولي كما لا يخفي» [التحریر المختار: ۱/۲۲۸].

و در مورد اینکه چرا در صورت اول (یعنی مریض‌شدن) حانث می‌شود و در صورت دوم (حبس سلطان) حانث نمی‌شود؟ علامه رافعی می‌فرماید:

«والظاهر انه انما قيل بالحنث في الـمرض لعدم توسط العبد في هذا الشرط العدمي فقد تحقق بدون وجود ما يقطع نسبة عدم الفعل وبحبس السلطان توسط العبد في تحقق هذا الشرط فقطع نسبة عدم الفعل عن الحالف، فكأنه لم يوجد وعلى هذا يكون القيد مثل الحبس لا الـمرض تأمل» [التحریر المختار: ۱/۲۲۸].

مسئله مذکور صراحتاً ‌دلالت می‌کند که حبس سلطان مانع از ایجاد شرط بر حالف است لذا حالف حانث نمی‌شود زیرا عدم ایجاد شرط بر حالف، به‌سوی سلطان منسوب می‌باشد نه به حالف.

و اینکه بعضی‌ گفته‌اند که در این مسئله محلل و محرم جمع شده و محرم ترجیح دارد، این ‌گفته آنها در این مسئله درست نیست زیرا این زن برای افراد اجنبی حرام بود و حالا با فتوای وقوع طلاق حلال می‏‎گردد لذا ترجیح محلل بر محرم لازم می‌آید، بخلاف عدم وقوع طلاق که در این صورت ابقاء ما کان علی ما کان است و دیگر اینکه برای حالف (شوهر) ملک نکاح یقینی و ثابت بوده و حالا با شک و تردید ازاله می‏‎گردد و این درست نیست.

بنابر دلائل مذکور نظر اینجانب این است که طلاق واقع نشده است.

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۱۵/۱/۱۳۷۸هـ.ش

بسمه تعالى

با، نظر احقر به فتوی فوق اکتفا شود، جواب عدم وقوع طلاق قوی‌تر است.

(مولانا) عبدالحمید ۱۵/۱/۱۳۷۸هـ.ش

لله در المجیب.

(مفتی) محمد قاسم قاسمی

الجواب باسم ملهم الصواب

نحمده ونصلي على رسوله الكريم وبعد:

جواب این مسئله را بنده قبلاً نوشته بودم و فتوی بر عدم وقوع طلا‌ق داده بودم اما از طرف بعضی از علماء فتوی به وقوع طلاق ثلاثه داده شده بود و نیز بر فتوای بنده اعتراض نموده و دلایلی را نقل نموده بودند.

پس از آن بنده هنگام ترتیب جلد سوم محمود الفتاوی مجدداً مسئله را تحقیق نمودم. سؤالی که در استفتاء مطرح شده با دو مسئله که فقهاء کرام‌ رحمهم الله آنها را ذکر کرده‌اند مشابهت کامل دارد.

مسئله اول: «ان لم اذهب بكم الليلة إلى منزلي فامرأته كذا فذهب بهم بعض الطريق فأً خذهم العسس فحبسهم لا يحنث» [رد المحتار: ۲/۵۶۰].

مسئله دوم: «ان لم اعمل هذه السنة في الزارعة بتمامها فمرض ولم يتم حنث ولو حبسه السلطان لا يحنث» [رد المحتار: ۲/۵۶۲].

روش استدلال این است که هردو مسئله فوق موقت به وقت مشخص هستند و در وقت مشخص حالف از انجام‌دادن محلوف علیه بنابر عذری که همانا حبس سلطان یا اخذ عسس است عاجز مانده‌اند لذا حال حانث نشده است و مسئله سوال شده نیز به همین صورت است که حلف حالف به‌کشتن، موقت به شب زفاف بوده و در شب زفاف حالف بنابر حبس سلطان از انجام‌دادن محلوف علیه عاجز بوده است لذا نبا‌ید حانث شود. این بود.جواب مسئله از روی فقه.

علامه شامی/اگرچه در مورد دو مسئله بالا نظر منفی دارد و هردو مسئله را نیز جواب داده‌است، در مورد جواب اول می‌فرماید:

در این مسئله «ان لم اذهب بكم الليلة....» حالف حانث نمی‌شود چونکه ذهاب به معنی خروج است و خروج یافته شده است.

اما جواب علا‌مه شامی/با توجه به فقاهت و مرتبه والای ایشان، طبق نظر بنده درست نمی‌باشد به چند دلیل:

۱- اولاً بخاطر اینکه علت حانث نشدن حالف در مسئله «‌عسس‌» خروج نیست بلکه دستگیری حالف توسط نیروی دولتی است که از انجام‌دادن آن مانع بوده و حالف عاجز مانده است.

و نه اینکه ذهاب بمعنای خروج است بلکه ذهاب به معنی وصول است و اگر حانث نشدن حالف بنابراین باشد که ذهاب به معنی خروج است پس جمله: «‌فأخذهم العسس وحبسه‌» را چرا ذکر کرده است و فایده آن چیست؟ درحالی که از مفهوم مخالف همین فهمیده می‌شود که مانع از حنث «‌اخذهم العسس‌» است و مفهوم مخالف در کلام فقهاء معتبر است.

ثانیاً: در مورد همچنین مسئله‌ای علامه خیرالدین رملی از همین مسئله استدلال نموده و فتوی بر عدم حنث داده‌است.

وفی الخیریة:

«سئل في رجل حلفه قاض من القضاة هذا الزمان بالطلاق من زوجته انه يأتيه غداً بكذا مال يسمونه محصولاً ياخذونه ظلماً وكان مدعي عليه فحبسه الشرطة ومنعوه حتى مضي الغد هل يحنث أم لا؟

أجاب: ففي الخانية والتتارخانية والقنية وغيرها قال لأصحابه ان لم اذهب بكم الليلة إلى منزلي فامرأته طالق فذهب بهم بعض الطريق فأخذهم العسس فحبسه لا يحنث وفي القنية: ان لم اعمل هذه السنة في الـمزارعة بتمامها فمرض ولم يتم حنث ولو حبسه السلطان لايحنث فهذان الفرعان صريحان في وقعة الحال والله اعلم» [الخیریة: ۱/۶۷].

ثالثاً: علامه قاضیخان علیه السلام این مسئله را بر مسئله‌ کوزه قیاس نموده است پس همانگونه که درمسئله کوزه حانث نمی‌شود در اینجا نیز حانث نمی‌شود.

وعبارته هکذ‌ا:

«رَجُلٌ قَالَ لأَصْحَابِهِ إنْ لَمْ أَذْهَبْ بِكُمْ اللَّيْلَةَ إلَى مَنْزِلِي فَامْرَأَتُهُ طَالِقٌ فَذَهَبَ بِهِمْ بَعْضَ الطَّرِيقِ فَأَخَذَهُمْ اللُّصُوصُ وَحَبَسُوهُمْ قَالُوا لا يَحْنَثُ فِي يَمِينِهِ وَهَذَا الْجَوَابُ يُوَافِقُ قَوْلَ أَبِي حَنِيفَةَ وَمُحَمَّدٍ رَحِمَهُمَا اللَّهُ أَصْلُ الْمَسْأَلَةِ إذَا حَلَفَ لَيَشْرَبَنَّ الْمَاءَ الَّذِي فِي هَذَا الْكُوزِ الْيَوْمَ فَأَهْرَاقَهُ قَبْلَ مُضِيِّ الْيَوْمِ لا يَحْنَثُ عِنْدَهُمَا» [خانیة: ۱/۴۹۹].

و معلوم است که در مسئله کوزه حانث نمی‌شود چراکه از شرط البر عاجز است و در اینجا حانث نمی‌شود چر‌اکه با رفتن شب از کشتن محلوف علیه عاجز نیست.

رابعاً: علامه قاضیخان در فتاوای خویش می‌فرماید: که ذهاب در صورت مطلق که نیت نکر‌ده به معنی اتیان و وصول است نه خروج.

وفی الخانیة:

«وَاخْتَلَفُوا فِي الذَّهَابِ وَالصَّحِيحُ أَنَّ الذَّهَابَ كَالإِتْيَانِ قَالَ مَوْلانَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَيَنْبَغِي أَنْ يَنْوِيَ فِي ذَلِكَ إنْ نَوَى بِالذَّهَابِ الْوُصُولَ فَهُوَ عَلَى مَا نَوَى وَإِنْ نَوَى بِهِ الْخُرُوجَ فَهُوَ عَلَى مَا نَوَى وَإِنْ لَمْ يَنْوِ شَيْئًا يُحْمَلُ عَلَى الإِتْيَانِ لأَنَّ النَّاسَ يُرِيدُونَ بِهَذَا الإِتْيَانَ وَالْوُصُولَ» [الخانیة: ۲/۸۹].

خامساً: اگر گفته شودکه ترا به خانه می‌برم و بعد او را از آنجا بیرون کرد و به خانه نبرد، در عرف ‌گفته نمی‌شود که به قول خود عمل نموده است، بلکه گفته می‌شود که وعده خلافی کرد.

از عبارت مذکور فتاوای قاضیخان همین فهمیده می‌شود که در عرف مردم ذهاب به معنی وصول و رسیدن به خانه است لذا باتوجه به مطالب مذکور گفته علامه شامی/می‌فرماید: جواب مسئله «‌العسس» داده شد، ظاهراً درست نیست.

در مورد مسئله دو‌م: «‌ان لم اعمل هذه السنة في المزارعة بتمامها...» علامه شامی می‌فرماید:

«فالظَّاهر أنَّها مَبنيّة على خلاف «المُخْتار»، وهو عدم الحنث فيما إذا كان الـمنع غير حسِّي، فلذا فرق بين الـمنع بالـمرض والـمنع بحبس السُّلْطان، لأنَّ الحَبْسَ إغلاق لباب الحبس فهو منع غير حسي» [رد المحتار: ۲/۵۶۳].

«وأمَّا مَسْأَلة «القنية» فالظَّاهر أنَّها مَبنيّة على خلاف «المُخْتار» الخ...لا يظهر فإنه إذا قيل بعدم الحنث فيما إذا كان الـمنع غير حسِّي غير حسي (وهو حبس السلطان) يلزم ان بقال به أيضاً في الحسي بالأولي كما لا يخفي» [تحریر المختار: ۱/۲۲۸].

و در مورد اینکه چرا در صورت اول (یعنی مریض‌شدن) حانث می‌شود و در صورت دوم (حبس سلطان) حانث نمی‌شود؟ علامه رافعی/می‌فرماید:

«والظاهر انه قيل بالحنث في الـمرض لعدم توسط العبد في هذا الشرط العدمي فقد تحقق بدون الوجد ما يقطع نسبة عدم الفعل عنه وبحبس السلطان توسط العبد في تحقيق هذا الشرط (أي عدم الـمزارعة) فقطع نسبة الفعل عن الحالف، فكانه لم يوجد وعلى هذا يكون القيد مثل الحبس لا الـمرض تأمل» [التحریر المختار: ۱/۲۲۸].

خلاصه اینکه نظریه علامه رافعی همین است‌ که در مسئله مزارعت حبس سلطان مانع از شرط ‌بر شده و در مسئله سؤال شده نیز حبس سلطان مانع از ایجاد شرط بر حالف شده لذا حالف حانث نمی‌شود زیرا که عدم ایجاد شرط بر حالف به‌سوی سلطان منسوب می‌باشد نه به حالف، و در اینجا عدم زراعت به واسطه عبد (سلطان) شده است لهذا عدم زراعت به عبد (سلطان) منسوب می‌باشد نه به طرف حالف.

و آنچه که بعضی نوشته‌اند که در مسئله سؤال شده محل حلف و محلوف علیه هردو موجود هستند ظاهراً درست نیست زیرا که در اینجا یمین موقت بوده و بر برای حالف بعد از گذاشتن شب زفاف امکان ندارد و در صورتی که یمین موقت باشد و حالف از فعل محلوف علیه عاجز بماند یمین باطل می‌شود علامه شامی می‌فرماید:

«تنبيه: اعْلم أنَّهم صرَّحوا بأنَّ فواتَ الـمحل يبطل اليمين، وبأن العَجْز عن فعل المَحْلوف عليه يبطلها أيضاً لو موقتة لا لو مطلقة وبأن إمكان تصور البرّ شرط لانعقادها في الابتداء مُطْلقاً وشرط لبقائها لو موقتة ثم قال: فصار الحاصل أنَّه إذا كان شرط الحنث عدمياً، فإن عجز عن شرط البر بفوات محله لا يحنث، وإن مع بقاء الـمحل حنث سواء كان الـمانع حسياً أولا» [شامی: ۲/۵۶۳].

و علامه می‌فرمایند که اگرچه در زندان اجرای شرط بر مستحیل عادیست و عجز حقیقی موجود است اما امکان عقلی بایجاد شرط بر و تصور آن ثابت است‌ که او را آزاد کنند یا فرار کند و غیره...

این‌ گفته‌شان نیز درست نیست زیرا چنین احتمالاتی را فقهاء کرام اگر معتبر قرار می‌دادند حتماً در صورت «‌عسس» و مسئله مزارعت فتوی به حانث شدن حالف می‌دادند درحالی که چنین نیست پس معلوم می‌شود که نزد فقهاء این نوع احتمالات اعتباری نداشته است در فتاوای تتارخانیة در مورد چنین احتمالات ضعیفی می‌فرماید که آنها اعتبار ندارد.

و فی الفتاوی التتار خانیة: «ولو أراد أن يخرج فوجد باب الدار مغلقاً بحيث لم يمكنه الفتح والخروج، ولم يخرج، فقد اختلف الـمشايخ فيه، بعضهم قالوا: لا يحنث، وهو اختيار الفقيه أبي الليث وبه أخذ الصدر الشهيد. وفي الخانية: وهو الـمختار وفي الظهريه: وكذا لو قدر الخروج بهدم بعض الحائط فلم يهدم لا يحنث وليس عليه ذالك وانما يعتبر الخروج من الوجه الـمعهود عند الناس» [تتارخانیة: ۴/۵۸۹ کذا فی منحة الخالق على البحر: ۴/۱۹].

خلاصه آنچه عرض شد این است که به نظر بنده در مسئله سؤال شده همسر حالف مطلقه نمی‏گردد.

در آخر عرض می‌گردد که از عبارت مختلف فقهاء و نظریات مختلف آنها چنین برمی‌آید که مسائل یمین از مشکل‌ترین مسائل فقهی است. چنانچه علامه شامی می‌فرماید: لذا مناسب این است که نظریه هریکی به جای خود محترم باشد.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان

آیا نیت حالف معتبر است

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

زید با عمرو بعد از مشاجره می‌گوید: هرکسی به بچه‌هایت چیزی داد همسرش ٧٢ بار طلاق باشد و منظور از هر کس خودش می‌باشد و با گفتن «‌بچه‌هایت‌» نیز نیتش فقط فرزندان عمرو بوده نه همسر عمرو، حال حکم این شخص چیست؟ و آیا راه حلی ‌برای نجات از این نوع قسم وجود دارد یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

حکم مسئله فوق اینکه اگرچه درباره نیت حالف در مورد مسئله مذکور بین فقها اختلاف وجود دارد اما فتوی بر این است که نیت حالف معتبر است لذا اگر زید به همسر عمرو چیزی برای خرج او بدهد بر قسم خود حانث نمی‌شود و زنش بر وی طلاق نمی‏گردد چنانکه علامه شامی بعد از بیان اختلاف فقها می‌فرماید:

«والحاصل ان الحلف ونحوه تعتبر نية الحالف ظالـما أو مظلوما إذا لم ينو خلاف الظاهر» [رد المحتار: ۳/۱۰۸].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۸/۲/۱۴۲۰هـ.ق

شخصی می‌گوید: بخدا قسم تا زمانیکه من زن دیگری برای خود عقد نکنم دختر فلانی طلاقه، طلاقه، طلاقه

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

شخص جوانی نامزدی ‌دارد که در عقد اوست و به دلیل ناراحتی بیش از حد از مادر زنش‌ که مانع عروسی او شده بود گفته است: من دیگر با دختر او عروسی نمی‌کنم و زن دیگری خواهم گرفت و به خدا قسم تا زمانیکه من زن دیگری برای خود عقد کنم دختر فلانی طلاقه، طلاقه، طلاقه. ضمناً خلوت صحیحه صورت ‌گرفته است. لطف فر‌موده راه حل شرعی این مسئله را بیان فرمائید.

الجواب باسم ملهم الصواب

معنی این جمله به اعتبار عرف این است‌ که از الان طلاق است تا فلان وقت، لذا در این صورت نامزد این شخص با طلاق ثلاثه مغلظه شده است چونکه بعد از خلوت صحیحه سه طلاق واقع‌ کرده است و بعد از اینکه طلاق واقع شد دو مرتبه برداشته نمی‌شود و در صورت بالا گویا ایشان خانم خود را سه طلاق داده و مدت وقوع طلاق را طولانی نموده است لذ‌ا اگر ازدواج دیگری هم کند طلاق‌های مذکور از همسر ایشان برداشته نمی‌شود.

وفی الهندیة:

«ولو قال أنت طالق إلى ا لليل أو قال إلى شهر أو قال إلى سنة فهو على ثلاثة أوجه اما ان ينوي الوقوع للحال ويجعل الوقت للامتداد وفي هذا الوجه يقع الطلاق للحال واما ان ينوي الوقوع بعد الوقت الـمضاف إليه وفي هذا الوجه يقع الطلاق بعد مضي الوقت الـمضاف إليه وان لم تكن له نية اصلاً لا يقع الطلاق الا بعد مضي الوقت الـمضاف اليه عندنا ولو قال لها أنت طالق إلى الصيف أو قال لها إلى الشتاء فهذا وما لو قال إلى الليل أو إلى الشهر سواء وكذلك إذا قال إلى الربيع أو قال إلى الخريف كذا في الـمحيط» [الهندیة: ۱/۳۶۵ کذا فی الدر المختار: ۲/۴۷۶ و التتارخانیة: ۳/۴۲۷].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

دار الافتاء حوزه علمیه دارا‌لعلوم زاهدان ۲۳/۱۱/۱۴۲۰هـ.ق

زن من یکصد و سی طلاق اگر با تو همسایه شوم

چه می‌فرمایند علمای دین مبین اسلام در این مسئله:

مردی ساعت ١٢ شب‌ با همسایه خود درگیر شده سوگند یاد می‌کند: «‌زن من صد و سی طلاق اگر با تو همسایه شوم‌» و آن شب را در منزل خوابیده و صبح زود شروع به جمع‌کردن اثاث خانه می‌نماید و نقل مکان می‌کند.

حال حکم این مسئله چیست؟ آیا زنش طلاق می‌شود یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

اگر آنچه در استفتاء ذکر شده حقیقت دارد، که حالف چنین ‌گفته است: «‌همسایه نمی‌شوم‌» و در عرف با ماندن یک شب همسایه ‌گفته نمی‌شود چنانکه اگر کسی به جایی رفت و اراده نداشت‌ که بماند با یک شب و دو شب ماندن در خانه ‌کسی، ‌گفته نمی‌شود که من همسایه او بوده‌ام زیرا که اراده ماندن را ندارد و قاعده فقهی این است ‌که: «الايمان مبنية على العرف» بنابراین بر زن حالف طلاق واقع نشده است.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۴/۳/۱۴۲۰هـ.ق

کفاره ‌قسم

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

اگر کسی قسم بخورد و بعد قسم خود را بشکند حکمش چیست؟

الجواب باسم ملهم الصواب

بعد از حانث شدن یا شکستن قسم باید کفاره آن را ادا کند، خواه ‌قسم بر فعل لازمی باشد مثل نمازخواندن و یا کار نامشروعی باشد. و کفاره آن یکی از موارد زیر است:

خوراک‌دادن به ده مسکین و یا پوشاک آنان. ٢- ‌یا به هریکی از ده مسکین دوکیلو و دویست و پنجاه ‌گرم ‌گند‌م یا قیمت آن را بدهد. (در دو کیلو و دویست و پنجاه گرم جنبه احتیاط در نظر گرفته شده است).

اگر از موارد فوق نتو‌انست‌ کفاره ادا نماید، می‌تواند سه روز پشت سر هم روزه بگیرد.

وفی الهندیة:

«ومنعقدة وهو أن يحلف على أمر في الـمستقبل ان يفعله أو لا يفعله وحكمها لزوم الكفارة عند الحنث كذا في الكافي» [الهندیة: ۲/۵۲. بدائع الصنائع: ۳/۹].

«وحكم هذه اليمين وجوب الكفارة عند الحنث، لقوله تعالى: ﴿لَا يُؤَاخِذُكُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِيٓ أَيۡمَٰنِكُمۡ وَلَٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ ٱلۡأَيۡمَٰنَۖ فَكَفَّٰرَتُهُۥٓ إِطۡعَامُ عَشَرَةِ مَسَٰكِينَ مِنۡ أَوۡسَطِ مَا تُطۡعِمُونَ أَهۡلِيكُمۡ أَوۡ كِسۡوَتُهُمۡ أَوۡ تَحۡرِيرُ رَقَبَةٖۖ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٖۚ ذَٰلِكَ كَفَّٰرَةُ أَيۡمَٰنِكُمۡ إِذَا حَلَفۡتُمۡ[المائدة: ۸۹].

وفی الفقه الاسلامی:

«ووجوب الكفارة في هذا اليمين أمر مقرٌر بالاتفاق بعد الحنث سواء أكانت اليمين على فعل واجب، أم ترك واجب أم فعل معصية أم فعل معصية أم ترك مندوب، أم ترك الـمباح أم فعله» [الفقه الاسلامی: ۳/۳۶۵. بدائع الصنائع: ۳/۳۰. التنویر: ۳/۶۷، ۶۶].

والله أعلم بالصواب

خدا نظر -‌عفا الله عنه-

د‌ار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۱۳/۴/۱۴۲۰هـ.ق

قسم به‌ قرآن

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

اگر کسی به قرآن عظیم قسم بخورد آیا حانث می‌شود یا خیر؟ لطفاً با دلیل توضیح دهید.

الجواب باسم ملهم الصواب

در عرف، قسم خوردن به قرآن مجید یمین محسوب می‌شود لذا شرعاً نیز یمین می‌باشد.

قال فی الدر المختار:

«قال الكمال: ولا يخفى أن الحلف بالقرآن الآن متعارف فيكون يميناً... وقال العيني: وعندي أن الـمصحف يمين لا سيَّما في زماننا. وعند الثلاثة المصحف والقرآن وكلام الله يمين».

وفی رد المحتار:

«ونقل في «الهندية» عن المُضْمرات: وقد قيل هذا (أي قول صاحب الهندية وكذا إذا حلف بالقرآن لأنه غير متعارف) في زمانهم، أما في زماننا فيمين، وبه نأخذ ونأمر ونعتقد. وقال محمد بن مقاتل الرازي: إنه يمين، وبه أخذ جمهور مشايخنا اهـ. فهذا مؤيد لكونه صفة تعورف الحلف بها كعزّة الله وجلاله» [رد المحتار: ۳/۵۶].

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۰/۶/۱۴۲۰هـ.ق

اگر دوباره تریاک کشیدم زنم طلاق است

چه می‌فرمایند علمای دین در مسئله ذیل:

شخص معتادی را قسم می‌دهند که دیگر تریاک نکشد و او هم قسم می‌خورد که دوباره تریاک نمی‌کشم و اگر کشیدم زنم طلاق است، بعد از یکماه زنش او را نزد پزشک می‌برد و پزشک پس از معاینه جواب را منفی اعلام می‌کند یعنی اینکه تریاک نکشیده، اکنون سؤال این است که آیا زنش طلاق شده یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

شخص قسم خورده بعد از قسم خوردن چون هیچ نوع اثری از کشیدن تریاک در او دیده نشده بالخصوص وقتی که دکتر بعد از معاینه جواب را منفی اعلام کرده، بنابراین زنش طلاق، شده است.

والله أعلم بالصواب

خدانظر -عفا الله عنه-

دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۳/۷/۱۴۲۰هـ.ق