كتاب الشركة
تعمیر چاه مشترک توسط یک نفر
چه میفرمایند علمای دین در مسئله ذیل:
هشت نفر در چاهی شریک هستند و یک حلقه چاه دارند مدتی بتوافق هم کار کردند ولی متاسفانه آب چاه اضافه نشد مدت ٣١ روز با دستگاه کار کردند باز هم آب چاه اضافه نشد، یکی از شرکاء بنابه گفته خودش نزد سرپرست چاه پیام میفرستد که آب این چاه اضافه نمیشود از دادن پول خسته شدهایم بار دیگر با دستگاه کار نکن که من پول نمیدهم ولی سرپرست گوش به حرف این شریک نداده است و چاه را به قول خودش با توافق شرکای دیگر کار میکند.
حالا مدعی است که باید هر شریکی مبلغ ۷۰۰/۲۳ تومان باید بدهد شریک هشتم میگوید: چون من گفتهام کار نکنید و شما کار کردهاید بنابراین پول نمیدهم.
سؤال این است که آیا سرپرست چاه میتواند مدعی پول بشود؟ ضمناً سرپرست چاه خودش استفتائی نموده و مولوی شمس الدین ملازهی جواب دادهاست آیا جواب او بنظر شما درست است یا خیر؟ و نظریه صاحب «رد المحتار» در این مورد چیست؟
الجواب باسم ملهم الصواب
در اینجا فقهای عظام اصلی بیان کردهاند که حکم بسیاری جزئیات از آن اصل مستفاد میگردد.
وفی الدر:
«والضَّابط أن كل من أجبر أَنْ يفعلَ مع شريكه إذا فعله أحدهما بلا إذن فهو متطوع وإلاَّ لا، ولا يجبر الشَّريك على العمارة إلاَّ في ثلاث: وصيّ، وناظر، وضرورة تعذر قسمة ككرى نهر ومرمة قناة وبئر الخ» [الدر المختار مع الرد: ۳/۸۸].
از این اصل معلوم میشود هر جایی که شریک از طرف دادگاه اجبار میشود که با شریک خود در تعمیر مال مشترک کار کند اگر یکی از شرکاء اقدام به تعمیر مال مشترک به غیر از اذن قاضی کرد، متبرع گفته میشود: پس بر شریک خود که با او همکاری نکرده، حق رجوع را ندارد و شریک در تعمیرات مشترک مجبور نمیشود مگر در سه صورت، وصی، ناظر و وقت تعذر تقسیم مال مشترک و بر این اصل جزئی ذیل را بنا کردهاند:
«طاحون مشتركة قال أحدهما لصاحبه عمّرها فقال هذه العبارة تكفيني لا أرضي بعمارتك فعمرها لم يرجع جواهر الفتاوي» [الدر المختار مع الرد: ۳/۸۷].
در «رد المحتار» زیر همین عبارت آورده است که مراد از طاحون، هر آن چیزی است که قابل تقسیم نباشد.
وفی الرد:
«قوله: «لم يرجع» لأن شريكه يجبر على أن يفعل معه كما يعلم من الضابط الاتي» [رد المحتار: ۳/۳۸۷ط کویته].
بعد از چند سطر فرموده است:
«إذا كان أحدهما مضطراً إلى الإنفاق معه وأنفق بلا إذن الآخر، فإن كان الآخر الـممتنع يجبر على الفعل معه فهو متطوّع لتمكنه من رفعه إلى القاضي ليجبره وإلاَّ لا: أي وإن لم يجبر الممتنع لا يكون متطوعاً. فالأول كما في الثلاث التي ذكرها الشَّارحُ..... والثاني كما في سفل انهدم، فإن صاحبه لا يجبر على البناء على ما مرَّ، فذو العلو مضطر إلى البناء وصاحبه لا يجبر، فإذا أنفق ذو العلو لا يكون متبرّعاً» [رد المحتار: ۳/۳۸۸].
و بعد از چند سطر میفرماید:
«وعلى هذا يحمل ما في «جامع الفصولين» حيثُ قال: والتحقيق أنَّ الاضطرارَ يثبت فيما لا يجبر صاحبه لا فيما يجبر، ففي الأول يرجع لا في الثاني لو فعله بلا إذن، وهذا يخلصك عن الاضطراب الواقع في هذا الباب» [رد المحتار: ۳/۳۸۸].
خلاصه اینست که اگر شریک مضطر است و چارهای جز تعمیر آن ندارد پس مینگریم اگر این شخص به دادگاه مراجعت کند دادگاه شریکش را به کار کردن مجبور میکند در آن هنگام اگر به دادگاه مراجعه نکرده است به غیر اذن قاضی و شریک، اقدام به تعمیر مال مشترک نموده متبرع گفته میشود زیرا به دادگاه نرفته تا دادگاه دادرسی کند و شریک را مجبور به انفاق نماید و در صورت امتناع شریک، قاضی وی را اجازه دهد که کار کند و سهمیه نفقه را از شریک بگیرد و اگر مضطر است لیکن دادگاه شریک را شرعا نمیتواند مجبور کند چنانکه در مسئله «علو» و»سفل» است، پس در اینصورت اگر به غیر از کسب اجازه از دادگاه اقدام به تعمیر کرد متبرع گفته نمیشود.
خلاصه اینکه شخص حفر کننده بغیر از اذن شریک در صورت مسئوله نمیتواند از شریک خود (انکارکننده) سهمیه او را از مخارج مطالبه کند.
تأویل و جواب جزئیاتی که ظاهراً خلاف این اصل معلوم میشوند «طاحون مشتركة انفق أحدهما في عمارتها فليس بمتطوع» [الدر المختار مع الرد: ۳/۳۸۷].
صاحب «رد المحتار» از این عبارت راضی نشده و میفرماید:
«قوله: «فليس بمتطوع» مخالف لـما قبله وللضابط الآتي» [رد المحتار: ۳/۳۸۷].
و باز در جایی دیگر میفرماید:
«وبه يظهر لك ما في قسمة الخيرية، حيث سئل في عقار لا يقبل القسمة كالطاحون والحمام، إذا احتاج إلى مرمة وأنفق أحد الشريكين من ماله، أجاب: لا يكون متبرعاً ويرجع بقيمة البناء بقدر حصته كما حققه في «جامع الفصولين»، وجعل الفَتْوى عليه في «الولوالجية»، قال في «جامع الفصولين» معزياً إلى «فتاوى الفَضْلي»: طاحونة لهما أنفق أحدهما في مرمتها بلا إذن الآخر لم يكن متبرعاً، إذ لا يتوصل إلى الانتفاع بنصيبه إلاَّ به اهـ. فراجع كتب المَذْهب، فإن في هذه المَسْأَلة وقع تحير واضطراب في كلام الأصحاب» [رد المحتار: ۳/۳۸۸].
از عبارت فتاوی خیریه و فتاوی الفضلی امری که مستفاد میشود مخالف با اصل مذکور است چراکه در اینجا معلوم شد در هر جایی که شریک مجبور شود مثل طاحون، اگر کسی تنها اقدام به تعمیر کرده متبرع گفته نمیشود لیکن جواب این جزئیه را صاحب «رد المحتار» داده و میفرماید:
«قُلْتُ: ما نقله في «جامع الفصولين» عن الفضلي قال عقبه أقول: ينبغي أن يكون على تفصيل قدمته اﻫ. قلت: أراد بالتفصيل ما مرَّ من إناطة الرجوع وعدمه على الجبر وعدمه.
وحاصله أنَّه لم يرض بما في «فتاوى الفَضْلي»، لأنَّ الشَّريكَ في الطَّاحون يجبر لكونها مما لا يقسم فلا يرجع المعمر بلا إذنه وبلا أمر القاضي. ويمكن تأويل كلام الفضلي بحمله على ما إذا أَنفقَ بأمر القاضي أو هو قول آخر كما يأتي. وأما ما في «الولوالجية» فقد ذكره في مَسْأَلةِ السفل، وهو ما قدمناه آنفاً عن «شرح الوَهْبانية» عن «الذَّخيرة» بعينه، وهذه المَسْأَلة لا يجبر فيها الشريك فيرجع عليه المعمر وإن عملا بلا إذنه كما علمت ولا تقاس عليها مَسْأَلة الطَّاحون».
و در آخر صاحب «رد المحتار» رأی خود را با این عبارت خلاصه میکند: «والذي تحصل في هذا المحل أنَّ الشَّريكَ إذا لم يضطر إلى العمارة مع شريكه بأن أمكنه القسمة فأنفق بلا إذنه فهو متبرع، وإن اضطر وكان الشَّريك يجبر على العمل معه فلا بدَّ من إذنه أو أمر القاضي فيرجع بما أنفق، وإلاَّ فهو فمتبرع إن اضطر وكان شريكه لا يجبر، فإنه أنفق بإذنه أو بأمر القاضي رجع بما أنفق أو لا فبالقيمة، فاغتنم تحرير هذا المقام الذي هو مزلة أقدام الأفهام» [رد المحتار: ۳/۳۸۹].
البته در المجله از ماده: ۱۳۱۳ معلوم میشود که در جاهایی همچون طاحون بغیر از اذن حاکم یا قاضی مرمت کرده در آنجا شریک میتواند رجوع نماید لیکن این رجوع در همان مقداری از قسمت بنا معتبر است که حصه او است نه از انفاق.
«وان عمّر بغير اذن الحاكم فلا ينظر إلى مقدار ما صرف ولكن له ان يستوفي المقدار الذي أصاف حصة شريك من قيمة البناء وقت التعمير على أوجه المشروح» [المجلة العدلیة المادة: ۱۳۱۳].
از این متن ظاهر میشود که در صورت عدم اذن بر شریک خود به اندازه سهمیه خود از قیمت بناء رجوع میکند نه به مقدار انفاق، پس در اینجا که آب چاه اضافه نشده حفر کننده قیمت چه چیزی را از شریک میگیرد؟
در شرح المجله علامه خالد الاتاسی/میفرماید: این متن مخالف تحقیق علامه ابن عابدین است:
«حيث قال ما ملخصه: ان هذا الحكم وهو الرجوع بما انفق لو باذن القاضي وبنصف قيمة البناء لو بلا اذنه انما هو فيما لا يجبر الممتنع على اعماره...اما فيما يجبر عليه مثل ما لا يقسم كالحمام والطاحون، فلابد فيه عند امتناع شريكه من اذن القاضي» [شرح المجلة للاتاسی: ۴/۲۳۴].
و در آخر میفرماید: «فلعل ما في المجلة تبعاً للسراجية على ما نقله عنها في الدر وكذا الاجناس والفضلي الخ... مخرٌج على القول بعدم جبر الشريك الخ....» [شرح المجلة للاتاسی: ۴/۲۳۵].
جواب عبارت سراجیه این است که صاحب «رد المحتار» بر آن راضی نیست چنانکه گذشت، و جواب عبارت فضلی و غیرهم داده شد. و شارح مجله مینویسد که در این مسئله برای من توجیه دیگری ظاهر شده است و آن را در عبارت زیر آورده است:
«يكو ن الباني بلا اذن القاضي متبرعاً فيما يجري الجبر على التعمير أنه ليس الرجوع بما انفق وذلك لأن البنا لم يصر ملكاً للشريك حيث كان بلا اذنه بل هو باق على ملك بانيه، فهو نظير من بني في أرض غيره بلا اذنه».
باز میفرماید:
«فقد تحصل لنا في هذا ان الشريك إذا لم يضطر إلى العمارة مع شريكه بان امكنه القسمة فانفق بلا اذنه فهو متبرع وما بناه يؤمر بقلعه ان لم يضطرٌ، وان اضطرٌ وكان شريكه يجبر على العمل معه فان بني باذنه أو اذن القاضي كان له الرجوع بما خصٌ شريكه من النفقة وكان البناء ملك شريكه الـممتنع وان لم يكن باذن من أحدهما كان متبرعاً بما انفقه فلا يرجع بما انفق على حصة الشريك وكان البناء ملك الباني ولا يؤمر بقلعه لعدم تعد يه لأنه مضطر لاحياء حقه وله منع الشريك من الانتفاع بحصته حتى يتملك حصته من البناء ويدفع قيمتها للباني ومثل هذا في الحكم ما لو اضطر وكان شريكه لايجر فانه أيضاً ان انفق باذنه أو باذن القاضي رجع بما انفق و الا فبا لقيمة هذا ما ظهر لي في هذا الـمقام وبه تندفع الشكو ك والاوهام وتثبت اقدا م الأفهام» [شرح الـمجلة للأتاسی: ۴/۲۳۵].
از عبارت صاحب «رد المحتار» معلوم میشود. (همانگونه که علامه خالد الاتاسی/گفته است) که در صورت مسئوله حفرکننده حق رجوع را بر شریک خود ندارد و از ماده ۱۳۱۳ المجله معلوم شد که در صورت مذکور حفر کننده حق رجوع به سهمیه شریک از قیمت تعمیرات را دارد نه از سهمیه انفاق.
در صورت مسئوله هیچ چیزی مثل بناء بدست نیامده تاگفته شود قیمت سهمیه شریک از او گرفته شود زیرا که آب چاه هم اضافه نشده است. بنابراین در این صورت حفر کننده حق رجوع بر شریک خود را ندارد نه طبق رای علامه ابن عابدین و نه موافق رأی علامه خالد الاتاسی/.
والله أعلم بالصواب
خدانظر -عفا الله عنه-
دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۸/۵/۱۳۷۲هـ.ش
فروش زمین مشاع بدون رضایت شرکاء/ تقسیم زمین توسط معتمدین محل بدون حضور وکیل شخص غایب.
چه میفرمایند علماء دین مبین اسلام در این مساله:
این جانب با چهار برادر صغیر و کبیر و سه خواهر کوچک و بزرگ و دو مادر زمینی به مقدار نه دانگ داشتیم و زمین مشاع بوده که یکی از برادران کبیر مقدار شش دانک آن را به شخص به نام عین الدین فروخته و برادر کبیر دیگر نیز باقیمانده زمین را به فرد مذکور فروخته و عدهای از اقوام و برادران صغیر و کبیر نیز با امضاء خود معامله را تایید کردهاند درحالی که من نه سال عمر داشتم و خواهرم پنج سال داشته است آیا فروش چنین زمین تقسیم نشده باز هم بدون رضایت و وکالت، از نظر شرع جایز است یا نه؟
ثانیاً: آیا فروش دو برادر، سهمیه خودشان را از زمین مشاع صحیح است؟ و من میتوانم ادعای شفعه بکنم یا خیر؟
ثالثاً: آیا تقسیم زمین توسط برادران بزرگ و عدهای از خویشاوندان، در صورتی که از طرف من و خواهرم در مجلس ترتیب داده شده، وصی و وکیل شرعی حضور نداشته تا از حقوق مشروع من و خواهرم دفاع کند، آیا این تقسیم از نظر شرع مقدس درست است یا باطل؟
در این مسأله اولاً: باید این مشخص شود که آیا فروش رمیت مشاع توسط یکی از شرکاء با سهمیه شریکش بدون اجازه شریک دیگر درست است یا خیر؟
الجواب باسم ملهم الصواب
فروش سهمیه خود بایع درست است و در سهمیه شریکش درست نیست.
«الثانية ان يبيع شخص مشاعاً بينه وبين غيره بغير اذن شريكه فيصح البيع في نصيبه بقسطه... وللمشتري اخيار بين الرد والامساك إذا لم يكن عالماً بان البيع مشترك بينه وبين غيره.
الثالثه: ان يبيع رجل متاعه ومتاع غيره بغير اذنه صفقة واحدة أو بيع خلاً وخمراً صفقهً واحدة فيصح البيع في متاعه بقسطه دون متاع غيره... ويصح في الخل بقسطه من الثمن فيوزع على قدر قيمة الـمبيعين ليعلم ما يخص كلاً منه» [الفقه الاسلامی: ۴/۵۳۳ و هکذا یستفاد من رد المحتار: ۳/۳۶۵].
و در سهمیه شریکش که درست نیست پس اگر شریکش کبیر است مثل هردو زوجه بعد از خبر شدن با اجازه کبیر فروش سهمیهاش از زمین صحیح است و اگر شریکش صغیر است یا مجنون فروختن سهمیهاش اصلا درست نیست اگرچه بعد از بالغ شدن و زایل شدن جنون اجازه بدهد. ودلیلها:
«وقف بيع مال الغير أي على الاجازة لو الغير بالغاً فلو صغيراً أو مجنوناً لم ينعقد اصلاً كما في الزواهرمعزباً للحاوي:
كل تصرف صدر منه «أي الفضولي» وله مجيز حال وقوعه انعقد موقوفاً ومالا مجيز له حالة العقد لم ينعقد اصلاً» [رد المحتار: ۴/۱۵۲].
آیا انتخاب برادر بزرگ به عنوان وصی یتیمان توسط ریش سفیدان و معتمدان فامیل درست است یا خیر؟
و تصرف ریش سفیدان که املاک غیر منقول یتیمان را تقسیم کردهاند درست است یا خیر؟
الجواب: هردو صورت درست نیست زیرا خود برادر و وصی برادر حق فروش سهمیه غیر منقول یتیم را ندارند پس به طریق اولی، وصی مقرر شده توسط ریش سفیدان قوم حق فروش عقار یتیم یا تقسیم آن را ندارند حتی خود ریش سفیدان و معتمدان.
وفی التنقیح:
«ثم انٌما مرٌ من ان عائل اليتيم يملك بيع مالا بدله منه خاص بغير العقار من نحو الـمنقولات.
امّا العقار فليس له بيعه ولو مع وجود الـمسوٌغات لـما في الدر الـمختار حيث قال: قلت: وهذا (أي بيع العقار) للمسوٌغ لو البائع وصيٌاً لا من قبل أم أو اخ فانهما لا يملكان بيع العقار مطلقاً ولا شراء غير طعام وكسوة» [تنقیح الفتاوی الحامدیة: ۲/۳۲۵].
وفی لبدائع:
«وأما ترتيب الولاية فأولى الأولياء الأب ثم وصيه ثم وصي وصيه ثم الجد ثم وصيه ثم وصي وصيه ثم القاضي ثم من نصبه القاضي وهو وصي القاضي... وليس لـمن سوى هؤلاء من الأم والأخ والعم وغيرهم ولاية التصرف على الصغير في ماله» [بدائع الصنائع: ۵/۱۵۵و فیه زیاده تفصیل و تحقیق].
و ادعای شفعه شرائط دارد اگر موجود شوند حق شفعه ثابت میشود و الاٌ، لا.
والله أعلم بالصواب
خدانظر -عفا الله عنه-
دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان۵/۵/۱۴۱۸هـ.ق
حکم شرکت عقد که یک شریک کارکرده است
چه میفرمایند علمای دین در این مسئله:
شخصی بنام زید فعالیت و پیگیری میکند تا در یک روستا، شرکت تعاونی روستایی دایر نماید شخص مذکور یک نفر را به عنوان فروشنده شرکت به سازمان تعاون معرفی میکند و ضامن آن هم میشود و با آن شخص چنین قرار داد میگذاردکه من و تو در منافع و ضرر این شرکت شریک هستیم و شما که فروشنده هستید تحویل کوپن و مسائل دیگر شرکت را با مشورت من پیگیری کنید.
تا مدت سه سال این دو نفر به همین صورت کار میکنند و اگر جنسی و.... از شرکت بردهاند با هم تصفیه حساب نکردهاند و پس از سه سال زید از آن منطقه به منطقه دیگری کوچ میکند ولی در سال یکبار یا دوبار به نزد فروشنده مراجعه میکند و از اوضاع و احوال شرکت جستجو مینماید.
حالا پس از گذشت چند سال فروشنده اظهار میدارد که شما هیچگونه حقی در این شرکت ندارید چون در طی این چند سال هیچکاری انجام ندادهاید.
یادآوری میشود این دو نفر در طول این مدت با هم عقد شرکت را فسخ نکردهاند و فروشنده هم مسئله را بطریق شرعی مطرح ننموده است.
حال استفتاء این است که دو نفر مذبور با هم شریک قرار میگیرند یا خیر؟ و این شرکت به قوت خویش باقی است یا خیر؟ و در آینده هم شریک میباشند یا نه؟
لازم بیادآوری است که مدعی علیه منکر شرکت در آغاز کار نیست البته اظهار میدارد که با من بعد از سه سال همکاری خاصی نداشته است.
الجواب باسم ملهم الصواب
صورت مذکور شرکت عقد است و در شرکت عقد هریکی از شرکاء در سهمیه خود اصاله عمل میکند و در سهمیه شریک وکاله.
بنابراین تا زمانیکه این عقد را فسخ نکنند هردو شریک هستند برابر است که هردو برابر کار کنند یا یکی بیشتر کار کند و دیگری کمتر و یا یکی کار کند و دیگری بنابر عذری یا بدون عار اصلا کار نکند.
وفی المجلة: «استحقاق الربح انما هو بالنظر إلى الشرط الذكور في عقد الشركة وليس هو بالنظر إلى العمل الواقع فالشريك الـمشروط عمله ولو لم يعمل بعد كانه عمل مثلاً الشريكان شركة صحيحة في حال اشتراط العمل على كليهما إذا عمل أحدهما ولو لم يعمل الآخر بعدر أو بغير عذر يقسم الربح بينهما على الوجه الذي اشترطاه حيث كل واحد منهما وكيل عن الآخر فبعمل شريكه يعد هو أيضا ًكانه عمل» [المجلة المادة: ۱۳۴۹].
والله أعلم بالصواب
خدانظر -عفا الله عنه-
دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۶/۲/۱۴۱۲هـ.ق
شرکت و فروع آن
چه میفرمایند علماءکرام در این مساله:
بنده و آقای محمّد کریم با هم شریک شدیم، که شما در هرچه معامله کردید من در آن شریک هستم و هرچه من معامله کردم شما در آن شریک هستید ناگفته نماند که در دستم پول نقد ۰۰۰/۲۵ تومان بود و در دست کریم ۰۰۰/۱۵ تومان بوده در این اثنا یک مغازه مشترک گرفتهام که نصف پول از بنده عبد الله و نصفش از محمّد کریم بوده است و یک باب دکان بنده از پول خالص خود به مبلغ ۰۰۰/۱۹۰ تومان خریدهام و یک عدد نانوایی در منزل شخصی خود از پول خود نه با پول شرکت ساختهام و امتیاز نانوایی هم به نام من است.
سؤال اینست که: آیا محمّد کریم در هردو مغازه شریک است یا خیر؟ و در امتیاز نانوایی و جوازی که به نام من است او شریک است یا خیر؟ و آیا میتواند به خاطر این امتیاز از بنده پولی گیرد؟
ثانیاً: آقای محمّد کریم یک تراکتور و یک مغازه خریده است بنده ادعا دارم که تراکتور و مغازه از پول مشترک گرفته شده، لذا بنده در آن شریکم اما محمد کریم منکر است و میگوید: این تراکتور و مغازه را از پول برادرم برای او خریدهام.
ثالثاً: محمد کریم لیستی در دست دارد که در این مدت من برای شما چیزهائی خریدهام و بنده در جوابشگفتم: مدت ١٠ سال است که بنده با شما شریک شدهام هرچه برای شما خریدهام ننوشتهام زیرا شما را شریک خود دانستهام و پول هم مشترک بوده است و شما در این چند سال اگر چیزی خرید نمودهاید از مال مشترک بوده است و مستحق چیزی نخواهید شد.
آیا در اینجا ادعای محمد کریم درست است یا خیر؟ و عبدالله چونکه چیزهایی را که برای محمد کریم خریده و تحویل داده لیست آنها را ننوشته است، بنابراین بطور قطع و یقین قیمت چیزها برای عبدالله مشخص نیست، در این رابطه حکم شرعی چیست؟
در آخر ناگفته نماند که نصف درآمد نانوایی و کرایه مغازه را عبدالله به محمد کریم دادهاست، آیا این پولی که به محمد کریم رسیده است در صورت فاسد شدن شرکت، عبدالله میتواند آن را از او بگیرد یا خیر؟
الجواب باسم ملهم الصواب
أ: نانوایی که شما در منزل شخصی خود ساختهاید محمد کریم در این نانوایی شریک نیست و منافع آن از خود شماست.
وفی شرح المجلة:
«لا یستحق الربح الا بواحد من الثلاثة السالفة الذكر وهی المال والعمل والضمان فاذا قال رجل لآخر اتجر انت بمالك علی ان الربح مشترك بیننا فلاتحصل الشركة وفی هذه الصورة لیس له اخذ حصته من الربح الحاصل» [شرح المجلة للعلامة سلیم رستم باز ماده: ۱۳۴۸].
و فائده نانوائی ملک شما بوده و آنچه که شما از فائده نانوائی به او دادهاید مبنی بر همان عقد فاسد بوده و فائده نانوائی را میتوانید پس بگیرید چنانکه از عبارت کتاب «رد المحتار» تحت عنوان «البیع بالتعاطی» فهمیده میشود، بنابر قاعده: «إذا بطل المتضمن بطل المتضمن والمبني على الفاسد فاسد».
ب: مغازههایی که شما و محمد کریم خریدهاید میان شما مشترکاند، گرچه شما یا محمد کریم در وقت خرید بگویی که این مغازه را بنده برای خود خریدهام و بر این گواه هم داشته باشید و تراکتوری که محمد کریم خریده است و ادعا دارد که از پول برادرم بوده و برای او خریدهام و شما ادعا دارید که از پول مشترک و برای خودش خریده است میتوانید او را قسم دهید که بگوید برای خود نخریدهام بلکه برای برادر خودم خریدهام، و باز مرتبه دوم او را قسم دهید که بگوید: قیمت تراکتور را از پول مشترک ندادهام. و اگر برای خودش خریده است شما با او شریک هستید گرچه در وقت خرید هم گواه بگیرد که این تراکتور و برای خود خریده است و اگر برای برادر خود با پول مشترک خریده بود سهمیه پول خود را از او بگیرید.
وفی الرد:
«وأما لو ادعى الشِّراء لنفسه لا للشركة. ففي «الخانية»: اشترى متاعاً فقال الآخر هو من شركتنا وقال المُشْتري هو لي خاصة اشتريته بمالي لفنسي قبل الشركة فالقول له بيمينه باللّه ماهو من شركتنا، لأنَّه حرّ يعمل لنفسه فيما اشترى اهـ. والظَّاهر أن قوله قبل الشركة احتراز عن الشراء حال الشركة، ففيه تفصيل ذكره في «البحر عن الـمحيط»، وهو أنه لو من جنس تجارتهما فهو للشَّركة، وإن أشهد عند الشِّراء أنه لنفسه لأنه في النصف بمنزلة الوكيل بشراء شيء معين، وإن لم يكن من تجارتهما فهو له خاصة اهـ.
قُلْتُ: ويخالفه ما في «فتاوى الهداية»: إن أشهد عند الشراء أنه لنفسه فهو له، وإلاَّ فإنَّ نقدَ الثمن من مال الشركة فهو للشركة اهـ. لكن اعترض بأنه لم يستند لنقل فلا يعارض ما في «الـمحيط». وقد يجاب بحمله على ما إذا لم يكن من جنس تجارتهما. تأمل» [رد المحتار: ۳/۳۷۵ط کویته].
ج: شما که اظهار میدارید سوغاتی که برای شما خریده است از مال مشترک بوده و برای خود حتماً مساوی آنها را خریده است، بنابراین اگر او منکر است که از مال مشترک گرفته است بنابر قاعده «البينة على المدعي واليمين على من انكر» میتوانید او را قسم دهید و چیزی که شما برای خود خریدهاید و برای او نیز مساوی آنها را خریدهاید، بنابراین شما حق استرداد قیمت اشیای خریده شده که بطور سوغات آوردهاید، را ندارید.
و اگر برای خود چیزی از مال مشترک خریدهاید و برای او نخریدهاید نصف قیمت آن را به او تحویل دهید و چیزی که محمدکریم برای شما خریده است نصف پول آن را به او بپردازید و هرچه که او برای خود خریده، نصف قیمت آن را باید به شما بپردازد.
د: حق امتیاز، از حقوق غیر مالی است و با شما در این حق شریک نیست.
والله أعلم بالصواب
خدا نظر -عفا الله عنه-
دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۱۱/۴/۱۴۱۵هـ.ق
بعد از فروختن مال مشترک و گذشتن چند سال یکی از شرکاء ادعای سهم دارد
چه میفرمایند علمای دین در مسئله ذیل:
شخصی مدعی است که مدت ٣٢ سال قبل زید وفات کرد و بنده مقداری زمین از مادر مرحوم خریدهام و وارثین زید با توجه به اینکه از داشتن سهمیه در آن اطلاع کامل داشتهاند در تحویل و تعیین زمین همراه بودهاند و این فروش برای تجهیز میت بوده است. پس از گذشت ٣٢ سال یکی از همان وارثان همراه، مدعی سهم خود میباشد.
خواهشمند است بفرمائید که دعوای نامبرده مقبول است یا خیر؟ لازم بیادآوری است که وارثان همه بالغ بودهاند و مشتری در زمین تصرف نیز کرده است.
الجواب باسم ملهم الصواب
در مسئله مذکور اگر این وارث مدعی بوقت بیع حضور داشته و از سهم خود باخبر بوده است، اکنون بعد از گذشت ۳۲ سال ادعای سهم میکند این دعوایش مورد قبول نیست.
وفی شرح المجله للاتاسی:
«باع عقاراً أو حيواناً أو ثوباً و ابنه أو امرأته أو غيرها من أقار به حاضر يعلم به ثم ادعي الابن مثلاً انه ملكه لاتسمع دعواه» [شرح الـمجلة للاتاسی: ۵/۱۵۸].
والله أعلم بالصواب
خدا نظر-عفا الله عنه-
دار الافتاء حوزه علیه دار العلوم زاهدان ۴/۳/۱۴۱۲هـ.ق
عزل شریک بدون اطلاع او/آنچه از قرض مشترک گرفته میشود مشترک است
چه میفرمایند علمای دین در مسائل ذیل:
۱- دو نفر در مالی تا شش ماه شریک بودند و بعد از گذشت مدتی یکی میگوید: من تو را از شراکت بیرون کردهام، شریکش میگوید: مرا خبر نکردهای لذا من با تو در نفع و نقصان شریک هستم.
۲- و نفر که با هم شریک بودند مال خود را به شخصی فروختهاند و بعداً یکی از این دو شریک پولهای خود را از مشتری گرفته و به شریک خود میگوید: تو هم برو و پولهای خود را از مشتری بگیر.
شریک دوم پیش مشتری میرود و مشتری به او پول نمیدهد او برمیگردد و به شریکش میگوید: مشتری به من پول نداد و آنچه که تو گرفتهای من با تو در آن شریک هستم، اما شریک میگوید: من به توگفتم برو پولهای خود را بگیر و تو قبولکردی و الان با من سهمی نداری.
حال بفرمایید آیا شریک دوم در این پولها سهمی دارد یا خیر؟
الجواب باسم ملهم الصواب
در مسئله اول قول او اعتبار ندارد و هردو همواره شریک هستند تا وقتی که هردو با هم بنشینند و شرکت را فسخ کنند.
و یک شریک نمیتواند بدون اطلاع شریک خویش، عقد شرکت را فسخ کند ورنه به شریک ضرر لاحق میشود.
فی المجلة الأحکام العدلیة:
«تنفسخ الشركة بفسخ أحد الشريكين لكن علم الآخر بفسخه شرط فلا تنفسخ الشركة ما لم يكن فسخ أحدهما معلوماً للآخر» [الـمجلة مادة: ۱۳۵۳].
وفی شرحها للاتاسی:
«لأنه عزل قصدي وهو نوع حجر فيشترط علمه د فعاً للضرر عنه فتح».
و در مسئله دوم پولی را که شریک اول از وام مشترک گرفته است در آن با هم شریک هستند و شریک اول نمیتواند به رفیق خود بگوید برو و سهمیه خود را بگیر و آنچه نزد مشتری باقی مانده است در آن نیز با هم شریک هستند.
وفی الهندیه:
«كل دين وجب للاثنين على وا حد بسبب واحد حقيقةً وحكماً كان الدين مشتركاً بينهما فإذا قبض شيئاً منه كان للآخر أن يشاركه في الـمقبوض كذا في الـمحيط» [الهندیة: ۲/۳۳۶].
والله أعلم بالصواب
خدانظر -عفا الله عنه
دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۶/۳/۱۴۱۳هـ.ق
اگر پدر و پسر با هم کار کنند
سوال: بنده با دو پسرم مدت ٣٠ سال یا بیشتر از آن زندگی نمودم و آنچه بدست میآوردم بر این زندگی خرج میکردم حتی آنها را ازدواج دادم، امروز میخواهند از من جدا شوند به من میگویند تو حقی نداری آنچه بدست آمده مال ماست و میخواهند من را بدون دادن حقم جدا کنند.
حال سؤال این است که آیا من در این زندگی حقی دارم یا خیر؟
الجواب باسم ملهم الصواب
در صوت مسئوله اگر پدر و پسر یک شغلی دارند و در آمد هردو تا از یک طریق بدست میآید و پسر نیز با وی زندگی میکند پس در این صورت همه مال به پدر تعلق میگیرد و پسر معین و کمکی بحساب میآید.
وفی شرح المجلة للآتاسی:
«إذا عمل شخص في صنعة هو ابنه الذي في عياله فجميع الكسب لذالك الشخص وولده يعد معيناً له» [شرح الـمجلة للآتاسی ماده: ۱۳۹۸].
و اگر هریکی از پدر و پسر جداگانه شغل دارند در این صورت همه مال در بین پسر و پدر برابر تقسیم میشود.
وفی شرح المجلة للآتاسی:
«لو اجتمع اخوة يعملون في تركة أبيهم ونما الـمال فهو بينهم سوية ولو اختلفوا في العمل والرأي اهـ والظاهر ان الابن مع أبيه إذا كان يكتسب كل واحد منهما على حدة كذالك» [شرح المجلة ماده: ۱۳۹۸].
والله أعلم بالصواب
خدا نظر -عفا الله عنه-
دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان
قنات مشترک را بعد از منهدم شدن یکی از شرکاء آباد کرد
چه میفرمایند علمای دین در مسئله ذیل:
دو نفر در قناتی شریک شدند و یکی حصه خویش را پول داده و دیگری شخصاً خودش کار میکند تا اینکه آب آمده و وارد مزرعه شده بعداً قنات کلاً تخریب شده و میخشکد باز شریکی که سهمیه خود را کار کرده بود موتوری بر زمینها نصب میکند و این زمینهای موات را آباد میکند و شریک دوم به او میگوید اشکالی ندارد من در موتور نیز شریک هستم و سهمیه پول خود را پرداخت میکنم و طرف نیز قبول میکند و راضی میشود و قبل از پرداخت پول وفات میکند.
الان قریب هشت سال میگذرد و وارثین پولی پرداخت نکردهاند و اینک مدعی هستند که نصف زمینها را گرفته و پول آن را پرداخت میکنند و در ضمن نصف کلیه زمینها هنوز بحالت اول خرابه هستند و نیز درخت خرما و پرتقال در آن زمین کاشته که الآن قابل استفاده هستند و در طول سال مناسب هر فصل از قبیل سبزیجات وغیره کشت میکنند، لازم بیادآوری است که در طول هشت سال هردو شریک از ثمرات زمینها استفاده کردهاند بدون اینکه میوهها و خرماها را تقسیم کنند ولی با هم در تقسیم توافق داشتهاند.
الجواب باسم ملهم الصواب
در صورت مسئول عنها چونکه صاحب موتور به شریک شدن شریک خود راضی شده، لهذا در نصف موتور با او شریک میشود و بر وارثین لازم است که نصف پول را به او پرداخت کنند.
وفی الدر:
«ومن اشتري عبداً مثلاً فقال له آخر أشركني فيه فقال فعلت ان قبل القبض لم يصح وان بعده صح ولزمه نصف الثمن».
وفی الرد:
«قوله: «ولز مه نصف الثمن» بناء عن ان مطلق الشركة يقتضي التسوية» [رد المحتار: ۳/۳۸۵].
و درختها نیز در بین هردو شریک به اندازه ملک یکدیگر مشترکاند و خرجی که برای آن زمین و درختها کرده است سهمیه شریک بر ورثهاش لازم و واجب است پس اگر او میداند که مقدار خرجش چقدر بوده است از وارثین میت پول حصه اورا بگیرد و اگر ورثه او را تصدیق نمیکنند به او قسم بدهند.
اگر مقدار خرج شده مشخص و معین نیست درمیان خود صلح کنند و رضایت یکدیگر را جلب نمایند و بقیه زمین مخروبه درمیان هردو به نسبت ملک مشترک هست.
والله أعلم بالصواب
خدانظر -عفا الله عنه-
دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۲۳/۸/۱۴۱۳هـ.ق
خرج و جریمه شریکی که بخاطر مال شرکت دستگیر میشود
چه میفرمایند علمای دین در مسئله ذیل:
دو نفر در مقداری کالا که از نظر دولت قاچاق است شریک میباشند و اتفاقاً کالاها از دست یکی از شریکها گرفته میشود و مصادره میگردد و شخصی که کالا از دست او گرفته شدهاند به جریمه نقدی و مدتی حبس محکوم میگردد.
آیا این شخص بعد از پرداخت مبلغ جریمه بمقدار سهم شریک میتواند از شرک خود بگیرد یا خیر؟
آیا میتواند در برابر زندانی کردن مطالبه حقی از شرک بکند یا خیر؟
الجواب باسم ملهم الصواب
جریمه و ضرری که از طرف دولت بر این شریک وارد شده است به هردو تعلق میگیرد و بین آن دو به نسبت سرمایه تقسیم میشود، علاوه از اینکه عرف تجار هم همین است.
و فی المجلة: «الضرر والخسار التي تحصل بلا تعدٌ ولاتقصير تقسم في كل حال بنسبة مقدار رؤس الأموال، وإذا شرط خلاف ذلك فلا يعتبر» [درر الحکام: ۱۳۶۹].
وفی شرحها:
«في الحديث الشريف: «الربح على ما شرطا والوضيعه على قدر الـمالين (مجمع الانهر) من غير فصل بين التساوي والتفاضل، الدر الـمنتقي» [درر الحکام: ۴/۳۸۹ط دارالجیل].
وفی الفقه الاسلامی:
«وأما الخسارة فهي على قدر ضبان كل من الشركاء اتفاقاً» [الفقه الاسلامی: ۴/۸۰۲].
در مورد نفقه و خرج زندانی شریک، باید گفت: اگر شریک آزاد در زمان زندانیبودن شریکش برای خود و شریکش تجارت مینماید خرج و نفقه زمان زندانی طرف بر او لازم نیست.
اگر فقط تنها برای خود تجارت میکند در آنصورت فقط به اندازه سهم خود شریک هزینه زمان زندانی بر شریک لازم است چون طبق کسب معلومات از خود تجار متدین و مشهور واضح گشته است که عرفشان نیز چنین است «لأن المعروف کالـمشروط».
والله أعلم بالصواب
خدا نظر -عفا الله عنه-
دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان
کسب و کار مشترک بین پدر و پسر
سؤال: پسری با پدرش در یک منزل سکونت دارد و خرج و مخارج آنها یکی است پدر به فرزندش مبلغ ۰۰۰/۰۰۰/۱ ریال تحویل میدهد که با آنها تجارت کند و خرج و مخارج پدر و خود را در بیارود.
فرزند مذکور کسب و کار میکند و هردو بطور مشترک از آن استفاده میکنند؟ بقضای الهی فرزند فوت میکند و در ضمن متاهل است.
حال سؤال این است که اموال مذکور (جمع شده) تنها به پدر تعلق میگیرند یا پسر در آنها حقی دارد؟
الجواب باسم ملهم الصواب
چونکه فرزند در خانه پدر خود زندگی کرده و خرج و مخارج آنها یکی بوده است لذا تمام اموال جمع شده از آن پدر است و فرزند معین و مددکار بحساب میآید، چنانکه پدر برای تشویق فرزند خود میگوید این درختها را بکاریم یا فلان کار را انجام دهیم که در آینده به درد ما میخورد در این جا همه درختان مال پدر میباشند و فرزند مددگار و معین است نه شریک.
وفی الفتاوی المهدیة:
«سئل في رجل بملك مالا وله ابن بالغ معه في معيشة واحدة وليس للابن مال خاص به وهو يعمل في مال والده من غير أن يشترط له الأب جزء أمنه. ولم يشترط له أجرة فحصل التشاجر بين الأب والابن فادعي انه يستحق حصته في مال أبيه فهل لا بجاب لذالك وليس له عند أبيه شي ء؟ أجاب: إذا كان الابن في عائلة أبيه ومعيناً له ولا مال له سابق وصنعتهما متحدة يكون جميع ما تحصل بكسبه لابيه» [الفتاوی المهدیة: فی الفقه الحنفی لدار الافتاء مصر العربیة: ۲/۳۰۴].
والله أعلم بالصواب
خدا نظر -عفا الله عنه-
دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۲۱/۱۱/۱۴۱۶هـ.ق
شرکت در نفع و ضرر
چه میفرمایند علمای دین در مسئله ذیل:
زید مغازهای دارد که آن را به مبلغ ١٠ هزار تومان در هر ماه به عمرو کرایه دادهاست ولی در اصل کرایهاش برجی ۰۰۰/۴۰ تومان است اما میگوید من کرایه کمتر میخواهم در منافع تجارت شما و در ضرر و زیان شریک هستم، آیا شرعاً این شرکت درست است یا خیر؟
الجواب باسم ملهم الصواب
معامله مذکور شرکت فاسده است و باید صاحب مغازه اجرت و کرایه معروف مغازهاش (اجرت مثل) را از عمرو بگیرد و در نفع و ضرر تجارت عمرو نمیتواند شریک شود.
وفی المجلة:
«فلو اشترك اثنان على ان يبيع أحدهما امتعته في دكان الاخر وان يكون الربح مشتركاً بينهما فتكون الشركة فاسدة ويكون ربح الامتعة لصاحبها ويأخذ صاحب الدكان أجر مثل دكانه ايضاً أي من صاحب الامتعة» [کذا فی دررالحکام شرح مجلة الأحکام: ۳/۳۵۹].
والله أعلم بالصواب
خدا نظر -عفا الله عنه-
دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان
شرکت صنائع و اعمال بدون عمل صاحب ابزار
چه میفرمایند علمای دین در مسئله ذیل:
در بازار چنین رواج دارد که صاحب ماشین همچون چرخ خیاطی و... وسیله خود را به فرد دیگری میدهد که شما کار کنید و هرچه عاید شد بین من و تو بالمناصفه تقسیم شود. حال که چنین عرف و شایع شده آیا اینگونه شرکت درست است یا خیر؟ و در صورت عدم جواز میتوان برای آن راه حلی ارائه داد یا نه؟
الجواب باسم ملهم الصواب
نزد فقهاء متقدمین احناف صورت مسئول عنها شرکت فاسده بوده و هرچه حاصل شود از آن راننده و یا خیاط میباشد و به صاحب ماشین یا چرخ خیاطی تنها کرایه مثل آن میرسد، چون معقود علیه در این شرکت عمل است و شریک عمل را به همراه عامل تقبل ننموده است.
وفی دررالحکام شرح مجلة الأحکام:
«أما إذا عقدا شركة الصنائع على ان تكون الالات والادوات من أحدهما والعمل من الآخر فتكو ن فاسدة والربح للعامل وللآخر أجر مثل آلاته وادراته لأن الـمعقود عليه في شركة الأعمال هو العمل، أما في هذه الـمسئلة فالعمل من أحدهما والعين من الآخر» [دررالحکام: ۳/۴۱۸ دارلجیل واللفظ له. شرح المجلة لسلیم رستم باز: ص ۷۴۰ رد المحتار: ۳/۳۸۴. البحر الرائق: ۵/۱۸۴].
وفی البزازیة: «ولو من أحدهما اداة القصارة والعمل من آخر فسدت والربح للعامل وعليه مثل أجر مثل الأداة» [البزازیة بهامش الهندیة: ۶/۲۲۸].
اما بنابه عرف مردم و شیوع و گریباگیر شدن کسبه به آن که بازداشتنشان متعذر و مشکل آفرین میباشد و بخصوص جهالت فاحش در آن موجود نیست، جواز دارد.
وفی الفقه الاسلامی:
«تقوم شركات متعددة في وقتنا الحاضر بين الناس لرعي الماشية أو لتربية الابقار والاغنام فيقدم المال من شريك والعمل من الشريك الآخر، وقد يشترك الشريكان في دفع ثمن البهائم، ثم ينفرد أحدهما في العمل أما بالرعي أو بتقديم الطعام والشراب والحراسة والتنظيف وذلك كله جائز شرعاً بشرط انتفاء الجهالة الفاحشة البفضية للنزع والخصام ولا تضر الجهالة اليسيرة التي لا تفضي إلى التتازع ويتسامح الناس فيها عادة» [الفقه الاسلامی: ۴/۸۸۴].
وقال العلامة ابن عابدین فی مجموعة رسائله:
«ولقد صدق الامام الفضلي في قوله: ولهم في ذالك عادة ظاهرة وفي نزع الناس عن عاداتهم حرج» [رسالة نشر العرف فی احکام العرف: ۲/۱۴۰].
وفی الفقه الاسلامی:
«والخلاصة: ان دين الله يسر لا عسر والأعراف اصحيحة التي لا تصادم الشريعة معتبرة والاجتهاد في ذالك متعين والتجديد والتطور أمران ضروريان» [الفقه الاسلامی: ۴/۸۸۵].
اگر صورت اصلاح به آن بدهیم اینطور اصلاح میشود که شریک و صاحب وسیله تعهد به همکاری و عمل نماید و گاهی با او همکاری نماید، یا بعد از تعهد و تقبل عمل، اصلاً همکاری نکند، باز هم درست میشود و در منافع مطابق قرارداد با هم سهیم میشوند.
وفی المجلة مادة ١٣٤٦:
«ضمان العمل نوع من العمل، فلذلك إذا تشارك اثنان شركة صنائع بأن وضع أحد في دكانه آخر من ارباب الصنائع على ان ما يتقبٌله ويتعهده، هو من الاعمال يعمله ذلك الآخر وان ما يحصل من الكسب أي الأجرة يقسم بينهما مناصفة جاز، وانما استحقاق صاحب الدكان الحصة هو بضمانه العمل وتعهده اياه كما انه ينال في ضمن ذلك أيضاً منفعة دكانه».
وفی شرحها:
«واقتدار صاحب الدكان على عمل الاشياء التي يتقبٌلها أو عدم اقتداره سيٌان، أي ان له ان يتقبل الأعمال سواء كان قادراً على عملهما أو غير قادر (رد المحتار بزيادة)».
المادة: ١٣٩٦:
«إذا عقد اثنان شركة صنائع على أن تكون الدكان من أحدهما والعمل من الآخر صح».
وقال شارح مجلة الأحکام العدلیة فی شرح المادة:
«يجب لصحة هذه الشركة أن يتقبل صاحب الدكان العمل وان يتعهد به...والحاصل ان الشركة غير صحيحة على الوجه الـمبيٌن في ظاهر هذه الـمادة وباصلاحها الواقع شرحاً (الـمذكور في السطر الأول) تصح الشركة ولكنها تكون عين الـمادة: ۱۳۴۶ ومستدركه» [دررالحکام شرح الـمجلة الأحکام: ۳/۴۱۹].
ناگفته نماند که در صورت تقبل عمل گاهگاهی عملکند. تا دروغگو و وعده خلاف قرار نگیرد.
والله أعلم بالصواب
خدانظر -عفا الله عنه-
دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱/۷/۱۳۷۵هـ.ق
شرکت صاحب دکان در صورتی که جنس ندارد
چه میفرمایند علمای دین در مسئله ذیل:
بنده یک مغازه دارم که شخصی آن را بصورتکرایه مبلغ ١١٠ هزار تومان خواسته ولی من به آن شخص ندادم و به شخص دیگری به صورت کرایه به مبلغ ٦٠ هزار تومان دادم به این شرط که با یک سوم درآمد شریک باشم در صورتی که من سرمایهگذاری نکردهام.
توضیح: مبلغ کرایه از وسط برداشته میشود، آیا این صورت درست است یا خیر؟
الجواب باسم ملهم الصواب
صورت مذکور شرعاً جایز نیست. در مجله ماده ۱۳۴۴ نوشته شده است:
«لو اشتري اثنان عيان يبيع أحدهما امتعة في دكان الآخر وان يكون الربح مشتركاً بينهما فتكون الشركة فاسدة ويكو ن ربح الامتعة لصاحبا ويأخذ صاحب الدكان أجر مثل دكانه أيضاً».
یعنی این شرکت که شما ذکر کردهاید فاسد است و منافع کالا برای صاحب کالا میماند و صاحب مغازه اجر مثل دکان خود را باید بگیرد.
البته راه حل برای جواز شرکت شما این است که شما مثلاً ۳/۱کالاها را خرید کرده باز دو سوم ۳/۲ آنها را با یک سوم کالای صاحب کالا عوض کنید پس گویا یک سوم همه کالا از شما هستند و دو سوم از صاحب کالا، پس نفع و ضرر نیز به همین منوال حساب میشود یعنی یک سوم از شما و دو سوم از شریک شما.
در ماده ۱۳۴۲ مجله عدلیه چنین آمده است:
«لا يصح عقد الشركة على الأموال اللتي ليست معدودة من النقود كالعروض والعقار أي لايجوز أن تكون هذه رأس مال للشركة ولكن إذا أراد اثنان اتخاذ أموالهما اللتي لم تكن من قبيل النقود رأس مال للشركة فبعد ان يحصل اشتراكهما ببيع كل واحد منهما نصف ماله للآخر فلهما عقد الشركة على مالهما الـمشترك هذا» [دررالحکام: ۳/۳۵۵].
والله أعلم بالصواب
خدانظر -عفا الله عنه-
دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان
عقد شرکت را به زمان آینده معلق میکند
چه میفرمایند علمای دین در مسئله ذیل:
زید میخواهد با آقای بکر در طرح ایجاد تاسیسات کپسول پرکنی در مرکز پخش میرجاوه شریک شود، آقای بکر به زید میگوید شما را به شرطی شریک میکنم که نصف سهمیهها را تا فلان تاریخ پرداخت نمایید و آقای زید قبول میکند ولی تا تاریخ مقرر قسمتی از سهمیه را پرداخت مینماید ولی قسمت دیگری باقی میماند.
لطفاً بفرمایید شرکت مذکور شرعاً درست است یا نه؟
الجواب باسم ملهم الصواب
در مسئله بالا عقد مشارکت را آقای بکر به زمان آینده معلق کرده است و در شرکت تعلیق درست نیست لذا شرکت مذکور شرعاً معتبر نبوده و باید زید تمام مبلغی را که از بکر دریافت داشته به وی برگرداند.
وفی الدر المختار:
«وما لا تصح اضافته إلى الـمستقبل عشرة البيع واجازته وفسخه والقسمة والشركة الخ.....» [الدر المختار: ۴/۲۶۰].
وفی شرح الـمجلة لعلی حیدر تحت مادة ۸۲:
«والعقود اللتي لا تصح اضافتها للزمن الـمستقبل هي: البيع واجازة البيع وفسخ البيع وفسخ البيع والقسمة والشركة الخ.....» [دررالحکام شرح مجلة الأحکام: ۱/۸۴].
والله أعلم بالصواب
خدا نظر -عفا الله عنه-
دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۱۰/۱/۱۴۱۹هـ.ق
فرزند و پدر با هم کار میکنند تمام اموال مال پدر میباشد
چه میفرمایند علمای دین در مسئله ذیل:
زید فوت میکند و از او سه فرزند بنامهای احمد، سعید و محمود باقی میمانند احمد که فرزند بزرگ خانواده است مبلغی پول از ترکه به فرزندش میدهد و او را برای کار میفرستد و فرزندش کسب و کار میکند و دو مرتبه احمدبه او پول میدهد و گاهگاهی نیز همراه فرزندش همکاری کرده است و بعضی از فرزندان احمد نیز با برادرشان همکاری کردهاند اما دو فرزند احمد که کوچک هستند از همکاری معذور بودهاند.
حال آیا در مال کسب شده، احمد حقی دارد؟ و نیز فرزندان کوچکش که با برادرشان همکاری نکردهاند شریک میباشند یا خیر؟
لازم بذکر است که هم اکنون احمد با فرزند بزرگتر خود و سایر فرزندانش با هم زندگی میکنند و خرج و مخارج آنها مشترک است.
الجواب باسم ملهم الصواب
در این صورت چونکه فرزند احمد خودش مال نداشته و نیز با پدرش یکجا زندگی کرده تمام اموالی را که کسب نموده مال پدرش میباشند گویا با پدرش همکاری کرده است.
«وأجاب عن سؤال آخر بقوله: حيث كان من مجلة عياله والـمعينين له في أموره واحواله فجميع ما حصله بكده وتعبه هو ملك خاص لأبيه لا شي ء له فيه حيث لم يكن له مال لأنه في ذلك لأبيه معين حتى لو غرس شجرة في هذه الحالة فهي لأبيه» [شرح مجلة الأحکام للأتاسی: ۴/۳۲۰].
وفی دررالحکام: «ويوجد ثلاثة شروط لأجل اعتبار ا لولد معيناً لأبيه ۱- اتحاد الصنعة ٢- فقدان الأموال سابقاً، إذا كان للاب أموال سابقة كسبها ولم يكن معلوم للابن أموال بأن ورث من مورثه اموالاً معلومة فيعد الابن في عيال الأب ٣- ان يكون الابن في عيا ل أبيه» [دررالحکام شرح مجلة لعلی حیدر: ۳/۴۲۱].
والله أعلم بالصواب
خدا نظر -عفا الله عنه-
دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۲۲/۱/۱۴۱۸هـ.ق
روش تقسیم فائده بین دو شریک که در سرمایه با هم برابر نیستند
چه میفرمایند علمای دین در مسئله ذیل:
فردی مغازهای دارد بصورت اجاره به کسی دیگر میدهد، ولی میگوید: مرا با تجارت خود شریک گردان و اجاره دکان را هم از او دریافت میدارد و فقط مبلغ ۰۰۰/۲۰۰ تومان به او میدهد درحالی که سرمایه طرف ۰۰۰/۲۰۰۰ تومان است و با او در عمل تجارت شریک و سهیم نیست.
حالا میگوید: ربح حاصله را باید هم بصورت مساوی بین خود تقسیم کنیم. آیا ربح حاصله از این سرمایه بطور مشترک است؟
الجواب باسم ملهم الصواب
سرمایه دو شریک در این عقد شرکت با هم برابر نیست و صاحب سهمیه قلیل (۰۰۰/۲۰۰) شرطکرده که در ربح و فایده با هم مساوی و برابر باشیم و باز هم درکار تجارت با شریکش شرط کرده که سهیم نباشد این شرطش درست نمیباشد و هرچه سود و فایده بدست آمد بین آن دو به تناسب و مقدار سرمایهشان تقسیم شود.
وفی المجلة العدلیة المادة: ١٣٧٢:
«إذا شرط تقسيم الربح على لتساوي بين الشريكين وكان رأس مالهما متفاضلاً بان كان رأس مال أحدهما مأة الف قرش ورأس مال الآخر مائة وخمسين الفاً صار كأنه شرط لذي الحصة القليلة من رأس المال زيادة من الربح بالنسبة إلى رأس ماله والحكم في ذلك كالحكم فيما لوشرطت زيادة الربح لأحد الشريكين عند تساويهما رأس المال فإذا شرط على الاثنين أو عمل الشريك الذي شرطت له زيادة الربح وهو من قلٌ رأس ماله صحت الشركة واعتبر الشرط وان شرط عمل ذي الحصة القليلة من اربح وهو الشريك الذي كثر رأس ماله فهو غير جائز ويقسم الربح بينهما على نسبة رأس مالهما» [شرح الـمجلة لسلیم رستم باز: ۱/۷۲۹].
و اگر مشروط نبوده که صاحب سهمیه فایده اندک فقط عمل کند بلکه تبرعاً مبادرت به این کار کرد درست است، در آنصورت ربح و فایده طبق قرار داد آندو بصورت مساوی تقسیم میشود.
وفی دررالحکام: «أما إذا لم يشرط العمل حين العقد على الشريك صاحب الحصة القليلة من الربح وعمل الشريك الـمذكور للشركة تبرعاً فتبقي الشركة صحيحة ويقسم الربح على الوجه الـمشروط» [دررالحکام ماده: ۱۳۴۹ ۳/۳۹۴].
والله أعلم بالصواب
خدانظر -عفا الله عنه-
دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۴/۱۱/۱۴۱۷هـ.ق
شرایط شریکبودن پدر با سرمایه فرزند/ حکم مال پدر بعد از مرگ
چه میفرمایند علمای دین در مسائل ذیل:
بنده پدر و چند برادر دارم که هریکی به کار خود مشغول است، بنده در سال ٦٥ که از خدمت سربازی برگشتهام کسب و کار کرده و مخارج زن و بچههایم را تأمین مینمودم و گاهگاه به پدرم نیز کمک میکردم.
حالا از سازمان زمین شهری بنابر پولی که چند سال قبل به حساب این سازمان واریز کرده بودم، به من قطعه زمینی رسیده است اما پدر و برادرانم ادعای شراکت میکنند و پدرم میگوید: اگر برادرانت را در این زمین شریک نکنی من تو را از تمام اموالی که دارم محروم میکنم.
حال بفرمائید:
۱- آیا برادرانم با بنده در این زمین شریک هستند یا خیر؟
۲- آیا پدرم میتواند مرا از ارث محروم کند یا خیر؟
الجواب باسم ملهم الصواب
۱- در صورت صحت آنچه در استفتاء نوشته شده زمینی که از سرمایه شخصی به شما رسیده است و شما نیز از پدر و برادرانتان در کار و کاسبی جدا بودهاید و هریکی دنبال کارش بوده و مخارجش را تأمین میکرده و نیز طبق گفته شما، خودتان گاهگاه به پدرتان کمک میکردهاید لذا زمین مذکور تنها به شما تعلق میگیرد وکسی دیگر در آن حق ادعای شراکت را ندارد.
قال العلامة علی حیدر شارح المجلة العدلیة تحت مادۀ ۱۳۹۸:
«ويوجد ثلاثة شروط لاجل اعتبار الولد معيناً لأبيه: ۱- اتحاد الصنعة ٢- فقدان الأموال سابقاً ٣- ان يكون الابن في عيال أبيه» [دررالحکام شرح مجلة الأحکام: ۳/۴۲۱].
۲- و پدرتان تا دم حیات میتواند شما را از اموالی که در اختیار دارد جلوگیری کند اما پس از وفات ایشان تمام اموال متروکه از ملک او خارج شده و بین همه ورثه مطابق دستور شریعت تقسیم میگردد و شما نیز جزء ورثه هستید.
والدلیل على جواب الثانی:
اخرج الامام محمد فی مؤطا: «أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ قَالَ مَا بَالُ رِجَالٍ يَنْحَلُونَ أَبْنَاءَهُمْ نُحْلاً ثُمَّ يُمْسِكُونَهَا فَإِنْ مَاتَ ابْنُ أَحَدِهِمْ قَالَ مَالِى بِيَدِى لَمْ أُعْطِهِ أَحَدًا. وَإِنْ مَاتَ (أي قرب الـموت) هُوَ (أي اب الواهب) قَالَ هُوَ لاِبْنِى قَدْ كُنْتُ أَعْطَيْتُهُ إِيَّاهُ».
وفی حاشیة المؤطاء للعلامة اللکهنوی/:
«قوله: من نحل أي أعطى نحلة بالكسر أي عطية ومنحولا لم يحزها -بضم الحاء المهملة بعدها زاء معجمة- من الحوز أي لم يجمعها ولم يقبضها الذي نحلها بصيغة الـمجهول أي الذي أعطيها وهو الـموهوب له حتى تكون أي النحلة إن مات لورثته أي الواهب فهي -أي تلك النحلة- باطل لا تفيد ملكا بل هو مشترك بين الورثة» [مؤطاء امام محمد: ص۳۰].
«عن عائشةل أنها قالت: إن أبا بكر كان نحلها جذاذ عشرين وسقا من ماله بالعالية فلما حضرته الوفاة قال: والله يا بنية ما من الناس أحب إلي غنى بعدي منك ولا أعز علي فقرا منك وإني كنت نحلتك من مالي جذاذ عشرين وسقا فلو كنت جذذتيه واحتزتيه كان لك فإنما هو اليوم مال وارث وإنما هو أخوك وأختاك فاقسموه على كتاب اللهﻷ قالت: يا أبت والله لو كان كذا وكذا لتركته إنما هي أسماء فمن الأخرى؟ قال: ذو بطن بنت خارجة أراها جارية فولدت جارية.
قال محمد: وبهذا كله نأخذ. ينبغي للرجل أن يسوي بين ولده في النحلة ولا يفضل بعضهم على بعض فمن نحل نحلة ولدا أو غيره فلم يقبضها الذي نحلها حتى مات الناحل والـمنحول فهي مردودة على الناحل وعلى ورثته ولا تجوز للمنحول حتى يقبضها إلا الولد الصغير فإن قبض والده له قبض فإذا أعلنها وأشهد بها فهي جائزة لولده ولا سبيل للوالد إلى الرجعة فيها ولا إلى اغتصابها بعد أن أشهد عليها. وهو قول أبي حنيفة والعامة من فقهائنا» [موطا امام محمد/ص ۳۵۰ کذا فی الموطأ للامام مالک، أو جز المسالک شرح مؤطا مالک کتاب الأقضیة باب لا جوز من النحلة: ۱۲/۲۵۹].
والله أعلم بالصواب
خدانظر -عفا الله عنه-
دارالافتاء حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان ۱۹/۷/۱۴۱۸هـ.ق
کسب پدر و پسر یکجا و کسب پسر به تنهایی بعد از ناتوانی پدر
چه میفرمایند علمای دین در مسئله ذیل:
بنده در خانه پدر زندگی کردهام و تا زمانی که پدرم توانایی کار را داشتند با هم کار نموده و در منزل پدر میآوردیم و مدت چهار سال پدر از کار کردن مانده بود و دیگر توانای کار را نداشته است بعد از این چهار سال وفات کرد و من مرتب کارگری میکردم، حال همسر پدر من در مالی که بدست آوردهام حقی دارد یا نه؟ و ما یک پسر و چهار دختر از پدر بجای ماندهایم.
الجواب باسم ملهم الصواب
مبالغی که شما و پدرتان تا زمانی که توانایی کار را داشته است جمعکردهاید بین شما و پدرتان بصورت مساوی تقسیم شود نصف آن مال شماست و نصف دگر مال پدرتان، و از سهمیه پدرتان مقداری که در زمان ناتوانیش ظرف چهار سال مصرف کردهاید، کم شود و بقیه به ارث گذاشته شود.
وفی دررالحکام:
«لو كان اثنان يسكنان في دار وكل منهما يكسب على حدة وجمعا كسبهما في محل واحد ولم يعلم مجموعه لـمن كما انه لم يعلم التساوي أو التفاوت فيه فيقسم سوٌية بينهما ولو كانا مختلفين في العمل والرأي» [دررالحکام: ۳/۴۲۱].
حال همان سهمیه پدرتان از آن مقدار مصرفی او کم شده، بین همه شما و همسر پدرتان ارث میماند که تقسیم آن اینطور است:
یک هشتم آن مال همسر پدرتان، و باقیمانده را طوری تقسیم کنید که به شما (یک پسر) سهمیه دو خواهر برسد و بقیه مال خواهرانت میباشند.
ولی اموالی که هرکدام از شما بعد از ناتوانی پدرتان کسب کردهاید مال شخصی شماست و کسی حقی در آن ندارد.
وفی دررالحکام:
«ان زيداً يسكن مع أبيه عمرو في بيت واحد ويعيش من طعام أبيه وقد كسب مالاً آخر فليس لاخوانه بعد وفاة أبيه ادخال ما كسبه زيد في كالشركة» [دررالحکام: ۳/۴۲۱].
و الله أعلم بالصواب
خدا نظر -عفا الله عنه-
دارالافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۲۹/۱۰/۱۴۱۹هـ.ق
احیاء قنات توسط چند نفر بصورت شراکت/ مالک اصلی سهمیه خود را فروخت شریک قبلی با مالک جدید شریک میشود
چه میفرمایند علمای دین در مسائل ذیل:
شخصی زمین و آب موجود در یک قنات را در اختیار دیگری میگذارد که زمین را از حالت موات و غیر آباد در آورده و آن را آباد و احیاء و اشجار و کشت نماید و طبق این قرار داد دو سوم آن از مالک و یکسوم متعلق به فرد خادم و به اصطلاح محلی (شریک) میباشد و بر این قرارداد مدت تقریبی ٤٠ یا ٤٥ سال یا بیشتر از آن میگذرد و حال بعد از گذشت سنوات فوق الذکر مالک اقدام بفروش سهم خود به فرد دیگری غیر از خادم بکند.
الف: آیا حفظ و نگهداری و آبیاری اشجار و درختان خرمای مالک جدید باز هم طبق قرار داد قبلی بعهده خادم و شریک است یا با مالک جدید قرارداد جدیدی لازم است.
ب: با توجه به اینکه مالک جدید سهم خود دو سوم و خادم و شریک سهم خود یعنی یکسوم از نخیلات را تصاحب میکنند، مقدار آبی که باید سهم شریک آبیاری شود چقدر است؟
از همین آب آبیاری شوند که از همان ابتدای کاشت تا بحال آبیاری شدهاند یا اینکه چون خادم سهم خود را جدا میکند باید آب از جای دیگر تهیه و حصه خود را آبیاری نماید؟
ج: آیا مالک اولی میتواند سهمیه آب درختهای خرمای شریک را بفروشد؟
د: پس از گذشت زمان درختهای خرمای سهمیه شریک که در زمین احیاء شده طبق قرارداد کاشته شدهاند از بین میروند و میمیرند، محل کاشت (زمین) درختهای خرمای تلف شده از کیست؟ مالک اول، شریک و خادم، مالک جدید و خریدار؟
لازم بذکر است که هدف از قرار داد تنها محصول و ثمره نبوده بلکه اصل و ریشه درختان و عائدات آنها نیز بوده است.
الجواب باسم ملهم الصواب
شراکت مذکور شرعاً بنابر عرف جایز میباشد زیرا حدیثی که در مورد قفیز طحان وارد شده در همان مسئله منصوص میباشد و بقیه مسائل را برآن قیاسکردهاند و هرگاه عرف عام در مقابل قیاس قرارگیرد، قیاس ترجیح مییابد، تفصیل آن در کتب «جدید فقهی مسائل» از مولانا خالد سیف الله رحمانی و «اصول افتاء» از مولانا مفتی محمد تقی حفظه الله میباشد.
لذا با توجه به مطالب فوق جواب سؤال این است که:
أ: قرار داد قبلاً بین همان دو نفر بوده است و حالا که یکی سهمیهاش را فروخته، شریک (خادم) اختیار دارد که با مشتری طبق قرار داد قبلی عمل نماید یا هرکدام مستقل باشند.
ب: هرکدام از شریک (خادم) و صاحب اصلی زمین به اندازه سهمیه خود از زمین و درختها در همان مقدار آب با هم شریک میباشند. مثلا از مجموعه آب یکسوم از یکی و دو سوم از دیگری میباشد.
وفی الدر:
«نهر بين قوم اختصوا في الشرب فهو بينهم على قدر أراضيهم، لأنه الـمقصود».
وفی الرد:
«قوله: «اختصموا في الشرب» أي ولا تعرف الكيفية في الزمان الـمتقادم، بزازية قوله: لأنه الـمقصود أي الـمقصود فيها الانتفاع بسقيها فيقدر بقدرها. هدايه» [رد المحتار ۵/۳۱۵. هدایه: ۷/۲۷۶].
ج: خیر، نمیتواند زیراکه شریک پس از احیاء آن مالک سهمیه خود قرار گرفته است.
د: وقتی درخت و آب از آن شریک است پس زمین که درختها در آن هستند از وی نیز میباشند و کسی دیگر بدون اجازه او حق تصرف در آنها را ندارد.
والله أعلم بالصواب
خدا نظر -عفا الله عنه-
دار الافتاء حوزه علمیه دار العلوم زاهدان ۲۹/۱۰/۱۴۱۹هـ.ق