دلایل نقلى:
خداوند درباره اولیاء و کرامات آنان در قرآن سخن گفته است، از جمله در آیات ۶۲ تا ۶۴ سوره یونس چنین مىفرماید: ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ٦٣ لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۚ لَا تَبۡدِيلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ٦٤﴾[یونس: ۶۲-۶۴]. «آگاه باشید! که دوستان خدا ترسى (از خوارى در دنیا و عذاب در آخرت) ندارند. (براى از دست رفتن مال و منال دنیا) غمگین نمىشوند، (اولیاى خدا) کسانى هستند که ایمان آوردهاند و تقوا را پیشه خود ساختهاند، براى آنان در دنیا (هنگام مرگ) و در آخرت (هنگامه رستاخیز) بشارت (به خوشبختى و نیکى) است، وعده خدا تخلف ناپذیر است، این است سعادت و پیروزى بزرگ».
در آیه ۲۵٧ سوره بقره، در این مورد مىفرماید:
﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ﴾[البقرة: ۲۵٧].
«خداوند ولى و عهدهدار (امور) کسانى است که ایمان آوردهاند. خداوند، آنان را از تاریکیهاى (گمراهى) بیرون مىآورد و به سوى نور (ایمان) مىبرد».
در آیه ۳۴ سوره انفال، مىفرماید:
﴿إِنۡ أَوۡلِيَآؤُهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُتَّقُونَ﴾[الأنفال: ۳۴].
«همانا اولیاى خدا تنها افراد پرهیزگار مىباشند».
در آیه ۱٩۶ سوره اعراف، مىفرماید:
﴿إِنَّ وَلِـِّۧيَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡكِتَٰبَۖ وَهُوَ يَتَوَلَّى ٱلصَّٰلِحِينَ ١٩٦﴾[الأعراف: ۱٩۶].
«همانا دوستان خدا کسانى هستند که کتاب (قرآن) بر آنان نازل شده است، خداوند ولایت نیکان را بعهده گرفته است».
در آیه ۲۴ سوره یوسف، مىفرماید:
﴿كَذَٰلِكَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَ﴾[یوسف: ۲۴].
«(خداوند مىفرماید:) ما چنین کردیم (و در حفظ یوسف در همه مراحل کوشیدیم) تا زشتى و فحشا را از او دور بسازیم، زیرا او از بندگان مخلص ما بود».
در آیه ۶۵ سوره اسراء، مىفرماید:
﴿إِنَّ عِبَادِي لَيۡسَ لَكَ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٞ﴾[الإسراء: ۶۵].
«همانا تو (شیطان) بر بندگان (مؤمن و مخلص) من، هیچگونه سلطهاى ندارى».
در آیه ۳٧ سوره آل عمران، مىفرماید:
﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيۡهَا زَكَرِيَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ يَٰمَرۡيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ﴾[آلعمران: ۳٧].
«هر وقت که زکریا، وارد عبادتگاه مریم مىشد، پیش او غذا (و میوه) مىدید، به مریم گفت: این (غذاها) از کجا براى تو مىآید؟ مریم گفت از جانب خدا».
در آیات ۱۳٩-۱۴۴ سوره الصافات، مىفرماید:
﴿وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٣٩ إِذۡ أَبَقَ إِلَى ٱلۡفُلۡكِ ٱلۡمَشۡحُونِ ١٤٠ فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنَ ٱلۡمُدۡحَضِينَ ١٤١ فَٱلۡتَقَمَهُ ٱلۡحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٞ ١٤٢ فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِينَ ١٤٣ لَلَبِثَ فِي بَطۡنِهِۦٓ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ ١٤٤﴾[الصافات: ۱۳٩-۱۴۴].
«یونس هم از زمره پیامبران بود. وقتى بسوى کشتى حامل کالا (پر از مسافر و بار) گریخت، قرعه کشى شد، قرعه بنام یونس در آمد (او را بدریا انداختند) ماهى (بزرگى) او را بلعید، اگر او قبلا از زمره پرستشگران نمىبود، در شکم ماهى تا روز قیامت مىماند».
در آیات ۲۴-۲۶ سوره مریم، مىفرماید:
﴿فَنَادَىٰهَا مِن تَحۡتِهَآ أَلَّا تَحۡزَنِي قَدۡ جَعَلَ رَبُّكِ تَحۡتَكِ سَرِيّٗا ٢٤ وَهُزِّيٓ إِلَيۡكِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَيۡكِ رُطَبٗا جَنِيّٗا ٢٥ فَكُلِي وَٱشۡرَبِي وَقَرِّي عَيۡنٗاۖ فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ ٱلۡبَشَرِ أَحَدٗا فَقُولِيٓ إِنِّي نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَٰنِ صَوۡمٗا فَلَنۡ أُكَلِّمَ ٱلۡيَوۡمَ إِنسِيّٗا ٢٦﴾[مریم: ۲۴-۲۶].
«(جبرئیل) از زیر درخت، مریم را صدا زد (و گفت:) غمگین مباش، پروردگارت پائین (از تو) چشمه آبى پدید آورده است (جارى ساخته است) تنه درخت خرما را بتکان تا براى تو خرماى تازه بیندازد. پس (از این خرماى تازه) بخور و (از آن آب گوارا) بنوش و (به این فرزند خود که معجزه خداوند است) چشم روشن دار. (شادباش)».
در آیات ۶٩-٧۰ سوره انبیاء مىفرماید: ﴿قُلۡنَا يَٰنَارُ كُونِي بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ ٦٩ وَأَرَادُواْ بِهِۦ كَيۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَخۡسَرِينَ ٧٠﴾[الأنبیاء: ۶٩-٧۰].
«ما (به آتشى که براى ابراهیم افروختند و او را در آن انداختند) دستور دادیم که اى آتش! براى ابراهیم سرد و سالم شو. آنان خواستند که ابراهیم را با نیرنگ خطرناکى نابود کنند. ولى ما آنها را زیانبارترین مردم کردیم (زیرا نیرنگ آنها سبب ذلت نمرود و نمرودیان شد و باعث ایمان آوردن سایر مردم گشت)».
در آیات ٩-۱۲ سوره کهف، مىفرماید: ﴿أَمۡ حَسِبۡتَ أَنَّ أَصۡحَٰبَ ٱلۡكَهۡفِ وَٱلرَّقِيمِ كَانُواْ مِنۡ ءَايَٰتِنَا عَجَبًا ٩ إِذۡ أَوَى ٱلۡفِتۡيَةُ إِلَى ٱلۡكَهۡفِ فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةٗ وَهَيِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗا ١٠ فَضَرَبۡنَا عَلَىٰٓ ءَاذَانِهِمۡ فِي ٱلۡكَهۡفِ سِنِينَ عَدَدٗا ١١ ثُمَّ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِنَعۡلَمَ أَيُّ ٱلۡحِزۡبَيۡنِ أَحۡصَىٰ لِمَا لَبِثُوٓاْ أَمَدٗا ١٢﴾[الکهف: ٩-۱۲].
«آیا گمان مىبرى که (خواب چندین ساله) اصحاب کهف و رقیم درمیان عجایب و غرایب (پراکنده در گسترههستى ما) چیز شگفتى است؟ (یاد آورشو) آنگاه که این جوانان به غار پناه بردند (و رو به درگاه خدا آوردند) و گفتند: پروردگارا! ما را از رحمت خود بهرهمند ساز و راه نجاتى براى ما فراهم کن، پس (دعاى ایشان را اجابت کردیم) و چندین سال آنها را به خواب فرو بردیم، پس از آن، ایشان را دوباره برانگیختیم (بیدار کردیم)».
۳- رسول گرامى اسلامصدرباره اولیا و کرامات آنان سخن گفته است، از جمله در یک حدیث قدسى، چنین مىفرماید: «هرکس با اولیاى من دشمنى کند، من با او مىجنگم. بهترین کارى که بنده من بوسیله آن بمن نزدیک مىشود، اداى فرایض و واجبات است. و نیز بنده من همواره با انجام عبادات نفلى بمن نزدیک مىشود و مورد محبتم قرار مىگیرد، وقتى که مورد محبتم قرارگرفت، من گوش او مىشوم تا بوسیله آن بشنود، و چشم او مىشوم تا بوسیله آن ببیند، و دست او مىشوم تا بوسیله آن اشیاء را بگیرد. و پاى او مىشوم تا بوسیله آن، راه برود اگر از من چیزى بخواهد، حتما به او مىدهم، و اگر در پناه من بیاید، به او پناه مىدهم».
در حدیث قدسى دیگر، خداوند مىفرماید: «من انتقام دوستانم را مىگیرم، همانطور که شیرجنگجو انتقام خود را مىگیرد».
در حدیثى دیگر، آن حضرتصمىفرماید: «همانا خداوند، مردان پاکى دارد که اگر بنام خدا سوگند یاد کنند، خداوند آنها را تبرئه خواهد کرد» (متفق علیه).
در روایتى دیگر، رسول اکرمصمىفرماید: «در امتهاى گذشته، افرادى وجود داشت که حوادث و پدیدهاى مختلف، از سوى خدا به آنان الهام مىشد، و اگر در امت من، چنین کسى باشد، آن یکى، عمر بن خطاب است» (متفق علیه).
در حدیثى دیگر، رسول اکرمصفرمود: «زنى در حال شیردادن پسرش بود که در آن هنگام مرد اسب سوارى از کنار او گذشت. زن گفت: پروردگارا! فرزند مرا مانند این اسب سوار بگردان، آن کودک نوزاد در حالى که پستان در دهانش بود، بسوى آن اسب سوار نگاه کرد و گفت: خدایا! مرا مانند او مکن. سخن گفتن نوزاد از جمله کرامات او و والدینش بود». (متفق علیه).
نقل است که شخصى بنام جریج و مادرش، عابده بودند، مادرش که از او رنجیده شده بود، او را نفرین کرده و گفته بود که پروردگارا! تا پسرم، جریج زن زانیه را نبیند، او را نمیران. خداوند، دعاى مادر جریج را که عابده بود، پذیرفت، پذیرفته شدن دعایش از جمله کرامات او بود. مىگویند: پس از مدتى، جریج متهم به زنا شد و مردم گفتند که: این ولد زنا از نطفه جریج است. در آن لحظه جریج خطاب به نوزاد یک روزه، از او پرسید: پدر تو کیست؟
نوزاد گفت: فلان چوپان، سخن گفتن این نوزاد نیز از جمله کرامات جریج عابد بود.
در حدیثى دیگر که معروف به حدیث اصحاب غار است، آمده است که سه نفر وارد غارى شدند. ناگهان در غار بوسیله سنگى بزرگ و سنگین مسدود شد، هرچه تلاش کردند که آن را از سر راه خود بردارند، موفق نشدند، بعد متوسل به اعمال صالح خود شدند و دعا کردند و از خدا خواستند تا آن را از دهانه غار بردارد. خداوند دعاى آنان را اجابت کرد، و سنگ را از دهانه غار کنار زد. این نیز از کرامات اصحاب غار بود، این جریان در احادیث صحیح آمده که قبلا بدان اشاره شد.
نمونه دیگرى از کرامات اولیا، جریان راهب و پسر است در آنجا آمده که آن پسر، حیوانى را که راه را بر مردم مسدود کرده بود، پرتاب سنگى بهسوى آن از پاى در آورد، در نتیجه معبر باز شد و مردم از آنجا عبور کردند. این کار در واقع از کرامات آن پسر بود.
در ادامه حدیث آمده که پادشاه وقت، براى نابودى آن پسر، متوسل به حیلههاى متعدد شد تا او را از پاى در آورد، براى این منظور، ابتدا او را از بالاى کوه به پایین پرت کرد، ولى او نمرد، بار دیگر او را بدریا انداخت، این بارهم سالم از دریا بیرون آمد. اینها از کرامات آن پسر صالح و نیکوکار بود.
۴- هزاران نفر از علما و انسانهاى پاک، اولیاى خدا را دیده و کرامات نامحدود آنها را مشاهده کردهاند، مثلا در روایات آمده که فرشتگان، به عمران ابن حصین سلام مىدادند، یا سلمان فارسى و ابودردا در یک کاسه غذا مىخوردند، آن کاسه یا غذا، تسبیح مىگفت.
۵- هنگامى که خبیب در مکه نزد مشرکین زندان بود، برایش انگور مىرسید، حال آنکه در آن فصل، در مکه انگورى وجود نداشت.
۶- براءبن عازبس هر وقت براى انجام کارى، به نام خدا سوگند یاد مىکرد، خداوند به سوگند او پاسخ مثبت مىداد.
براء در جریان جنگ قادسیه سوگند یاد کرده بود که خداوند، مسلمانان را در برابر کفار پیروز مىکند، و نیز دعا کرد که او در آن جنگ، نخستین شهید باشد، سرانجام مسلمانان پیروز شدند و او اولین کسى بود که از میان سپاهیان اسلام به فیض شهادت نایل آمد.
در حادثهاى دیگر، حضرت عمرس در مدینه مشغول ایراد خطبه بود، که ناگهان ندا سرداد: «يَا سَاريةَ الْجَبَلِ يَا ساريَةَ الْجَبَلِ» و اینگونه ساریه را که فرمانده لشکر مسلمانان بود و چندین هزار کیلومتر از او فاصله داشت، از خطر آگاه ساخت، ساریه نیز صداى عمرس را شنید و لشکر را بسوى کوه هدایت کرد. و در جنگى که بین آنها و دشمن در گرفت، مسلمانان پیروز شدند، ساریه پس از برگشتن از جبهه، حضرت عمرس و مسلمانان را از آنچه که شنیده بود آگاه کرد.
علاء بن الحضرمى در دعایش مىفرمود: «يَا عَليِمُ يَا حَكيِمُ يَا عَلِىُّ يَا عَظِيمُ»و خداوند دعایش را مستجاب مىکرد، بعنوان مثال، در یک مورد مشاهده شد که سپاهیان او از دریا عبور کردند، ولى حتى زین اسبهایشانتر نشد.
حسن بصرى، علیه شخصى که خیلى او را اذیت مىکرد، دعا کرد، بلافاصله آن شخص افتاد و مرد.
شخصى از قبیله نخع با الاغى به مسافرت رفت، الاغش در مسیر راه مرد، آن شخص نخعى وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و دعا کرد. خداوند الاغش را زنده کرد، او بار دیگر زاد و سفر و کالاهایش را روى او نهاد و به سفرش ادامه داد.
علاوه بر اینها، کرامات بیشمار دیگرى نیز از اولیاى خدا بروز کرده، که هزاران نفر از مردم، آنها را دیدهاند.