نمونههایى از ایثار و همدردى:
۱- سران قریش به اتفاق آراء در دارالندوة پیشنهاد قتل و ترور پیامبر که از جانب ابومره ملعون ارائه گردیده بود، امضاء کردند، خبر این توطئه ستمگرانه به رسول اکرمصرسید، اجازه هجرت باو داده شد و آنحضرت تصمیم به هجرت گرفت و در صدد بر آمد کسى را پیدا کند که شب را در خانه آن حضرت سپرى کند و بدین ترتیب توانسته باشد، قریش را که در کمین او بودند اغفال نموده و خانه را ترک گوید. پسر عموى جوان، متدین و شجاعش، علىبنابىطالبس، شایسته این فدا کارى عظیم تشخیص دادهشد. جریان را برایش شرح داد، علىس در ترجیح دادن رسول اکرمصدر برابر خود اندک تأمل و تردید نشان نداد. در رختخواب آن حضرت خوابید، در حالیکه هر آن این احتمال وجود داشت که دستهاى چپاولگر او را ربوده بسوى کسانى پرتاب کنند که تشنه خون او بودند تا بتوانند وسیله شمشیرهاى خود با او چنان بازى کنند که فوتبالیستها با توپ فوتبال. بهر حال علىس در رختخواب رسول اللّهصخوابید و حیات و نجات رسول اللّهصرا بر حیات و نجات خود ترجیح داد. این ایثارگرى و فداکارى که در سنین جوانى انجام گرفت، زبان زد خاص و عام شد و به عنوان بهترین ضربالمثل در قاموس ایثار و از خودگذشتگى ثبت گردید.
آرى! مسلمان چنین ایثار و از خودگذشتگى را نشان مىدهد، حتى زندگىاش را فداى دیگران مىکند، باید گفت ایثار به زندگى و جان دادن براى نجات جان دیگران، آخرین حدّ ایثار و از خود گذشتگى است.
۲- حذیفه عدوى مىگوید: در جریان جنگ یرموک در حالى که مقدار اندکى آب با خود همراه داشتم براى پیدا کردن پسر عمویم به این سو و آنسوى مىرفتم و با خود مىاندیشیدم که اگر حیاتى در او باقى باشد، این آب را باو بدهم و صورتش را خیس کنم، ناگهان نزد او رسیدم، گفتم: تشنه هستى تا بتو آب دهم؟ با اشاره گفت: آرى، بلافاصله مجروحى در کنار او به آه و ناله در آمد، پسر عمویم اشاره کرد تا آب را نزد او ببرم. نزد او رفتم، ایشان هشام ابن العاص بود، گفتم: تشنه هستى تا بتو آب دهم؟ مجروحى دیگر که در کنار او بود، صداى مرا شنید و به آه و ناله در آمد، هشام به من اشاره کرد تا آب را نزد او ببرم به نزد ایشان رفتم، جان داده بود، بسوى هشام برگشتم او را نیز مرده یافتم بسوى پسرعمویم رفتم او نیز جان سپرده بود، رحمت خدا شامل حال همهى آنان شود.
آرى! این سه نفر شهید بزرگوار، در باب ایثار و فداکارى و تقدیم دیگران بر خود، به عنوان ضرب المثل و الگو جاودان ماندهاند از آنها یاد کرده مىشود، مسلمان در این دنیا باید چنین باشد.
۳- منقول است که: تعدادى مهمان نزد ابى حسن الانطاکى جمع شدند، آمارشان بیشتر از سى نفر بود، آنان، نان به مقدار کافى نداشتند. نانهاى را ریزه کرده و چراغ روشنائى را خاموش کردند و براى خوردن دور سفره گرد آمدند، وقتى سفره جمع شد، نانها بحالت اولیه بدون اینکه کم شده باشد، باقى ماند، زیرا هیچ یک از آنان دست به طعام نبرده بود. هر یک در این فکر بود تا همراهش سیر بخورد و خودش را گرسنه نگاه دارد، در نتیجه، هیچکدام دست به طعام نبرده بود، بدین ترتیب هرکس خود را گرسنه گذاشته بود تا دیگران سیر بخورند.
۴- در بخارى و مسلم، نقل شده است که مهمانى وارد خانه رسول اکرمصشد، رسول اکرمصچیزى براى پذیرایى نداشت. یک مرد انصارى آمد و مهمان رسول خدا را به خانه خود برد، غذا را جلوى مهمان گذاشت و به همسرش امر کرد تا چراغ را خاموش کند و دستش را بسوى غذا دراز کرد تا وانمود کند که غذا مىخورد ولى او غذا نخورد، چون غذا اندک بود و مىخواست مهمان از آن استفاده کند، مهمان را بر خود و خانوادهاش ترجیح داد، وقتى صبح ایشان نزد رسول خداصرفت، آن حضرت فرمودند: خدواند رفتار شما را با مهمان دیشبى بسیار پسندیده است و بدنبال آن این آیه نازل شد.
﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ﴾[الحشر: ٩].
۵- روایت است، شخصى نزد بشرابن الحارث آمد و نیازش را مطرح کرد، حضرت که در بستر بیمارى و در حال مرگ بود پیراهن خود را از تن بیرون کرد و به ایشان داد و پیراهنى را بطور عاریت گرفت و تا لحظه مرگ از آن استفاده مىکرد.
این پنج نمونه، نمونههاى زنده و روشنى هستند درباره اخلاق مسلمان و در باب ایثار و از خودگذشتگى و محبت با نیکىها، آرى، مسلمان نخست به وظیفه اسلامىاش عمل مىکند چون او قبل از هر چیز خود را مسلمان مىداند.