ماده چهارم: بحث دیه (خون بهاء):
۱- تعریف دیه: دیه عبارت است از مالى که به صاحب خون (وارثان مقتول یا مجروح) داده مىشود.
۲- حکم دیه: دیه دادن و گرفتن مشروع و جایز است، خداوند مىفرماید: ﴿وَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَصَّدَّقُواْ﴾[النساء: ٩۲]. «خون بها به وارثان مقتول سپرده شود، مگر اینکه آنان معاف کنند»، و رسول اکرمصمىفرماید: «وَمَنْ قُتِلَ لَهُ قَتِيلٌ فَهْوَ بِخَيْرِ النَّظَرَيْنِ إِمَّا يُودَى وَإِمَّا يُقَادُ» (متفق علیه). «هرکس مقتولى دارد و مالک خون او هست، اختیار دارد، دیه بگیرد یا قاتل را قصاص کند».
۳- خون بهاء بر چه کسانى واجب است:
هرکس انسانى را بکشد، خواه مباشر (مباشر: کسى که شخصا عملى را انجام دادهاست) قتل باشد، یا مسبب آن، خون بها بر وى واجب است. اگر قتل عمدا انجام گرفته است، خونبهاء را باید از مال شخصى خود بپردازد، اگر قتل شبه عمد یا خطا است. خون بها بر عهده فامیل و طایفه او است. رسول اکرمصچنین قضاوت فرموده است. چنانکه دو زن در زمان رسول اکرمصبا هم درگیر شدند، یکى سنگى بطرف دیگرى پرتاب کرد، آن زن و جنینى که در شکم او بود در اثر ضربه سنگ جان دادند، چون این قتل شبه عمد بود، رسول اکرمصخونبهاء را بر عهده فامیل وطایفه زنى که قاتل بود، گذاشت. (متفق علیه).
منظور از عاقله یا طایفه که خون بها بر گردن آنها است، احترام پدرى شخص مانند: پدران، فرزندان، برادران، عموها و عموزادگان هستند: مبلغ خونبهاء میان آنان بر حسب توانائى مالى تقسیم شود و در ظرف سه سال هرکدام قسط خود را باید بپردازد، هر سال یک سوم خون بها، پرداخته شود. و اگر توان پرداخت را بصورت نقدى دارند، مىتوانند کل مبلغ خون بها را در حال بپردازند.
۴- خون بها از چه کسانى ساقط مىشود: اگر پدرى در جریان آموختن ادب و اخلاق، فرزندش را یا سلطان رعیتش را و یا معلمى شاگردش را تنبیه نمود که منجر به مرگ فرزند گردید، خون بها ندارد بشرط اینکه زدن معمولى باشد و از حد معروف تجاوز نکرده باشند.
۵- مقدار خون بهاء:
۱- دیه نفس، اگر کسى که دیهاش پرداخته مىشود، آزاد و مسلمان است، دیه و خون بهاءاش، صد نفر شتر یا هزار مثقال طلا یا دوازده هزار درهم نقره یا دویست رأس گاو یا دو هزار رأس گوسفند است. اگر قتل، قتل عمد بوده است، در دیه (خون بهاء) مقدارى سختى شود. مثلا از میان صد نفر شتر، چهل شتر باید آبستن باشند و اگر قتل خطا بوده است، در دیه سختگیرى نشود. رسول اللّه مىفرماید: «فِيْهِ دِيَةٌ مُغَلَّظَةٌ مِائَةٌ مِنْ الْإِبِلِ فِيهَا أَرْبَعُونَ ثَنِيَّةً إِلَى بَازِلِ عَامِهَا كُلُّهُنَّ خَلِفَةٌ» «در قتل عمد دیه سنگین باشد. در میان صد نفر شتر، چهل شتر نوساله و حامله باشند». (تمام اصحاب سنن و بخارى آن را در تاریخ روایت کرده است).
در صورت قتل عمد وارثان مقتول مىتوانند بیش از خونبهاء را خواستار شوند. زیرا آنان حق قصاص را دارند. بنابراین براى آنان جایز است که در برابر بیش از خونبهاء از قصاص بگذرند.
دلیل درباره مقدار خونبهاء حدیث حضرت جابرساست: «قَضَى فِى الدِّيَةِ عَلَى أَهْلِ الإِبِلِ مِائَةً مِنَ الإِبِلِ وَعَلَى أَهْلِ الْبَقَرِ مِائَتَىْ بَقَرَةٍ وَعَلَى أَهْلِ الشَّاءِ أَلْفَىْ شَاةٍ» «رسول اللّهصبر کسانى که شتر دارند، صد شتر. بر کسانى که گاو دارند، دویست رأس گاو و بر کسانى که گوسفند دارند، دو هزار گوسفند تعیین کرده است». (ابوداود. سندش ضعیف است نزد جمهور معمولبه است). و از حضرت ابن عباسبمروى است: «إِنَّ رَجُلًا قُتِلَ فَجَعَلَ النَّبِىُّ جدِيَتَهُ اثْنَىْ عَشَرَ أَلْفُ دِرْهمٍ» «شخصى کشته شده بود، رسول للّهصخونبهاء او را دوازده هزار درهم تعیین فرمود». (ابوداود نسائى، اماجه و ترمذى). و در نامه عمرو بن حزم که مورد قبول همه علماء و جمهور امت است، آمده بود: «وَعَلى أَهْلُ الذُّهَبِ أَلْفُ دِيْنَارٍ» (نسائی). «کسانى که طلا دارند، هزار دینار خونبهاء بپردازند». هرکدام از این پنج نوع (صد نفر شتر، دویست رأس گاو، دو هزار رأس گوسفند، هزار دینار طلا، دوازده هزار درهم) را که قاتل بدهد وارثان مقتول باید آن را قبول کنند.
اگر مقتول زن مسلمان و آزاده است، خونبهاء آن نصف خونبهاء مرد مسلمان است. امام مالک در مؤطا از غزوه بن زبیر نقل کرده است: «إن الـمرأة تعاقل الرجل، ما لم تبلغ ثلث دية الرجل. فإذا بلغتها عوملت المرأة فى الدية بنصف دية الرجل» «دیه زن تا زمانى که باندازه یک سوم دیه مرد نرسیده باشد، همان دیه مرد است، هرگاه مبلغ دیه زن باندازه یک سوم دیه مرد برسد، دیه زن نصف دیه مرد قرار مىگیرد». اگر شخصى که دیه او پرداخته مىشود، زنى، یهودى یا نصرانى است، پس دیه او نصف دیه مسلمان است و دیه زنان آنها یک دوم مردان آنها است. رسول اللّهصمىفرماید: «عَقْلُ الْكَافِرِ نِصْفُ دِيَةُ الرَّجُلِ» (ترمذی). «خون بهاء کافر نصف خونبهاء مرد مسلمان است».
خون بهاى غلام همان قیمت وى مىباشد، چون مالى است داراى قیمت.
خون بهاى جنین چه دختر یا پسر، غلام یا کنیزى است که باید آزاد کرده شود. رسول اللّهصدرباره جنین همین طور قضاوت کرده است. این زمانى است که جنین آزاد باشد و مرده از مادر متولد شده باشد. اما اگر زنده بدنیا آمده است و بعد مرده است، در او دیه کامل یا قصاص واجب است.
توجه: غرة (عبد یا امه) که خونبهاء جنین تعیین شده است، نزد بعضى علماء قیمت آن یک دهم دیه مادر آن تعیین گردیده است. امام مالک غره را به پنجاه دینار یا شصد درهم قیمت گذارى کرده است.
دیه اعضاء بدن انسان:
در موارد زیر خونبهاء کامل واجب مىگردد:
۱- اگر در اثر جنایت عقل از دست برود.
۲- زایل شدن توان شنیدن از هر دو گوش.
۳- زائل شدن بینایى هر دو چشم.
۴- زائل شدن نطق.
۵- زائل شدن قدرت بویائى بصورت قطع شدن بینى.
۶- زائل شدن توان جماع بصورت قطع کردن آله تناسل یا خصیه کردن.
٧- زائل کردن توان بلند شدن یا نشستن بصورت شکستن کمر.
در نامهاى که رسول اللّهصبه عمر بن حزم نوشته بود، چنین آمده است: «وَفِي الْأَنْفِ إِذَا أُوعِبَ جَدْعُهُ الدِّيَةُ وَفِي اللِّسَانِ الدِّيَةُ وَفِي الشَّفَتَيْنِ الدِّيَةُ وَفِي الْبَيْضَتَيْنِ الدِّيَةُ وَفِي الذَّكَرِ الدِّيَةُ وَفِي الصُّلْبِ الدِّيَةُ وَفِي الْعَيْنَيْنِ الدِّيَةُ» (نسائی). «در بینى دیه کامل است، در زبان دیه کامل است، در لبها دیه کامل است، در خصیتین دیه کامل است، در آله تناسل و کمر دیه کامل است و در دو چشم دیه کامل است». و حضرت عمرسدرباره شخصى که بوسیله دیگرى مورد ضرب قرار گرفته توان شنیدن، دیدن، جماع و عقلش از بین رفته بود، چهار خونبهاء تعیین کرده در صورتى که آن مرد زنده بود. خونبهاء زن در اعضاء و اطراف، نصف خونبهاء مرد است خونبهاء زن در جراحات و زخمها، اگر در حد یک سوم خونبهاء مرد برسد، به نصف خونبهاء مرد تقلیل مىیابد. و اگر کمتر از یک سوم خونبهاء مرد است، در آن صورت زن و مرد در خونبهاء جراحات با هم برابراند.
در موارد زیر نصف دیه واجب مىشود:
۱- در یک چشم.
۲- در یک گوش.
۳- در یک دست.
۴- در یک پا.
۵- در یک لب.
۶- در یک سرین (لگن)
٧- در یک ابرو.
۸- در یک پستان زن.
توجه: در قطع کردن یک انگشت ده شتر واجب است. رسول اللّهصمىفرماید: «دِيَةُ الأَصَابِعِ الْيَدَيْنِ وَالرِّجْلَيْنِ سَوَاءٌ عَشْرٌ مِنَ الإِبِلِ لِكُلِّ أُصْبُعٍ» (ترمذی). «خون بهاء انگشتهاى دست و پا برابرند، در هر انگشت، ده شتر واجب است». خونبهاء یکدندان پنج شتر است. رسول اللّهصدر نامهاى که به عمروبن حزم نوشته بود، فرموده است: «وَفِى السِّنِّ خَمْسٌ مِّنَ الإِبِلِ» «در یک دندان پنج شتر واجب است».
(در کتب سنن ده شتر براى یک دندان ذکر شده است و دندانها با هم تفاوتى ندارند).
خون بهاى زخمهاى سر و صورت (شجاج):
۱- تعریف شجاج: شجاج به زخمهاى سر و صورت گفته مىشود. زخمهاى معروف سر و صورت نزد علماء سلف ده تا هستند.
در باره پنج تا از آنها، دیه از جانب شارع ذکر گردیدهاست و پنجتاى دیگر آنهائى هستند که درباره دیه آنها حد مشخصى از شارع بیان نگردیده است.
حکم زخمهاى سر و صورت: پنج زخمى که دیه آنها از طرف شارع بیان گریده است، بشرح زیراند:
۱- موضحه: موضحه به زخمى گفته مىشود که استخوان را ظاهر مىکند و خونبهاء آن پنج شتر است، رسول اکرمصمىفرماید: «فِى الْمَوَاضِحِ خَمْسٌ خَمْسٌ مِنَ الإِبِلِ» «خون بهاء هرکدام از زخمهاى موضحه، پنج شتر است». (ابوداود، ترمذى، نسائى).
۲- هاشمه: هاشمه به زخمى گفته مىشود که استخوان را مىشکند، زخمى که استخوان را مىشکند، خونبهاى آن ده شتر است مىباشد، زیدبن ثابت مىگوید: «أَنَّ رَسُولَ اللّهِ أَوْجَبَ فِي الْهَاشِمَةِ عَشْرًا مِنْ الْإِبِلِ» (بیهقى، دارقطنى، عبدالرزاق). «رسول اکرمصدر زخمى که استخوان را مىشکند ده شتر خون بها تعیین کرده است».
۳- منقله: منقله به زخمى گفته مىشود که علاوه بر شکستن، استخوان را از سر جاى خودش منتقل مىکند، خون بهاى این زخم پانزده شتر تعیین شده است. در نامهاى که به عمر بن حزم نوشته شده بود، آمده است: «...وَفِي الْمُنَقِّلَةِ خَمْسَ عَشَرَةَ مِنَ الإِبِلِ» در زخمى که استخوان را تکان دهد، ۱۵ نفر شتر واجب است.
۴- مأمومه: مأمومه به زخمى گفته مىشود که تا پرده دماغ و مغز سرایت مىکند، در این گونه زخم یک سوم دیه کامل واجب است. در نامهاى که به عمروبن حزم نوشته شده بود، آمده است «...وَفِى الْمَأْمُومَةِ ثُلُثُ الدِّيَةِ» در زخمى که تا پرده مغز، سرایت کرده است، یک سوم خون بها واجب است.
۵- دامغه: به زخمى گفته مىشود که پرده مغز پاره شده و از مأمومه شدیدتر است حکم آن همان، یک سوم است.
اما پنج زخم دیگر متعلق به سر و صورت که حکم آنها از طرف شارع بیان نشده است، بشرح زیراند:
۱- حارصه: زخمى است که پوست را مىخراشد ولى خون بیرون نمىآید.
۲- دامیه: زخمى است که پوست را خون آلود مىکند و خون جارى مىشود.
۳- باضعه: به زخمى گفته مىشود که گوشت را پاره مىکند.
۴- متلاحمه: متلاحمه از باضعه شدیدتر است، در گوشت فرو مىرود.
۵- المسحاق: آن است که تا رسیدن به استخوان یک پرده باریک مىماند.
حکم این پنج نوع زخم نزد اهل علم داورى است، باین صورت که مجروح، غلام تصور شود، بعد قیمت او بر فرض اینکه سالم است مورد نظر باشد، سپس قیمت او بر فرض اینکه یکى از زخمهاى پنجگانه مذکور بر وى وارد شده مورد ملاحظه قرار گیرد، تفاوتى که میان قیمت او در حال سلامتى و در حال زخمى بودن بدست مىآید، بهاى همان زخم است که بر مجروح وارد شده است.
راه ساده و آسان در زمان معاصر این است که موضحه بعنوان اصل پذیرفته شود، زیرا موضحه همان زخمى است که استخوان را ظاهر مىکند و آن را نمىشکند. در موضحه پنج شتر واجب است. این پنج زخم با موضحه مقایسه شوند، مثلا زخمى که در حد یک پنجم موضحه است، در آن یک نفر شتر بعنوان خونبهاء تعیین شود و زخمى که در حد دو پنجم موضحه است، در آن دو شتر در نظر گرفته شود... الخ.
جراح: زخمهائى که در بقیه قسمت بدن هستند:
۱- تعریف جراح: جراح به زخمهایى گفته مىشود که در غیر سر و صورت یعنى در بقیه قسمت بدن باشند.
۲- حکم این زخمها: در جایفه، زحمى که به داخل شکم رسیده است، یک سوم دیه واجب است. در نامه عمرو بن حزم آمده است: «وَفِى الْجَائِفَةِ ثُلُثُ الدِّيَةِ» «در جائفه یک سوم دیه است» پهلو اگر بشکند و درست شود، دیهاش یک شتر است، زخمهاى، بازو و ساق پا و مچ دست، اگر درست شوند، دو شتر واجب است. صحابهشچنین قضاوت کردهاند. بقیه زخمهاى بدن بر مبناى داورى و حکومت عدل فیصله شود، و راه آسان این است که بر موضحه قیاس شوند.
جنایت چگونه ثابت مىشود؟:
جنایت غیر قتل به دو طریق ثابت مىشود: خود جانى اعتراف کند یا اینکه دو نفر عادل گواهى بدهند، جنایت، اگر قتل است، یا به اعتراف قاتل یا به گواهى دو نفر عادل یا بوسیله قسامه، در صورتى که لوثى در کار باشد، ثابت مىشود، و منظور از لوث این است که در میان مقتول و درمیان کسانى که جریمه قتل به آنان نسبت داده شده است، دشمنى ظاهر و آشکار وجود داشته باشد.
قسامه: این است که شخصى مقتول یافته مىشود، اولیاى مقتول علیه فرد یا گروهى که درمیان آنان و درمیان مقتول دشمنى بوده است، مدعى قتل مىشوند، از ظواهر قضیه چنان بر مىآید که مقتول قربانى این عداوت و دشمنى گردیده است. یا اینکه میان مقتول و متهم دشمنى نبوده است، اما یک نفر گواهى بر قاتل بودن او مىدهد، و از آن جهت که براى ثبوت قتل گواهى دو نفر عادل ضرورى است، این گواهى یک نفر که ناقص است «لوث» تصور مىشود، بنابراین براى حل مشکل «قسامه» تعیین شده است. قسامه به این شرح است که وارثان مرد مقتول پنجاه سوگند که آنها را مطابق به میزان میراثى که از مقتول مىبرند، بر خود تقسیم مىکنند و مىخورند، مبنى بر اینکه مقتول را فلان شخص کشته است، وقتى این پنجاه سوگند، به این گونه خورده شود، وارثان مقتول مستحق خون وارث خود مىشوند، لذا براى آنان از متهم قصاص یا خونبها گرفته مىشود (جمهور علماء بر این باورند که درصورت قسامه قصاص گرفته نمىشود بلکه خون بها گرفته مىشود، مذهب امام شافعى، امام ابوحنیفه، عمربن عبدالعزیز همین است، البته امام مالک و احمد بر این عقیدهاند که در صورت قسامه قصاص گرفته مىشود). اگر بعضى از وارثان مقتول از خوردن سوگند منکر شوند، حق دم ساقط مىگردد، و مدعى علیه پنجاه دفعه سوگند خورد و خود را تبرئه کند.
در صورتى که «لوثى» در کار نباشد، مدعى علیه با یک دفعه سوگند خوردن مبنى بر عدم قتل، برى مىشود، در صحیح بخارى و مسلم آمده است. دعوى یک قتل به محضر رسول اکرمصبرده شد، رسول اکرمصقسامه را آغاز نموده خطاب به اولیاء مقتول فرمود: «أَتَحْلِفُونَ وَتَسْتَحِقُّونَ دَمَ صَاحِبِكُمْ؟» «آیا سوگند مىخورید و مستحق قاتل یا طرفتان مىشوید؟» آنان در جواب گفتند: چگونه قسم بخوریم، حاضر نبودیم و ندیدیم، رسول اکرمصفرمود: «فَتُبْرِئُكُمْ الْيَهُودُ بِخَمْسِينَ يَمِينًا» «پس یهود که متهم به قتل هستند با پنجاه سوگند خود را تبرئه مىکنند»، وارثان مقتول گفتند: «كَيْفَ نَأْخُذُ أَيْمَانَ قَوْمٍ كُفَّارٍ؟» سوگند کسانى را که کافر هستند، چگونه باور کنیم؟ آنگاه رسول اکرمصاز نزد خود خونبهاء دادند.