مختصر فقه از کتاب و سنت

فهرست کتاب

حکم مانعین زکات

حکم مانعین زکات

«زکات از واجباتی است که امت اسلامی بر آن اجماع کرده و شهرت آن به حدی رسیده است که از ضروریات دین به حساب می‌آید به طوری که اگر کسی وجوب آن را انکار کند از دایره اسلام خارج می‌شود و به جهت کفرش کشته می‌شود مگر اینکه تازه مسلمان باشد که در این صورت چون احکام اسلام را نمی‌داند معذور به حساب می‌آید.

اما کسی که با وجود اعتقاد به وجوب زکات از پرداخت آن خودداری کند، به خاطر عدم پرداخت آن گناهکار می‌شود بدون اینکه این کار او را از دایره اسلام خارج کند و بر حاکم لازم است که به زور زکات را از او بگیرد» [۷۹۲]. که در این صورت نصف مال او را بعنوان مجازات می‌گیرد؛ به دلیل حدیث بهز بن حکیم از پدرش از جدش که گفت از پیامبر جشنیدم که می‌فرمود: (في كل إبل سائمة، في كل أربعین ابنة لبون، لایفرق إبل عن حسابها من أعطاها مؤتجرا فله أجرها، ومن منعها فإنا آخذوها وشطر ماله عزمة من عزمات ربنا تبارك وتعالی لایحل لآل محمد منها شیی) [۷۹۳]«از هر چهل شتر سائمه (چرنده) یک بنت لبون (شتری ماده که دو سال را تمام کرده و وارد سه سال شده باشد) بعنوان زکات، واجب می‌گردد و دو نفر شریک نباید شترانشان را (هنگام زکات) از هم جدا کنند (به نیت اینکه زکات بر آنها واجب نشود)، هر کسی زکاتش را بمنظور دریافت پاداش پرداخت نماید، پاداشش را خواهد گرفت، و هر کسی از پرداخت آن خودداری کند، ما علاوه بر آن، نصف مالش را هم می‌گیریم که این حقی است از حقوق واجب خداوند و برای آل محمد چیزی از آن حلال نیست».

اگر گروهی به وجوب زکات اعتقاد داشتند ولی از ادای آن خودداری کردند، اگرچه دارای قوت و عزت باشند، باید با آنان اعلان جنگ شود تا آن را پرداخت کنند به دلیل فرموده پیامبر ج: (أمرت أن أقاتل الناس حتی شهدوا أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله، ویقیموا الصلاة ویؤتوا الزكاة، فإذا فعلوا ذلك عصموا منی دماءهم وأموالـهم إلا بحق الإسلام وحسابهم علی الله) [۷۹۴]«به من دستور داده شده که با مردم بجنگم تا وقتی که کلمه شهادتین را می‌گویند و نماز را اقامه و زکات را پرداخت کنند، وقتی این کار را کردند از طرف من خون و مالشان مصونیت پیدا می‌کند مگر به حق اسلام (که اگر مستحق قصاص باشند قصاص درباره آنها اجرا می‌شود) و حساب آنان با خداوند است».

از ابوهریره روایت است: وقتی پیامبر جفوت کرد و ابوبکر زمام امور را بدست گرفت و گروهی از عرب‌ها کافر شدند (و زکات ندادند)، عمر به ابوبکر گفت: (كیف تقاتل الناس؟ وقد قال رسول الله جأمرت أن أقاتل الناس حتی یقولوا لا إله إلا الله، فمن قالها فقد عصم منی ماله ونفسه إلا بحقی وحسابهم علی الله. فقال: والله لأقاتلن من فرق بین الصلاة والزكاة، فإن الزكاة حق الـمال. والله لو منعونی عناقا كانوا یؤدونها إلی رسول الله جلقاتلتهم علی منعها. فقال عمر: فوالله ما هو إلا أن قد شرح الله صدر أبی بكر للقتال فعرفت أنه الحق) [۷۹۵]«چگونه با مردم می‌جنگی در حالی که پیامبر جفرموده: دستور داده شدم که با مردم بجنگم تا وقتی که لا إله إلا الله را بگویند، پس هر کس آن را بگوید مال و جان او از طرف من محفوظ می‌ماند مگر به حق اسلام و حساب آنان با خدا است، ابوبکر گفت: قسم به خدا اگر از پرداخت بزغاله (یکساله)ای که در زمان پیامبر ج(به عنوان زکات) می‌دادند، خودداری کنند به خاطر آن با آنها می‌جنگم، عمر گفت ک به خدا قسم حقیقت این بود که خداوند سینه ابوبکر را برای جنگ (با مانعین زکات) گشوده و من بعداً دانستم که حق همان بود که ابوبکر انجام داد».

[۷۹۲] فقه السنه (۲۸۱/۱). [۷۹۳] حسن: [ص. ج ۴۲۶۵]، د (۱۵۶۰/۴۵۲/۴)، نس (۲۵/۵)، أ (۲۸/۲۱۷/۸). [۷۹۴] متفق علیه: خ (۲۵/۷۵/۱)، این لفظ بخاری است، م (۲۲/۵۳/۱). [۷۹۵] خ (۱۳۹۹/۱۴۰۰/۶۲۶/۳)، م (۲۰/۵۱/۱)، د (۱۵۴۱/۴۱۴/۴)، نس (۱۴/۵)، ت (۲۷۳۴/۱۱۷/۴).