مختصر فقه از کتاب و سنت

فهرست کتاب

چه مردانی برای ازدواج بهتر هستند

چه مردانی برای ازدواج بهتر هستند

همانطور که مرد حق دارد زنی را انتخاب کند که دارای صفات مذکور باشد، بر ولی زن نیز واجب است که مردی صالح برای ازدواج او انتخاب نماید به دلیل حدیث ابوحاتم مزنی: (إذا جاءكم من ترضون دینه وخلقه فأنكحوه، إلا تفعلوا تكن فتنة في الأرض وفساد كبیر) [۹۵۶]«هرگاه کسی (برای خواستگاری) نزد شما آمد که از دین و اخلاقش راضی بودید (دخترتان را) به ازدواج او درآورید؛ چون اگر این کار را نکنید، در زمین فتنه و فساد بزرگی روی خواهد داد».

اشکالی ندارد کسی ازدواج با دختر یا خواهرش را به اهل خیر پیشنهاد کند؛ به دلیل حدیث ابن عمر: (أن عمر بن الخطاب حین تأیمت حفصة بنت عمر من خنیس بن حذافة السهمی، وكان من أصحاب رسول الله جفتوفی بالـمدینة فقال عمر بن الخطاب: أتیت عثمان بن عفان فعرضت علیه حفصة، فقال: سأنظر في أمری فلبثت لیالی، ثم لقینی فقال: قد بدا لی أن لاأتزوج یومی هذا. قال عمر: فلقیت أبابكر الصدیق. فقلت: ان شئت زوجتك حفصة بنت عمر، فصمت أبوبكركف فلم یرجع إلی شیئا، وكنت أوجد علیه منی علی عثمان، فلبثت لیالی، ثم خطبها رسول الله جفأنحكتها إیاه، فلقینی أبوبكر فقال: لعلك وجدت علی حین عرضت علی حفصة فلم أرجع إلیك شیئا؟ قال عمر: قلت نعم: قال أبوبكر: فإنه لم یمنعنی أن أرجع إلیك فیما عرضت علی إلا أنی كنت علمت أن رسول الله جقد ذكرها، لم أكن لأفشی سر رسول الله ج، ولو تركها رسول الله جقبلتها) [۹۵۷]«وقتی که خنیس بن حذافه سهمی همسر حفصه بنت عمر - یکی از اصحاب پیامبر ج- در مدینه فوت کرد و حفصه بیوه ماند عمر بن خطاب گفت: نزد عثمان بن عفان رفتم و پیشنهاد ازدواج حفصه را به او دادم، عثمان گفت درباره آن فکر می‌‌کنم، چند شب منتظر ماندم سپس مرا دید و گفت: به این نتیجه رسیده‌ام که فعلاً ازدواج نکنم، عمر گفت: ابوبکر صدیق را دیدم به او گفتم اگر بخواهی حفصه بنت عمر را به ازدواج تو درمی‌آورم. ابوبکر ساکت شد و هیچ جوابی به من نداد، از ابوبکر بیشتر عصبانی شدم تا از عثمان، چند شبی منتظر ماندم تا اینکه پیامبر جاز او خواستگاری کرد، پس حفصه را به ازدواج پیامبر جدرآوردم. بعد از آن ابوبکر مرا دید و گفت: شاید بخاطر رد پیشنهاد ازدواج با حفصه از من عصبانی شده‌ای؟ عمر گفت: بله، ابوبکر گفت: به این دلیل پیشنهاد شما را رد کردم چون می‌دانستم پیامبر جدرباره او (حفصه) سخن گفته است و من نخواستم راز پیامبر جرا فاش کنم و اگر پیامبر جاز او صرف‌نظر می‌کرد، من آنرا قبول می‌کردم».

[۹۵۶] صحیح: [ص. ت ۸۶۶]، ت (۱۰۹۱/۲۷۴/۲). [۹۵۷] صحیح: [ص. نس ۳۰۴۷]، خ (۵۱۲۲/۱۷۵/۹)، نس (۷۷/۶).