با چه چیزی حد ثابت میشود
حد به یکی از دو چیز ثابت میشود: [۱۳۷۸]، اقرار یا شهود:
حد با اقرا ثابت میشود؛ چون پیامبر جماعز و غامدیه را بخاطر اقراری که کردند رجم کرد:
از ابن عباس بروایت است: (لـما أتیما عز بن مالك النبي جقال له، لعلك قبلت أو غمزت أونظرت، قال لا یا رسول الله، قال: أنكتها؟ - لایكنی - قال: فعند ذلك أمر برجمه) [۱۳۷۹]«وقتی ما عز بن مالک نزد پیامبر جآمد، پیامبر به او گفت: شاید او را بوسیدهای یا لمس یا نگاه کردهای، گفت: نه ای رسول خدا، پیامبر ج(با لفظ صریح) فرمود: آیا با او جماع کردهای - به کنایه نگفت - (ابن عباس) گوید: در این هنگام پیامبر دستور به رجم او داد».
از سلیمان بن بریده از پدرش روایت است: (أن النبي ججاءته امرأة من غامد من الأزد فقالت: یا رسول الله طهرنی، فقال: ویحك ارجعی فاستغفری الله وتوبی إلیه، فقالت: أراك ترید أن ترتدتی كما رددت ماعز بن مالك، قال: وما ذاك؟ قالت: إنها حبلی منال زنا، قال: أنت؟ قالت: نعم، فقال لـها: حتی تضعی ما في بطنك، قال: فكفلها رجل من الأنصار حتی وضعت، قال: فأتی النبي جفقال: قد وضعت الغامدیة، فقال: إذن لانرجمها وندع ولدها صغیرا لیس به من یرضعه، فقام رجل من الأنصار فقال: إلی رضاعه یا نبی الله، قال: فرجمها) [۱۳۸۰]«زنی غامدی از قبیلۀ ازد نزد پیامبر جآمد و گفت: ای رسول خدا! مرا پاک کن، پیامبر جفرمود: وای بر تو! برگرد و از خدا طلب استغفار و توبه کن، (زن) گفت: میبینم که میخواهی من را هم مانند ماع بن مالک رد کنی، پیامبر جفرمود: چه کردهای؟ (آن زن) گفت: او در اثر زنا حامله شده است. فرمود: تو؟ گفت: بله، پیامبربه او فرمود تا وقتی وضع حمل نکنی حد بر تو جاری نمیشود، (سلیمان) گوید: مردیاز انصار سرپرستی او را برعهده گرفت تا وضع حمل کرد. (سلیمان) گوید: سپس آن مرد نزد پیامبر جآمد و گفت: زن غامدیه وضع حمل کرده است، پیامبر فرمود: در این حالت او را رجم نمیکنیم، که بچه کوچکش تنها بماند و کسی نباشد که به او شیر بدهد، مردی از انصار بلند شد وگفت: ای رسول خدا! شیر دادن او بر عهده من. (سلیمان) گوید: پیامبر جاو را رجم کرد».
اگر کسی که به زنا اقرار کرده است، از اقرارش پشیمان شود حد بر او جاری نمیشود؛ به دلیل حدیث نعیم بن هزّال که گوید:
ماعز بن مالک، یتیمی بود تحت سرپرستی پدرم، و با یکی از زنان محله زنا کرد... تا جایی که گفت: پیامبر دستور داد که او را رجم کنند، پس او را به حره بردند. وقتی که او را رجم کردند، و دید که سنگ به شدت به او میخورد بیتابی کردو پا بفرار گذاشت، عبدالله بن انیس او را دید، در حالی که دوستانش نتوانستند او را بگیرند، عبدالله سم شتری را برداشت و او زد، و او را کشت، سپس نزد پیامبر جآمد وجریان را برایش تعریف کرد، پیامبر فرمود: (هلا تركتموه لعله أنیتوب فیتوب الله علیه) [۱۳۸۱]«چرا او را به حال خودش رها نکردید، شاید توبه میکرد و خداوند توبه او را قبول میکرد».
[۱۳۷۸] فقه السنه (۳۵۲/۳). [۱۳۷۹] صحیح: [ص. د ۳۷۲۴]، خ (۶۸۲۴/۱۳۵/۱۲)، د (۴۴۰۴/۱۰۹/۱۲). [۱۳۸۰] صحیح: [مختصر م ۱۰۳۹]، م (۱۶۹۵/۳۲۱/۳). [۱۳۸۱] صحیح: [ص. د ۳۷۱۶]، د (۴۳۹۶/۹۹/۱۲).