چیزهایی که ربا در آنها حرام است
ربا فقط در چیزهای ششگانهای که در این حدیث ذکر شدهاند حرام است:
از عباده بن صامت روایت است که پیامبر جفرمود:
(الذهب بالذهب، والفضة بالفضة، والبر بالبر، والشعیر بالشعیر، والتمر بالتمر، والـملح بالـملح، مثلا بمثل، سواء بسواء، یدا بید، فإذا اختلفت هذه الأصناف فبیعوا كیف شئتم إذا كان یدا بید) [۱۱۴۳]«طلا به طلا، نقره به نقره، گندم به گندم، جو به جو، خرما به خرما، نمک به نمک، باید مثل هم و به طور مساوی، و به صورت دست به دست مبادله شوند، هرگاه این انواع، مختلف بودند، آنها را هرطور که خواستید بفروشید به شرطی که دست به دست باشد».
لذا هرگاه یکی از این شش نوع با نوع خودش مبادله شد مانند طلا به طلا یا خرما به خرما افزونی (تفاضل) و نسیئه در آن حرام است.
باید دو جنس در وزن و پیمان مثل هم بوده و بدون توجه به خوبی و بدی کالا در مجلس معامله، دست به دست تحویل داده شوند.
از ابوسعید خدری سروایت است که پیامبر جفرمود: (لاتبیعوا الذهب بالذهب إلا مثلا بمثل، ولاتشفوا بعضها علی بعض، ولاتبیعوا الورق بالورق إلا مثلا بمثل، ولاتشفوا بعضها علی بعض، ولاتبیعوا منها غائبا بناجز) [۱۱۴۴]«طلا را با طلا، و نقره را با نقره معامله نکنید مگر اینکه (برابر) مثل هم باشند، بعضی را بر بعضی اضافه نکنید، و نقد آنها را به نسیئه ندهید».
از عمر بن خطاب سروایت است که پیامبر جفرمود:
(الذهب بالذهب ربا إلا هاء وهاء، والبر بالبر ربا إلا هاء وهاء، والشعیر بالشعیر ربا إلا هائ وهاء، والتمر بالتمر ربا هاء وهاء) [۱۱۴۵]«معاملهی طلا با طلا، گندم با گندم، جو با جو، و خرما با خرما، ربا است مگر اینکه دست به دست (و برابر) باشد».
از ابوسعید روایت است: ما در زمان پیامبر جخرمای نامرغوب (که مخلوطی از خرمای خوب و بد است) را به دست میآوریم و دو صاع از آنرا به یک صاع از خرمای مرغوب معامله میکردیم. این خبر به پیامبر جرسید و فرمود: (لاصاعی تمر بصاع، ولاصاعی حنطة بصاع، ولادرهم بدرهمین) [۱۱۴۶]«(معامله) دوصاع خرما به یک صاع، و دو صاع گندم به یک صاع، و یک درهم به دو درهم جایز نیست».
هرگاه یکی از این شش جنس با غیرجنس خودش مبادله شود مانند مبادله طلا با نقره یا گندم با جو، در این صورت تفاضل جایز است به شرط اینکه دو جنس در یک مجلس دست به دست گردند؛ به دلیل فرموده پیامبر جدر حدیث عباده که قبلاً بیان شد:
(فإذا اختلفت هذه الأصناف فبیعوا كیف شئتم إذا كان یدا بید) «پس هرگاه این انواع با هم اختلاف داشتند آنها را مبادله کنید هرطور که خواستید به شرطی که دست به دست باشد».
همچنین به دلیل فرموده پیامبر جکه ابوداود و غیر او از عباده روایت کردهاند: (ولابأس یبیع الذهب بالفضة، والفضة أكثرهما، یدأ بید، وأما نسیئة فلا، ولابأس ببیع البر بالشعیر والشعیر أكثرهما یدا بید. وأما نسیئة فلا) [۱۱۴۷]«مبادله طلا با نقره و گندم با جو به شرط دست به دست بودن اشکالی ندارد اگرچه نقره و جو بیشتر باشند، اما نسیه آنها جایز نیست».
هرگاه یکی از این شش نوع به نوع دیگری که در جنس و علت با آن مخالف باشد مبادله شود، مانند طلا به گندم و یا نقره به نمک، تفاضل و نسیه در آنها درست است:
از عائشه لروایت است: (أن النبي جاشتری طعاما من یهودی إلی أجل فرهنه درعه) [۱۱۴۸]«پیامبر جطعامی را از یک یهودی به قرض خرید وزره خود را نزد او به رهن گذاشت».
امیر صنعانی در سبل السلام (۳۸/۳) میگوید:
«بدان که علماء اتفاقنظر دارند بر اینکه مبادله جنس ربوی به جنس ربوی دیگر به شرطی که همجنس نباشند جایز است، و جایز است که این معامله بصورت نسیه ویا تفاضله صورت گیرد. مانند فروش طلا به گندم، و نقره به جو و سایر کالاهایی که قابل وزن و پیمانه هستند» أه.
فروش رطب (خرمای تر) به تمر (خرمای خشک) جایز نیست مگر برای اهل عرایا: و آنها کسانی هستند که درخت خرما ندارند، (تا خرمای تازه بخورند) لذا جهت خوردن رطب روی درخت، میتوانند خرمای خشک خود را با خرمای تری که روی درخت مردم است، بصورت تخمین مبادله کنند.
از عبدالله بن عمر بروایت است: (أن رسول الله جنهی عن الـمزابنة، والـمزابنة: یع الثمر بالتمر كیلا، وبیع الكرم بالزبیب كیلا) [۱۱۴۹]«پیامبر جاز مزابنه نهی کرد، مزابنه عبارت است از فروش خرمای تازه رطب، به خرمای خشک، و انگور به مویز با وزن و پیمانه».
از زید بن ثابت سروایت است: (أن رسول الله جرخص لصاحب العریة(*) أن یبیعها بخرصها من التمر) [۱۱۵۰]«پیامبر جبه صاحب عریه (کسی که صاحب خرمای تر است) اجازه داد که به اندازه خرمای خشک (که فقرا برای او میآورند) خرمای تر به آنها بفروشد».
علت نهی پیامبر جاز فروش رطب (خرمای تر) به تمر (خرمای خشک) این است که خرمای تر وقتی خشک شود کم میگردد:
از سعد بن ابی وقاص روایت است: (أن النبي جسئل عن بیع الرطب بالتمر، فقال: أینقص إذا یبس؟ قالوا نعم، فنهی عن ذلك) [۱۱۵۱]«از پیامبر جدرباره فروش رطب به تمر سؤال شد فرمود: آیا وقتی خرمای تر خشک میشود کم میکند؟ گفتند: بله، لذا از آن نهی کرد».
معاملۀ جنس ربوی با هم جنس خود، زمانیکه همراه آن دو، یاهمراه یکی از آنها جنس دیگری باشد جایز نیست:
از فضاله بن عبید روایت است: روز خیبر گردنبندی را با دوازده دینار خریدم که در آن طلا و نگین بود آن رااز هم باز کردم (طلا و نگین را از هم جدا کردم) دیدم که ارزش آن از دوازده دینار بیشتر است، جریان را برای پیامبر جبازگو کردم فرمود: (لاتباع حتی تفصل) [۱۱۵۲]«تا از هم جدا نشود، نباید فروخته شود».
[۱۱۴۳] صحیح: [مختصر م ۹۴۹]، م (۱۵۷۸ - ۸۱ - ۱۲۱۱/۳). [۱۱۴۴] متفق علیه: خ (۲۱۷۷/۳۷۹/۴)، م (۱۵۸۴/۱۲۰۸/۳)، نس (۲۷۸/۷)، ت (۱۲۵۹/۳۵۵/۲) بنحوه. [۱۱۴۵] متفق علیه: خ (۲۱۳۴/۳۴۷/۴)، این لفظ بخاری است، م (۱۵۸۶/۱۲۰۹/۳)، ت (۱۲۶۱/۳۵۷/۲)، نس (۲۷۳/۷)، مسلم و ترمذی و نسائی بجای «الذهب بالذهب» «الذهب بالورق» ذکر کردهاند، د (۳۳۳۲/۱۹۷/۹) ابوداود هر دو لفظ را آورده است. [۱۱۴۶] متفق علیه: م (۱۵۹۵/۱۲۱۶/۳)، این لفظ مسلم است، خ (۲۰۸۰/۳۱۱/۴)، بخاری این حدیث را بصورت مختصر روایت کرده است، نس (۲۷۲/۷). [۱۱۴۷] صحیح: [الإرواء ۱۹۵/۵]، د (۳۳۳۳/۱۹۸/۹). [۱۱۴۸] صحیح: [الإرواء ۱۳۹۳]، خ (۲۲۰۰/۳۹۹/۴). [۱۱۴۹] متفق علیه: خ (۲۱۸۵/۳۸۴/۴)، م (۱۵۴۲/۱۱۷۱/۳)، نس (۲۶۶/۷). [۱۱۵۰. - عریه عبارت است از بخشیدن میوه درخت خرما، در میان عربها رایج بوده که در هنگام قحطی، کسانی که درخت خرما داشتند میوه آن را به مستمندانی که درخت خرما نداشتند اهدا میکردند، همانطور که صاحبان گوسفند و شتر «منیحه» یعنی شیر را به مستمندان بدون گوسفند و شتر میدادند. اما در اینکه شرعاً منظور از عریّه چیست اختلاف نظر وجود دارد؛ مالک گفته است: عریه اینست که شخصی نخل خود را به کس دیگری عاریه دهد، سپس از ورود آن شخص به باغ خود ناراحت شود، پس به او اجازه داده شده است که رطب باغ خود را در مقابل تمر از آن شخص بخرد. یزید از قول سفیان بن حسین گفته است: عرایا نخلی است که به فقرا بخشیده میشود و چون نمیتوانستند منتظر بمانند تا رطب آن نخل به تمر تبدیل شود، بنابراین به آنها اجازه داده میشد که رطب آن را به هر اندازه از تمر که میخواستند بفروشند. (فتح الباری ۳۹۰/۴). [ ]- متفق علیه: م (۱۵۹۳ - ۶۰/۱۱۶۹/۳)، این لفظ مسلم است، خ (۲۱۹۲/۳۹۰/۴)، د (۳۳۴۶/۲۱۶/۹)، نس (۲۶۷/۷)، ت (۱۲۱۸/۳۸۳/۲)، جه (۲۲۶۹/۷۶۲/۲). [۱۱۵۱] صحیح: [الإرواء ۱۳۵۲]، د (۳۳۴۳/۲۱۱/۹)، جه (۲۲۶۴/۷۶۱/۲)، نس (۲۶۹/۷)، ت (۱۲۴۳/۳۸۴/۲). [۱۱۵۲] صحیح: [الإرواء ۱۳۵۶]، م (۱۵۹۱ - ۹۰/۱۲۱۳/۳)، ت (۱۲۷۳/۳۶۳/۲)، د (۳۳۳۶/۲۰۲/۹)، نس (۲۷۹/۷).