شواهد و دلایلی بر تقوا و راستگوئی صحابهش:
از جمله دلایل: بیشتر مردم دوره جاهلیت که در امور دینی سهل انگار بودند کسانی بودند که در اقدام به گناهان کبیره بخصوص زنا جسارت میورزیدند، و آگاه هستیم که برخی از زنان و مردان مسلمان آن عصر مرتکب گناه کبیره شدند، و طبق آنچه که برای ما آشکار میشود (بیشتر آنها از مردم آن زمان بودند که در انجام گناه کبیره سهلانگار بودند) میباشند، و آن دلیل ضعف ایمان و امانتداری بود، لیکن هنگامی که در زندگی و حال آنها میاندیشیم پی میبریم که کاری کردهاند که مسلمانان پس از آنها (به جز کسانی که اهل ورع و خشیت و سنبل تقوا و نزدیکان و محبوبان پروردگار هستند) نمیتوانند آن را انجام بدهند، چون آنها جان خود را در راه رضایت پروردگار فدا کردند، و هیچ کس چنین کاری نمیکند مگر کسانی که به مقام امامت و رهبری در تقوا و یقین رسیده باشند، و این در سرگذشت آنان زیاد و مشهور است.
الف: سرگذشت زنی که مرتکب زنا شد: زنی به خدمت پیامبر جآمد و عرض کرد: ای پیامبر خدا مرتکب گناه [زنا] شدهام و خواهش میکنم حد زنا را بر من اجرا بفرمائی، پیامبر جدر آن باره میاندیشید، آن زن دوباره گفت: ای پیامبر خدا من به زنا حامله هستم، پیامبر دستور داد تا وضع زایمان بماند، هنگامی که وضع حمل نمود، بچه را با خود به نزد پیامبر آورد و گفت: ای پیامبر خدا این بچهای است که بدنیا آوردهام، پیامبر فرمود: «تا اتمام دوران شیردهی به او شیر بده» او تا انتهای دوران شیرخوارگی به او شیر داد، سپس پارهای نان را بدست بچه داد و با خود به نزد پیامبر آورد و گفت: ای پیامبر خدا نگاه کن بچه نان میخورد، پیامبر دستور داد او را سنگسار کردند [۴۳۴]. و ابن کثیر آن را در کتاب ارشاد نقل کرده است [۴۳۵].
بنگر! که این زن صحابیهلچگونه تصمیم به سختترین مرگ بر دلها و دردناکترین هلاک برای جانها میگیرد، و چگونه مدتی طولانی بر تصمیم خویش پایبند میباشد، و اجبار و اکراهی بر وی نبوده است؟، و این کار نیز از زنانی که موصوف به نقصان عقل و دین هستند سر میزند، پس مردان صحابهشچگونه بودهاند؟!
ب: سرگذشت مردی که دزدی کرده بود، مردی به خدمت پیامبر جآمد و عرض کرد: ای پیامبر خدا دزدی کردهام، پیامبر جدستور فرمود: دستش را قطع کردند، و هنگامی که دستش را قطع میکردند، گفت: سپاس و ستایش پروردگاری که مرا از تو رستگار کرد منظورش این بود که بواسطه آن وارد جهنم نگردید [۴۳۶].
ابن عبدالبر در پاورقی «الاستیعاب» [۴۳۷]چکیده زیبا و قشنگی ذکر میکند که دلالت بر فضل و برتری مسلمانان آن زمان میکند، [و حدیثهای زیادی را در این باره میآورد].
از جمله آن: حدیث مشهور «هر کسی که در غزوه بدر و حدیبیه حضور داشت وارد جهنم نمیشود» [۴۳۸]، و آن را از چند طریق روایت کرده است.
و حدیث مشهوری از طریق ابو زبیر از جابر روایت شده است: که «هر کسی در صلح حدیبیه زیر درخت با پیامبر بیعت کرد وارد جهنم نمیشود [۴۳۹]سپس روایت میکند که حاضرین در حدیبیه هزار و چهار صد نفر بودند، و اهل بیعة الرضوان هزار و پانصد نفر بودند، و حاضرین در غزوه بدر سیصد و چند نفری بودند، سپس حدیث را ادامه میدهد «آگاه باشید در حالی که شما به هفتاد امت متفرق میشوید [۴۴۰]بهترین و برترین آنها نزد خداوند شما (صحابه) هستید، و (و خداوند به دلهای بندگان آگاه است و دلهای صحابه پیامبر را بهترین دلها در میان آنها یافت [۴۴۱]و امثال آن.....»
ج: سرگذشت کسی که در رمضان با همسرش مقاربت کرد [۴۴۲].
د: سرگذشت ماعز [۴۴۳].
ه: سرگذشت مردی که گفت: نزد زنی رفتم و هر کاری که مردان با زنان انجام میدهند با او انجام دادم لیکن با او زنا نکردم [۴۴۴]و بسیاری همانند اینها که هماکنون حضور ذهن ندارم تا به آن اشاره نمایم.
منصفانه به من بگو: چه کسی در این دوره، و در گذشته از اهل دین شادان و خندان رو به مرگ میرود، و در نزد حاکم و ولی امر اعتراف به گناه میکند، و مشتاق دیدار پروردگار است، و جان را در راه رضایت پروردگار فدا میکند، و زمینه حکم به قتلش را برای حاکمان و قاضیان ایجاد میکند؟
و این چیزها غافل را آگاه میکند، و بصیرت عاقل را فزونی میبخشد، و گرنه آیه قرآن:
﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ﴾[آل عمران: ۱۱۰].
«شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شدهاید اکتفا و کفایت میکند».
و کافی است، و همراه با آن پیامبر جشهادت میدهد که دوره اصحاب بهترین قرن بوده است و اگر غیر اصحاب همانند کوه احد طلا انفاق و بخشش کند به اندازه یک مشت و نصف آن از اصحاب من نیست «و امثال آن از مناقب مبارک و درجات متعالی آنها» و با این چکیده بیان قوت آنچه که معترض بر محدثین انکار میکند آشکار شد، و این نظر و دیدگاه عالمان برجسته و شایسته ملت اسلام، با دلایل قوی و محکم است. الحمدلله
[۴۳۴] صحیح مسلم شماره حدیث (۱۶۹۵) از حدیث: بریده بن حصیبس. [۴۳۵] ۲/۳۶۴. [۴۳۶] ابن ماجه ۲/۸۶۳، و طبرانی در کتاب الکبیر، ۲/۸۶، از طریق سعید بن ابی مریم تخریج کردهاند که ابن لهیعه از یزید بن حبیب از عبدالرحمن بن ثعلبه انصاری از پدرش نقل کرده است: که عمرو بن حبیب بن عبد شمس به خدمت پیامبر جآمد و گفت: ای پیامبر خدا من شتری از شتران فلان طائفه را دزدیدهام، پیامبر شخصی را به نزد آنها فرستاد، آنان در جواب گفتند: شتری را گم کردهایم، پیامبر دستور فرمود دستش را قطع کردند، ثعلبه میگوید: وقتی که دستش را قطع میکردند او را مشاهده میکردم، میگفت: «الحمدلله الذي طهرني منك أردت أن تدخلي جسدي النار». بوصیری در مصباح الزجاجه میگوید: سند این حدیث بخاطر ضعف عبدالله بن لهیعه ضعیف است. و دراین حدیث نیز: عبدالرحمن بن ثعلبه انصاری هست، ذهبی در کتاب الکاشف درباره او گفته است: «یجهل» و حافظ در التقریب گفته است: «مجهول» [۴۳۷] ۱/۲-۵، حاشیه «الإصابة». [۴۳۸] مسلم شماره (۲۴۹۴) از حدیث جابرس. [۴۳۹] مسلم شماره (۲۴۹۶) از حدیث ام مبشرلو به روایت جابر. [۴۴۰] امام احمد (۵/۳) و ابن جوزی از طریق او «الموضوعات ۱/۲۹» ابن عبدالبر «الاستیعاب ۱/۵» از طریق بهز بن عبدالحکیم و این سند حسنی است. [۴۴۱] احمد (۱/۳۷۹) طیالسی (مسند ص ۳۳) طبرانی «الکبیر» شماره (۸۵۸۲) الاوسط (۴/۳۶۷) حاکم (۳/۷۸). [۴۴۲] فتح الباری (۴/۱۹۳)، مسلم شماره (۱۱۱۱) از حدیث ابو هریرهس. [۴۴۳] فتحالباری: (۱۲/۱۳۸) از حدیث ابنعباسب، مسلم شماره (۱۶۹۵)از حدیث بریده بن حصیبس. [۴۴۴] فتح الباری (۲/۱۲) مسلم شماره (۲۷۶۳) از حدیث ابن مسعودسبیهقی در (المدخل ص ۱۱۴) از قول ابن مسعود. حاکم و ذهبی آن را صحیح دانستهاند، و حافظ در الدرایة ۲/۱۸۷) و السخاوی در «المقاصد الحسنة» ص ۳۶۷» آن را حسن دانستهاند. و به شیوه «موضوع» از حدیث أنسسروایت شده است، و خطیب در «التاریخ» (۴/۱۶۵) آن را تخریج کرده است، و إبن جوزی در «العلل المتناهیة» (۱/۲۸۱) آن را روایت کرده و میگوید: تنها نخعی آن را نقل کرده است، احمد بن حنبل میگوید: او حدیث وضع میکرد، و این حدیث تنها از طریق ابن مسعود مشهور است.