گلزارهای شاداب در دفاع از سنت ابو القاسم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

ادلۀ قرآنی و اثری:

ادلۀ قرآنی و اثری:

اما کتاب: خداوند می‌فرماید:

﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ[آل عمران: ۱۱۰].

«شما بهترین امتی هستید که به سود انسان‌ها پدیدار شده‌اید».

و اما سنت؛ آثار زیادی در این باره وجود دارند که تعداد کمی از آن‌ها را ذکر می‌کنیم:

اثر اول: آنچه که ابن عمر از پدرشبروایت کرده که پیامبر جدر میان آن‌ها ایستاد سپس فرمود: «به شما سفارش می‌کنم که از اصحاب من پیروی کنید، سپس دروغ زیاد می‌شود، بگونه‌ای که فردی سوگند یاد می‌کند و طلب سوگند نمی‌کند و شاهد شهادت می‌دهد و طلب شهادت نمی‌کند» [۴۱۵]. احمد و ترمذی این حدیث را روایت کرده‌اند. و این حدیث را ابوداود طیالسی از شعبه و او از عبد الملک بن عمیر، از جابر ابن سمره از عمر روایت کرده است، و طرق دیگری نیز دارد، و حافظ ابن کثیر در «ارشاد» [۴۱۶]می‌گوید: این حدیث مشهور جیّد است.

من هم می‌گویم: در ضمن کلامش مطلبی را بیان می‌کند که مشخص می‌کند مراد او اصحاب عصر خود است و آن عبارت است از این «ثم الذین یلونهم»(سپس از کسانی که بعد از آن‌ها می‌آیند) چون افراد عصر خود را بعنوان طبقه‌ای قرار داده بود، سپس گروهی که بعد از آن‌ها می‌آیند، و پیامبر جدر این حدیث کسانی که او را ندیده‌اند و در عصر او بوده‌اند خارج نکرده‌، و کسانی که او آن‌ها را ندیده بود از تابعین و در عصر او هم نبودند داخل کرده است.

اثر دوم: از ابن عباسبروایت شده که فرموده است: یک نفر اعرابی به پیش پیامبر خدا جآمد و گفت: من ماه را دیدم [یعنی رمضان] او گفت: آیا شهادت می‌دهید که (لا إله إلا الله وأن محمداً رسول الله)؟ گفت: بله. سپس پیامبر جگفت: «ای بلال به مردم اعلان کن که فردا روزه بگیرند» سنن اربعه [۴۱۷]، و ابن حیان مؤلف کتاب «الصحیح» [۴۱۸]، و حاکم ابوعبدالله [۴۱۹]این را روایت کرده‌اند، و حاکم گفته: «حدیث حسن صحیح» است. و حاکم ابوسعد [۴۲۰]در «شرح العیون» این را ذکر کرده و ابوحسین در «المعتمد» و عبدالله بن زید عیسی به این استدلال کرده‌اند.

اثر سوم: حدیث ابی محذوره است که پیامبرخدا جبعد از مسلمان شدنش اذان را به او یاد داد و از همان وقت او را بعنوان مؤذن [۴۲۱]قرار داد، و این بر عدالت او دلالت می‌کند چون برای مؤذن عدالت لازم است چون او درباره وارد شدن وقت نماز خبر می‌دهد، و برای ادا کردن و مقبول بودن فرایض به او اعتماد می‌شود.

اثر چهارم: که اثر صحیحی است، و در دواوین اسلام ثبت شده است، پس معلوم، متواتر و حجت قوی است و این عبارت است از اینکه پیامبر خدا جعلی و معاذ [۴۲۲]برا برای قضاوت و فتوی دادن به یمن فرستاد، و شکی نیست که قضاوت در میان مردم، به عدالت شاهد نیاز دارد و لازم است حاکم عدالت آن‌ها یا عدالت تعدیل‌کننده آن‌ها را بداند در حالی که آن‌ها در ممالک یمن غریب بودند، و از عدالت و از احوال آن‌ها خبر نداشتند، و اگر برای اهل اسلام آن زمان عدالت ظاهری کفایت نمی‌کرد آن‌ها نمی‌توانستند برای خصومت و منازعه‌ای که در بین آن‌ها ایجاد می‌شود شهودی بیابند، و نمی‌توانستند بر اهل یمن حکم کنند.

این بر عدالت مسلمانان آن دوره دلالت می‌کند، و تنها بر عدالت اصحاب پیامبر دلالت نمی‌کند. و این از مذهب محدثین واسع‌تر است، و به خاطر اینکه ابو حسین با وصف ذکاوت و زیرکی می‌گوید: صحابه بر آن اجماع دارند، ذهبی – با وصف تنفری که از معتزله داشت – می‌گوید: ابو حسین مشهور به زیرکی و دینداری بود [۴۲۳]پس در زندگی و احوال صحابه، تأمل و اندیشه کن و به درست بودن آنچه که ابوحین گفته است و به صحت استخراج آگاه خواهید شد.

روایت پنجم: علیس: (هر کسی از راویان که متهم به دروغ بود سوگند می‌داد، و اگر سوگند یاد می‌کرد علیساو را تصدیق می‌نمود) ذهبی در تذکرة الحفاظ آن را روایت نموده و گفته است: «حسن» است [۴۲۴].

بیشتر از یک نفر از پیشوایان زیدیه مانند: ابو طالب و منصور بالله به آن استدلال کرده‌اند و وجه استدلال: این است که سوگند دادن و تهمت نسبت به کسی است که مجهول الحال باشد، یا کسی باشد که از مسلمانان سهل‌انگار آن زمان باشد.

روایت ششم: جریان آن کنیزک سیاه چوپان است، که پیامبر جخواست از ایمان و اسلام وی آگاه شود و به او فرمود: پروردگارت کیست؟ اشاره کرد: پروردگارم الله است، سپس فرمود: من کی هستم؟ گفت: پیامبر خدا هستی، پیامبر÷فرمود: او مؤمن است، و مؤمن مقبول درگاه حق است. و خداوند پیامبر را به تصدیق‌کننده مؤمنان در این آیه توصیف می‌نماید:

﴿وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ[التوبة: ۶۱].

«و مؤمنان را تصدیق می‌کند».

و حدیث کنیزک در صحیح مسلم [۴۲۵]آمده است، و شافعی [۴۲۶]از مالک آن [۴۲۷]را روایت کرده است، و ابن النحوی در کتاب (البدر المنیر) و (الخلاصة) [۴۲۸]آن را ذکر کرده است.

روایت هفتم: حدیث عقبه بن حارث است – که بر صحت آن اتفاق است – عقبه با ام یحیی دختر ابو اهاب ازدواج کرد، کنیزکی سیاه آمد و به آنان گفت: به هر دو نفرتان شیر داده‌ام، عقبه می‌گوید: این جریان را برای پیامبر بازگو کردم، و ایشان پشت به من کردند، و من پشیمان شدم و به او رو کردم و جریان را دوباره بازگو کردم، پیامبر جفرمود: چگونه با او ازدواج کرده‌اید در حالی که آن زن گفته است به هر دو نفر از شما شیر داده است ؟ این لفظ بخاری [۴۲۹]، و مسلم [۴۳۰]است.

و در روایت ترمذی با اسناد «حسن صحیح»: «عقبه می‌پنداشت که آن کنیزک دروغ می‌گوید» و پیامبر عقبه را از آن نهی کرد، پس این دلالت بر معتبر بودن سخن کنیزک و تکذیب عقبه می‌‌کند، و اگر سخنش معتبر نبود عقبه را از آن نهی نمی‌کرد [۴۳۱].

و به او دستور نمی‌داد که همسرش را طلاق دهد، زیرا نکاح فسخ نشده بود، و او را در بین نگهداشتن [با وصف تنفر] و طلاق مختار می‌کرد، چون جدائی انداختن بین زن و شوهر از کارهای بسیار بزرگ و خطرناک است. و ابن عباسبو احمد و اسحاق [۴۳۲]به مقتضای آن حدیث (همراه با سوگند دادن زن) حکم و فتوی داده‌اند، و برخی از علماء بخاطر تعلق گرفتن آن به حقوقی که شرع شهادت را در آن معتبر دانسته است به ظاهر حدیث عمل و حکم نکرده‌اند.

اما پذیرش خبر نبوی در احکام از یک زن صحابی هر چندهم شناخته شده نباشد به دلیل این حدیث پذیرفته می‌شود.

روایت هشتم: شخص کافر به نزد پیامبر جمی‌آمد و اسلام را می‌پذیرفت پیامبر به او دستور می‌فرمود: به نزد قومش برگردد و آنان را به اسلام فراخواند، و احکام اسلامی را که از پیامبر جیاد گرفته است به آن‌ها یاد دهد، و این در تاریخ ثبت شده است، ولی حضور ذهن را ندارم تا لفظ آن را نقل نمایم [۴۳۳].

و همانند آن زیاد است. و کسی که تاریخ زندگی پیامبر را مطالعه نماید آن را ملاحظه خواهد کرد، و در آن دلالت بر عدالت تازه مسلمان است، و گرنه واجب بود که پیامبر آن را برای او بیان نماید که برای مسلمانان درست نیست چیزی از او یاد گیرند تا او را پس از اسلام بیازمایند، و در این روایت و روایت هفتم اشاره به آثار بسیاری است و الله اعلم.

[۴۱۵] شافعی در «الرسالة» (ص /۴۷۳-۴۷۴) و احمد (۱/۱۸، ۲۶) و ترمذی ۰۴/۴۰۴) و حاکم در «مسندرک» (۱/۱۱۳) از حدیث عمر بن خطابساین را روایت کرده‌اند و ترمذی و حاکم و ذهبی و ابن کثیر واحمد شاکر آن را صحیح دانسته‌اند. [۴۱۶] ۰۲/۴۰۱). [۴۱۷] ابوداود (۲/۷۵۴) و ترمذی ۰۳/۷۴ و نسائی ۰۴/۱۳۱-۱۳۲)، و ابن ماجه (۱/۵۲۹) این را تخریج کرده‌اند. [۴۱۸] «احسان» ک (۸/۲۲۹-۲۳۰)، و ناسخ در (أ) ذکر ابن حبان را تکرار کرده است. [۴۱۹] «المستدرک» (۱/۴۲۴)، از حدیث ابن عباسبو ابوداود گفته «جماعتی این حدیث را از سماک از عکرمه به طور مرسل روایت کرده‌اند» و ترمذی گفته است «در حدیث ابن عباس اختلاف وجود دارد، و سفیان ثوری و ... و شاهدی از حدیث ابن عمر بدارد که ابوداود ۰۲/۷۵۶)، و ابن حبان «احسان» (۸/۲۳۱)، و حاکم/(۱/۴۲۳) و ... . آن را تخریج کرده‌اند و ابن این حدیث را صحیح دانسته، و حاکم گفته است: «بر شرط مسلم صحیح است» و آن دو این حدیث را تخریج نکرده‌اند» و به همین گونه است. [۴۲۰] در (س) ک «ابوسعید صاحب العیون»! و در (ی) (ابوسعید) است! [۴۲۱] مسلم با رقم ۰۳۷۹) از حدیث ابومحذورهسآن را روایت کرده است. [۴۲۲] بخاری در (فتح) ک (۷/۶۶۳) فرستادن علی را روایت کرده و بخاری در (فتح) (۷/۶۵۷)، و مسلم با رقم (۱۷۳۳) فرستادن معاذ را روایت کرده‌اند. [۴۲۳] کتاب: المیزان، ۵/۱۰۱. [۴۲۴] ۱/۱۱. [۴۲۵] شماره (۵۳۷) و در منابع لفظ آن این طور است «أین الله قالت في السماء». [۴۲۶] الرسالة، ص ۷۵. [۴۲۷] الموطأ ۲/۷۷۶-۷۷۷. [۴۲۸] ۲/۳۱۶. [۴۲۹] فتح الباری، ۵/۳۱۶. [۴۳۰] چنانچه در کتاب «تحفة الأشراف» ۷/۲۹۹، آمده است: صحیح آن است که تنها بخاری آن را روایت نموده است. [۴۳۱] الجامع، ۳/۴۵۹، می‌گویم: این یکی از روایات بخاری (الفتح) ۹/۵۶ است. [۴۳۲] و این یکی از روایات امام احمد است. و روایت دیگری (هنگامی پذیرفته می‌شود که شهادتش قابل قبول باشد. و روایت سوم: شهادت دو زن لازم است) المغنی، ۹/۲۲۲. [۴۳۳] چنانچه در قصه طفیل بن عمرو دوسی در «صحیح» و جریان اسلام ابوذر غفاری در «صحیحین» و غیره – آمده است.