برخی از فرقههای زیدیه
اگر تو بگویی: محدثین را به حشویه نسبت دادهام، زیرا همگی شیعه و زیدیه را قبول ندارند.
در پاسخ میگویم: این بهانه و عذر پذیرفته شده نیست، چون منصور بالله از (مطرفیه) از فرقههای زیدیه هستند که دروغگوئی در حدیث را بخاطر نصرت اعتقاد خود جایز میدانند روایت میکند، و میگوید: در مناظرات آن را جایز دانستهاند، و بدعتهای شنیعتری از آن به آنها نسبت داده شده است،. و همچنین با تواتر ثابت گردیده است که (حسینیه) از فرقههای زیدیه هستند حسین بن قاسم [۶۱۷]را بر پیامبر تفضیل میدهند، زیدیان هر دو طائفه را کافر میدانند، و چنانکه هیچ یک از بدعتهای که برخی از جاهلان زیدیه میگویند و آنان مردودش میدانند در زیدیه الزام و نقص ایجاد نمیکند؛ هر بدعتی که در دیار محدثین رخ میدهد و یا کسانی که از نظر بعضی عقاید با محدثین موافق هستند آن را بگویند بر محدّثین الزام و نقصی ایجاد نمیکند.، پس ای معترض! با ترازوی علمی دقیق اشیاء را مقایسه کن و حشویه را بشناس، و هوشیار باش بخاطر پذیرفتن بسیاری احادیث دروغین و آمیزش یافته به احادیث صحیح بعنوان پیروان این گروه گمراه قرار نگیری.
سبب دوم- غلطی معترض:
غلط بودن ادعای معترض: پیامبران پیش از نبوت در واقع به پیامبر نامگذاری نمیشدند، و احکام نبوت برای آنان ثابت نبوده است، آیا ملاحظه نمیکنید که اقوال و افعال آنان پیش از نبوت حجت نبوده است، و دستوراتشان مقتضی وجوب نبوده است و کسی که در تصدیق آنان شک داشت کافر نبوده است، چون حکم آنان قبل از نبوت حکم سایر مسلمانان را داشت، پس چون قضیه این طور است، و نصّی بر حکم آنان پیش از نبوت جهت مراجعه در دست نیست، و اجماعی نیز بر آن وجود ندارد، قاضی ابوبکر باقلانی و بسیاری از اشعریان و معتزلیان معقتد هستند که: دلیلی قطعی بر عصمت پیامبران پیش از نبوّت وجود ندارد، و همراه با آن اعتراف میکنند که پیامبران پیش از نبوت در رفیعترین قله فضل و کمالات بودهاند، لیکن میگویند: این درجه رفیع مانند بقیه مسلمانان فاضل بوده است و دلیلی قطعی بر عصمت آنان نبوده است. این قول [محدثین چون در علم کلام غوطهور نشدهاند به آن قائل نبودهاند] قولی است که معترض از دو جهت نمیتواند آن را به محدثین نسبت دهد:
وجه اول: کسی که چیزی را پیش از نبوت بر پیامبران جایز میداند درست نیست این قول پس از نبوت به او نسبت داده شود، و اگر این طور باشد جایز است به معتزله و زیدیه نسبت داده شود که معتقد هستند کلام انبیاء حجّت نیست، و ایمان به آنان غیر واجب است، چون به نظر آنها آن حکم انبیاء پیش از نبوت است، بلکه لازم میآید که این به تمام مسلمانان نسبت داده شود.
وجه دوم: متکلمان معتزله و اشعریه که این را جایز میدانند باور به وقوع آن نیستند، بلکه اعتراف میکنند که پیامبران قبل و بعد از نبوت از نظر امانت و دینداری و علم و دانش و اخلاق برترین مخلوق خداوند بودهاند.
و در میان این دو قول که پیامبران پیش از نبوت صالح و فاضل بودهاند ولی معصوم نبودهاند، و این قول که قبل از نبوت معصوم و صالح نبودهاند، تفاوت و اختلاف وجود دارد، پس قول به عدم عصمت همراه با اعتراف به فضل و پرهیزگاری مستلزم اهانت نیست، آیا ملاحظه نمیکنید که به نظر همگی تمام امامان و اولیاء از گناه کبیره غیرمعصوم هستند، و به نظر ما همراه با آن در بالاترین مرتبه کمال هستند، پس هرگاه به عصمت ابراهیم بن ادهم، و ویس قرنی باور نداشته باشیم نقص و اهانتی به آنان نکردهایم.
و فائده تحقیقی برای این اختلاف ظاهر نمیشود بلکه فائده تقدیری ظاهر میشود، و آن عبارت از: اگر فرض کنیم گناه کبیره از برخی پیامبران پیش از نبوت واقع شده است به نظر اکثر معتزلیان واجب است به نبوت آنان کفر ورزیده شود، و به نظر اشعریان و بسیاری از معتزله واجب نیست و هرگز لازمه باور نداشتی به عصمت پیش از نبوت کفر ورزیدن به آنان نیست، زیرا به پیامبران ایمان دارند چه قبل از نبوت معصوم و یا غیرمعصوم باشند، و اما کسانی که باور به عصمت ازنبوت هستند، در صورتی که فرض شود پیامبران پیش از نبوت معصوم نبودهاند، آنان کفر مشروط به پیامبران دارند، چون معتقد هستند نباید قبل از نبوت گناه کبیره داشته باشند، و در کلام دسته اول ایمان قطعی وجود دارد، پس با وجود عدم مخالفت نصوص شرعی، و دلایل عقلی ضروری، و نبود اجماع بر این مسأله ای نظری چگونه آنان نکوهش و سرزنش میشوند؟!
[۶۱۷] او: حسین بن قاسم عیانی، و از امامان زیدیه است، در سال (۴۰۴) در سن ۲۸ سالگی در گذشت، و درباره عقیده وی مناقشه و اتهامات زیادی وجود دارد، تا جایی که حمید بن احمد حمیدان رسالهای به نام «بیان الأشکال فیما یحکی عن الحسین بن القاسم من الأقوال» درباره عقیده وی نوشت، نسخه خطی آن در «الجامع الکبیر» موجود است. فرجة الهموم والحزن (ص /۱۷۴) و «الأعلام» (۲/۲۵۲)، و زرکلی تاریخ ولادتش را (۳۸۴) دانسته است، لیکن صحیح آن (۳۷۶) است.