فصل اول
پاسخ به صورت خلاصه، فصل دوم: گوشههای از اعتراضات «معترض».
فصل اول: «معترض» حدیثهای معینی را ذکر مینماید و ادعا میکند که غیر قابل تأویل است، به او میگوئیم: آیا به نظر شخصی شما غیر قابل تأویل است؟ در این صورت نیاز به پاسخ نیست، و نظر شما ارزشی ندارد، و یا منظور شما این است که تأویل آن در علم خداوند، و راسخین در علم درست نیست؟ در پاسخ میگویم: این ادعا نیز از دو وجه ممنوع است:
وجه اول: موسی کلیم الله هنگامی که تأویل خضر÷را نداست واجب نبود که خضر÷نیز آن را نداند، و هنگامی که موسی÷به دانش دیگران جاهل باشد معترض به طریق اولی به آن جاهلتر است.
وجه دوم: فرشتگان حکمت خداوند در جانشینی آدم در زمین را نداستند، و در این باره از خداوند سؤال کردند:
﴿أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ﴾[البقرة: ۳۰].
«آیا در زمین کسی را بوجود میآوری که فساد میکند و تباهی راه میاندازد و خونها خواهد ریخت و حال آنکه ما به حمد و ستایش و عبادت تو مشغولیم».
خداوند حکمت آن را بصورت معین به آنان خبر نداد، بلکه بصورت کلی فرمود: ﴿إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ٣٠﴾هنگامی که پاسخ کلی نسبت به فرشتگان کفایت کند نسبت به بسیاری از مسلمانان نیز کفایت میکند، و چنانچه قبلاً ذکر کردیم با اجماع فهم و درک معنای آیات قرآنی بر تمام مسلمانان واجب نیست، و هنگامی که شناخت و فهم برخی از آنان در این زمینه کفایت کند، شناخت پیامبر نیز به آن کفایت میکند.