بحثی پیرامون یزیدبن معاویه
در این بحث گواهی بر برائت اهل سنت از تهمتی که «معترض» به آنان میزند وجود دارد مانند اینکه معترض گفت: آنان یزید کثیف را بر کشتن حسین بن علیستحسین و ستایش مینمایند، چگونه چنین چیزی میگوید! در حالی که آنان تصریح میکنند: یزید ستمگر و ظالم و حیلهگر و کثیف و شیطان است، و ترمذی در «جامع» حدیثی را از سفینة الصحابی، غلام پیامبر جروایت میکند که پیامبر فرمود: «خلافت در امت من سی سال است و پس از آن پادشاهی است»، سعید بن جمهان به او گفت: بنی امیه میپندارند خلافت در آنان است، گفت: بنو الزرقاء دروغ میگویند، آنان سلطان هستند و بدترین سلاطین هستند [۸۴۳].
ابو داود [۸۴۴]روایت میکند سعید به سفینة الصحابی گفت: آنان میپندارند که علی÷خلیفه نیست، گفت: زبان کثیف «بنی زرقاء» دروغ میگوید، بنو زرقاء: یعنی بنی مروان [۸۴۵].
ترمذی [۸۴۶]از حسن بن علی [۸۴۷]بروایت میکند که: بنی امیه را بر روی منبر به پیامبر جنشان دادند، پیامبر از آن ناراحت شد و این آیات نازل شد:
﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ١ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ٢ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ٣﴾[القدر: ۱-۳].
«ما قرآن را در شب با ارزش [لیلة القدر] فرو فرستادهایم. تو چه میدانی شب قدر کدام است. شب قدر شبی است که از هزار ماه بهتر است».
پس از تو بنی امیه بر آن تکیه میزنند.
قاسم بن فضل میگوید: ما آن را شمارش کردیم هزار ماه [نه کم و نه زیاد] بود.
و هنگامی که ابن حزم [۸۴۸]شکاف و حفرههای اسلام را ذکر میکند آن را چهار تا میداند: ۱- قتل عثمانس۲- قتل حسینس۳- یوم الحرة و قتل عمر و علیبرا، بخاطر هولناکی قتل حسینسو توحش این جنایت در ضمن این چهار تا نیاورده است.
و ذهبی در «النبلاء» [۸۴۹]میگوید: «یزید بن معاویه: شیّاد و سنگ دل و ستمگر بود و میگساری و محرمات را انجام میداد، و سلطنت خود را با شهید کردن حسینسشروع و با واقعه «الحرة» به پایان رساند، و مردم از او بیزار بوده و دوران شومی داشت، و پس از حسین، بسیاری مانند: مردم مدینه بر علیه او قیام کردند».
میگوید: «ولید بن مسلم از اوزاعی از مکحول از ابو عبیده از پیامبر روایت میکند که فرمودند: کار امت من همچنان ادامه خواهد داشت تا مردی از بنی امیه به نام یزید در آن شکاف ایجاد میکند [۸۵۰].
و از جویریه از نافع روایت شده است که گفت: عبدالله بن مطیع بخاطر خلع یزید نزد ابن حنیفه رفت، و گفت: یزید میگساری مینماید و نماز را ترک میکند و از احکام قرآن تجاوز میکند [۸۵۱].
مردی در نزد عمر بن عبدالعزیز گفت: امیر المؤمنین یزید، عمر دستور داد او را بیست تازیانه زدند ذهبی در «المیزان» [۸۵۲]میگوید: «درباره عدالت وی سخن گفتهاند، و لایق نیست از او روایت شود. احمد بن حنبل میگوید: «لازم نیست از او روایت شود» [۸۵۳].
ابن حزم در «أسماء الخلفاء» آخر «السیرة النبویة» [۸۵۴]میگوید: «هنگامی که پدر یزید مرد، با او بیعت کردند، و حسین بن علیس، و عبدالله بن زبیر بن عوام از بیعت با او خودداری کردند، اما حسین بسوی کوفه عزیمت کرد و پیش از رسیدن به کوفه به شهادت رسید، و این واقعه [۸۵۵]دومین فاجعه و شکاف در اسلام بود، چون در این فاجعه بزرگترین لکه ننگ بر اسلام نقش بست، و اما عبدالله بن زبیربدر مکه اقامت گزید، و تا زمانی که یزید لشکری را بسوی مکه «حرم خدا» و مدینه «حرم پیامبر» روانه کرد در آنجا ماند، و بقیه مهاجرین و انصار را در واقعه «حرة» به شهادت رساند، و این فاجعه [۸۵۶]سومین فاجعه و شکاف در اسلام بود، چون بقیه صحابه بزرگوار و برجسته آشکارا در این جنگ مظلومانه بشهادت رسیدند، و اسبها در مسجد پیامبر گشتند، و در روضه [بین قبر پیامبر و منبر] سرگین کردند. و هیچ کس در مسجد پیامبر بغیر سعید بن مسیب نماز نمیخواند و رفت و آمد نداشت، ولی سعید بن مسیب از مسجد جدا نشد، و اگر عمرو بن عثمان بن عفان [۸۵۷]، و مروان بن حاکم در نزد مسلم بن عقبه شهادت نمیدادند که سعید دیوانه است، مسلم او را به قتل میرساند، و مردم دوست نداشتند به یزید بن معاویه مانند بردگان [که هرگاه بخواهد بفروشد و اگر بخواهد آزاد نماید] بیعت نمایند، و برخی گفتند: بر مبنای حکم قرآن و سنت پیامبر جبیعت مینمایند، مسلم دستور داد گردن آنان را زدند. و یزید آبروی اسلام را برد، و سه بار مدینه را چپاول کرد، و به اصحاب پیامبر بیحرمتی کرد، و دست را روی آنان دراز کرد، و خانههای آنان را غارت، و مکه را محاصره کرد، و کعبه را با منجنیق سنگ باران کرد، و یزید کمتر از سه ماه پس از فاجعه «حرة» در نیمه ربیع الأول سال ۶۴ در سن سی و چند سالی شرّ و بلایش از سر مسلمانان کم شد و خداوند او را نابود کرد.
و این بهترین گواه بر اهل سنت است که یزید را تأیید نکردهاند و این تهمت دروغ محض است حتی ذهبی میگوید: ابو حزم را متهم به تعصب نسبت به بنی امیه میکردند [۸۵۸]و هنگامی که این سخن کسی باشد که متهم به تعصب نسبت به آنان است، پس سخن کسی که این طور نیست چگونه است؟
[۸۴۳] ترمذی میگوید: «این حدیث «حسن» است. و چند نفر از سعید بن جمهان روایت میکنند، ولی ما جز از سعید بن جمهان کسی دیگررا نمیشناسیم» [۸۴۴] سنن (۵/۳۶-۳۷). [۸۴۵] و نسائی نیز این حدیث را تخریج کرده است «الکبری (۵/۴۷)، ابن حبان «الإحسان» (۵/۳۴-۳۵). حاکم «المستدرک» (۳/۷۱) و امام احمد به آن استدلال کرده است «السنه» (۲/۵۷۳) و ترمذی آن را «حسن» دانسته است، و ابن حبان آن را صحیح دانسته است، و البانی در «ضلال الجنة» شماره (۱۱۸۱) و دیگران صحیح دانستهاند، اما حشرج بن نباته آن را تنها از سعید بن جمهان دانسته است و میگوید: «بنی امیه میپندارند ...» و حشرج دربارهاش چیزهای گفتهاند، «الکامل» (۲/۳۴۹)، المیزان (۲/۷۰) این زیاده نامعلوم است، و الله اعلم. [۸۴۶] «الجامع» (۵/۴۱۴). [۸۴۷] ترمذی بعد از این حدیث میگوید: «این حدیث غریب است و جز از این وجه از حدیث قاسم بن فضل نمیشناسیم قاسم بن فضل حدانی ثقه است. یحیی بن سعید و عبدالرحمن بن مهدی او را شایسته دانستهاند، یوسف بن سعد مجهول است. و این حدیث را جز از این طریق نمیشناسیم» حافظ ابن کثیر در «تفسیرش» (۴/۵۶۶) میگوید: «سخن ترمذی: که میگوید: این شخص «یوسف» مجهول است؛ جماعتی از او مانند حماد بن سلمه، خالد الحذاء یونس بن عبید، روایت کردهاند، و یحیی بن معین دربارهاش میگوید: منکرحدیث است. [۸۴۸] رساله فی أسماء الخلفاء و الولاة: (ص / ۳۵۷) در پاورقی «جوامع السیرة». ابن حزم درباره شهادت حسین میگوید: «سومین مصیبت در اسلام پس از شهادت عثمان، یا چهارمین مصیبت پس از شهادت عمر بن خطاب است، چون مسلمانان در این کشتار بسیار مظلوماننه به شهادت رسیدند». [۸۴۹] (۴/۳۷-۳۸). [۸۵۰] ابو یعلی «مسند» (۱/۳۹۹)، مؤلف در «العواصم» (۸/۳۵) میگوید: در صحیحین اتفاق بر استدلال به راویان آن هست. میگویم: در سلسله روایت حدیث: ولید بن مسلم است او «مدلس» است، و مکحول وجود دارد وی ابو عبیده را ندیده است المطالب العالیة: (۵/۶۶)، جامع التحصیل (ص / ۲۸۵). [۸۵۱] بقیه داستان در «السیر» (۴/۴۰) است: (میگوید: هیچ کدام از آن موارد را از او مشاهده نکردم، و در نزد وی بودم، و نماز را میخواند، و نیکوکار بود، و از فقه سؤال میکرد. میگوید: این کار بخاطر ریا بود. [۸۵۲] ۶/۱۱۴. [۸۵۳] «بحر الرم» (ص / ۴۷۵). [۸۵۴] (ص / ۳۷۵). [۸۵۵] جوامع السیرة: «این سومین فاجعه و شکاف در اسلام پس از شهادت عثمان با چهارمین فاجعه و شکاف پس از شهادت عمر بن خطاب است». [۸۵۶] جوامع السیرة «این فاجعه نیز بزرگترین فاجعه و شکاف در اسلام است». [۸۵۷] جوامع السیرة، و «العواصم» (۸/۳۷). [۸۵۸] السیر: (۱۸/۲۰۱)، التذکرة (۳/۱۱۵۲) ذهبی این را نگفته بلکه از کسی دیگر نقل مینماید.