حدیث موسی÷و ملک الموت
حدیث ششم: حدیث موسی÷و ملک الموت است، و معترض این حدیث را در خاتمه احادیثی قرار داده که تأویل نمیشوند، چون او علت سیلی ای که موسی÷به ملک الموت زده بود، هنگامی که ملک الموت آمده بود تا قبض روح شریفش را بکند نمیداند، و بر این حدیث دو جواب وجود دارد: معارضه، و تحقیق.
اما معارضه: درقرآن عظیم آمده که موسی÷سر بردار خودش را گرفته بود و آن را به طرف خود میکشید، و این بخاطر گناهی که از آن مطلع شده باشد و بخاطر ضرری که خواسته باشد بوسیله این او را از آن بر حذر داشته باشد نبود ، و برادرش هارون به نص قرآن و اجماع مسلمانان پیامبر است، و حرمت انبیاء هم مانند حرمت ملائکه است، و موسی÷به شدت هارون÷را زد و به همین خاطر هارون خاضعانه به برادرش گفت: ای فرزند مادرم ریش و سرم را نگیر، و دشمنانم را شاد مکن، اگر معترض قرآن، را تکذیب میکند پس همین برای کافر شدنش کفایت میکند، و اگر افعال پیامبران†را بگونهای که لایق آنها باشد تأویل میکند.
وبه مطالبی که تأویل نمیشوند همانگونه که هستند ایمان دارد؛ پس چرا همانند این را در احادیث صحیح و سنن مأثور اعمال نمیکند؟ چه شده که او در مهلکهها فرو رفته و متمایل به بیراهه شده و روایات را تکذیب میکند و از رأی و هوای خود تبعیت میکند؟
اگر گفته شود: موسی÷بدین خاطر این کار را کرد چون بخاطر خداوند متعال ناراحت شده بود، و گمان کند که هارون در آنچه که قومش انجام داده بودند کوتاهی کرده ، و چون کردار آنها به شدت قبیح بود به همین دلیل او هم به شدت ناراحت شد، و زیرا خشم که از طبیعت بشر است در او باقی مانده بود، ودر«صحیح» [۹۸۶]هم آمده که پیامبر جفرموده: «پروردگارا من فردی هستم که غمناک میشوم همانطور که انسان غمگین میشود» و موسی÷هم همینطور است.
ما هم میگوییم: این کلام صحیح است، اما لازم است برای سنت هم توجیه زیبندهای کنیم همانطور که برای قرآن [نیز] این توجیه را کردهایم، و تحقیق این مطلب شامل دو وجه میشود:
وجه اول: که معتمد هم هست این است که: شاید ملک موت در شکل مردی به نزد او آمده باشد، و او نفهمیده باشد که ملائکه است، مانند آنچه که جبرئیل÷به نزد مریم علیها السلام رفت و به شکل بشری خوشاندام بر او نمایان شد و مریم ترسید و گفت: من از تو به خدای رحمان پناه میبرم اگر پرهیزکار باشید، و اگر میدانست که جبرئیل امین است از او به خدا پناه نمیبرد، پس وقتی ملکالموت هم با این صفت به نزد موسی آمد و خواست او را بکشد موسی او را از خودش دور کرد.
اگر گفته شود: در همین حدیث وقتی ملک موت به نزد پروردگار بازگشت گفت: پروردگارا من را به نزد بندهای فرستادی که نمیخواهد بمیرد وجود دارد، این مشخص میکند که خداوند به او خبر داده که این ملک الموت است و برای قبض روح او آمده است.
جواب: این دلالت نمیکند که موسی ملک الموت را شناخته باشد، چون از اینکه ملک الموت را را درک کرده باشد که موسی از مرگ متنتفر است [نه با نص و نه با مفهوم] لازم نمیآید و دیگر موسی ملک الموت را شناخته باشد و اگر ملک الموت در شکل انسانی ظاهر میشد و ادعا میکرد که ملائکه است، برای موسی مشخص نمیشد که ملائکه است، و موسی نباید او را تصدیق میکرد، چون بعضی از شیاطین جن و انسان ادعای چنین چیزی را برای پیامبران†میکردند و چنین ادعایی بر آنها روا میدانستند در حالی که چنین چیزی ابداً جایز نیست.
و این مبحث که در اینجا ذکر میکنیم مطلب گذشته ما که موسی ملک الموت را نشناخته بود [۹۸۷]را تأیید میکند و آن عبارت است از: مطلبی که در حدیث آمده، که خداوند روح پیامبری نمیگیرد تا اینکه آنها را خبر میکند [۹۸۸]، هنگامی که ملک الموت نزد موسی آمد تا روحش را بگیرد بدون اینکه او را متحیر کند، امکان داشته که موسی فهمیده باشد که قبض روحش نمیشود تا اینکه مخیر گردد، به همین خاطر در صداقت او شک کرد، و موضوعی در حدیث آمده که این مطلب را تأیید میکند و آن عبارت است از: هنگامی که ملک الموت به نزد موسی÷بازگشت و او را مخیّر کرد در بین زندگی و مرگ، موسی مرگ را اختیار کرد و تسلیم شد، و این مطلب دوباره با این تأیید میشود که اگر خداوند میخواست در دفعه اول او را بکشد و ملک الموت را بر او مسلط کند به مقصود خودش میرسید و موسی÷نمیتوانست از خود دفاع کند، اما مقصود خداوند از این کار حکمت مهمی بود تا مشخص شود چه کسی ایمان ثابت دارد و چه کسی شیطان بر او مسلط شده است، همانگونه که خداوند در تحویل قبله میفرماید:
﴿وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ﴾[البقرة: ۱۴۳].
«و ما، آن قبلهای را که قبلاً بر آن بودی قبله ننمودیم مگر اینکه بدانیم چه کسی از پیامبر پیروی میکند و چه کسی به عقب بر میگردد».
و به همانند اینها افراد خبیث از پاک و مؤمن از منافق جدا میگردد، از پروردگار میخواهم که ما را بر ایمان ثابت کند و ما را از وسوسههای شیطان محفوظ دارد.
وجه دوم: میگوییم: اگر بپذیرم که ملک الموت به نزد موسی÷با شکلی آمده باشدکه او را نشناخته باشد، اما چه اشکالی وجود دارد که موسی فراموش کرده باشد و در آن احوال احتمال فراموشی وجود دارد، چون وقتی موسی دید که کوه طور متلاشی میشود افتاد در حالی که متحیر شده بود. چه رسد به این خبر مبهوت کننده، که این خبر در نزد علما بسیار بزرگتر است از متلاشی شدن کوه و در این احتمال دو حالت میتوان وجود داشته باشد.
احتمال اولین: شاید وقتی ملک الموت پیش او آمده باشد که از ناراحتیهای مرگ فکرش را از دست داده باشد.
احتمال دومین: شاید زمانی آمده باشد که او سالم باشد، اما وقتی که به او خبر داد که از این جهان باید به جایگاه ابدی بروید و دیگر آرزو و مهلت توتمام شد عقلش را از دست داده باشد، چون آرزو انبیاء†برای اینکه به مراتب بزرگی نزد پروردگار برسند زیاد است و آخرت جایگاهی است که این آرزوها را قطع میکند، موسی÷با این خبر شگفتزده شده بود، و احتمالهای زیادی وجود دارد که میتوان بعضی از الفاظ حدیث [که به تأویل نیاز دارند] تأویل کرد، اما بخاطر اختصار آنها را ترک کردم.
اما درباره آنچه که نقل شده موسی چشم ملک الموت را بیرون آورده، ابن قتیبه [۹۸۹]میگوید: «موسی چشمی را در آورد که خیالی بود و بر حقیقت خلقت خود نبود و با این ملک الموت بر حقیقت خود بازگشت بدون اینکه چیزی از حقیقت خلقتش کم شده باشد»
و نزد من وجه اول صحیح و بهتر است، من بدین خاطر وجه دوم را ذکر کردم تا بیان کنم احتمالات برای کسی که خواهان باشد زیاد است، و به معترض بگوییم این کلام که میگویید: این احادیث تأویل نمیشوند باطل است.
[۹۸۶] تخریج آن گذشت [ ]- در پاورقی (الف) و (ی) این عبارتها آمدهاند این جواب را قرطبی در «تذکر» ذکر کرده، آن را به ابن خزیمه نسبت داده است، سپس اشکالی که سید محمد/مطرح کرده بود با این جواب و سؤال که میگوید: «اگر بگوید الخ ... برطرف میکند» قسمت قاضی علامه محمد بن مالک انسی/. [۹۸۷] در پاورقی (أ) و (ی) این عبارتها آمدهاند این جواب را قرطبی در «تذکرة» ذکر کرده، آن را به ابن خزیمه نسبت داده است، سپس اشکالی که سید محمد/مطرح کرده بود با این جواب و سؤال که میگوید: «اگر بگوید الخ ... برطرف میکند» قسمت قاضی علامه محمد بن مالک انسی/. [۹۸۸]ازحدیث عایشهلکه روایت میکند پیامبر جفرموده است: «خداوند روح هیچکدام از پیامبران را نمیگیرد تا اینکه او جایگاه خودش را در بهشت ببیند سپس مخیر میشود...» حدیث بحاری «فتح» (۷/۷۴۳) و مسلم بارقم (۲۴۴۴). [۹۸۹] «تأویل مختلف الحدیث» (ص/۱۸۷).