گلزارهای شاداب در دفاع از سنت ابو القاسم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

نظر باطل و نظر صحیح

نظر باطل و نظر صحیح

وجه دوم: اصول شما اقتضا می‌کند که از آن ترس نداشته باشید، چون شما معتقدید که اندیشیدن بر مردم واجب است، و بیان و لطف بر خداوند واجب است، پس می‌گوییم: بنابراین به یاد گرفتن کلام نیازی ندارید بلکه توقف می‌کنیم تا اینکه شبهه ایراد شود، و اگر یکی از ارکان دین نقض نشد سؤالی مطرح نمی‌گردد و جوابی نیاز ندارد، و اگر افعال ما نقض شود اندیشیدنی که معتزله به آن معتقدند بر ما واجب می‌شود، و در آن هنگام بر خداوند چیزی واجب می‌گردد که در حکمت اوست از توضیح دادن آن برای ما و هدایت و لطفی که بر اسباب علم است، و با وجود این مشکلات آن برای ما آشکار می‌گردد و شبه‌های آن‌ها باطل می‌شود.

و اگر گفته شود: آیا شما معتقدید که اندیشیدن و نظر قبیح است؟ در حالی که تمام انظار و افکار، با بعضی از آن باطل کرده‌اید، چون دلایل شما نظری است و این متناقض است.

جواب: ما اندیشیدن را قبیح نمی‌دانیم، چه! در حالی که خداوند به آن دستور داده است، و ما فقط از کتاب و سنت دفاع می‌کنیم، و فکر مبتدع را با راه و روشی که انتخاب کرده باطل می‌کنیم، و انظار و افکاری را باطل می‌کنیم که منجر می‌شود به اینکه صحابهشلکه‌دار و مجروح شوند و مسلمانان تکفیر کردند و صفات خداوند بدون تقریر و کتاب مقطوع کردند، و در (وهم دوازدهم) [۱۳۴۳]بیان کردیم اندیشیدنی که اهل سنت آن را باطل می‌کنند دو نوع هستند:

اولین آن‌ها: اندیشیدنی که بر لجاجت متوقف باشد که افاده یقین نکند و شر از آن برانگیخته شود.

دومین آن‌ها: حمایت کردن از حق است با فرو رفتن در اموری که از خوض و فرورفتن در آن‌ها شک و متحیر شدن و بدعت لازم می‌آید چون در رابطه با این امور صحبت‌های جاهلانه‌ای که از گفتگوها و مواقف عقلی حاصل گردیده شده است و من آن را در (وهم دوازدهم) توضیح دادم و کلام‌های بزرگان متکلمین و اعتراضی که به این کرده اند ذکر کرده‌ام، و اگر می‌خواهی اطلاعات زیادی در این رابطه پیدا کنید به آنجا مراجعه کن.

اهل حدیث بعضی نظر را با معنی دیگر رد کرده‌اند همانگونه که اهل کلام انظار خصومشان را با انظار خودشان باطل کرده‌اند و این نزد تمام علما صحیح است.

اما حکایتی که بوسیله آن اهل کلام به محدثین ناسزا می‌گویند از فرستادن ملک روم به پیش هارون رشید و طلب مناظره از او و عاجز بودن آن محدث از مناظره و مسخره‌ای که آن فلاسفه به او کردند سبب شده که آن‌ها مباهات زیادی به این و همانندش بکنند.

و جواب آن‌ها هم به این گونه است: آن‌ها می‌خواهند با این استدلال کنند که از محدثین بهتر مجادله می‌کنند، این مسلم است، بلکه مسلم است که آن‌ها از پیامبر خداجبهتر مجادل می‌کنند، و اگر می‌خواهند با این استدلال کنند که داناتر به خداوند و نزد او او بزرگوارترند در آن کلامی وجود ندارد که بر این دلالت کند، چون ما و تمام علما می‌دانیم که از پیامبر خدا جو تمام صحابه درباره کلام و مناظره با فلاسفه کلامی نقل نشده است، و مشغول ممارسه و تمرین کردن مجادله با اهل ستیز نبوده اند.

و از این لازم نمی‌آید که آن‌ها کمتر به خداوند معرفت داشته باشند و کمتر از دین حمایت کرده باشند، و اگر دوست می‌داشتند در علم کلام متبحر شوند و مشغول تعلیم و تعلم آن شوند به آنچه که می‌خواستند می‌رسیدند، و به آنچه که متکلمان به آن مطلع بودند آگاهی می‌یافتند بلکه بیشتر از آن‌ها آگاه می‌شدند، و همین‌گونه هستند کسانی که به اهل سنت اقتدا کرده‌اند و بقیه کسانی که به عبادت و جهاد مشغول بوده‌اند، و اما آن‌ها از کلام و علم مناظره بی‌نیاز بوده‌اند و هیچ وقت به آن مشغول نشده‌اند.

و برای پیامبر خدا جاسبابی رخ داد که موجب می‌شد او در علم کلام متبحر شود، و همینطور برای صحابهشاما یک نفر از آن‌ها تلاش نکرده‌اند که مسائل علم کلام را یاد بگیرند، در حالی که پیامبر خدا جعالم‌ترین فرد به خداوند، بود و دوست می‌داشت داعیان با حکمت مردم را به سوی خداوند فرا خوانند و از کسانی که با باطل درآیات خداوند خوض می‌کردند اعراض می‌نمود و چیزی را بر تبلیغ آیات خداوند اضافه نمی‌کرد.

همانگونه که با ابن زبعری این کار را کرد چون وقتی خداوند متعال این آیه:

﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ[الأنبياء: ۹۸].

«شما و چیزهایی که جز خدا می‌‌پرستید آتشگیره و هیزم دوزخ خواهید بود».

را نازل کرد آن فرومایه می‌خواست مجادله کند و گمان کرده بود که مسیح و ملائکهاز کسانی بودند که عبادت می‌شدند و از آن لازم می‌آید که آن‌ها اهل عذاب باشند، پیامبر خداساز اواعراض نمود.

و تا اینکه خداوند آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ١٠١[الأنبياء: ۱۰۱]. نازل نفرمود به او جواب نداد.

همینطور ابوسفیان چون پیامبر خدا جبه او دستور داد که شهادت دهدکه او پیامبر جاست. او گفت: اما این در نفس چیزی از آن تا حال وجود داشته است، پیامبر خدا جساکت شد و می‌خواست او را بکشد اما او شهادتین را به زبان آورد.

همینطور ولید بن مغیره از پیامبر جخواست که «نبوت» را رها کند و به او پیشنهاد مال و ریاست داد، و پیامبر جبجز قرائت سوره سجده به او جوابی نداد، و همینطور مسیح نجرانی که درباره آن‌ها آیه مباهله نازل شده بود که پیامبر خدا جاز آن‌ها خواسته بود در اینکه عیسی فرزند خداوند است با او مباهله کند، و خداوند مبّری است از آنچه که ظالمان می‌گویند، و با آن‌ها هیچگونه مناظره‌ای نکرد، بلکه از آن‌ها خواست که با او مباهله کنند همانگونه که در جای خودش معروف است، و این امور هر چند بعضی از آن‌ها همه آن‌ها آحاد هستند اما معنای آن با البداهة برای کسی که سیر و اخبار را مطالعه کرده باشد مشخص و روشن است، و اصحابششهم به اینگونه بودند، آیا توجه کرده‌ای به قصه جعفر بن ابوطالب و هجرتی که به حبشه کردند و به آنچه که خطیب آن‌ها جعفر بن ابی طالبسبه آن مراجعه کرد هنگامی که به نجاشی گفتند: آن‌ها درباره عیسی صحبت‌های عجیبی می‌کنند، در حالی که آن‌ها مسیحی بودند و عیسی را عبادت می‌کردند، و این کلام را جایز نمی‌دانستد که او بنده‌ای از بندگان خدا باشد، و هنگامی که نجاشی از آن‌ها در این باره سؤال کرد، با کلام خداوند متعال به آن‌ها جواب دادند و به همین استدلال کردند که عقیده آن‌ها صحیح است، و جعفر برای نجاشی اول سوره مریم را تلاوت کرد، بگونه‌ای که نجاشی واصحابش به گریه افتادند و همین باعث شد که نجاشی مسلمان شود، و تمام حجت‌هایی که به آن‌ها اشاره کردیم بنابر قواعد متکلمان صحیح نیست، چون نزد آن‌ها صحیح نیست به قرآن و معجزه استدلال شود مگر برای کسانی که وجود پروردگار و اینکه او عالم وقادر و عادل و حکیم صادقی است با ادل‌های که در علم کلام می‌باشد ثابت شده باشد، بنابر ادل‌های که در کتاب‌هایشان نقل شده است.

و جای تعجب است آن‌ها به محدثی که هارون به روم فرستاد و تبلیغ کرد آنچه که می‌‌دانست از دعوت پیامبر جناسزا می‌گویند، و کاش می‌دانستم چه چیزی باعث شده که این را ناپسند بدانند؟ اگر نزد آن‌ها تبلیغ کلام پیامبر جناپسند باشد، این را هیچ کس انکار نکرده است، چون پیامبر خدا جکلام خداوند را تبلیغ می‌کرد بدون اینکه استدلالی را به آن اضافه کند یا استدلال آن را تجدید کند، واگر نزد شما این ناپسند است که آن‌ها از او حجت عقلی خواسته‌اند اما او آن حجت را ذکر نکرده بلکه ارکان اسلام را توضیح داده است، این نیز ناپسند نیست، چون خداوند و پیامبرش جبه همانند این دستور داده‌اند خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ[آل عمران: ۲۰].

«پس اگر با تو به ستیز پرداختند بگو: من و کسانی که از من پیروی نموده‌اند».

و اگر گفته شود: چگونه به کلام پیامبر جبرای آن‌ها استدلال می‌کنید در حالی که به پیامبری او اعتقاد ندارید؟ مطرح کردن چنین چیزی جاهلانه است، چون صحیح است استدلال به این، چون خداوند چنین حجتی اقامه کرده است هر چند آن را انکار کرده‌اند همانگونه که خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ[آل عمران: ۱۹].

«و اهل کتاب به اختلاف برنخاستند مگر بعد از آگاهی به سبب ستمگری و سرکشی میان خودشان بود».

و می‌فرماید:

﴿وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ٢٠[آل عمران: ۲۰].

«و اگر سرپیچی کنند بر تو ابلاغ است و بس. و خداوند بینا به بندگان است».

و از پیامبر خدا جافعالی صادر شده که کلام آن‌ها را رد می‌کند، چون پیامبر خداجکسی را به نزد هرقل عظیم روم فرستاد که همان ویژگی محدثی داشت که هارون را پیش پادشاه روم فرستاد که دحیه بن خلیفه کلبی بود، و اگر برای شبه‌های دقیقی وارد می‌کردند نمی‌توانست جواب آن‌ها را بدهد، چون آن‌ها اهل یونان بودند که اهل فن منطق و علم‌های نظری دقیق بودند، و بقیه فرستاده‌های دیگرش هم به این گونه بودند، او فرستاده‌‌هایی را به پیش نجاشی صاحب حبشه و مقوقس صاحب اسکندریه فرستاد، و ابوعبیده را به بحرین فرستاد تا به آن‌ها اسلام را تعلیم دهد و علی و معاذ و ابوموسی را به یمن، و به نزد بقیه پادشاهان فرستاده‌هایی را فرستاد، و همینطور نامه‌هایی که پیامبر خدا جبه سرزمین‌های دور فرستاد تا آن‌ها را به دین اسلام فرا خواند. هیچکدام از آن‌ها چیزی را در این باره در ضمن نگرفته بود، با وجود اینکه محل آن هم بود، مانند نامه‌ای که به هرقل و به کسریب و به جهینه نوشت.

اهل حدیث شبیه‌ترین اشخاص به رسول الله جهستند.

و خلاصه کلام؛ این آگاهی بوجود آمده که اهل حدیث به پیامبر خدا جو اصحابش شبیه ترند [در امور عقیده و رجوع به قرآن و سنت] از اهل کلام، و هیچ کس در این‌باره ندارد مگر کسی که به احوال پیامبر جو آثار صحابه اطلاعات کمی داشته باشد.

[۱۳۴۳] (ص/۲۳۶).