فصل اول: در بیان تعجب معترض تسمیه ای صحابه به صحبت اندک
در بیان آنچه است که «معترض» از تسمیه «صحبه» تعجب میکند، و بیان آشکار بودن آن در قرآن و سنت و اجماع است، و بیش از ذکر آن مقدمهای تقدیم میکنیم، «الصحبه» در لغت بیشتر بر دو چیز اطلاق میشود که در بین آنها رابطه باشد، چه این رابطه زیاد یا کم یا حقیقی یا مجازی باشد، و با قرآن و فرموده پیامبر و اجماع آن را بیان میکنیم.
الف: قرآن: خداوند میفرماید:
﴿لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ﴾[الكهف: ۳۴].
«و در حالی که با دوستش صحبت میکرد به او گفت».
و:
﴿قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ﴾[الكهف: ۳۷].
«در حالی با او سخن میگفت دوستش به او گفت».
خداوند با وجود اینکه صحابه از نظر دینی با هم یکی نبودند بخاطر یکدیگر خطاب قرار دادن و با هم سخن گفتن آنها را به صورت «الصحبه» میآورد، و امت اسلامی بر اعتبار اسم صحابی در اسلام اجماع دارند، و با نص قرآن خداوند کافر را به صحب مسلم نام نهاده است، پس لازم میآید که اسم صحابی اصطلاح عرفی باشد، و هر طائفهای بر اصطلاح عرفی خویش در این باره است چنانچه بعداً ذکر میشود.
و خداوند میفرماید:
﴿وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ﴾[النساء: ۳۶].
«دوست هم نشین».
صاحب بالجنب عبارت از هم سفر است، و بدون تردید کسی که ملازم دیگری است و غیره... در اطلاق این آیه داخل میشود، و اگر انسان با شخصی ساعتی در روز هم سفر باشد در حکم این آیه «صاحب بالجنب» وارد میشود، چون آن شخص صادق است اگر بگوید: یک ساعت در روز با فلانی مصاحبت کردم، و اگر کسی چنین بگوید: اهل لغت او را انکار نمیکنند و سخنش را ناروا نمیدانند.
ب: سنت؛ در سنت دلایل زیادی بر آن هست از جمله: در حدیث صحیح آمده که پیامبر جبه عائشهلفرمود: شما مانند صواحب یوسف هستید [۴۴۶]، ملاحظه کن! چقدر از سیاق دور است آن زنان به صواحب یوسف نام گذاری شدند، پس با وجود این چگونه جایز نیست کسی که به پیامبر جایمان آورده است و به خدمت او شرفیاب شده است و سیمای مبارک او را مشاهده کرده است به صحابه او نامگذاری شود؟! و هر کسی که قبول ندارد اسم صحابه بر یاران پیامبر اطلاق شود باید از پیامبر هم که تمام زنان را به صواحب یوسف نامگذاری کرد نپذیرد، و بروی إعتراض کند.
و از جمله: حدیثی است که به عرض پیامبر رساندند تا اجازه دهد عبدالله بن ابی بن سلول منافق را به قتل رسانند، پیامبر فرمود: من دوست ندارم مردم بگویند: محمدجاصحابش را به قتل میرساند، و پیامبر عبدالله بن ابی را با وجود اینکه میدانست که منافق است بخاطر اسلام ظاهری به اصحاب نام نهاد، هرچند هم نفاق مقتضی عداوت و دشمنی است، و در حقیقت عرفی اسم «الصحبه» را محو میکند، و آنچه در حدیث به نام «اصحاب» نام برده شده است احتمالاً از لحاظ لغوی است، و در ابتدای فصل ذکر گردید [۴۴۷]، و نمونه آن: آیه قرآن:
﴿فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ﴾[الكهف: ۳۴].
«و به دوست خود در حالی که با وی گفتگو میکرد گفت».
و در این آیه احتمال دیگری نیست و اما این حدیث احتمال دیگری هم دارد و بخاطر این معنی آن را نیاوردهام، چون قرآن آن را تأیید میکند. و از جمله آنچه بر وسعت فراوان در اسم «الصحبه» دلالت میکند: استعمال آن در عاقلان و جمادات است، مانند فرموده قرآن:
﴿يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ﴾[يوسف: ۳۹].
«ای دو رفیق زندانیام».
و مانند: ابن مسعودسکه به «صاحب سواک» [۴۴۸]و صاحب «دو کفش و بالشتی» نامگذاری و ملقب شده بود.
ج: (اجماع) زمانی که پیامبر جبا مشرکان پیکار و جهاد کرد برخی از یاران پیامبر کشته شدند، و برخی از مشرکان نیز کشته شدند، تمام مردم بدون اختلاف میگویند: از «اصحاب» پیامبر فلان تعداد و از مشرکان فلان تعداد کشته شدند، و همچنین سیره نگاران، مورخان، راویان و خبر دهندگان نیز به این منوال هستند. و همچنین درباره جنگ صفین میگویند: از «اصحاب» علیسفلان تعداد، و از «اصحاب» معاویهسفلان تعداد کشته شدند، و منظورشان از اصحاب علیسکسی است که به همراه او پیکار کرده است، گرچه یک روز یا یک ساعت باشد [۴۴۹]، و این چیزی آشکار است، و شایسته نیست کسی آن را انکار کند، و این یکی از دلایل محدثین مبنی بر این که لفظ «اصحاب» حقیقت عرفی است میباشد.
و از جمله آن اصحاب شافعی است، این لفظ بر کسی اطلاق میشود که داخل مذهب شافعی گردد، گرچه پس از دخول به مذهب شافعی بلا فاصله بمیرد، و همچنین اصحاب الظاهر، و اصحاب الرأی نیز همین طور است.
و از دلایل توسعه لفظ «صحابه» نامگذاری پیامبر جبه صاحب شفاعت «قبل از اینکه شفاعت نماید» میباشد.
و این «صاحب الشفاعة» نیز مدت طولانی در آن شرط نیست، بلکه گرچه تنها یک ساعت هم باشد به صاحب شفاعت نامگذاری میشود، و تمام این نمونهها دلیل بر وسعت زیاد در اطلاق اسم «الصحبة» بر کمترین رابطه است. پس از آن! بدان لفظ «الصحبة» لفظی لغوی ظنی است، و اختلاف در آن مانند اختلاف در شفق است، که آیا شفق سرخی است یا سفیدی، یا در بین آنها مشترک است، و امثال آن از الفاظ لغوی. برخی از عالمان میگویند: اثبات لغت به قیاس جایز است [۴۵۰]. و منصور بالله پیشوای زیدیه در کتابش: «صفوة الاختیار» آن را برگزیده است، و قطب الدین شیرازی در «شرح منتهی» میگوید: «این مذهب قاضی، ابن سریج شافعی، بسیاری از فقیهان، و عربها میباشد».
و کسی که آنان را نکوهش و یا ناپسند دانسته باشد شناخته شده نیست، پس چگونه در مسأله «الصحبة» با وجود این همه شواهد لغوی این چنین میگویند؟ و با فرض اینکه بگوئیم شواهدی لغوی اصلاً نیست و تنها خوانندگان را به نشانههای قیاسی رجوع دهیم، راهی برای تقبیح و قطع اختلاف در آن «الصحبة» نیست و دلیلی برای باطل کردن آن و حدیثهای که بر آن مترتب است وجود ندارد.
[۴۴۶] فتح الباری (۶/۴۸۱) مسلم شماره (۴۲۰) از حدیث عائشه و ابو موسیبو در پاورقی (أ) چنین آمده «انکن صواحب یوسف» تشبیه بلیغ است و شاید مراد از صواحب یوسف زنانی بودند که به هنگام دیدن یوسف دستانشان را بریدند. و الله اعلم [۴۴۷] (ص / ۱۱۵). [۴۴۸] ابن مسعود موصوف به «صاحب السواک» بود، فتح الباری (۷/۱۱۴) از قول ابو درداءسو همچنین موصوف به «صاحب السواد» است در حدیثی که مسلم آورده است، شماره (۲۱۶۹) از حدیث ابن مسعودس. امام نووی/«در شرح مسلم» ۱۴/۱۵۰) میگوید: «السواد» به کسره «س» و «دال» یعنی صاحب أسرار از، «الاصابة» ۲/۳۶۹) و «السیر» ۱/۴۶۹-۴۷۰). [۴۴۹] بلکه گرچه او را نیز ندیده باشد، و یا در واقعه نباشد میگویند: از «اصحاب» سلطان فلان تعدادی کشته شدند، و سلطان اصلاً در پیکار نبوده و مقتول را ندیده است، سید امام محمد بن اسماعیل الامیر/. [۴۵۰] این قول از شافعی نقل شده است. و قول ابن سریج، و ابو اسحاق شیرازی، و فخر رازی، و بیشتر حنبلیها است، «الأحکام» آمدی (۱/۵۰)، «شرح الکواکب» (۱/۲۲۳).