گلزارهای شاداب در دفاع از سنت ابو القاسم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

اسباب تخریج ابو داود حدیث ولید را:

اسباب تخریج ابو داود حدیث ولید را:

اگر بگوئید: چگونه ابو داود با وجود تبحر و حافظه بزرگ از این غافل شده است؟ می‌گویم: دو احتمال وجود دارد:

۱- شاید ابو داود دو چیز را در حدیث دیده باشد.

۲- الف) قریش کودکان خود را نزد پیامبر آورده باشند تا پیامبر دست مبارکش را بر سر آن‌ها بیاورد و دعای خیر فرماید، و ولید را آوردند باشند و پیامبر دست را بر سر وی نیاورده، و تاریخ آن ذکر نشده است، و این احتمال ممکن است و دلیلی بر بطلان آن وجود ندارد، و ابو داود اصل حدیث را از غیر طریق ولید نشناخته است.

این احتمال از چند جهت تقویت می‌شود: الف) احمد بن حنبل علت لمس و دعای خیر نکردن پیامبر برای ولید را ذکر کرد و گفت: پیامبر قبلا از وضعیت او خبر داشته است، و این دلالت می‌کند که احمد بن حنبل به ثبوت حدیث آگاه بوده است، چون با اجماع او داناترین شخص به احادیث بوده است.

ج) در حدیث چیزهای هست در روایت ولید وجود ندارد، مانند: امام احمد گفت: پیامبر بخاطر قیافه کثیف و ژولیده ولید برای او دعای خیر نکرد، و این دلالت می‌کند که حدیث از غیر ولید نیز روایت شده است، بخصوص: حاکم ابو احمد کرابیسی می‌گوید: درباره راوی این حدیثی که ابو داود روایت کرده اختلاف وجود دارد، و این دلالت می‌کند که آن حدیث راوی دیگری نیز دارد و حدیث سندیت دارد، و ثابت گردیده است ابو داود بخاطر طولانی شدن و ملامت بر خوانندگان تمام طریق‌های هر حدیثی را گردآوری نکرده است.

ق) این حدیث نقص و عیب برای ولید است، پس گمان در راستگوئی وی تقویت می‌شود، و شاید ابو داود بخاطر این نکته آن را روایت کرده باشد، براستی شهادت انسان بر عیب خویش از بالاترین شهادت است، و ولید احساس این عیب را کرده است، و با این توجیه می‌کند که زعفران به بدنش زده بود.

و این عذر و پوزش بخاطر دلایلی ضعیف است:

۱- در حالی که او بچه بود و در استعمال زعفران تقصیر نداشت چگونه از دعای پیامبر محروم شد؟ و همانند عمّار مستحق نکوهش و سرزنش نبود.

۲- تمام بدنش به زعفران آغشته نبود.

۳- پبامبر به او خبر نداده بود که بخاطر این چنین رفتار می‌کند، پس ولید از کجا می‌دانست؟

هر گاه این را ملاحظه کردید بدان؛ نکته مبهم در حدیث تاریخ آن (روز فتح مکه) است نه متن حدیث، پس هرگاه متن حدیث درست باشد اشتباه بودن تاریخش نقصی در آن ایجاد نمی‌کند، آیا ملاحظه می‌کنید که مرگ جماعتی از پادشاهان و دیگران درست است، و وقوع حادثه‌هایی در جهان واقعیت دارد، و درباره تاریخ آن اختلاف هست، و گاهی اشتباه تاریخ نگار ظاهر شده است، و اینکه تاریخ‌نگار اشتباه کرده است باعث دروغ بودن مرگ آن‌ها و یا وقوع آن حادثه‌ها نمی‌شود، و خصوصاً حافظه بد راوی به این تاریخ مورد بالا را تقویت می‌کند، و چه بسا راوی در تاریخ روز فتح مکه اشتباه کرده باشد، و این راوی که عبدالله ابو موسی همدانی است از دو جهت اشکال بر وی وارد است.

۱- محدثین درباره وی چیزهای گفته‌اند، حافظ عبد العظیم می‌گوید: «علما می‌گوین: این شخص (ابو موسی) ناشناخته است» [۶۵۹]، و حافظ ذهبی می‌گوید [۶۶۰]: «به جز ثابت بن حجّاج کسی از ابو موسی روایت نکرده» و جعفر بن یرقان از زبان ثابت بن حجاج می‌گوید: حدیث ابوموسی صحیح نیست» [۶۶۱].

حاکم ابواحمد کرابیسی می‌گوید: ابو موسی همدانی و عبدالله همدانی شناخته شده نیستند، و در این اسناد اختلاف وجود دارد، و این حدیث: «مضطرب الإسناد» است.

۲- این حدیث از عبدالله همدانی و از ابو موسی همدانی روایت شده است، و محدثین درباره آنان اختلاف دارند، برخی مانند: ابو قاسم دمشقی می‌گویند: یک نفر هستند، و ابن ابی خیثمه می‌گوید: نام ابو موسی همدانی: عبدالله است، و برخی دیگر مانند بخاری می‌گویند: دونفر بوده‌اند، و می‌گوید: عبدالله همدانی از ابو موسی همدانی حدیث روایت کرده است، و بخاطر برتری و تبحر بخاری در حدیث این قول برتر است، و همچنین استدلال ابن ابی خیثمه به اینکه نام ابو موسی عبدالله است، مانع آن نمی‌شود، شاید ابن ابی خیثمه به ابو قاسم دمشقی تمسّک کرده باشد، و چنانچه بخاری ذکر کرده است (روایت عبدالله همدانی از ابوموسی همدانی) این اشکال را برطرف می‌کند و ظاهر کلام ذهبی بر یکی بودن آن‌هاست.

خلاصه این احتمال: ابوداود حدیث را بخاطر ثبوت متنش روایت کرده است، هر چند غلط بودن تاریخش برای وی آشکار است.

احتمال دوم: شاید ابوداود آن را فراموش کرده باشد هرچند هم به آن جاهل نبوده است، چون گاهی عالم و دانشمند چیزی را فراموش می‌کند چنانچه در نماز سهو می‌کند و تعداد رکعات آن را نمی‌داند، و بدون تردید سهو جهل و نادانی نیست، چون برای بسیاری از علماء و دانشمندان برجسته در علوم مختلف رخ داده است.

اگر بگوئید: چرا ابو داود این حدیث را با وجود اشکالات و ایرادات روایت کرده است؟

می‌گویم: زیرا آن را با اسنادی صحیح از طریق انس [چنانچه مسلم نیز آن را روایت کرده] روایت کرده است، و سپس آن روایت صحیح را با ذکرضعیف و یا مختلف فیه تقویت می‌کند، چنانچه عادت حافظان بر این منوال است، و بیشتر اختلافات در ناحیه تاریخ آن است، ولی مقصود و منظور ابوداود به متن آن تعلق می‌گیرد و به تاریخ آن تعلق نمی‌گیرد، و در متن آن به جز دو وجه احتمالی ایراد وارد نمی‌شود:

۱- بخاطر ولید و قبلاً توضیح دادیم که به آن متهم نمی‌شود، چون از جمله گفتار خودش است و تنها آن را بخاطر دلیل و عذر روایت کرده است، و قبلا توضیح دادیم که عذرش باطل است، و احمد بن حنبل برخلاف عذرخواهی او تصریح می‌کند، و اگر ولید می‌توانست آن را پنهان می‌کرد.

۲- بخاطر عبد الله همدانی، قبلا توضیح دادیم که تنها ولید این حدیث را روایت نکرده است و ابو داود با این روایت می‌خواهد متن این حدیث را تقویت نماید، چون روایت فاسق گاهی مفید ظّن است بخصوص اگر اقرار بر نقص وی باشد، و ابو داود این روایت را در کنار روایاتی که احتمال صحت دارد قرار داده است، و آن را از طریق‌های که به آن اشاره کردیم روایت می‌کند.

[۶۵۹] مختصر سنن ابی داود (۶/۹۴) مندری. [۶۶۰] المیزان (۳/۲۴۳). [۶۶۱] چنانچه در «الضعفا» (ص /۷۳) آمده است سخن جعفر بن یرقان است، در حالی که در «التاریخ الکبیر» (۵/۲۲۴) از خود بخاری نقل شده است.