برخی اعتراضات معترض بر عدالت صحابه و پاسخ به آن
معترض در اینجا سه چیز را بر نبودن عدالت صحابه ذکر نموده و به آن استناد کرده است و دوباره در جای دیگر نیاورده است.
دلیل اول: خبر اعرابی که در مسجد پیامبر جادرار کرد «معترض» میگوید: لابد که او عادل بود.
جواب:
الف: «معترض» از کجا میداند که در زمان پیامبر اعرابی در مسجد پیامبر جادرار کرد؟
ثابت کردن این چیز بر صحت روایات حدیث استوار است، و او در آن شک دارد، و اگر روایات این حدیث در نزدش درست باشد شک او بر طرف میشود، و از عقل بدور است که سند این حدیث درست باشد و بقیه احادیث غلط باشد، و معلوم است که صحت برخی حدیث مستلزم بطلان شک در محال بودن همه أحادیث است.
ب: ما ذکر کردیم که هر مسلمانی که در عصر پیامبر میزیست عادل بود. مگر دلیلی بر عادل نبودنش باشد، و دلایل آن را ذکر کردیم، و آن دیدگاه عالمان و دانشمندان برجسته بود، و توضیح دادیم حتی بر آن ادعا اجماع شده است، و این اعرابی از جمله کسانی است که مشمول آیه بود، و از معترض سوال میکنم: چه چیزی باعث شده تا بخصوص او را ذکر نماید؟ چون طرف خصم معتقد به عدالتش است، و خواستار رفع مانع از آن است.
اگر معترض بگوید: ادرار او در مسجد مانع عدالت است، زیرا ادرار در مسجد حرام است، جواب میدهیم: تهمت به آن صحیح نیست، چون دلیلی بر علم و آگاهی اعرابی از حرمت ادرار در مسجد وجود ندارد، و پیامبر صحابه را از اذیت و مزاحمت وی منع کرد و فرمود: «برخی از شما انزجار به وجود میآورید» این فرمودۀ پیامبر دلالت بر این دارد که اعرابی از حرمت ادرار خبر نداشتهاست، چون اگر کار او بیادبی و مخالفت با اسلام بود شایسته این لطف بزرگ از طرف پیامبر نبود، و چنانچه پیامبر شخصی را که به دنبال گمشدهاش در مسجد فریاد میزد سرزنش کرد، و فرمود: (آن را پیدا نکنید [۴۵۱]این اعرابی را نیز سرزنش میکرد، و این حدیث را بخاطر استدلال محکمتر علیه مخالف ذکر کردیم، و گرنه اصل در آن: جهل اعرابی به تحریم بود و تمسک به اصل کافی است.
اگر معترض بگوید: ادرار در مسجد از جهت اینکه نشانه فرومایگی و بیشرمی است دلالت بر غیر عادل بودن شخص میکند، چون ادرار در حضور مردم [همانند غذا خوردن در حضور مردم] بر غیر عادل بودن دلالت دارد.
جواب: آن طور نیست که او میپندارد، چون چیزی که بر فرومایگی و بیشرمی دلالت میکند به حسب عرف شهر و مملکت و زمان آن شخص فرق میکند، و عربها در آن دوره و این کار را اغلب در بادیه نشینی ناپسند نمیدانستند، و آدمهای محترم چیزی از مباحات دوران دیگر (در شهری و یا دورهای) انجام بدهند، در عدالت هیچ کسی از اهل آن مملکت و دوره خللی ایجاد نمیکند، چون گاهی پیامبر بدون عبا و کفش و عمامه در مدینه راه میرفت، و در دورترین نقطه شهر از بیماران عیادت میکرد [۴۵۲].
و برخی از انسانهای با شرم و حیا در این دوره اخیر در برخی شهرها مانند این کار انجام نمیدهند و بخاطر عرف حاکم بر آن شهرها فقیهان آن دیار: انجام دهنده چنین کارهای را مذمت کردهاند، و این بخاطر عرف بوده است، و گرنه چه کسی از پیامبر با شرمتر بوده است؟ پیامبر جاز عروس در پرده حرم با شرمتر بوده است، و بخاطر شرم زیاد در صورت هیچ کس خیره نمیشد، و لیکن آنچه که انجام داد از جمله عادات آن زمان بود، و حیاء از مخالفت عادت بوجود میآید، تا جای که فقیری که عادت به پوشیدن لباس کهنه دارد اگر یک بار لباس بزرگان بپوشد و در خیابان گردش کند، به دیوانه و بیشرم محسوب میشود، چون فوراً ترک عادت کرده است، و فضیلتی منظورش نبوده است، و در روایت آمده است روزی پیامبر در حالی که در خیابان راه میرفت تکه گوشتی برداشت و در دهان گذاشت و میجوید [۴۵۳].
و در بین پیروانش راه میرفت و... ابو داود معنای آن را ذکر کرده است [۴۵۴]، و در برخی از غزوهها زنی را پشت خود سوار میکرد [۴۵۵]و چه بسا برخی اهل شرم و حیا در بعضی دوران و زمان بخاطر اختلاف عرف از این کار پرهیز کنند.
و مقصود از استدلال به افعال وی÷این است که ثابت شود در آن زمان مردم از فعل وی شرم و حیا نمیکردند، و به معنای این نیست که او کاری را انجام داده است مردم از آن پرهیز کردهاند، در این فکر کن و در آن اشتباه مکن، چون اشتباه در آن خیلی بزرگ است.
وجه سوم: اگر فرض کنیم که با این کار «جرح» میشود از مواردی است که احتمال بررسی و نظر و اختلاف دارد، و بر کسی که به آن «جرح» میکند، و یا کسی که جرح نمیکند عار و سرزنش نیست.
وجه چهارم: با فرض اینکه بپذیریم که او «جرح» شده است از معترض میخواهیم که برای ما توضیح دهد آیا صاحبان صحاح از این اعرابی روایت کردهاند؟
و توضیح دهد چند تا حدیث بخصوص احادیث احکام که از او روایت کردهاند، و شناخت چنین چیزی ضروری است.
وجه پنجم: و اگر بپذیریم آنان از وی روایت کردهاند و او «جرح» شده است، پس به چه دلیل به آن استناد میکنید که شناخت سنن غیر ممکن است و علمی به آن حاصل نمیشود؟ و این مانع شناخت حدیث صحیح نیست، بلکه هر چه حدیث مجروح زیاد شود حدیث صحیح کم میشود، و هر چه کم شود حفظ و ضبط آن آسانتر میشود، و سخن از اصل آن مشکل یا غیر ممکن است.
دلیل دوم: (و فد بنی تمیم) معترض میگوید: لازم است حدیث و فد بنی تمیم پذیرفته شود، و این در حالی است که خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ٤﴾[الحجرات: ۴].
«بیگمان کسانی که تو را از بیرون اطاقها فریاد میزنند اغلبشان نمیفهمند».
پاسخ:
۱- از کجا معلوم است که این آیه درباره بنی تمیم نازل شده است؟ و پس از اسلام آوردن آنان نازل شده است؟ و چنانچه درباره بقیه احادیث میگوئید: راه شناخت صحت آن در امکان یا عدم امکان جای تردید و شک است.
۲- از کجا معلوم است که صدا کردن آنان از پشت پرده پس از اسلام آوردن بوده است؟ و از کجا معلوم است پیش از اسلام نباشد، و در این صورت بر کاری که قبل از اسلام انجام دادهاند آنان را نکوهش میکنید، و پس از اسلام شایسته این نکوهش نیستند.
چون اسلام کفر و گناهان کبیره پیشین را پاک میکند، پس درباره چیزی که معلوم نیست از این مورد باشد یا نه چه میپندارید؟ و نزول آیه پس از اسلام آوردن آنان مانع در این نیست، چنانچه پس از پذیرش توبه از آدم این آیه نازل شد:
﴿وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى١٢١﴾[طه: ۱۲۱].
«بدین نحو آدم از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد و گمراه شد».
۳- فرموده خداوند:
﴿أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ٤﴾[الحجرات: ۴].
«بیشتر آنان عقل و خرد ندارند».
ظاهرش با دو دلیل منظور نیست:
دلیل اول: آنان مکلف بودند، و شرط تکلیف عقل است.
دلیل دوم: خداوند چنانچه حیوانات را بخاطر بیعقلی سرزنش نمیکند انسانهای بیعقل را نیز سرزنش نمیکند، چون کسی که عقل ندارد، در بیعقلی گناهی بروی نیست، و خداوند میفرماید:
﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ﴾[الفرقان: ۴۴].
«ایشان همچون چهار پایانند».
این آیه نکوهش کسانی را میکند که از تفکر در آیات غفلت میورزند، و چهارپایان را نکوهش نمیکند.
هنگامی این ثابت شد، مقصود از آیه: نکوهش آنان بر مخالفت، و فهم نکردن چیزهای پسندیده و آداب اهل شرم و انسانی است، و این جرح و سرزنش در چیزی نیست، چون نرمخوی و ملایمت اخلاق و زیرکی در کار شروط روایت نیست، زیرا مبنای روایت بر ظن صدق است، و آن اعراب بخصوص در عصر پیامبر از هر کسی به دروغ و ظن «بخصوص در روایت احادیث از پیامبر» دورتر بودند. و لازم است که توضیح داده شود: دروغ بستن بر خدا و پیامبر دورترین گناهی است که مسلمانان اغلب «بجز دجالهای دروغگوی دشمن خدا» در دام آن نمیافتند.
وجه چهارم: صدور چنین سرزنشهای از خدا و یا پیامبر بخاطر مؤدب کردن نادانها و هوشیار کردن غافلان بر فسق و خروج او از ولایت پروردگار دلالت نمیکند، چون برخی از آیههای قرآنی بعنوان سرزنش برخی از صالحان، و یا تنبیه کردن تعدادی از انبیاء و مرسلین نازل شده است، خداوند درباره مهاجرین و انصار میفرماید:
﴿لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ٦٨﴾[الأنفال: ۶۸].
«اگر حکم سابق خدا نبود عذاب بزرگی در مقابل چیزی که انجام دادهاید به شما میرسید».
و خداوند در سوره ممتحنه آیاتی را درباره حاطب بن ابی بلتعه نازل کرده است، و بر کسانی که با دشمنان خدا یاری و دوستی میکنند بسیار سخت میگیرد و هشدار میدهد، و این آیه آسیبی به حاطب نمیرساند، چون پیامبر عذر او را پذیرفت، و عمر را از آزار رساندن به او منع کرد و به او فرمود: «ای عمر شما نمیدانید خداوند از روی اطلاع و آگاهی به مجاهدین در بدر فرموده است: هر چه را که میخواهید انجام دهید من گناهان شما را آمرزیدهام» [۴۵۶].
پیامبر جمیفرماید: «حاتم وارد بهشت میشود» [۴۵۷].
و نسبت به کسانی که در نزد پیامبر صدا را بلند کردند تهدید نازل شد، برخی از صحابه از این تهدید [بخصوص کسانی که صدای بلند داشتند] [۴۵۸]خیلی ترسیدند، و این تهدید عیب و نقص در آنان نیست.
خداوند سوره عبس را درباره بهترین مخلوقش حضرت محمد جو این آیه را در مورد اولین پیامبرش حضرت آدم÷نازل کرد:
﴿وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى١٢١﴾[طه: ۱۲۱].
«بدین نحو آدم از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد و گمراه شد».
و پیامبر خطاب به ابوذر فرمود: «تو مردی هستی که عرق و ریشه جاهلیت در درون شما میباشید» چون به زنی دشنام داده بود [۴۵۹]در حالی که درباره از او روایت شده که: «هیچ گاه آسمان بر کسی صادقتر از ابوذر سایبان نکرده است، و هیچ گاه زمین صادقتر از ابوذر به خود ندیده است» [۴۶۰].
روایت است هنگامی که ابن عباسبدر رابطه با نکاح موقت به نزد علیسرفت، علیسبه او گفت: (تو مردی سرگردان هستی) [۴۶۱]. و این کلام اصلاً بر نقص دلالت نمیکند، همچنین آیه مذکور نیز این طور است.
وجه پنجم: این کار مؤدی به نقص و نکوهش طائفهای از مسلمانان میشود، و در نزد هیچ دانا و عالمی چنین چیزی درست نیست، چون غالباً عادت از چنین چیزی ممانعت میکند، و از اول اسلام تا کنون رخ نداده است.
وجه ششم: ما ثابت کردیم که «جرح» مانع از پذیرش و قبول روایت است، و لازمه آن کار، این است که از پذیرش حدیث آنها خودداری شود، و کنار گذاشتن حدیث آنها آسان است و مشکل و غیر ممکن نیست، پس اگر ما حدیث وفد بنی تمیم را کنار گذاشته باشیم چگونه معترض با آن استدلال میکند که شناخت حدیث مشکل و غیر ممکن است؟!
حجت سوم: (وفد عبد قیس)، نمیدانم چرا معترض آنان را ذکر کرده است، درست است که آنان عرب بودهاند ولی برخی از آنان پس از اسلام آوردن مرتد شدند.
پاسخ: الف) اسلام آوردن وفد عبد قیس مادامی که بر اسلام باقی مانده باشند مقتضی پذیرفتن احادیث آنان است، و مرتد شدن آنان از وقتی که مرتد شدند مقتضی مردود دانستن احادیث آنان است، و از لحاظ عقل و شرع مانعی در تعبدی بودن آن نیست، بلکه چنانچه قبلاً توضیح دادیم پیامبر هر کسی که اسلام را میپذیرفت بدنبال آن او را میپذیرفت و این دلیل چه برای «وفد عبد قیس» و چه غیره عام است.
ب: یا اینکه معترض آنان را نمیپذیرد، چون کسی که اسلام میآورد تا مورد امتحان و آزمایش قرار گیرد اسلامش مقبول نیست، یا بخاطر اینکه مرتد شدهاند؟ در صورت اول چرا آنان را ذکر کرده است؟ و چرا این مذهب را انکار میکند در حالی که توضیح دادیم این نظریه جمهور است، و با دلایل منقول و معقول ثابت شده است؟ خلاصه کلام: معترض موافقت جمهور علمای اسلام را ترجیح نداده است، لیکن نمیتواند آنان را نیز انکار نماید.
و اگر موافقت کند که پذیرفتن اسلام مسلمانان آن دوره پیش از امتحان صحیح است نمیتواند آنان را مردود بداند، و تنها میتواند مسلمانی را نپذیرد که میخواهد پس از اسلامش مرتد شود، و این نیز بخاطر دو چیز صحیح نیست.
الف: خبر داشتن از اینکه کسی میخواهد مرتد شود از قبیل علم غیبی است که به خداوند اختصاص دارد، علیسبا شهادت دو مرد حکم و قضاوت کرد، سپس معلوم شد که شهادت دروغ دادهاند، پس هیچ کس از آن خبر ندارد.
ب: اگر انسان عادل پس از عدالت فاسق شود این فسق در شهادت و روایتی که پیش از فسق داشته است خلل و نقصی ایجاد نمیکند، و ثابت شده است که مسلمانان آن دوره بدنبال اسلام آوردن عادل بودهاند، پس اگر بعد از عدالت کفر ورزیده باشند آن کفر در زمان قبل از آن نقص ایجاد نمیکند، و هیچ کسی نگفته است: پیش از آنکه راوی کفر ورزد کفر در او نقص و خلل ایجاد میکند.
ج: ثابت کردیم که وفد عبد قیس نادان و یا «جرح» شدهاند، پس دشوار بودن و یا غیر ممکن بودن شناخت حدیث بخاطر وفد عبد قیس چه ربطی با هم دارند، و احادیث صحابههای بزرگوار در کتابهای حدیث فقه و تفسیر متداول است، و احادیث عربهای فرومایه جز تعدادی اندک غیر معروف است، و با فرض کثرت و فراوانی رها کردن آن سبب دشواری و یا غیر ممکن بودن شناخت حدیث نیست، بلکه این کار از اسباب سهولت است، و ترک تعدادی زیاد در سهولت مانند ترک تعدادی کم است، و تنها حفظ زیاد و کم در آن تفاوت دارد، و شناختن احادیث صحابه بزرگوار از احادیث عربهای جاهل و فرومایه ممکن است و اصلاً دشوار نیست.
علمای اهل سنت کتابهای زیادی درباره شناخت صحابه پیامبر تألیف کردهاند، و صحابههای که به عدالت مشهور هستند، و یا کسانی که مشهور نیستند، و کسی که از پیامبر جروایت کرده است، و یا کسی که روایت نکرده است، و کسی که مدتی طولانی یا کوتاه در خدمت پیامبر بوده است توضیح دادهاند، بلکه حتی صحابههای پیشگام از غیر پیشگام، و افضل از مفضول، و بهترین قاضی، و حافظ، و پارسا را تعیین کردهاند، و پس از آن صفحه اسناد را جهت نقد و بررسی در انظار منتقدین قرار دادهاند، و هیچ چیزی از اقوالی که درباره محدثین و علل آن گفته شده است: «برای کسانی که ترجیح را در تقلید و اجتهاد دوست دارند». پنهان نکردهاند.
و اختلاط و آمیزش احادیث صحابه بزرگوار با احادیث عربهای گمراه و نادان در صورتی لازم میآید که آنان احادیث را به پیامبر نسبت ندهند، و به صورت «مرسل» بیاورند، و یا آن را «مقطوع» نمایند و به پیامبر متصل ننمایند، و اگر این طور نباشد دشواری شناخت در کجاست؟
و چه فائدهای در این کار هست که اضطراب و تشویش را در طالبان حدیث ایجاد میکند که وفد عبد قیس مرتد شدهاند؟!
و اگر وفد عبد قیس گمراه شده است چه شده؟! آیا احادیث باطل میشوند و علم و دانش تباه میشوند، و از این کار لازم میآید احادیثی که صحابه بزرگوار از پیامبر روایت کردهاند نادرست باشد، این سخن بیارزش و استدلال غلط چه معنای دارد؟!
[۴۵۱] مسلم، شماره (۵۶۹) از حدیث بریده بن حصیبس. [۴۵۲] ابن حزم «جوامع السیر ص / ۴۳). [۴۵۳] فتح الباری (۶/۶۵۴)، مسلم شماره (۲۳۲۰) از حدیث ابو سعید خدریس. [۴۵۴] شاید مؤلف به آنچه که ابو داود روایت کرده است اشاره مینماید (۳/۶۲۷) کتاب البیوع، که در ضمن آن آمده «غذا آورده شد دست را بسوی غذا دراز کرد، سپس مردم نیز دست را دراز کردند و غذا را میل کردند، و پدران ما پیامبر را نگاه کردند لقمهای را در دهان میجوید. میگویم: در این حدیث شاهدی بر مقصود مؤلف نیست. و الله اعلم [۴۵۵] زنی از بنی غفار است. ابو داود در «السنن» (۱/۲۱۹-۲۲۰) و ابن منده در «معرفه اسامی ارادف النبی» (ص / ۸۰-۸۲) آن را روایت کردهاند. [۴۵۶] فتح الباری (۶/۱۶۶)، مسلم شماره (۲۴۹۴) از حدیث علیس. [۴۵۷] مسلم شماره (۲۴۹۵) از حدیث جابر. [۴۵۸] او ثابت به قیس بن شماس است، فتح الباری (۸/۴۵۴). و ابوبکر و عمر نیز ترسیدند فتح الباری. [۴۵۹] فتح الباری (۱/۱۰۶) از حدیث ابوذر – مسلم شماره (۱۶۶۱). [۴۶۰] ترمذی (۵/۶۲۸)، ابن ماجه (۱/۵۵)، حاکم (۳/۳۴۲) و غیره، از حدیث عبدالله بن عمربترمذی میگوید: حدیث حسن است، لیکن در سلسله آن عثمان بن عمیر ابو یقظان کوفی وجود دارد، او ضعیف و مدلس است، و به تشیع متهم است. این حدیث شاهدی از ابو درداء داود احمد (۵/۱۹۷) ابن سعد (۴/۲۲۸)، حاکم/(۳/۳۴۲). ترمذی میگوید: (از این وجه حسن غریب است). حاکم میگوید: (این حدیث بر شرط مسلم صحیح است و ذهبی موافق آن بوده است. [۴۶۱] نسائی/(۶/۱۲۵) از حدیث علیس.