مدار تفاوت در فضائل:
و ستونی که تفاوتها بر آن دور میزنند و میزانی که در اغلب احوال به آن اندازهگیری میشود عبارتند از: تفاوت در فهم صحیح، و ذهن روشن، طبع معتدل، و ذوق سالم، و عقلی متفکر و برخورد عادلانه، این اوصاف مبادیء شناختها و مبانی فضایل هستند.
و به خاطر همین اوصاف مرد بدون اینکه مال و ثروتی داشته باشد ثروتمند میشود، و بدون اینکه عشیره و طایفهای داشته باشد ارجمند و بزرگوار میشود، و بدون اینکه قدرت و سلطنتی داشته باشد با ابهت میشود، و صفتهای زیبا و آراسته دیگر، و در اینجا این تفاوت اضافه حاصل میشود، حتی هزار نفر در مقابل یکنفر قرار میگیرد و در این باره این بیت را سرودهاند. (مضمون آن در ذیل میآید):
ندیدهام چیزی که مثل مردان با هم تفاوت داشته باشند
در هنگام مجد و عظمت حتی هزار نفر از آنها در مقابل یک نفر قرار میگیرند
و ابن درید [۳۷۵]هم مفهوم این را در بیتی آورده (مضمون آن در ذیل میآید):
این مردم هزار نفر از آنها مانند یکنفر است
و یکی از آنها مانند هزار نفر هستند اگر اراده کارهای عظیم کنند
و این بیت هم همین مفهوم را در ضمن خود گرفته، (مضمون آن در ذیل میآید):
ای کسانی که در طبع مانند بنی بعد هستی
و در صورت با آنها نزدیک نیستید.
و در اخبار آمده: «این مردم مانند صد شتر هستند، که درمابین آنها شتر نیرومند برای سفر نمییابید» [۳۷۶]. و در ضربالمثل عربی آمده: «ارزش انسان به زبان و قلب او است» [۳۷۷].
بلکه در حدیث صحیح از پیامبر جآمده که فرموده: «چندین انسان آگاه به فقه وجود دارد که به پیش کسانی میروند که از آنها آگاهتر به فقه هستند» [۳۷۸]. و اینگونه نیست که هر کسی حدیث را حفظ کرد مانند بخاری باشد، و هر کس در فقه آگاه شود مانند شافعی باشد، و هر کسی نحو و معانی بخواند کتابی مثل (کشّاف) بنویسد، و هر کسی درس اصول و جدل بخواند به همه مسائل دقیق و لطیف آن آگاه شود.
ترجمه شعر: همه خانههای که تخلیه میشوند خانههای ویرانی نیستند، و در همه زمینها درخت زینب وجود ندارد.
اگر تو نگاه کنی به بخششها پروردگار، که غیرقابل شمارش هستند، برای هیچ عاقلی زیبنده نمیدانید که با مشکل جلوهدادن چیزی که خداوند میتواند آن را آسان کند، و با گفتن سخنان ناامیدکننده، مردم را از فضل وسیع پروردگار ناامید کند، بلکه باید به آنها اجازه داد تا در میان مردم و همت هایشان و طمعهای که به فضل پروردگار دارند به چیزی که خداوند اراده کرده که به آنها عطا کند برسند از فهم و علم و اعمال خوب دیگر، و این به اقامه کردن حجت و دلیل نیازی ندارد، اگر اهل عناد و مناقشه نباشند [۳۷۹].
توصیه دوم:
اگر گفته شود که: طلب علم و حج و جهاد و بقیه اعمال خوب مشکل و دشوار هستند و محال است بتوانید آن را انجام دهید، مخالف و عکس مطالبی گفته که شریعت آن را بیان کرده است، و پیامبران‡مردم را به آن دعوت کردهاند و سخن امامان و علما و واعظان بر آن بودهاند بلکه سنت دین این است که اموری برای کسی مشکل و سخت بوده را آسان کرده و درون های غافل را بیدار کرده و نفسهای سست و بیحال را با نشاط کرده، و به همین خاطر واعظان خطبههای و واژههای نرم و شیرین را به کار بردهاند و تألیف کردهاند تا آنچه که برای انسانها سخت و دشوار بوده را آسان کنند، و چیزهای که بر کوتاه فکران دور بوده را نزدیک کنند.
و پیامبر جاحادیثی زیادی را برای تشویق به این کار بیان فرمودهاند، و هر وقت گروهی (سریه) را میفرستاد به آنها میگفت: «آسانگیر باشید، سختگیر نباشید، بشارتدهنده باشید، و بدبین کننده نباشید» [۳۸۰]. معترض که شناخت حدیث را مشکل و راه آن را دشوار و مرتبه فتوی را برتر داده بود، و در جایگاه تعلیم خود را در مکان داعیانی که با حکمت و موعظه حسنه مردم را به راه خدا فرا میخوانند قرار داده بود، چرا برعکس سنت عمل کرده و بدعت را جایگزن سنت کرده است؟! و در آخر از خداوند میخواهیم که نفع بگیرم از آنچه یاد گرفتهایم، و به ما یاد دهد آنچه که برای ما سود دارد، و ما را توفیق دهد تا به حضرت محمد جاقتدا کنیم.
توصیه سوم:
از شاخههای درخت پیامبر جشاخهای بر خواست و از میان اهل بیت محترمش سر برآورد که میخواست به مرتبهای از علم برسد، و مایل شد که خودش را مانند اهل فضل کند، و خواست از سنت پدربزرگش جپیروی کند، وقتی شما دیدید و حس کردید تلاش و کوشش مبارک او را، و فکر کردید مطالب مفیدی یاد گرفته، و گمان کردی به سنت پیامبر جنزدیک شده، و دریغا! برای او نامهها و دلائلی ارسال شد تا او را از این کار باز دارد و مانع شود که به آرزوهایش برسد.
چه کسی قبل از شما از خلفا راشدین و علمای هدایتکننده چنین کاری را انجام داد!؟ ما فکر میکردیم اهل علم دوست دارند کسانی که همت والا دارند و هوشیار هستند، و او را با تشویقهای مختلف تشویق میکنند و تحسین را در جای سرزنش قرار میدهند، شما این سنت را با صحبتهای زشت برعکس کردی و با عادت قدیم و جدید مخالفت کردی، و در اینجا جوابی که به جمله گذشته او دادم تمام شد، که آن هم جواب وجه اول آن بود و عبارت بود از باطل کردن راههای شناخت حدیث بدلیل اینکه غیرممکن است اسناد صحیحی داشته باشیم که به مؤلفین حدیث برسد،
[۳۷۵] او: محمد بن حسن بن درید ابوبکر ت (۳۲۱ ه)، و شرح حال او در «إنباه الرواة» (۳/۹۲/۱۰۰)، و «بغیة الوعاة» (۱/۷۶/۸۱) و این بیت در «دیوان او» است (ص /۱۳۲)، در ضمن شعرهای «مقصوره» آن را آورده. [۳۷۶] این را بخاری (فتح) (۱۱/۳۴۱) و مسلم با رقم (۲۵۴۷) از حدیث ابن عمرببا الفاظ نزدیک به هم روایت کردهاند و گفته که: ضربالمثل است همانگونه که در «مجمع الأمثال» (۳/۳۸۴) آمده است. [۳۷۷] (مجمع الأمثال) (۳/۳۰۱). [۳۷۸] این حدیث احمد (۵/۱۸۳) و ابوداود (۴/۶۸) و ترمذی (۵/۳۳) و ابن حیان «إحسان» (۱/۲۷۰) و ... از طریقهای مختلفی از شعبه روایت کردهاند که گفته است: عمر بن سلیمان از عبدالرحمن بن ابان ـ که ابن بن عفان ـ است از پدرش از زید بن ثابت این حدیث را نقل کرد و سند آن صحیح است، و جماعتی از صحابه این را روایت کردهاند که عبارتند از: جبیر بن مطعم و ابن مسعود و معاذ و انسشبا الفاظ نزدیک به هم. [۳۷۹] در پاورقی (أ) و (ی) این عبارتها آمدهاند: «یکی از توصیههای که در «العواصم» میباشد این است: توصیه بیستم: فرد معترض یا معتقد است اهل اجتهاد است یا نه، اگر معتقد است که مجتهد است؛ دیگر اجتهاد ناممکن نیست و اما دشواری آن باقی میماند و خداوند آن را هم برای او آسان کرده یا به او صبر عطا کرده تا به آن رسیده، و باید بداند خداوند به غیر او هم عطا میکند آنچه که به او عطا کرده است و بخشش پروردگار تو برای هیچ فردی قدغن نشده!! و اگر اهل اجتهاد نیست پس او به اجتهاد آگاهی ندارد و نمیتواند برای هیچ چیزی حکم صادر کند و بگویید این چیز غیرممکن یا دشوار یا آسان و یا سخت است یا چیزی را نفی یا اثبات کند. [۳۸۰] این را بخاری (فتح) (۱/۱۹۶) و مسلم با رقم (۱۷۳۴) از حدیث انس روایت کردهاند.