گلزارهای شاداب در دفاع از سنت ابو القاسم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

بحث تقسیم اجتهاد

بحث تقسیم اجتهاد

مسأله دوم: جایز است که طالبان حدیث، و نحو، و بقیه علوم در مسأله معینی و یا علمی مجتهد باشند، هر چند در غیر آن علم مجتهد نباشند، و این نظر بیشتر علماء است، و همچنین قطب‌ الدین شیرازی در «شرح مختصر المنتهی»، از غزالی نقل می‌کند که می‌گوید: «به نظر من اجتهاد منصبی نیست که قابل تجزیه نباشد، بلکه جایز است عالم در بعضی احکام به منصب اجتهاد رسیده باشد و در بعضی دیگر نرسیده باشد [۵۹۱].

دلایل جمهور علماء بر آن: طالب علم گاهی در بعضی مسائل تمام متعلقات آن، و آنچه را که مجتهد مطلق از آن می‌داند می‌شناسد، و جایز است که قول مخالفین در مسانلی باشد که آگاه نباشد ضعفی به آن تعلق نمی‌گیرد، زیرا تنها ترجیح مرجوح مانع اجتهاد نمی‌شود، چون آن عدم علم در حق هر مجتهدی [هر چند هم در تمام علوم اجتهاد نماید] جایز است و به موارد نادر اعتنا نمی‌شود.

و قطب الدین به آن پاسخ داده است و می‌گوید: «کلام در چیزی مفروض است که تمام نشانه‌های متعلق به آن مسأله از مجتهد در ظن فقیه حاصل شود، مثل اینکه کلام را بروی وقف می‌کند، و یا کلام پس از تأیید امارات توسط ائمه، و اختصاص دادن بعضی از امارات به بعضی از مسائل، و گرد‌آوری همه‌اش در جنس خود مفروض می‌شود» این دلایل جمهور بود.

و اما مسأله ما تنها درباره کسانی است که باور به مذهب جمهور دارند و آن را صحیح می‌دانند، سپس او بدنبال بحث فراوان در تألیفات علمای که دلایل آن را تحریر کرده‌اند، و اختلافات و دلایل را بصورت منصفانه و شایسته ذکر کرده‌اند بعضی از مذاهب را بخاطر موافقت نصوص صحیح ترجیح می‌دهد، و بیم دارد که در آن مسأله مجتهد باشد. و اگر مجتهد نباشد مقلدی است که ترجیح داده است، و تعصب در دماغ وی نیست تا سبب پیروی از مفضول، و عمل به مرجوحی که تمام علما آن را جایز نمی‌دانند بشود، و آنان تنها در وجوب آن اختلاف دارند و در جواز و استحباب آن اختلاف ندارند.

اما کسی که باور به تجزیه و تقسیم اجتهاد دارد ظاهر و آشکار است، و اما کسی که آن را جایز نمی‌داند؛ نسبت به کسی که به آن باور دارد آنرا جایز می‌داند، چون مسأله ظنی خلافی است، و قطعیت و مانع عمل در آن وجود ندارد، و هر کس به عامل به آن استهزاء و مسخره کند، و علم وی را به استنتاج عقیم تشبیه کند در جمله این افراد است:

﴿كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ٢٩ وَإِذَا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ٣٠ وَإِذَا انْقَلَبُوا إِلَى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ٣١ وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلَاءِ لَضَالُّونَ٣٢ وَمَا أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حَافِظِينَ٣٣[المطففين: ۲۹-۳۳].

«گناهکاران پیوسته به مومنان می‌خندیدند و ایشان را ریشخند می‌کردند و هنگامی که مومنان از کنار ایشان می‌گذشتند، با اشارات سرودست و چشم و ابرو، آنان را مورد تمسخر و عیبجوئی قرار می‌دادند. و هنگامی که گناهکاران به میان خانواده‌های خود برمی گشتند، شادمانه باز می‌گشتند. و هنگامی که مومنان را می‌دیدند، می‌گفتند: اینان قطعاً گمراه و سرگشته‌اند. و حال اینکه بزهکاری برای نگهبانی مومنان و پائیدن کردارشان فرستاده نشده بودند».

وجه دوم: معترض مرتکب چیز بسیار زشتی شده است، زیرا: «قرار دادن دست راست بر چپ در نماز و همچنین گفتن کلمه «آمین» را در نماز ضعیف می‌داند.

باشد، پس معترض چگونه با عیبی که در وجودش است به مخالفانش تهمت می‌زند، و آنچه که مدّعی آن است بر خودش لازم می‌آید؟ و معترض بخاطر اینکه غافل بوده است که این‌ها از عیوب خودش است چنین گفته است، و فکر کرده است از عیوب مخالفانش است، و آشکارا و با صدای رسا بر علما فریاد می‌زند.

و همچنان بی انصافی در بین مردان (قاطع) است.

هر چند آن‌ها نیز فامیل و نزدیکان باشند

این با وجود اعتراف خودش بود که او از جمله مقلدین است و اغراق او در اینکه مجتهدی نیست، پس اشکالی ندارد که نتیجه عقیم بگیرد و کسی که آگاه و عالم نیست، فتوا بدهد!! و حکیمی گفته است:

مردم را نهی مکن در حالی که خودت مثل آن را انجام بدهی

برای تو ننگ است هرگاه کار بزرگی انجام بدهی [۵۹۲].

وجه سوم: می‏گوییم که: مراد شما از این انتاج چیست؟ آیا انتاج استدلال عمومی است که جز از مجتهدان در تمام مسایل دینی درست نیست؟ یا انتاج ترجیح بعضی از مسایلی است که طرف مقابل تو معتقد به جواز آن از مقلدان است همچنانکه نظر اکثریت اینگونه است؟ اگر مراد عبارت نخست باشد؛ اختلافی در آن نیست، و اگر مراد عبارت دوم باشد؛ به صرف سخن موزون و منظم باطل نمی‌شود. پس دلیل خود را بیاورید و از اعتماد صرف بر مبالغه‏گویی اجتناب کن.

وجه چهارم: می‏گوییم که: منظور تو از گفتن استنتاج عقیم و طلب فتوا از کسی که عالم نیست، چیست؟ آیا هدف تو تنها بیان کلامی موزون و منظم بوده است یا خاموش کردن و الزام طرف مقابلت است؟ اگر منظور عبارت اول باشد، پس سخنوران سخنان موزونی را که مصادیق آن قواعد مذاهب را نقص می‌کند، نمی‌پسندند. چرا که سخن موزون تنها برای زینت استدلال‌های درست شایسته است، وقتی که آن را فاسد کند از دید سخنوران زشت و ناپسند است. ولی این سخن موزون تو قاعده‏های تو را نابود کرده و مخالف منظور و مراد تو است؛ چرا که تو به مقلد کندذهن اجازه فتوا داده‏ای در حالی که عالم هم نیست و این رساله را در حمایت و تقویت این نظر نوشته‏ای و آن را برای بیان این سخن آماده کرده‏ای.

و اما اگر اعتراض کند و بگوید که این کلام را برای خاموش کردن و الزام طرف مقابل آورده‏ام؛ این الزام به خود او نیز برمی گردد و استدلال از دست او خارج می‌شود چرا که او به فقدان مجتهد و به مرتبه فتوا برای مقلدین و نتایج عقیم حکم کرده است و در شبی تاریک کاری برخلاف قاعده انجام داده است. پس دلیلش باطل و نابود شد و این مثل را می‏آوریم که: مرا به درد خود گرفتار کرد و خود بیاسود.

عجیب این است که: معترض بر مسند فتوا و تدریس و مناظره و تصنیف نشسته در حالی که به جهل خودش اعتراف می‏کند و ادعا می‌کند که جهان از علما خالی است و منکر کسی است که معتقد به جواز ترجیح از روی اخبار است و در این امر به بسیاری از علمای برگزیده اقتدا می‏کند به گمان اینکه این امر به نتیجه عقیم و فتوای کسی که آگاه نیست، منجر می‏شود که از سخن خودش ناشی می‏شود که انکاری گری چگونه است و در دورترین اشکال محال عادی آن را به صورت کشیده و او دروغگوی کندذهنی است کسی که راست نمی‌گوید!! و این مقتضی این است که او نازای زاینده و دایه [۵۹۳]مهربان است. پس چگونه طرف مقابلش را به آنچه که در خودش است، طعنه می‌زند و او را به امور محالی ملزم می‌کند که در حقیقت او مدعی آن است؟ و این جز غفلت او از اینکه این‌ها جزو عیب‌های خودش می‌باشد، چیز دیگری نیست و گمان کرده که این‌ها از عیب‌های طرف مقابلش است و به روشنی راز او فاش شد و برای او بسیار پر سروصدا شد.

کم انصافی در میان انسان‌ها همچنان قاطع و برنده است هرچند که فامیل و خویش باشند.

[۵۹۱] مستصفی (۲/۳۵۳). [۵۹۲] شعر از ابواسود دؤلی. [۵۹۳. ] - کسی که به غیر فرزند خودش مهر می‌ورزد. القاموس ص ۵۵۵.