گلزارهای شاداب در دفاع از سنت ابو القاسم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

فصل دوم:

فصل دوم:

درباره باطل کردن استدلال جبریه به قدر پروردگار [که همان علم سابق و حکم قطعی او می‌باشد] است، و در این فصل مطالب ارزشمندی از کلام علمای اهل سنت و امامان حدیث نقل می‌کنم، که شامل تعریف حقیقت قدر [نزد آن‌ها] و جواب رد به کسانی که معتقد به جبر هستند می‌باشد، از جمله آن‌ها: این قول خطابی است در «معالم السنن» [۹۷۲]که می‌گوید: «بعضی ازمردم گمان می‌‌کنند که مراد پروردگار از قضا و قدر اجبار بندگان است در آنچه که مقدر فرموده، و گمان کرده‌اند که این فرموده پیامبر ج: «فحجّ آدم موسی»(دلیل آورد آدم برای موسی) از این قبیل است، و این گونه هم نیست، بلکه معنی قدر عبارت است از: خبر دادن پروردگار درباره اینکه قبلاً او به کردار بندگانی که او آن‌ها را خلق کرده آگاه و مطلع بوده است.

و ابوسعادت ابن اثیر در «جامع الأصول» [۹۷۳]ومحیی‌الدین نووی در «شرح مسلم» [۹۷۴]همین‌گونه این را تعریف کرده‌اند، و امام جوینی در کتاب «البرهان» [۹۷۵]می‌گوید: فعلی که خداوند می‌داند حاصل نمی‌شود و با توجه به علم و آگاهی‌اش به عدم حصول آن اطلاع بدهد پس این فعل حاصل نمی‌گردد در حالی که تکلیف بخلاف این هم جایز است.

در جواب می‌گوییم: به این دلیل تکلیف به آن جایز است چون خلاف آن در واقع مقدور است و با علم به این که واقع نمی‌گردد ممتنع نمی‌شود، و در واقع می‌توانست تحقق پیدا کند اما حقیقتاً واقع نگردیده، پس پروردگار به این عدم تحقق آن علم داشته است و این علم موجب نمی‌شود که آن را تغییر دهد یا آن را الزام کند، بلکه آن علم در نفی و اثبات از آن پیروی می‌کند، و اگر علم در معلوم مؤثر بود دیگر علم به رویدادهای قدیم حاصل نمی‌شود، و در علم کلام در این باره بحث شده است» انتهی.

و در صحبت‌های فخر ابن خطیب رازی مطالبی در این باره وجود دارد که الفاظ آن را فراموش کرده‌ام، و من مطالبی را قبلاً ذکر کرده‌ام که بیانگر این بود: امامان اهل سنت جبر را رد کرده‌اند، و عبارت‌های آن‌ها را از کتاب‌های مشهورشان نقل کردم، و به معنی این کلام آن‌ها که می‌گویند: «باخلق کردن کردار بندگان» اشاره کردم.

و این در «وهم وگمان سیزدهم» این مختصر توضیح داده شد و اگر می‌خواهی بیشتر از این اطلاع پیدا کنید به آنجا مراجعه کن [۹۷۶].

که بعضی گمان کرده‌اند که علما که می‌گویند اختیار وجود دارد، یا کلام آن‌ها که می‌گویند: افعال مخلوق هستند متناقض هستند. در حالی که از این لفظ به تنهایی این لازم نمی‌آید، با وجود این علما در بین خلقت پروردگار و کردار او فرق گذاشتند، و گفته‌اند: نمی‌توان گفت که افعال‌بندگان همان کردار پرودرگار است، مقصود آن‌ها از خلق افعال غیر از آن چیزی است که معتزله گمان کرده‌اند، ومطلبی که بر این دلالت می‌کند این است: که اگر علم پروردگار قادر را از قدرت بیندازد به قادر بودن او نقض وارد می‌شود، و پروردگار قادر نمی‌بود باز دارد چیزی که قبلاً به آن اطلاع داشته بود که خلق خواهد شد، و نمی‌توانست چیزی را بیافریند که علم داشته باشد که خلق نخواهد شد، و علم او کفایت می‌کرد برای ایجاد کردن مخلوقات و به قدرت وخلقت نیازی نمی‌داشت، و همانند این مطالب که دانشمندان دینی بلکه افراد عاقل این امت بر باطل بودن آن‌ها اجماع کرده‌اند، ما آیه‌‌ها و احادیث صحیح زیادی در باره این وجود دارد که جبری در کار نیست بلکه انسان اختیار دارد.

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا[البقرة: ۲۸۶].

«خدا هیچ کس را جز به اندازه توانش مکلف نمی‌کند».

و پیامبر جدر حدیث عدالت در میان زنانش می‌فرماید: «پروردگار این تقسیم کردن اموری بود که مالک آن بودم، و مرا مؤاخذه در اموری که اختیار آن‌ها را ندارم مکن» ابوداود در «السنن» [۹۷۷]این را روایت کرده است و حافظ ابن کثیر شافعی مذهب در کتاب «إرشاد الفقیه» [۹۷۸]می‌گوید: این حدیث صحیح است.

و مسلم بن حجاج در «صحیحش» [۹۷۹]حدیثی را از ابوذرسبه صورت مرفوع روایت کرده است که عبارت است از این: «هرکس خیری به او رسید باید خداوند را سپاس گویید، و هر کس دچار شری شود فقط نفس خود را سرزنش کند و بس» و احادیث صحیح زیادی در این باره وجود دارد که اگر همه آن‌ها را ذکر کنیم کلام به درازا می‌کشد، و این هم مشخص است که پیامبر جکار می‌کرد و همیشه عبادت نمی‌کرد و به این هم امر می‌فرمود، و در جنگ‌ها از خود مراقبت می‌کرد و با افراد دیگر مشورت انجام می‌داد و درباره کارها می‌اندیشید، و در این مورد از خود پیامبر جسؤال شد و فرمود: «تلاش کنید همه شما به آنچه که برایش آفریده شده‌اید می‌رسید» [۹۸۰].

رحمت خدا بر او باد که کلمه‌های جامع و الفاظ کمی که آکنده است از حکمت‌های متفرقه به او داده شده است.

[۹۷۲] (۷/۶۹) با «مختصر منذری». [۹۷۳] (۱۰/۱۲۶-۱۲۷). [۹۷۴] (۱۶/۲۰۲). [۹۷۵] (۱/۱۰۵). [۹۷۶] (ص/ ۳۵۴). [۹۷۷] (۲/۶۰۱) و فقط او آن را روایت نکرده بلکه نسائی (۷/۶۳) و ترمذی (۴/۴۴۶) و ابن ماجه (۱/۶۳۴) از حدیث عایشهلاین را روایت کرده‌اند. [۹۷۸] (۲/۱۸۵). [۹۷۹] بارقم (۲۵۷۷). [۹۸۰] بخاری در «فتح»، (۸/۵۷۹) و مسلم بارقم (۲۶۷۴) از حدیث علیساین را روایت کرده‌اند.