این ثروت علمی که بجا گذاشت:
اولش: از جهت آن ثروت علمی که بجا گذاشت (که دو علم عقلی و نقلی را با هم جمع کرد) و کمتر این اجتماع رخ میدهد!!
اما علوم نقلی: این فن چیزی است که دشمن را عاجز میکند، چون آنها به این علوم اهمیت نمیدهند، بلکه آنها پایینترین گروه هستند از اهمیتدادن به تدریس و تصنیف [۶]. علوم حدیث، و آنها خودشان به این اعتراف کردهاند. «از علامه شمسالدین احمد بن محمد ازرقی حکایت شده که گفته است: هیچ کس در زمان ما به اجتهادی که سید عزالدین محمد بن ابراهیم به آن رسیده است نرسیده، و همه چیز ما زیباست. مگر آنچه که به او میرسد، که ما بر آن توانایی نداریم، چون او حدیث و رجالش را میشناسد، و در سمعیات تبحر دارد» [۷].
و او همانطور است که گفته شد، و جماعتی از علما او را هوشیار و حافظ دانستهاند، و به آن اعتراف کردهاند، مانند نفیس علوی (شیخ او)، و هادی وزیر، و صنعانی و شوکانی، و کسی که به کتابهای او [۸]مراجعه کند وسعت حفظ و اطلاع وسیع او برایش مشخص میشود [۹]، او برای یک مسأله واحد بیشتر از صد حدیث میآورد که شرح حال راویان و آنچه درباره آنها گفته شد. با آنها ذکر میکند، و او ترجیحات وانتخابات و عباراتی دارد که بر توانایی او در این فن دلالت میکند، و او کلامی دارد که بر دقایق علوم اصطلاح و جرح و تعدیل دلالت میکند [۱۰]، و او به کتابهای حافظ ذهبی اهمیت زیادی داده است بلکه نزدیک است آنها را از حفظ بخواند، خصوصاً کتابهای «النبلاء» و «المیزان» [۱۱].
اما علوم عقلی [۱۲]: و او در این علوم به اوج رسیده بود، بلکه او در این علوم ساقۀ درختی بود که خود را به او میخاراندند، و نخلی بود که اطرافش را خار گذاشتهاند (یعنی از او سود میبردند)، «و تمام اهل آن زمان از شخاص نزدیک و دور و کسانی که مخالف او یا موافق او بودهاند در عقیده به این شهادت دادهاند» [۱۳].
و جای تعجب [نیز] نیست چون ابن وزیر اوایل جوانی خود و بیشتر اوقات خود را در این فنون گذرانده بود، اما او مانند عاجز تسلیم شدهای نبود بلکه تحقیق و جستجو و دقت کرد، تا اینکه منهجهای صحیح را پیدا کرد و دنبالش رفت و راههای باطل را شناخت و آنها رد کرد و دنبالشان نرفت [۱۴]، و آن زمانی بود که به کتاب و سنت مراجعه کرد، و در آنها شفای کوچک و بزرگ خود را یافت.
ابن وزیر/ [۱۵]میگوید: «من همیشه مشغول درک حقایق و طلب علم بودم، و عامل این طلب ملازمه بزرگان و مطالعه کتابها و تحقیق درباره مذهب مخالفین و تلاش برای اینکه از اشتباه اشتباهکنندگان خود را نجات دهم بود، و در این کار حسننیت را بکار بردم و راه درست را انتخاب کردم، و از پروردگار مانند نیازمند درماندهای التماس کردم، در حالی که در بحر تأملات فرو رفته و در تمایلات افکار در افتاده بودم، ایام جوانی، ایام و لذت خود را و زمان اکتساب و شادابی خود را در تیرگی علم کلام و جدال و نظر در کلامهای گمراهان گذراندم، تا اینکه صحت این گفته را دریافتم:
لقد طفت في تلك الـمعالم كلها وسـيّرت طرفي بين تلك المعالم
فلم أر إلا واضـــعاً كفّ حائر على ذقن أو قارعاً سنّ نادم
یعنی: دنبال تمام این نشانهها گشتم
و اندامهایم در پی آن نشانهها رفتند
چیزی را ندیدم مگر درماندهای که مشت
خود را زیر چانه قرار داده بود یا پشیمانی که انگشت پشیمانی به دندان میگزید [۱۶].
و بدین [۱۷]خاطر بر اینکار برانگیخته شدم، و این مسلک را انتخاب نمودم: چون اولین چیزی که به گوشم خورد و در وجودم رسوخ پیدا کرد این بود که: اندیشیدن واجب است، و این گفته بود که هر کس در عقیده تقلید کند کافر است، با هوشیاری کامل در آن غرق شدم، و اوایل جوانی را در آن صرف کردم، و هرگز ندیدهام که یک فرقه از متکلمین یکی از اقوال ضعیف را تداوی کند، و بال شکستهای را درست کند، فایدهای را در آن نیافتم و به این شعر مثال میزنم که میگوید:
كــــلٌّ يداوي سقيماً من مقالته فـمـن لـنـا بصحيح ما به سقم
یعنی: همه میآیند تا گفته ناصحیح خود را صحیح کنند و چه کسی از ما گفته صحیحی دارد که در آن ناصحیح نباشد.
و به کتاب و سنت پیامبر جبرگشتم، گفتم: باید در آن دلایل و جوابهای برای مخالفین اسلام و در آن تعلیم و راهنمایی کسانی که از آن تبعیت میکنند وجود داشته باشد. به آن فکر کردم،. تمام شفاهای کوچک و بزرگ را در آن یافتم، و دلشاد گشتم و کارهایم نظم گرفت، و آنچه که به آن مبتلی شدم برطرف شد، و برای مثال این شعر را خواندم: «که مفهوم آن را ذکر میکنم»
فألقت عصاها واستقرّ بها النّوى كما قرّ عيناً بالإياب المسافر.
یعنی: عصای خود را زمین گذاشت و به آنجا قصد کرد همانگونه که چشمی با آمد و رفت مسافران روشن میشود.
[۶] الروضی (ص / ۶۱، ۱۷۵، ۱۷۸) و این جهل در تمام گروههای شیعه [که زیدیه هم از آنها است] موجود میباشد همانگونه که ابن تیمیه گفته است، «منهاج السنة» (۱/۵۹)، (۵/۱۶۳)، (۶/۳۷۹)، (۷/۴۱۳). (القواعد الحدیثیة من المنهاج) (ص / ۳۷، ۵۸) محقق. [۷] «تاریخ بنی وزیر» (ق / ۳۶ ب). [۸] شوکانی در «البدر الطالع» (۲/۹۰) میگوید: «و هرکس میخواهد حال و مقدار علم او را بشناسد بر او لازم است که تألیفات او را مطالعه کند، و شاهد عادلی میشود بر علو منزلت او، او مسأله واحدی را بگونهای از چند جهت بررسی میکند که مطالعه کنندهاش متحیر میشود و عظمت او برایش مشخص میشود. [۹] کتابهایش ما را راهنمایی میکنند که او از حفظ کتاب نوشته است -تألیف کرده است، مقدمه (ص ۸۴). [۱۰] فهارس موضوعه. [۱۱] موارد مؤلف. [۱۲] مانند اصول، و نحو، منطق و غیره. [۱۳] «تاریخ بنی وزیر» (ق / ۳۵ ب). [۱۴] زندگینامه ابن وزیر/(ق / ۵-۱۶). [۱۵] العواصم (۱/۲۰۱-۲۰۲). [۱۶] امام صنعانی با این گفته خود با آن دو بیت معارضه کرده بود شاید تو دنبال آموزشگاه پیامبر نرفتهای و کسانی که در تمام جهان دوستدار او هستند= =کسی که به هدایت پیامبر هدایت پیدا کند تو آن را درمانده نمیبینی و انگشت پشیمانی را با دندان گاز نمیگیری. [۱۷] در عواصم «بسب» آمده که خطا میباشد.