دو موضوع- درباره مطالبی که راههای شناخت حدیث را باطل میکنند:
و با مطرح کردن دو موضوع آن را ادامه میدهیم:
موضوع اول:
او [خداوند به او توفیق دهد] گفت: «و این مطلب را [که عبارت بود از عدم امکان شناخت حدیث] تعداد زیادی از علما از جلمه غزالی و رازی آن را نقل کردهاند». جواب او: او خواسته بود با ذکر کلام علما و اینکه آنها هم موافق او هستند به او گوش فرا دهند، دریغا! چون هیچ کس درباره ممانعت از طلب حدیث با او موافق نیست چون مقصود علمای که به آنها اشاره کرد که از جمله آنها غزالی و رازی بود با آنچه که مقصود معترض است تفاوت میکند، مقصود آنها این است که در عصرهای اخیر از رجال اسناد احادیث بحث نمیشود، همانگونه که ابن صلاح به آن اشاره کرد و نووی و علمای دیگر [همانطور که گذشت] [۳۸۱]. با او مخالفت کردند، آنها با وجود این اقرار کردهاند، به باقی ماندن راههای شناخت حدیث، و از جهت علم و عمل به آن تعبّد میکردند. و مقصود معترض این بود که حرام است به اخبار عمل شود و از تمسک به سنت و آثار ممانعت کند و کلام آن علما بر ضد او است نه به نفع او، حتی روایتی که معترض از غزالی نقل میکند با روایتی که بعد از آن از او روایت میکند متناقض است: که غزالی گفته است: به تعدیل ائمه حدیث کفایت میشود، و این کلام غزالی را بعنوان اشکالی بر کلام اوّلی که به او نسبت داد وارد میکند.
موضوع دوم- اکتفا به تعدیل امامان حدیث:
مقصود تو چیست که میگویید تعداد زیادی از علما به این معتقد هستند؟ اگر میخواهید آن را بعنوان حجت خود قرار دهید؛ فساد و بطلان این برای تو مشخص است و اگر آن را بعنوان حجت خود قرار ندادهاید؛ تو ادعای کردهای که بدون دلیل است و بدون دلیل ادعای حقی کردهاید، و هیچ ابطالکنندهای از مطرح کردن چنین چیزی عاجز نیست!!
و اوگفت وجه دوم [۳۸۲]: مشهور است که تعدیلکنندگان به جبر و تشبیه و ارجاء معتقد بودهاند و اینکه از آن اعتقاد بری بودهاند مجهول است.
من هم میگویم: آیا منظور تو از معتقد بودن به این آراء همه کسانی است که مشغول این علم بودند یا تعدادی از آنها؟ نظر اول ممنوع است، و دلیل بطلان آن هم کاملاً آشکار است و مدّعی آن مستحق مناظره نیست، و نظر دوم: مقبول است، اما این قبول کردن به خاطر دو وجه هیچ ضرری ندارد.
وجه اول: ما به این معترض میگویم: آیا واقعاً حدیث صحیحی برای تو باقی مانده که بتوان آن را شناخت؟ از تو میخواهیم آن را برای ما مشخص کنید، چون مقصود ما تبعیت کردن از سنتی است که بصورت صحیح از افراد مورد اعتماد روایت شده باشد، و مقصود ما فقط مطالبی نیستند که در کتابها ذکر میشوند، و همینطور مقصود ما فقط روایتهای بعضی از افراد مورد اعتماد و ثقه نیست، و اگر معترض ادعا میکند که شناخت سنت ناممکن است و آثار علم همانطور که قبلاً آن را گفت از بین رفتهاند، جواب آن را قبلاً دادیم، و بیان کردیم این اشکال بر اهل اسلام وارد میگردد نه فقط حافظان حدیث پیامبر ج.
وجه دوم: این افراد معتمدی که از اهل این بدعتها بودهاند در مذهبی که منشأ اعتراض است و در مذهب معترض مورد قبول هستند.
اما مذهبی که منشأ اعتراض است؛ هنگامی که درباره این مسأله صحبت میکنیم، عبارتهای امامان آن مذهب را میآوریم که گفتهاند: این افراد مورد اعتماد و ثقه میباشند، سلف بر مقبول بودنشان اجماع کردهاند، و هیچ فردی از آنها نگفتهاند که خلف در این باره مخالف سلف بوده باشند.
اما خود معترض هیچ مذهبی ندارد، و هیچ چیزی را اختیار نکرده، چون مسایل اختلافی [همانطور که خواهد آمد] اجتهاد آن ظنی است، و او بیان کرده بود که ناممکن است اجتهاد در علم، پس ثابت شد بنابر مقتضی رسالهاش هیچ مذهبی ندارد بجز آنچه که گذشتگان او بر آن بودهاند، و مذهب معترض علیه را قبول دارد؛ چون آن را برای خودش روایت میکند و هر کس چیزی را برای خودش روایت کند آن را تصدیق میکند خود به نفعش باشد یا به ضررش، و با وجود این اشکال چگونه صحیح است، و بر چه کسی وارد میشود!؟
و این موضوع در مسأله تأویلکنندگان خواهد آمد و صحبت درباره مقبول بودن یا مردود بودنشان و ذکر ادله هر دو گروه خواهد آمد، بگونهای که کفایت کند، و من در این مسأله تمام مسائل را ذکر کردم، و بگونهای درباره این تحقیق [۳۸۳]کردهام که هیچ کسی تا به حال اینگونه آن را بیان نکرده بود، ولله الحمد والمنة علی ذلك.
و دورترین چیزی که در این باب وجود دارد این است که غیرممکن باشد اسناد با شرط اهل [صحیح] [۳۸۴]آورده شود، چرا معترض مذاهب گذشتگان خود را و مذهب مالکیه را در قبول مرسل فراموش کرده؟ و چه چیزی طالب حدیث را منع میکند از جایز دانستن طلب حدیث؟ و قبلاً اشاره به حجت بودن مرسل و صحیح بودن اسناد به آن را کردیم، اما هیچ ضرورتی وجود ندارد که به آن پناه برده شود گفت.
[۳۸۱] (ص /۶۷-۶۸). [۳۸۲] در پاورقی (ی) این عبارت آمده: «یعنی از وجههای که بیان میکند صحیح نیست به تعدیل امامان حدیث اکتفا شود سید محمد امیر/». [۳۸۳] در (س) «فی الحقیقة» میباشد. [۳۸۴] در (أ) «الصحة» میباشد.