گلزارهای شاداب در دفاع از سنت ابو القاسم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

فصل دوم

فصل دوم

توضیح مسأله منع قیام علیه ستمگران: قیام علیه کسانی که ستم‌شان آشکار است، و فساد در مملکت‌شان مشهور است مانند: یزید بن معاویه، و حجاج بن یوسف، از بحث قبلی استثناء شده است، و هیچ کس از علماء، رهبری چنین کسانی را قبول ندارند، و اگر چنین برداشتی از نصوص آنان بخاطر ظاهر عبارت آنان شود، مراد و مقصود خویش را توضیح داده‌اند و عموم گفتار خویش را خاص کرده‌اند، از جمله آنان امام جوینی است: که در کتاب «الغیاثی» [۸۳۵]می‌گوید: «این در فسق جزئی است، اما اگر پی در پی عصیان نماید، و دشمنی از او انتشار یابد و فساد آشکار شود، و حق از بین رود، و حقوق رعایت نشود، و عفت و انسانیت از بین رود و خیانت گسترش یابد، در این صورت لازم است از این کار خطرناک جلوگیری شود، پس اگر ممکن باشد فوراً او را عزل و فردی شایسته را جایگزین او قرار دهند، و اگر بخاطر توان و نیرو حکومت جز با خونریزی و سختی طاقت‌فرسا عزل آن سلطان ممکن نباشد در این صورت بدنبال فرصت باشند، و اگر این فرصت بوجود نیامد تا به وجود آمدن فرصت مقاومت و مبارزه مناسب نیست، بلکه صبر می‌کنند و در برابر پروردگار تضرع و زاری می‌نمایند».

و از جمله آن: ابو محمد بن حزم در پاسخ ابوبکر بن مجاهد مقری [۸۳۶]که مدعی است: اجماع بر تحریم قیام علیه ستمگران وجود دارد می‌گوید: این مردود است، چون حسین بن علیسو یارانش بر علیه یزید قیام کردند، و ابن اشعث و یارانش از اصحاب برجسته و تابعین بزرگوار بر علیه حجاج بن یوسف قیام کردند، ابن حزم می‌گوید آیا بر این باور هستی آنان کفر ورزیده‌اند؟ به خداوند سوگند هر کس باور به کفر آنان داشته باشد خودش کافر است، باید مسلمان از زبانش محافظت نماید، و باید بداند هر چیزی که می‌گوید در برابرش محاسبه می‌شود، و فردای روز آخرت از او سؤال خواهند پرسید، و ابن حزم می‌گوید: اگر این امر بر ابن مجاهد مخفی است از او می‌پذیریم، ولی این خیلی واضح و آشکار است حتی بر زنان در خانه نیز پنهان نیست و در «کتاب الإجماع» [۸۳۷]آن را ذکر کرده است و ریمی [۸۳۸]در کتاب «عمدة الأمة في إجماع الأئمة» آن را از ابن حزم روایت کرده است. و قاضی عیاض این مسأله را ذکر کرده است، و ادعای اجماع ابن مجاهد را آورده است.

قاضی عیاض می‌گوید [۸۳۹]: برخی از علما ادعای ابن مجاهد را با قیام حسن بن علیبو ابن زبیر و مردم مدینه علیه امویان، و قیام جماعتی زیاد از صحابه و تابعین به فرماندهی ابن اشعث علیه حجاج بن یوسف را مردود و باطل دانسته‌اند، و این گوینده سخن ابن مجاهد را به «منظورش: قیام علیه پیشوای عادل» تأویل کرده است». قاضی عیاض می‌گوید: «دلیل جمهور: قیام آنان بر علیه حجاج تنها بخاطر فسق نبوده است بلکه بخاطر این بوده حجاج شریعت را تغییر داد، و کفر ورزید».

همه آنان اتفاق دارند که قیام حسین علیه یزید و قیام ابن اشعث و یارانش علیه حجاج کار درست و صحیح بوده است. و جمهور علماء: قیام علیه افرادی مانند یزید و حجاج را جایز می‌دانند، و برخی از آنان قیام علیه هر ستمگری را جایز می‌دانند. و آنان به قیام حسین استدلال می‌نمایند، ولی برخی از آنان تنها بر همانند یزید حصر می‌کنند، و برخی از آنان هر ظالمی را بر یزید قیاس می‌کنند.

و از جمله آن: سخن ابن بطال است که «معترض» به آن استناد کرده است، در حالی که این بر ضد «معترض» است نه به سود او، چون ابن بطال از فقهاء روایت می‌کند: که آنان اطاعت و پیروی کردن از ستمگر را به شرط اقامه جمعه و جماعات و جشن‌ها و جهاد و رفتار نیک با ستمدیدگان جایز می‌‌دانند، و یزید و حجاج این طور نبوده‌اند، شگفت انگیز این است: که معترض مدعی است ابن بطال بر ریاست یزید و حجاج و باغی بودن حسین بن علی تصریح کرده است، و ابن بطال نه با زبان و نه با اشاره چنین چیزی را نگفته است، و اصلاً چنین چیزی وجود ندارد، و این سخن کسی است که از معنای نص بی‌خبر است.

ابن اثیر در «نهایة» [۸۴۰]چنین می‌گوید: «خلفای پس از خود را ذکر می‌کند و می‌گوید: وای بر آل محمد از نبودن خلیفه‌ای که در جای «عتریف مترف» تکیه زند کسی که «خلفی و خلف الخلف» را به قتل می‌رساند ابن اثیر می‌گوید: عتریف: یعنی ستمگر و ظالم، و برخی گوید: یعنی حیله‌گر فاسد، و برخی می‌گوید: یعنی شیطان فاسد خطابی می‌گوید [۸۴۱]: منظور ابن اثیر از «خلفی» جنایتی است که یزید بن معاویه بر سر حسین بن علیسو یارانش آورد، و منظور از «خلف الخلف» قتل عام مهاجرین و انصار در «یوم الحرة» می‌باشد [۸۴۲].

[۸۳۵] (ص / ۱۰۵-۱۱۰). [۸۳۶] ایشان: احمد بن موسی بن عباس بن مجاهد، نویسنده کتاب «السبعة» است (۳۲۴ ه‍) «معرفة القراء الکبار» (۱/۲۶۹-۲۷۱). [۸۳۷] ص / ۱۷۸. [۸۳۸] او: محمد بن علی بن عبدالله الریمی است، فقیهی شافعی مذهب است، و تألیفاتی دارد «ت ۷۹۲» العقود اللؤلؤیة» (۲/۲۱۸). [۸۳۹] نووی در شرح مسلم: (۱۲/۲۲۹) آن را از قاضی عیاض روایت کرده است. [۸۴۰] (۳/۱۷۸). [۸۴۱] غریب الحدیث (۱/۲۵۰). [۸۴۲] ۴/۴۳۶.