کودکان مشرکین و عاقبت آنان
تهمت شانزدهم: «معترض» میپندارد: اهل سنت باور به عذاب کودکان با عذاب پدرانشان دارند. این ادعا از دو وجه مردود است:
وجه اول: تمام اهل سنت این نظریه را نمیپذیرند، پس نسبت دادن آن به تمام اهل سنت دروغ است، امام نووی در شرح «صحیح مسلم» [۸۰۴]نظریاتی که درباره کودکان مشرکین آمده را ذکر میکند و در ضمن آن بحث میگوید: و نظریه دوم، توقف است، و نظریه سوم، نظریه محققان است که میگویند: در بهشت هستند، و دلایلی را ذکر میکند: الف: حدیث ابراهیم خلیل÷«هنگامی که پیامبر او را در بهشت دید و در اطرافش کودکانی بودند گفتند: ای پیامبر خدا! فرزندان مشرکین نیز بودند؟ فرمود: آری فرزندان مشرکان بودند». [۸۰۵]
و انس از پیامبر جروایت میکند که فرمود: «از پروردگار در خواست کردم که کودکان انسانها را عذاب و مجازات ننماید دعایم را استجابت فرمود، و به عنوان خدمتگذاران بهشت قرار گرفتند» [۸۰۶].
و در اسنادش به جز یزید بن ابان رقاش [۸۰۷]«کسی که صالح و مشهور و اهل تقوی و پرهیزکاری است» وجود ندارد، و درباره حافظهاش اختلاف هست، حافظ ابن عدی دربارهاش میگوید [۸۰۸]: «لا بأس به» و عبدالرحمن بن اسحاق نیز این طور گفته است گرچه برخی او را ضعیف دانستهاند، نسائی و ابن خزیمه میگویند: «لیس به بأس» [۸۰۹]، و این با حدیث بخاری و ظاهر قرآن هم خوانی دارند.
از جمله آن:
﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا١٥﴾[الإسراء: ۱۵].
«و ما مجازات نخواهیم کرد، مگر اینکه پیغمبری روانه سازیم».
سپس درباره حمایت از این مذهب حدیثهای مخالف آن را تأویل مینماید، و جواب دادهاند که: همه این حدیثها به جز حدیث سلمه بن یزید الجعفی ضعیف است، و آن حدیث سندش صحیح است ولی عام نیست و در بچۀ زنده به گور، وارد شده است پس احتمال تأویل دارد، چون آنها درباره خواهری که قبل از سن گناه کردن در دوره جاهلیت زنده به گور شده بود پرسیدند، پیامبر گفت: «در جهنم است [۸۱۰].
سبکی میگوید: اگر این حدیث علتی داشته باشد احتیاج به جواب نداریم، و برخی گفتهاند: پیامبر جمیدانست سن این دختر به تکلیف رسیده بود، و به سخن سؤال کننده که گفت: بالغ نشده است توجه نکرد، چون وی این طور فکر میکرد که تکلیف در آن وقت منوط به تمییز است، و دلایلی برای وی نبود تا بیان نماید و این خلاصه دلایل این مذهب بود، که عبارت از محققان اهل سنت است چنانچه امام نووی/فرمود.
پس با نقل امام محدثین ثابت شد که محققان آنان باور به شکنجه و مجازات کودکان ندارند، و امام سبکی در جزوهای که در این باره نوشته است این نظریه را انتخاب میکند [۸۱۱]. و غزالی در کتاب «القسطاس المستقیم» [۸۱۲]میگوید: «شما میدانید هنگامی که کودکان میمیرند، خداوند آنان را در منزلگاهی پائینتر از افراد بالغ در بهشت قرار میدهد». و این در نزد اشعریه مشهور است، قاضی ابوبکر بن عربی در کتاب عارضة الأحوذي في شرح الترمذی» [۸۱۳]میگوید: حدیث رؤیت ابراهیم توسط پیامبر حدیث معتبری است، و حدیث: «پرندهای از پرندگان بهشتی» حافظان حدیث آن را تأیید کردهاند، و حدیث «از جمله پدرانشان هستند» یعنی در از بین رفتن خون آنها، از پیامبر پرسیدند: ما به مشرکان حمله میکنیم حکم کودکان آنها چیست؟ فرمود: «از جمله پدرانشان هستند» یعنی در هدر بودن خونشان و این واضح است و اشکالی در آن وجود ندارد.
و در ترجیح بین آن احادیث میگویند: «و اما حدیث: «هر کودکی بر فطرت پاک به دنیا میآید» واقعیت و دلایلی عقلی آن را تأیید مینماید، و در دنباله میگوید: «و گاهی در اولاد مشرکان مسلمان وجود دارد، و گاهی در اولاد مسلمانان کافر وجود دارد، خدا با علم و اطلاع در بین آنان حکم میکند، و این آشکار است و شکی در آن نیست، و قابل تأویل نیست، و جهل جاهلان را بر طرف مینماید». و این کلام به معترض پاسخ میدهد زیرا وی مدعی بود اهل سنت شکنجه کودکان را بخاطر کفر پدران جایز میدانند و دلایل عقلی را مردود میدانند.
اما کسانی که عذاب کودکان را جایز میدانند و احادیث را تأویل نمینمایند، عذاب کودکان را بخاطر گناه پدرانشان جایز نمیدانند، و آنها دو فرقه هستند:
فرقه اول: کسانی هستند سخت گیر، و اهل منازعه و مناقشه نیستند، ایشان معتقدند انواع حکمتهای نهفته در علم غیبی و حکمت خداوند که عقل از شناخت آن عاجز است وجود دارد، پس عذاب کودکان در نزد آنان از نظر ظاهر این طور است لیکن خداوند بدون حکمت این کار را نمیکند، و ابن جوزی در توصیف خداوند به آن اشاره میکند: «حکمت را گسترانده است پس به «لم: چرا» چرا معارضه و مخالفت میشود و میگوید: «در حضور خداوند از گفتن کلمه «لم» لال شدم، و گامهای خواستهام بر زغال افروخته متوقف بود».
و علمای برجسته این فرقه برخی از حکمتهای پروردگار «به عنوان تمثیل و تقریب» در این باره را ذکر میکنند: الف: خداوند آنان و عقولشان را قبلاً آفریده است و تکلیف را بر دوش آنان نهاده بود، و عصیان و نافرمانی کردهاند، و به «حدیث بیرون آمدن فرزندان آدم÷از پشتش به صورت ذریه و فرزندان» [۸۱۴]استدلال میکنند و این آیه را به آن تفسیر میکنند:
﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ١٧٢ أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ١٧٣﴾[الأعراف:۱۷۲-۱۷۳].
«هنگامی را که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان پدیدار کرد و ایشان را بر خودشان گواه گرفته است که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان گفتهاند آری! گواهی میدهم تا روز قیامت نگوئید ما از این غافل و بیخبر بودهایم یا این که نگویید: نیاکان ما پیش از ما شرک ورزیدند و ما هم فرزندان آنان بودیم آیا به سبب کاری که باطلگرایان کردهاند ما را نابود میگردانی؟».
و استدلال میکنند به روایت بخاری از قیس بن حفص از خالد بن حارث از شعبه از ابو عمران جونی از انس از پیامبر: «خداوند به کسی که سهلترین عذاب جهنم را دارد میفرماید: آیا اگر همه چیزهای که در زمین بود ملک تو بود در برابر این عذاب فدیه میدادید؟ میگوید: آری ولی خداوند میفرماید: در حالی که تو در پشت آدم بودی از تو چیزی آسانتر از این خواستم که برایم شریک قرار ندهید، ولی تو سرپیچی کردید و شرک ورزیدی» [۸۱۵].
و در صحیحین [۸۱۶]مانند آن از ابو هریرهساز پیامبر روایت شده است: پیامبر جمیفرماید: «هنگامی که خداوند مخلوقات را آفرید و آفرینش کامل شد، رحم (خویشاوندی) برخاست، خداوند گفت چه میخواهید؟ «رحم» گفت: این مقامی است از قطع آن به تو پناه میبرم» و این دلیل بر آن است که خداوند همه مخلوقات را یک بار در ابتدای خلقت آفریده است. و این از قدرت پروردگار محال و بدور نیست، و او بر هر چیزی قادر و تواناست.
اما آیه:
﴿قَالُوا بَلَى﴾[الأعراف: ۱۷۲].
«گفتند: آری».
این آیه، بر اسلام تمام مخلوقات اولیه با استدلالهای زیر دلالت نمیکند:
الف: آنچه ابن عبدالبر [۸۱۷]و غیره در تفسیر این آیه ذکر کردهاند:
﴿وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا﴾[آل عمران: ۸۳].
«ولی آنان که در آسمانها و زمینند از روی اختیار یا از روی اجبار در برابر او تسلیمند و بسوی او باز گردانده میشوند».
ایشان اسلام اهل زمین را به آن تفسیر کردهاند و میگویند: اهل سعادت آن را از روی میل و رضایت گفتند، و اهل شقاوت و بدبختی آن را از روی اکراه و بیمیلی گفتند، و این توجیه زیباست.
ب: امکان دارد آنها در آن هنگام گفته باشند، و سپس نافرمانی کرده باشند.
ج: امکان دارد برخیها گفتهاند، و آیه عام باشد و اراده خاص از آن شده باشد، و با اجماع مسلمانان تخصیص عام قرآن به سنت جایز است.
و اما فرموده خداوند:
﴿مِنْ بَنِي آدَمَ﴾[الأعراف: ۱۷۲].
«از فرزندان بنی آدم».
احتمال دارد از پشت آدم تنها فرزندانش خارج شده باشد، و سپس از پشت هر کدام از آنان فرزندان خودش خارج شده باشد، چون دلالت احادیث بر مقصودش موقف بر تفسیر آیه به آن نیست و چون احادیث در آن صریح و آیه صریح نیست بلکه احتمال آن را دارد، و این یکی از احتمالها در فرموده پیامبر جاست، و از پیامبر درباره علت عذاب کودکان مشرکین سؤال کردند در پاسخ فرمود: (خداوند به آن آگاه است) [۸۱۸].
احتمال دوم: برای آنان آتش بر افروخته میشود، و گفته میشود: «آنان را برگردانید، کسی که در علم پروردگار اگر عمر به او داده میشد کار نیک انجام میداد از آتش نجات مییابد، و کسی که در علم پروردگار اگر عمر به او داده میشد خسارتمند بود و وارد آتش میشد، خداوند میفرماید: آیا نافرمانی من میکنید، پس اگر فرستادههای من به نزد شما میآمدند چه میکردید»؟
سبکی میگوید [۸۱۹]: ابو سعید خدری آن را از پیامبر روایت کرده است، برخی میگویند: کلام ابو سعید است، و معنای آن از حدیث: انس و معاذ، و اسود بن سریع، و ابو هریره، و ثوبان، همگی از پیامبر جروایت شده است.
و عبدالحق در «العاقبة» حدیث اسود را ذکر میکند و آن را صحیح میداند، و احمد در «مسند» [۸۲۰]آن را از حدیث اسود و ابو هریره روایت میکند.
سبکی میگوید: «أسانید آن صالح است».
برخی از محدثین با دلیل عقلی ضعیف از صحت آن انتقاد نمودهاند، لیکن آن را در «العواصم» [۸۲۱]توضیح دادهام.
و طبق قاعدههای معتزلیان و اشعریه و محدثین از چند وجه احتمال تقدیر آن وجود دارد:
از جمله آن: آنان وارد جهنم میشوند سپس از آن بیرون میآیند، و برای آنان بردردی که در جهنم کشیدهاند پاداشهای بزرگی در بهشت خواهد بود و به آن میرسند، و آن عذاب و درد مانند دردهای است که در دوران کودکی به آن مبتلا شدند، و این طبق اقوال طائفهای از معتزله بنام «جبائیه» پیروان ابو علی جبائی درست است. ابو علی میگوید: از خداوند پسندیده است کسانی را که مرتکب گناه نشدهاند بخاطر عوض کمتر از اعتبار مجازات و شکنجه نماید، ولی ابو هاشم و پیروانش تنها همراه با «اعتبار» جایز میدانند، و شکنجه کودکان بر این شیوه طبق اقوال این طائفه نیز جایز است، چون ممکن است خداوند در آن وقت کسانی را بصورت «مکلف» خلق نماید و علم ضروری به آخرت نداشته باشند، و به آنان «علم استدلالی به دردی که کودکان به آن مبتلا میشوند، و همچنین پاداش بزرگی که به مبتلایان به بلاء وعده داده است» آموزش و یاد میدهد، بلکه حتی امروزه جایز است اعتبار به این «بخاطر علم ما به آن یا علم برخی از ما به آن در آینده» برای ما حاصل شود و از جمله آن: احتمال دارد هنگامی که کودکان میمیرند خداوند عقل آنان را قبل از مردن کامل نماید و به آنان امر نماید و نافرمانی و عصیان کرده باشند و بمیرند.
واز جمله: احتمال دارد هنگامی که میمیرند خداوند پیش از روز قیامت بار دیگر آنان را یا در این دنیا یا در قیامت زنده گرداند، و ما از آن بیخبر هستیم، سپس عقل آنان را کامل و مکلفشان مینماید، و مردن اول آنان بعنوان عذر به نافرمانی محسوب نمیشود، یا بخاطر کامل نشدن عقل آنان، یا بخاطر اینکه هیچ چیزی از امور آخرت در آن ندیدهاند، بلکه مانند خواب بوده است.
و از جمله آن: ممکن است که آن کودکان وارد جهنم شوند ولی شکنجه نشوند، چنانچه مارها و فرشتگان دربان جهنم آزار و اذیت نمیشوند، و همه این وجوه طبق مذهب معتزله ممکن و محتمل است.
اگر کسی بگوید: معتزله بیرون آمدن از جهنم را جایز نمیدانند، و وجه اول آن مبنی بر این است.
در پاسخ میگویم: معتزله بیرون آمدن کسی را که مجازات میشود از جهنم جایز نمیدانند، اما کسانی که مجازات نمیشود مانند مارها و فرشتگان مسئول جهنم درست است از آن بیرون آیند، و هدف من از بیان این وجوه آگاه کردن معتزلی بر این است که حکمت خداوند گستردهتر از این است که «متکلم» به چیزی که نمیداند به قطعی بگوید نیست، این مسأله زشتترین چیزی است که معتزلیان به اشعری و محدثین نسبت میدهند و بر این باورند طبق قواعد معتزله قابل تأویل نیست، و با این بحث آشکار شد: که جایز بودن عذاب کودکان نسبت دادن ظلم به خداوند نیست، و اگر کسی چنین بگوید انکار ضروریات را نکرده است.
این بحث باعث عقب نشینی از ذکر نظریات محدثین سختگیرگردید.
فرقه اهل کلام از اشعری: این مسأله را طبق قاعدههای تحسین و تقبیح ثابت میکنند، و به برخی از آن اشاره کردیم، و تمامش در کتابهای مفصل آنان مانند «نهایة العقول» رازی و غیره... موجود میباشد، و هر کسی آن را مطالعه نماید متوجه میشود مردودیت آن ضرورتاً معلوم نیست، و به جز دانشمندان متبحر در علم کلام کسی نمیتواند به آنان پاسخ دهد، پس «معترض» چگونه آنان را دروغگو میداند، و آگاهانه و عمدی به آنان نسبت کفر میدهد؟ بر این اساس معترض مخالفت اهل بیت و رهبران معتزلیاش کرده است، و قبلاً توضیح دادیم که آنان تصریح کردهاند که محدثین اهل دین و تأویل هستند، و کلام متکلمین اشعری در «تقبیح و تحسین» را ذکر نکردم چون این کتاب در دفاع از حدیث و اهل حدیث که بر منهج سلف بودهاند، و از غوطهور شدن در علم کلام و جدل پرهیز کردهاند، میباشد.
[۸۰۴] (۱۶/۲۰۸). [۸۰۵] فتح الباری (۱۲/۴۵۷)، مسلم شماره (۲۲۷۵) از حدیث سمره بن جندبس [۸۰۶] مسند ابی یعلی: (۴/۱۴۶) الکامل ابن عدی: (۵/۱۵۱) و البانی در السلسله شماره (۱۸۸۱) آن را صحیح دانسته است. [۸۰۷] (تهذیب التهذیب) (۱۱/۳۰۹). [۸۰۸] الکامل (۷/۲۵۸). [۸۰۹] (تهذیب التهذیب) (۶/۱۳۸). [۸۱۰] احمد (۳/۴۷۸)، طبرانی «الکبیر» (۷/۴۴)، سلمه بن یزید الجعفی، راویانش معتبر هستند. [۸۱۱] فتاوی سبکی (۲/۳۶۰-۳۶۵). [۸۱۲] در کشف الظنون (ص / ۱۳۵۶) ذکر کرده است. [۸۱۳] ۸/۳۰۶. [۸۱۴] احمد: (۱/۴۴)، ابو داود (۵/۷۹)، ترمذی (۵/۲۴۸)، و غیره از حدیث عمر بن خطابسو ترمذی آن را «حسن» دانسته است. و ابن حبان در «الإحسان» (۱۴/۳۷) و حاکم در «مستدرک» (۱/۲۷) آن را صحیح دانستهاند. [۸۱۵] فتح الباری (۶/۴۱۹)، صحیح مسلم شماره (۲۸۰۵). [۸۱۶] فتح الباری (۱۰/۴۳۰)، صحیح مسلم شماره (۲۵۵۴). [۸۱۷] التمهید (۱۸/۸۵). [۸۱۸] فتح الباری: (۳/۲۸۹) مسلم شماره (۲۶۵۹) از حدیث ابو هریرهس. [۸۱۹] الفتاوی (۲/۳۶۳). [۸۲۰] ۴/۲۴. [۸۲۱] ۷/۲۵۷، اعتراض کننده: ابن عبدالبر است.