گلزارهای شاداب در دفاع از سنت ابو القاسم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

بحثی دربار مجبره:

بحثی دربار مجبره:

گروه اول مجبره است: اما مراد او از مجبره جبریه اشاعره و اهل حدیث نیست، و این عبارت معترض است که می‌گوید: اما مجبره معتقدند برای خداوند جایز است که مطیع را تنبیه کند و به عاصی پاداش دهد پس مطیع بودن فایده‌ای ندارد، و می‌گویند: افعال انسان‌ها از طرف خدا است، پس پاداش و عقاب برای آن اعمال بی‌معنی است، و اگر گفته شود این از جهت عقل است، اما از جهت نقل آمده که مطیع به بهشت می‌رود و عاصی به جهنم می‌گوییم: وعده که خداوند با مشیت خود مقرون کرده و می‌فرماید:

﴿يَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ[الفتح: ۱۴].

«هر که را بخواهد می‌بخشاید و هر که را بخواهد می‌آزارد».

و مشخص نیست که خداوند چه کسی را می‌بخشاید من هم از چند وجه جواب او را می‌دهم:

وجه اول: ما چند دفعه گفتیم که اشاعره و اهل حدیث معتقد به جبر نیستند و بیان کردیم عبارت‌های امامانشان که معتقد به اختیار هستند، مانند جوینی و خطابی و نووی و ابن حاجب و... و آن‌ها بیشتر از دیگران به مذهب خودشان اطلاع دارند و بهتر است به تفاسیری که از عبارت‌های خودشان کرده‌اند مراجعه کنیم نه به عبارت‌های دیگران؛ و اگر جایز باشد به آن‌ها مسائلی نسبت دهند که از آن‌ها بری هستند، جایز است همانند این‌ها هم به معتزله و شیعه نسبت داده شود، پس لازم است جانب عدالت را رعایت کنیم و حکم به حقیقت کنیم.

وجه دوم: آنچه که از مذهب آن‌ها نمایان است بر خلاف مسأله‌ای است که بیان کردی، و معتزله فقط آن‌ها را ملزم کرده که این را بگوید، همانگونه که آن‌ها معتزله را ملزم می‌کنند که اقوال قبیح‌تر از این را در علم کلام بگویند، و آن دو گروه هوشیارتر از این هستند که مرتکب دروغی شوند که آشکار است، همانگونه که معترض مرتکب آن شده چون دروغگو می‌خواهد باطلی را صحیح کند و دروغ خود را راست جلوه دهد.

و زمانی که بالبداهة مشخص باشد که دروغ او جز اینکه فهمیده می‌شود که او کاذب است چیزی دیگری از آن فهم نمی‌شود چه هدف دیگری به دنبال دارد، اگر آن دروغ را بخاطر این مرتکب شده که از آن‌ها نفرت دارد؛ به سنت پیامبر جو مقتضی شریعت عمل نکرده همانگونه که خدا می‌فرماید:

﴿وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى[المائدة: ۸].

«و هرگز دشمنی عده‌ای شما را بر آن ندارد که عدالت نکنید، دادگری کنید که آن به تقوا نزدیک‌تر است».

و اگر آن را بدین خاطر گفته باشد که تا وانمود کند خصمش چنین اعتقادی داشته است، نادان‌ترین [۱۰۱۶]عوام می‌داند که هیچکدام از اهل قبله معتقد نیستند که خداوند متعال مطیع را تنبیه و عاصی را پاداش دهد، بلکه هیچ کدام از مشرکان و بت‌پرستان چنین اعتقادی درباره معبودشان نداشته‌اند.

وجه سوم: این استدلال در علم منطق به مغالطه معروف است، علمای منطق می‌گویند: مطلبی که می‌آورید اگر با آن با انسان‌های حکیم و دانا مقابله کردید به آن سو فسطائی می‌گویند، و اگر با آن مجادله کردی به آن مشاغبّی می‌گویند، و من بدین خاطر این را گفتم: چون مغالطه قیاسی است که مقدمات آن شبیه به حق است، اما صورت آن فاسد باشد به این گونه که بر هیأتی نتیجه دهد نباشد بخاطر اینکه در شرط معتبر آن اختلال داشته باشد، و این در کلام معترض حاصل شده و ما با دو وجه آن را توضیح می‌دهیم:

وجه اول: این گفته آن‌ها که می‌گویند: جایز است خداوند مطیع را تنبیه و عاصی را پاداش دهد، این مقدمه باطل اما به حق شبیه است اما باطل بودنش بدین خاطر است چون آن‌ها گفته‌اند که: چنین چیزی بدلیل نقل‌های قاطع جایز نمی‌باشد بلکه کسی که آن را جایز بداند نزد آن‌ها کافر است چون از مسائل است که در دین آشکار است.

اما شباهت آن به حق: از عبارت بعضی از اشاعره در علم کلام اینگونه برداشت می‌شود که نزد آن‌ها فقط در عقل جایز باشد و ما توضیح دادیم که اشاعره و معتزله در تحسین و تقبیح در چه مواردی اختلاف دارند، و آن‌ها در این باره اختلاف نداشتند که به ضرورت عقل فهمیده می‌شود انجام دادن کارهای زشت صف نقصی است، و خداوند از صفت نقص منزه است، بلکه در این باره اختلاف داشتند که فاعل آن صفت نقص به مجرد عقل مستحق ذم و عقاب است یا نه؟ و بنا بر هر تقدیری آن‌ها این مطلب را از جهت عقل و نقل یا سمع جایز نمی‌دانند، و همینکه آن را از جهت سمع جایز نمی‌دانند کفایت می‌کند که حرام باشد به آن‌ها نسبت تجویزداده شود [۱۰۱۷]، آیا ملاحظه کرده‌ای که معتزله و شیعه می‌گویند: نکاح کردن مادر و خواهر عقلاً زیبا است، اما شرعاً قبیح است، در حالی که نمی‌توان به آن‌ها گفته شود مطلقاً آن را جایز می‌دانند.

وجه دوم: این را بیان می‌کند که او از شیوه مغالطه استفاده کرده است چون بعد از اینکه مطلب را نقل می‌کند می‌گوید: پس برای اطاعت هیچ فایده‌ای باقی نمی‌ماند، او انسان را دچار وهم می‌کند که این هم از مذهب آن‌ها است تا آنچه که مقصودش بوده از استدلال [که جرئت کرده‌اند به خدا و پیامبر دروغ نسبت دهند] تمام کند، این مطلب از این وجه باطل است، و شبیه به حق هم است چون جاهل گمان می‌کند چون مذهب آن‌ها از جهت عقل تحسین و تقبیح را نفی کرده‌اند پس لازم است چنین اعتقادی داشته باشند.

وجه چهارم [۱۰۱۸]: آن‌ها اگر چنین اعتقادی داشته باشند؛ واجب است معتزله و زیدیه سائر فرق شیعه را بجز ابوهذیل را کافر بدانند، و بیان آن هم به اینگونه است: در میان معتزله و زیدیه کسانی هستند که معتقدند به تکفیر آن‌ها (مجبره) نیستند، و بقیه آن‌ها تکفیر نمی‌کنند بزرگانی که جبّری را تکفیر نمی‌کند بجز روایتی که از ابوهذیل نقل شده، و اگر آن‌ها جایز بدانند که پیامبر خدا جتعذیب بشود و ابو لهب در روز قیامت صاحب شفاعت بشود، کافر شدن آن‌ها از ضرورت دین است، و همچنین کسانی که آن‌ها را تکفیر نکرده‌اند، و از این لازم می‌آید که معتزله و زیدیه هم کافر باشند، اما کسانی که آن‌ها را تکفیر نکرده‌اند مانند سید امام مؤید بالله و امام یحیی بن حمزه و... آشکار است چون آن‌ها در چنین حالتی به منزله کسانی هستند که در کافر دانستن مشرکان و یهود و مسیحیان شک‌ داشته‌اند، و بقیه معتزله و زیدیه هم چون آن‌ها تکفیر نکرده‌اند امامان و بزرگانشان که مانع از تکفیر اشاعره شده‌اند، و شکی نیست که شک داشته باشد در کافر بودن بت‌پرستان واجب است تکفیر شود و کسی آن‌ها را تکفیر نمی‌کند، و علت آن هم این است از ضروریات دین است، پس ثابت شد معترض آشکارا کاذب است، و من در «اصل» [۱۰۱۹]کلام خود را طولانی کرده‌ام تا او را سرزشن کنم، هر چند همانند این‌ها لازم نیست و بجز این مطلب ذیل چیزی از کلامش باقی نمانده بود که باطل بودنش را آشکار کنم.

معترض می‌گوید: اگر گفته شود این از جهت عقل،است اما از جهت سمع نقل شد که مطیع در بهشت و عاصی در جهنم است می‌گویم: وعده‌ای که خداوند داده مقرون به مشیت او است چون می‌فرماید:

﴿يَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ[المائدة: ۱۸].

«هر که را بخواهد می‌بخشاید و هر که را بخواهد می‌آزارد».

و آن‌ها نمی‌دانند خداوند می‌خواهد چه کسانی را ببخشاید.

جواب: او چیز آشکاری را انکار نکرده؛ چون آن‌ها می‌دانند خداوند مسلمانان را می‌بخشاید نه مشرکان، و مسلمانانی که گناه کبیره مرتکب شده‌اند، خداوند وعده عقاب را به آن‌ها داده، و قطعاً وعید او تحقق پیدا می‌کند، اما جایز است تعدادی از آن‌ها را بدون تعیین ببخشاید، و به همین خاطر همه مسلمانان در خوف و رجاء باقی می‌مانند، و این مذهب آشکار آن‌ها است، و آن آیه هر چند مجمل است، اما توضیح آن آمده است، و مسلمانان اجماع کرده‌اند که واجب است به توضیح مجمل عمل شود، سپس یا معترض می‌گوید: برای این آیه در سمع (نقلیات) توضیحی نیامده است.

یا می‌گوید: آن‌ها معتقدند به مجمل عمل کنند و مبیّن را رها کنند، و به هر کدام از این‌ها قائل باشد بجز اینکه خصم خودش را معرفی می‌کند که اهل بهتان و نسبت به اهل علم بی‌حیا هستند چیز دیگری را اضافه نمی‌کند.

«اختیار کن و آن‌ها ویژگی برای انتخاب شدن ندارند»

[۱۰۱۶] در پاورقی (أ) و (ی) این عبارت‌ها آمده‌اند: «این از خط امام ما متوکل است: «گمان برده می‌شود که نادان‌ترین عوام باشد، و همینطور که گمان برده می‌شود، و احتمال دارد مراد اوعموم مردم باشد هر چند بعید است». سپس نوشته «که من این نسخه را با نسخه اصلی مطابقت دادم، همانگونه بود که سرور ما امیرالمؤمنین گمان کرده بود، حفظه الله و در این نسخه و نسخه امام حفظ الله آن را اصلاح کرم» ا ه‍ . [۱۰۱۷] در (أ) و (ی) بعد از این کلمات به مقدار سه کلمه خالی بود، سپس در پاورقی هر دو نسخه برای اینکه آن خلاء را پر کنند این عبارت را نوشته بودند «بگونه‌ای که آن را از جهت عقل هم جایز ندانسته باشند» سپس این تعلیق نوشته شده که «درنسخه اصلی کلمه‌هایی برای این جای خالی پیدا نکردیم» و همینگونه است در «س»۵۷۸. [۱۰۱۸] درباره جواب به معترض درباره مجبره، به سوم نگاه کن (ص/۵۰۷). [۱۰۱۹] (۲/۲۷۶-۲۹۰).