گلزارهای شاداب در دفاع از سنت ابو القاسم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

رجوع متکلمین از بحث و سخن در علم کلام

رجوع متکلمین از بحث و سخن در علم کلام

ابو حامد غزالی در کتاب احیاء العلوم [۷۸۲]درباره علم کلام می‌گوید: «و اما فائده علم کلام»: برخی گمان می‌برند فائده علم کلام کشف و شناخت حقایق است، و چه بسا بیهودگی و گمراه کردن در آن بیشتر از کشف و شناخت حقیقت است.

و هنگامی که این سخن را از اهل حدیث یا حشوی بشنوید فکر می‌کنید که انسان دشمن چیزی است که آن را نمی‌داند، لیکن این را از کسی بشنوید که علم کلام را تجربه نموده، و پس از کشف حقیقت و وصول به بالاترین درجه متکلمان آن را کنار نهاده است، و از علم کلام دوری کرده است و در علوم دیگر مناسب با علم کلام تحقیق و تعمق نموده است و می‌گوید: راه رسیدن به شناخت حقیقت از طریق علم کلام مسدود است.

آری، علم کلام از کشف و شناخت و توضیح برخی چیزها خالی نیست، لیکن در چیزهای آشکار به ندرت فهم و درک آن به علم کلام نیاز دارد.

و غزالی در کتاب «المنقذ من الضلال والمفصح بالأحوال» [۷۸۳]علم کلام را نکوهش می‌کند و می‌گوید: دلایل آن مفید یقین نیست.

و در کتاب «التفرقة بین الإیمان والزندقة» [۷۸۴]نیز می‌گوید: «اگر چاپلوسی را کنار نهیم تصریح خواهیم کرد که مشغول شدن به علم کلام حرام است».

و این نظرات غزالی درباره علم کلام بود کسی که درباره او گفته‌اند: هیچ گاه قبل و بعد از غزالی کسی زیرک و با هوش‌تر از او مشاهده نخواهد شد.

و ابو قاسم بلخی معتزلی در کتابش «المقالات» [۷۸۵]بحث اهل سنت می‌کند و عقیده آنان را می‌ستاید و بعنوان مذهبی مستقل به حساب می‌آورد و می‌گوید: خوشا به حالشان که از علم کلام مصون مانده‌اند.

و امام موید بالله «برجسته‌ترین عالم زیدیه و علم نظری» تفکر و تعمق در علم کلام را ناپسند می‌داند و از آن نهی می‌‌نماید، و مردم را به مشغول شدن به فقه تشویق می‌نماید و در کتاب «الزیادات» در این باره خیلی زیاد بحث می‌کند.

یحیی بن منصور الحسنی [۷۸۶]«از علمای علم کلام و بر مذهب زیدیه بود» از علم کلام دوری کرد و مردم را از آن بر حذر داشت، و اشعاری را در این باره سروده است، از جمله:

ترجمه اشعار: چه چیز آنان را به خطر

و غوطه‌ ور شدن در علم کلام و نظر فرا خواند

و علم کلام را در زمینه

طول تفکر و اندیشه زیبا مذهب بزرگی می‌دانند

و بی‌نیازی اسلام را پیش از حدوث آن‌ها

از هر قول حادث و به وجود آمده را فراموش کرده‌اند

نسبت به محمد مصطفی جدرباره آنچه که

استنباط کرده‌اند (در حالی که پیامبر از آن نهی کرده است) چه می‌پندارند

آیا در دین محمد جو اصحابش

نقص هست؟ پس چگونه آنان به آن نقص پی نبردند

آیا پیامبر جو سخنانش

برتر نیست؟ پس چرا آن را بیان نکرد

چه شده؟ تا جای که پیامبر جحکم

سواک را بیان نموده در حالی که پایه‌های اسلام کامل نشده باشد؟

پس در صورتی که پروردگار دینش را کامل کرده است

پس تعجب کن از کسی که گاهی سخنش را آشکار و گاهی پنهان می‌کند

اگر در اجمال پیامبر بی‌نیازی هست

پس تکلف را جهت افزایش رها کن

سوگند به پروردگار پیامبر پس از منع پنهان کاری

هرگز هدایت را پنهان نکرد

بلکه هر «قول حادثی» را

تا مردن مردود می‌دانست، پس شک و تردید نداشته باش

و همچنین می‌گوید [۷۸۷]

پنجاه سال در راه بدست آوردن تو (علم کلام) تلاش کردم

و به یقین و اطمینان نرسیدم

آیا پس از مردن من با تو هستم

بدان ای پوشنده سر مصون

علم کلام دانه تهمت و افترا است و

چه بسا پیش از من کسانی مردند در حالی که سال‌های سال در حسرت تو بودند

ابن ابی حدید معتزلی سروده‌های در این باره در شرح «نهج البلاغة» آورده است:

آدم‌های عاقلی در (تو علم کلام) مسافرت کردند

و جز خستگی سفر چیزی را بدست نیاوردند

و خسته و درمانده برگشتند

و چیزی را بدست نیاوردند و اثری به جا نگذاشتند [۷۸۸].

و همچنین می‌گوید:

و از ملت‌های که هم دین من نیستند حتی

بت پرستان درخواست می‌کنم و از آن‌ها طلب یاری می‌کنم

علمی که در آن خیلی تلاش کرده‌ام

بر من جنایت نموده و محنت بزرگی برای من بوده است

و در دهلیز و صحرا بدون آگاهی گمراه شده‌ام

و در دریا بودن کشتی غرق شده‌ام

امام فخرالدین رازی «امام علم کلام و متکلمان» در وصیت نامه‌اش می‌گوید [۷۸۹]:

خداوند را با ستایشی که فرشتگان بزرگ در بهترین اوقات عروج او را ثنا گو هستند، و با ستایش بزرگترین پیامبران در بهترین اوقات مشاهده، سپاس و ستایش می‌کنم، بلکه آن را از نتایج حدوث و امکان می‌گویم، و او را با ستایشی که شایسته لاهوت و الوهیت اوست «چه آن را بدانم یا ندانم» سپاسگذارم، چون مناسبتی بین خاک و مقام پروردگار عالمیان نیست.... و در ادامه می‌گوید: روش علم کلام و منهج فلاسفه را انتخاب و برگزیدم، اما سودی را که در قرآن بدست آوردم در آن علوم نیافتم، چون قرآن سعی می‌کند عظمت و بزرگی را همگی به پروردگار بسپارد، و از تعلق و تفکر در وارد کردن معارضات و مناقضات منع می‌نماید، و این‌ها بخاطر اطلاع از این است که عقول بشری در این چاه عمیق و راه مبهم «علم کلام» متلاشی و نابود می‌شوند.

و در وصیت‌نامه‌اش ذکر می‌کند: من با دین محمد جبه پروردگار باور دارم، و از پروردگار خواستارم این عقیده را از من بپذیرد، و در این زمینه شعری را سروده است: علم و دانش همگی از آن خدای رحمان «جل جلاله» است.

ترجمه شعر: در بین علم و خاک مناسبتی نیست

و غیر او در نادانی بسر می‌برند

و چه مناسبتی بین خاک و علم است و خاک «انسان» تنها تلاش می‌کند بداند که نمی‌داند

عاقبت تلاش عقل‌ها به بن بست می‌رسد

و بیشتر تلاش عالمیان ضلالت است [۷۹۰]

قرطبی در «شرح مسلم» [۷۹۱]می‌گوید: «بسیاری از ائمه متکلمان پس از سال‌های سال و تلاش‌های فراوان از علم کلام برگشتند» از جمله آنان: امام متکلمان ابو المعالی است، از او حکایت می‌کنند: «می‌گوید: از علوم اسلامی و مسلمانان دوری کردم، و سوار بر دریای بزرگ شدم، و در منهیات غوطه‌ور شدم، و همه این‌ها بخاطر رسیدن به حقیقت و دوری از تقلید بود، لیکن از تمام آن موارد به راه حق برگشتم، ای مردم دین حق را بر گزینید، و عاقبت کارم را در هنگام مردن به کلمه اخلاص «لا إله إلا الله»به پایان می‌برم، وای بر ابن جوینی»!

و به یارانش می‌گوید: «ای یاران به علم کلام مشغول نشوید، اگر می‌دانستم علم کلام چه بلائی بر سرم می‌آورد هرگز به آن مشغول نمی‌شدم».

احمد بن سنان می‌گوید: دایی‌ام ولید بن ابان کرابیسی به هنگام مردن به فرزندانش گفت: آیا کسی عالم‌تر از من را سراغ دارید؟ گفتند: خیر، گفت: آیا مرا به نادانی متهم می‌کنید؟

گفتند: خیر، گفت: من شما را نصحیت می‌کنم آیا آن را می‌پذیرید؟ گفتند: آری، گفت: مذهب محدثین را برگزینید، چون من حق را با آنان می‌بینم.

ابو الوفاء بن عقیل می‌گوید: در مدت عمرم در «اصول» تحقیق کردم، سپس دوباره به مذهب «مکتب» برگشتم.

قرطبی می‌گوید: شهرستانی صاحب کتاب «نهاية الأقدام في علم الکلام» [۷۹۲]حال خویش را در رسیدن به علم کلام به این شیوه ترسیم می‌نماید:

به جان خود سوگند می‌خورم همه جا را گشتم

و در همه جا نگریستم

و جز همانند کسی که از سرگردانی دست بر چانه می‌نهد

یا مانند کسی که یک عمر پشیمان است چیزی را بدست نیاوردم

سپس می‌گوید: دین حق «که عاجز کننده است» را بر گزینید، چون بهترین باور است.

ملاحظه کن که علمای بزرگ، و سوارکاران این علم چگونه از آن پشیمان شدند و به مذهب اهل سنت و محدثین برگشتند، پس اگر این را متوجه شدید برای شما آشکار خواهد شد که محدثین علم کلام و تأویل را به خاطر نادانی و ابلهی کنار نگذاشته‌اند، و چه بسا افرادی که از تو زیرک‌تر، و با هوش‌تر و فهیم‌تر و داناتر بودند به جای آن به علم الحدیث روی آوردند.

چهاردهم: این کار در صورتی نادانی و ابلهی محسوب می‌شود اگر آنان تلاش خود را در زمینه فهم علم کلام و جدل بکار برده باشند، و در این زمینه نا موفق باشند، ولی در واقع اصلاً این طور نیست، محدثین بخاطر این از علم کلام دوری کرده‌اند چون در قرآن دستور داده شده است به پیامبر اقتدا نمائیم، و این امر مقتضی انجام دادن آنچه که پیامبر انجام داده و ترک آنچه که پیامبر ترک کرده است می‌باشد، و در «صحیح» [۷۹۳]از بدعت نهی شده است و دستور به پیروی کردن از خلفای راشدین داده شده است، ترمذی [۷۹۴]از پیامبر روایت می‌کند فرمودند: بر شماست سنت من و سنت خلفای راشدین پس از من، و با دندان از آن محافظت کنید».

و همچنین ترمذی [۷۹۵]از پیامبر روایت می‌کند فرمودند: هیچ قومی پس از هدایت گمراه نشدند مگر اینکه به جدل روی آوردند. و در صحیح مسلم [۷۹۶]می‌گوید: مبغوض‌ترین انسان نزد خداوند کسی است که سخت ستیزه می‌کند.

قرطبی می‌گوید: «این ستیزه‌جویی که در نزد خداوند مبغوض است کسی است که با ستیزه‌جویی و مجادله می‌خواهد: در برابر حق دفاع نماید، یا با دلایل فاسد و شبهه‌های باطل حق را مردود بداند، و مجادله و ستیزه‌ جویی شدیدتر در اصول دین است، مانند مجادله و ستیزه جویی بیشتر متکلمین مخالف در چیزهای که کتاب و سنت پیامبر و سلف صالح به آن راهنمایی کرده‌اند، به راه ‌های جدید و اصطلاحات به وجود آمده و قوانین جدلی و امور تازه که مبنای بیشتر آن‌ها بر مباحث سوفسطائی و مناقشه‌های لفظی است، و چه بسا بر انسان شبهه ایجاد می‌نماید و تردیدی که با آن ایمان را از بین می‌برد بوجود می‌آید، و بهترین آن‌ها کسی است که ستیزه‌جوتر است نه داناتر. و چه بسا دانایانی هستند بواسطه فساد شبهه توانائی حل کردن آن را نداشته باشند، و چه بسا کسانی از آن جدا شده‌اند ولی حقیقت علم آن را نمی‌دانند.

سپس این متکلمان مرتکب بسیاری از محالات شده‌اند، و هیچ آدم ابله و بچه‌ای به آن راضی نمی‌شوند چون از جدا شدنی جوهر و هستی و احوال بحث می‌کنند، و درباره چیزی بحث می‌کنند که سلف صالح در آن زمینه بحث نکرده‌اند، و بحث واضحی از آنان در این زمینه در دست نیست، و آن کیفیت تعلق صفات به خداوند و شمارش آن و نحوه بوجود آوردن آن در ذات پروردگار، و اینکه آن صفات عین ذات است یا غیر آن است؟

و برخی دیگر از بدعت‌های که خداوند به آن امر نکرده است، و اصحاب و راهروان آنان از غوطه‌ور شدن در آن پرهیز کرده‌اند، چون می‌دانستند بحث از کیفیت چیزی است که واقعیتش را نمی‌دانند، و عقول انسان محدوده‌ای دارد و از آن خارج نمی‌شود، و آن: عاجز بودن از کیفیتی است که از آن خارج نمی‌شود، و تفاوتی در بین بحث از کیفیت ذات و کیفیت صفات نیست، به همین خاطر خدای دانا و آگاه می‌فرماید:

﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ١١[الشورى: ۱۱].

«خدا بی‌همتاست و شنوا و داناست».

و مانند آدم‌های مست و بی‌هوش با عجله انکار مکن. چون تو از کیفیت حقیقت جان نفس خود با وجود اینکه به آن علم دارید آگاه نیستید، و از کیفیت درک خویش با وجود اینکه آن را درک می‌کنید آگاه نیستید، و هنگامی که از درک کیفیت چیزی که در درونت است بی‌خبر هستید؛ پس از درک و کشف چیزی که از آن بالاتر است به طریق اولی عاجزتر خواهید بود.

و نهایت علم دانشمندان و درک عقل عاقلان برجسته این است: که بدون تردید به وجود آفریدگاری برای کائنات آگاه و دانا هستند، آفریدگاری که از صفات و احوال مصنوعات پاک و منزه است، و موصوف به صفات کمال «که بصورت شایسته لایق اوست» می‌باشد، و اسماء و صفاتی را که راستگویان به ما خبر داده‌اند می‌پذیریم و به آن باور داریم، و آنچه را بیان نکرده‌اند ما نیز در برابر آن سکوت می‌کنیم، و در آن وارد نمی‌شویم.

و این طریقه سلف صالح بوده است، و به جز آن هوی و هوس و گمراهی است، سپس آنچه که از امامان و سلف صالح درباره نهی از آن وارد شده است آورده است:

و منظور از بحث این است تا برای شما روشن شود که محدثین بخاطر ظرافت و پیچیدگی علم کلام از آن پرهیز نکرده‌اند، بلکه بخاطر اینکه از آن نهی شده بودند، و مفید یقین در چیزهای پنهان نیست و در چیزهای آشکار به آن نیازی نیست، و بسیاری از متکلمان چنانچه قبلاً ذکر کردیم به این دلیل تصریح کرده‌اند، و برخی از محدثین مانند ابن تیمیه و شیخ تقی الدین در علم کلام تحقیق و بررسی کرده‌اند و بیشتر از دانشمندان علم کلام در این علم تحقیق و بررسی کرده‌اند، و بر علیه متکلمان رأی دادند، و با دانشمندان آن‌ها مناظره و مجادله کرده‌اند، و قرطبی بخاطر آیه زیر نهی از جدل را تأویل کرده است:

﴿وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[النحل: ۱۲۵].

«و با نیکوترین شیوه با ایشان مجادله کن».

و در حکایت قوم نوح÷می‌فرماید:

﴿يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا[هود: ۳۲].

«گفتند: ای نوح! با ما جرو بحث کردی و جر و بحث را به درازا کشاندی»

[۷۸۲] احیاء (۱/۳۳-۳۵). [۷۸۳] ص ۲۴. [۷۸۴] در قاهره به عنوان «رساله فی الوعظ و العقائد» چاپ شده است. [۷۸۵] در کشف الظنون (۲/۱۷۸۲) ذکر کرده است. [۷۸۶] شاید او: یحیی بن منصور بن عفیف بن مفضل الحسنی متوفی در سال ۶۸۲ هجری باشد «فهرس المکتبه الغربیه» ص ۷۸۹ و «فهرس مکتبه الاوقاف» ۲/۷۳۸. [۷۸۷] این بیت‌ها پس از اشعار ابن ابی حدید است، و شعر ابی حدید نیست، و مؤلف در کتاب «العواصم» (۴/۶۰) به ابی حدید نسبت می‌دهد. [۷۸۸] دنباله آن فلحی الله الأولی زعموا / إنک المعلوم بالنظر / کذبوا أن الذی زعموا / إنک المعلوم بالنظر / خارج عن قوة البشر. [۷۸۹] مولف در «العواصم» ۴/۵۹ به آن اشاره می‌کند، و ابن ابی اصیبعه در «عیون الأنباء» و ذهبی در «تاریخ الاسلام» وفیات (۶۰۶) (ص ۲۴۱-۲۴۴) و سبکی در «الطبقات الکبری» ۸/۹۰-۹۲ ذک می‌کنند. [۷۹۰] و بقیه بیت‌ها در پاوری «ترجمات الفخر» است. [۷۹۱] المفهم لما أشکل من تلخیص کتاب مسلم ۶/۶۹۲-۶۹۳. [۷۹۲] ص / ۳. [۷۹۳] حدیث «هر کس در دین ما چیزی را بوجود آورد که از دین نباشد مردود است» مسلم شماره (۱۷۱۸). [۷۹۴] ۵/۴۳، و می‌گوید: «حدیث حسن صحیح» است. [۷۹۵] ۵/۳۵۳، و ترمذی می‌گوید: حدیث حسن صحیح است. [۷۹۶] شماره (۲۶۸۶) از حدیث عائشهب.