ایراد بر ابوحنیفه از اینکه از ضعفاء روایت کرده و جواب آن:
اما اینکه بر او ایراد وارد کرده که از ضعفاء روایت کرده، و علت آن را به این گونه آورده که بخاطر شناخت کمی که به حدیث داشته: اشتباه آشکاری است، که هیچ فرد منصفی چنین چیزی را نمیگوید. و جواب آن با ذکر چند موضوع آشکار میشود:
موضوع اول: معلوم است که حنفیّه مجهول را پذیرفتهاند و همانگونه که از آن بحث کردیم [۷۴۶]تعداد زیادی از علما به این معتقدند، و شکی نیست آن را وقتی پذیرفتهاند که حدیث فرد معتمد و عادلی با آن معارضه نکند، چون ترجیح حدیثی که فرد معتمد و حافظه قوی آن را روایت کرده هنگام تعارض امریست که بر آن اجماع وجود دارد، و شکی نیست که در آن زمان کسانی علم نبوی را نقل کردهاند که غالباً عادل بودهاند، و این حدیث ثابت و مشهور که پیامبر جفرموده: «بهترین قرن قرنی است که من در آن هستم، سپس کسانی که بعد از آنها میآیند، سپس کسانی که بعد از آنها میآیند، سپس دروغ بعد از آنها زیاد میشود» [۷۴۷]آن را تأیید میکند، و قبلاً درباره این حدیث بحث کردهایم، و علیسبعضی از راویان را متهم میکرد و آنها را سوگند میداد سپس میپذیرفت [۷۴۸]، و این رفتار را در مورد حدیثی میکرد که در آن جهالت و همانند آن باشد، و به همین خاطر او مقداد را هنگامی که درباره حکم مذی خبر داد سوگند نداد [۷۴۹].
و حافظ ابن کثیر در «جزء جمعه في أحادیث السابق» [۷۵۰]از امام احمد بن حنبل روایت کرده که او را جایز دانسته زمانی که حدیث صحیحی نباشد که آن را دفع کند به حدیث ضعیف عمل شود [۷۵۱]و او در مسندس احادیث زیادی را از این قبیل روایت کرده است، و آن احادیث را بر سبیل احتیاط ذکر کرده، نه اینکه به ضعف و مقدار ضعف احادیث، و آنچه که با آن حرام است قبول حدیث به اجماع، و آنچه که در آن اختلاف میباشد جاهل باشد.
و حافظ ابوعبدالله بن منده [۷۵۲]میگوید: ابو داود احادیثی که در اسنادشان ضعف وجود داشت روایت میکرد زمانی که در آن مسأله غیر از آن نباشد چون در نزد او آن بهتر است از رأی انسان است کلام ابو عبدالله تمام شد. و در این شهادت آشکاریست برای اینکه روایت حدیث ضعیف مستلزم جهل به حدیث نمیباشد، و احمد و ابو داود بدون منازعه از امامان علم اثر هستند، و این حدیث ضعیفی که آنها ذکر کردهاند، حدیث دروغگویان و فاسقان بدون تأویل نیست، چون نزد آنها به آن احادیث ضعیف گفته نمیشود، بلکه به آنها گفته میشود: باطل، یا موضوع یا ساقط یا متروک یا مانند اینها بلکه حدیث ضعیف حدیث راوی صادقیست که حافظه خوبی ندارد یا در رفع و اسنادش به خاطر اختلاف معلول است، یا کمی مضطرب است یا مانند اینها از چیزهای که علما در تعلیل حدیث به آن، یا جرح راوی به آن اختلاف دارند ، و دلیل محکمی برای رد یا قبول آن وجود ندارد، و اکثراً تضعیف به خاطر این بود. که راوی حافظه خوبی نداشته است، و نزد اصولییان: راوی ضعیف نمیباشد تا اینکه خطایش برصحیحش بیشتر باشد، یا با آن مساوی باشد، و در مساوی اختلاف دارند، و قبلاً این مسأله را ذکر کردیم، و این در کتابهای «علوم الحدیث» و کتابهای «الأصول» موجود میباشد، و بنابراین روایت امام ابوحنیفه از بعضی ضعفا اختیاری و بنابر مذهب خودش بوده، و بخاطر جهل و اشتباه نبوده.
موضوع دوم: این است که در ضعف آن راویان که از آنها روایت کرده اختلاف وجود داشته باشد، و مذهب او واجب دانسته که احادیث آنها را بپذیرد، و به آن تضعیف توجه نکند؛ چون سبب آن تفسیر نداشته یا به خاطر مذهب یا... و این مسأله برای تعدادی زیادی از علما و حافظان رخ داده است، و همانگونه که قبلاً ذکر کردیم علما بخاطر اینکه فردی دوستش است یا ائمه علم است «صحیح» او را نپذیرفتهاند.
مثلاً امام شافعیساز ابراهیم بن ابی یحیی اسلمی زیاد روایت میکند و آن را فرد مورد اعتماد و موثق دانسته، اما تعداد زیادی با او در این باره مخالف بودهاند.
و ابن عبدالبّر در «تمهیدش» [۷۵۳]میگوید: اجماع وجود دارد بر مجروح بودن ابویحیی بجز شافعی من هم میگویم: اما اجماع بر مجروح بودنش مسلم و قابل قبول نیست، چون چهار تا از بزرگان حافظ [۷۵۴]با امام شافعی در توثیق کردنش (یعنی اینکه فرد معتمدی است) موافق بودهاند که عبارتند از: ابن جریح، و حمدان بن محمد اصفهانی، و ابن عدی، و ابن عقده [۷۵۵]، و ذهبی در «تذکرة» [۷۵۶]میگوید: «ابی یحیی از جمله کسانی نبوده که حدیث را وضع کند.»، اما جمهور او را ضعیف دانستهاند، و تعدادی از علمای حدیث مانند شافعی، و نووی، و ذهبی، و ابن کثیر و... او را ضعیف ندانستهاند و همینطور شافعی از ابو خالد زنجی مکّی روایت کرده، در حالی که او در توثیقش اختلاف وجود دارد [۷۵۷].
و همانگونه که قبلاً گفتیم امام احمد از جماعتی روایت کرده که درباره آنها [۷۵۸]اختلاف وجود دارد، و همینطور قاسم بن ابراهیم، و یحیی بن حسین هادیشاز ابن ابی ویس روایت کردهاند، درحالیکه اختلاف درمورد او [۷۵۹]وجود دارد، و اهلعلم رجال آناختلافرا ذکرکردهاند، و در «علومالحدیث» درباره آنچه که از جرح و تعدیل پذیرفتهمیشوند؛ و مرتبههایشان و اینکه چگونه عمل میشود هنگامی که آن دو تعارض داشته باشند بحث شده است.
موضوع سوم: احتمال دارد به خاطر متابعه و استشهاد از آن ضعفاء روایت کرده باشد، و بر آیه، حدیث، قیاس یا استدلال اعتماد کرده باشد نه بر احادیث آنها مانند: آنچه که مالک در مورد روایت عبد الکریم بن ابو مخارق بصری انجام داده است، ابن عبدالبر «تمهیدش» [۷۶۰]میگوید: اجماع بر تجریح او وجود دارد، و بجز مالک که یک حدیث را از او روایت کرده که طریق معروف دیگری هم وجود دارد که کسی از او روایت نکرده است که آن حدیث هم این است: گذاشتن دست راست بر چپ در نماز، و مالک در «موطأ» [۷۶۱]از طریق صحیحی از روایت ابوحازم تابعی جلیل از سهل بن سعد صحابیساین را روایت کرده است.
و همینطور قاسم بن ابراهیم، و نوهاش یحیی بن حسین از امامان زیدیه احادیث احکام و استدلال به آنها را بیشتر از ابن ابی ضمیره [۷۶۲]نقل کردهاند، و اهل حدیث اتفاق دارند که او مجروح است و روایتش مردود است [۷۶۳].
و همینطور شعبه با وجود جلالت و عظمتش و محکم کاریش از أبان ابی عیاش روایت کرده با وجود اینکه شعبه درباره او میگوید: نوشیدن بول خر را بیشتر از این دوست دارم تا اینکه بگویم: ابن بن ابی عیاش این حدیث را برای ما روایت کرده است، که این را شعیب بن جریر از او نقل کرده است [۷۶۴].
و ابن ادریس و... از شعبه [۷۶۵]روایت کردهاند که گفته است: زنا بهتر است تا اینکه از آبان روایت شود.
اگر گفته شود: چگونه از او روایت کرده در حالی که معتقد بوده روایت کردن از او حرام است؟ من هم میگویم: حرام بودن آن برای کسی است که حدیث باطل را از غیر باطل جدا نکند، و روایت کسی که متروک بودنش معروف است در حضور کسانی که نزد آنها معروف نیست حرام است، مثلاً ثوری از روایت کردن احادیث بعضی از متروکان نهی کرد، به او گفتند: مگر تو از او روایت نکردهای؟ گفت: من چیزی را روایت میکنم که معروف است [۷۶۶].
و این از لطافت علم حدیث است، و قبلاًٌ گفتیم که امام مسلم گاهی احادیثی را روایت کرده که اسنادش ضعیف بوده و به خاطر برتر بودنش بر آن اقتصار میکرد، و اسناد صحیح را رها میکرد به خاطر مرتبه پایینی که داشتهاند، و اینکه اهل حدیث بدان شناخت داشتهاند، و نووی در مسلم بر آن نص گذاشته است همانگونه که قبلاً آن را بحث کردیم، و این مشخص میکند که اگر عالمی حدیث مرد ضعیفی را روایت کرد بر این دلالت نمیکند که به ضعیف بودنش جاهل بوده است و همینطور بخاری بعضی از کسانی که از آنها روایت کرده ضعیف دانسته است.
و ذهبی آن را در «المیزان» ذکر کرده است، و این دلالت دارد بر اینکه او بر روایتکنندهای که بر حدیثش شواهد و دلایلی نبوده باشد تکیه نزده است و اعتماد نکرده است.
و این از ظرافت علم حدیث شناسی است، به همین سبب امام نووی میگوید [۷۶۷]: هر کسی حدیثی را به شرط «مسلم» صحیح بداند چون راوی آن از راویان صحیح مسلم است، اشتباه کرده است.
توجیه چهارم: و یا اینکه روایت امام ابو حنیفه از قبیل تدوین هر حدیثی [چه صحیح یا ضعیف] که شنیده است میباشد، چنانچه این عادت بسیاری از حافظان مؤلف دارای سنن و مسانید است، و هدف آنها به این کار نگهداری حدیث برای امت اسلام بوده است تا در توابع و همانند آن توجه کنند، و اگر حدیثی صحیح باشد به آن رفتار کنند و اگر غلط باشد از آن پرهیز کنند و اگر حدیثی خلافی بود مجتهدان در آن اجتهاد نمایند.
و در روایت مشهوری از بخاری آمده است: که امام بخاری سیصد هزار حدیث را حفظ کرده بود، و دویست هزار آن را غیر صحیح میدانست [۷۶۸].
اسحاق بن راهویه [۷۶۹]میگوید: یکصد هزار حدیث حفظ کرده بودم، وقتی به آن از ته دل نگاه کردم هفتاد هزار آن صحیح، و چهار هزار آن دروغ بود، کسی از او در این باره پرسید؟ جواب داد: اگر به حدیثی میرسیدم آن را موشکافی و بررسی میکردم.
توجیه پنجم: و یا اینکه بسیاری از حدیثهای که به امام ابو حنیفه نسبت داده میشود ضعیف است و آنچه که از او روایت میشود، یا از طرف شخص او، و یا از طرف استادانش نیست، چنانچه بسیاری از حدیثهای که به امام جعفر صادق و بسیاری از امامان برجسته حدیث نسبت داده میشود به این منوال است.
ذهبی در «المیزان» [۷۷۰]از حافظ ابن حبان [۷۷۱]روایت میکند که: ابو جعفر بیشتر از سیصد حدیث را به امام ابو حنیفه نسبت داده است در حالی که امام ابو حنیفه هرگز آن را روایت نکرده است.
هنگامی این را دانستید؛ بدان که امام ابو حنیفه پس از سن بلوغ و استکمال علم را آموخت، و کسی در این سن علم بیاموزد در حدیث حافظ برجسته نخواهد شد، و بدین خاطر در حفظ حدیث در مقامی عالی رتبه نبوده است، و همچنین امامان دیگر نیز این طور بودهاند، امام احمد از نظر حدیث شناسی و حفظ حدیث از سه امام دیگر اهل سنت آگاهتر و متبحرتر بوده اند، و این چیز در آنها و اجتهاداتشان خلل و عیبی ایجاد نمیکند، و حدیثهای ابن مسیب و محمد بن سیرین و ابراهیم نخعی از احادیث عطاء و حسن بصری و ابو قلابه و ابوعالیه قویتر و صحیحتر بوده است، و در این بین حدیثهای ابن مسیب از بقیه صحیحتر بوده است، و این به معنای آن نیست که آنها نادان بودهاند و احادیث آنها اشتباه است.
و به همین خاطر برخی از حافظان [۷۷۲]از حدیث امام ابو حنیفه انتقاد کردهاند، برخی از جاهلان گمان میبرند که این ضعف به اجتهاد و امامت ایشان خلل و لطمه میزند، و این طور نیست، و نهایت قضیه این است که امامان دیگر از نظر حدیث از وی حافظتر بودهاند، و این را نمیرساند که غیر او بصورت مطلق از او فاضلتر و عالمتر بودهاند، چون ابو هریرهسحافظترین صحابه بود لیکن عالمترین و داناترین و فاضلترین آنها نبود، و معاذ بن جبل در فقه و زید بن ثابت در فرائض و علی بن ابی طالب در قضاوت و ابی بن کعب در قرائت از همۀ اصحاب بیشتر آگاه و عالمتر بودند، و خلفاء از همه اصحاب فاضلتر بودند.
و پس از این؛ فضل و محسنات، نعمتهایی هستند که خداوند به هر که بخواهد عطا میکند، و ذهبی اشاره کرده است به اینکه امام ابو حنیفه و امثال وی معذور هستند و اختلافی که دربارهاش هست بر او لطمه نمیرساند و در خطبه «المیزان» [۷۷۳]میگوید: هیچ کدام از امامان بزرگوار که از آنان تبعیت میشود به بدی و بیادبی یاد نمیکنیم، چون آنان انسان بزرگوار در اسلام و در دلها هستند، و اگر از یکی از آنان انتقادی بگیریم بصورت منصفانه است، و این نیز در نزد پروردگار و مردم به آنان زیانی نمیرساند، بلکه دروغ و اصرار بر خطای زیاد، و تلاش در پوشیدن باطل به انسان زیان میرساند، و این کار خیانت و جنایت است. و انسان ایماندار لغزش و گناه دارد ولی خیانت و جنایت ندارد.
ملاحظه کنید! چگونه ابو عبدالله ذهبی با ادب و احترام از امامان بزرگ [پیروی شده] یاد میکند، و میگوید: نام آنها در کتابهای جرح و تعدیل به آنان در نزد خداوند و مردم ضرر نمیرساند، پس انسان دانا و عالم باید داناتر از خودش را با ادب و تواضع و بزرگی و وقار یاد نماید، خداوند ما را از جمله کسانی که ارزش امامان را میشناسند قرار فرماید، و ما را از مخالفت اجماع امت اسلامی محفوظ فرماید.
و با این بحث حقیقت شبهه ضعیفی که به امام ابو حنیفه [پیشوای بیشتر مسلمانان] در این دو مسئله وارد کردهاند آشکارا گردید، امامی که علماء بر جسته بر امامتش اجماع دارند، و هدف من از بیان این چند جمله مختصر: تقرب به پروردگار و نیل به فضایل فراوان و دفاع از آگاهی وسیع امام ابو حنیفه بود، و منظورم بیان فضایل نا معین و جلوه دادن محسناتش نبود، چون ایشان «ابو حنیفه» از این برتر و والاتر هستند.
ترجمه شعر: خورشید بهنگام تابش نورش
بینیاز از تعریف و وصف است
وهم و گمان دوازدهم
«معترض» بیچاره گمان میبرد که تنها معتزلیان زیرک و هوشیارند، و محدثین در برابر هوشیاری آنان عقب افتاده و ناتوان هستند، و با صراحت امام مالک/و محدثین را به نادانی و ابلهی نسبت میدهد، و میگوید: «چون آنان در علوم مختلف تلاش و ممارسه نمیکردند و تنها به فن حدیثشناسی اکتفا میکردند، و این سخن را در رساله دومش [۷۷۴]در جواب به قصیدهای که اولش این بیت است ذکر نموده است:
ترجمه شعر: همچنان ملامت گران درآمد و شد هستند
و سرزنش «محبان» را تکرار و بازگو میکنند
و این قصیده در تشویق به پیروی از سنت پیامبر سروده شده است، و خداوند در برابر توجه و فراخوانی به سنت به ما عزت و شرف عطا فرماید، دوست داشتم دفاع از امامان چهار گانه و بقیه امامان در یک جا بیاورم: میگویم سخن «معترض» در اینجا از جمله یاوهگوئی، و لغزش قلم بدون آگاهی و دانش است، و شبهه مهمی در آن نیست تا کشف شود، لیکن لازم است با چنین جسارتی ادب شود، و چند دلیل را ذکر میکنیم:
الف: اهل سنت و بدعت، و خلف و سلف، و متکلمان و اصولیون، و نحویان و لغت نویسان، و صاحبان کتابهای «ملل و نحل» همگی بر این عادت دارند گفتار را به گویندهاش نسبت میدهند، و بینش و عقیده هر مذهب را بدون تمسخر، و دروغگوئی، و جسارت و بیادبی حکایت میکنند، و زبانشان را از یاوهگویی حفظ میدارند، و تألیفات آنان خالی از بیانصافی و بیادبی است، متکلمان و مؤلفان «ملل و نحل» نیز بدعتها را به این منوال به صاحبانش نسبت میدهند، بلکه حتی مذهب کسانی که مسلمان نیستند را با ادب ذکر میکنند، و میگویند: بت پرستان چنین میگویند، و مسیحیان چنین میگویند، چون انسانهای آگاه میدانند بیادبی و سفاهت از علم و دانش بدور است. و نشانه فرومایگی و پستی است.
و تنها برخی از آن در سخنان برخی علما بصورت منصفانه و جهت نصرت امامان یافت میشود، خداوند میفرماید:
﴿لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ﴾[النساء: ۱۴۸].
«خدا افشاى بدىهاى دیگران را دوست ندارد، جز براى کسى که مورد ستم قرار گرفتهاست [که بر ستمدیده براى دفع ستم، افشاى بدىهاى ستمکار جایز است]».
[۷۴۶] (ص /۳۷، ۴۳). [۷۴۷] أخرجه بخاری «الفتح» (۵/۳۰۶)، و مسلم با رقم (۲۵۳۵) از حدیث عمران بن حصینس. [۷۴۸] تخریج آن گذشت. [۷۴۹] أخرجه بخاری «الفتح» (۱/۲۷۷)، و مسلم با رقم (۳۰۳) از حدیث علیس. [۷۵۰] ابن کثیر در «ارشاد الفقیه» (۲/۸۶) این را ذکر کرده است، و بعد از ذکر این حدیث «من ادخل فرساً بین فرسین ...» میگوید: «و من مقداری از این حدیث را جمعآوری کردم، و شواهد و طرق آن را ذکر کردم، و بیان کردم که آن چگونه بر اشتراط محلّل دلالت میکند». [۷۵۱] «المسّودة» (ص /۲۷۳) ال تیمیه، و «أعلام الموقعین» (۱/۸۱). [۷۵۲] «شروط الائمة» (ص /۷۳) ابن منده، و ابوداود این را در «رسالته إلی أهل مکة» (ص /۳۰) ذکر کرده است. [۷۵۳] (۲۰/۶۵). [۷۵۴] «تهذیب الکمال ـ خطی است» (۱/۶۳-۶۴)، و «تهذیب التهذیب» (۱/۱۵۸)، و «الکامل» (۱/۷/۲) و شیخ عبدالرزاق ابوالبصل در رساله فوق لیسانس که عنوان آن: «الرّوایة علی الإبهام عند الإمام الشافعی» میباشد این موضوع را مفصلاً توضیح داده است. [۷۵۵] در پاورقی (أ) و (ی) این عبارت میباشد: «شافعی و ابن اصفهانی؛ به توثیق او تصریح کردهاند، و اما ابن عدی و ابن عقده؛ نهایت آنچه که میگویند این است که: حدیث منکری از او ندیدهام، و در «میزان» جز این چیز دیگری از آنها نقل نکردهاند، استاد ما احمد بن عبدالله/). [۷۵۶] (۱/۲۴۷). [۷۵۷] و او: مسلم بن خالد زنجی ابوخالد مکی مخزومی است فقیه مکه بود در زمان او (ت /۱۷۹) یا بعد از زمان او. [۷۵۸] مانند: عامر بن صالح قرش، عبدالله بن واقد، و عمر بن هارون بلخی، و محمد بن قاسم اسدی. «معجم شیوخ الإمام أحمد فی المسند» (ص /۲۸-۳۲). [۷۵۹] در پاورقی (أ) و (ی) این عبارت میباشد: = = «ابن ابی ویس در او مقال وجود دارد» و آن دو نفر میباشند: اسماعیل و ابوبکر، و کسی که قاسم÷بیشتر از او روایت کرده ابوبکر است، و بخاری در صحیحش از او روایت کرده است، و مصنف در «التنقیح» میگوید: آن دو از ابن ضمیره، و ابن علوان روایت کردهاند:. [۷۶۰] (۲۰/۶۵). [۷۶۱] (۱/۱۵۹). [۷۶۲] او: حسین بن عبدالله بن ابوضمیره است، و تعدادی از ناقدان او را تکذیب کردهاند «المیزان» (۲/۶۱). [۷۶۳] در پاورقی (ی) این عبارت آمده است: «او حسین بن عبدالله بن ضمیره است، مصنف این را در «تنقیحش» ذکر کرده و گفته است: «و همینطور از ابوخالد و اسطی، و سید ابوطالب از این اشعث روایت کرده است، وابو عبدالله جرجانی، از ابودنیا اشج». من هم میگویم: این زیاد است، و هر کس به کتابهای تاریخ مراجعه کند آن کتابها را در حالی میبیند که آکندهاند از روایت کسانی که مجروح بودهاند، و مرشد بالله با وجود عظمتش از میسره اکول و نوح جامع، و اسحاق بن بشر روایت کرده، و من چقدر آنان را بشمارم و توبه آن نگاه کنی! (یعنی تعدادشان زیاد است) استاد ما خداوند او را نگه دارد». [۷۶۴] در پاورقی (ی) این عبارت میباشد: «شعبه در مورد أبان افراط زیادی میکرد، به او گفتند: چرا از او روایت کردهای؟ میگوید: چه کسی از آن غافل است یعنی: حدیث قنوت، و استاد ما غیر از آن حدیث از او روایت نکرده است». [۷۶۵] در پاورقی (ی) این عبارت آمده است: «یعنی کلامی که معروف است که حدیث است و از سفیان روایت شده که گفته است: من کلامهای راست و دروغ او را از هم جدا میکنم. استاد ما خداوند او را نگه دارد». [۷۶۶] (ص /۱۶۷). [۷۶۷] شرح مسلم: (۱/۲۶). [۷۶۸] السیر: (۱۲/۴۱۵). [۷۶۹] السیر: (۱۱/۳۷۳). [۷۷۰] السیر: (۱/۱۷). [۷۷۱] المجروحین: (۱/۱۸۴-۱۸۵). [۷۷۲] بلکه بیشتر آنها او را در «حدیث» ضعیف دانستهاند، و این ضعف در امامتش خللی ایجاد نمیکند. و این منصفانه است. و بغیر این خطا و انحراف است. [۷۷۳] (۱/۲-۳). [۷۷۴] مقدمه العواصم (۱/۳۲) تألیف علامه اسماعیل أکوع