گلزارهای شاداب در دفاع از سنت ابو القاسم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

محدثین این احادیث را تأویل نمی‌کنند

محدثین این احادیث را تأویل نمی‌کنند

هنگامی که این محرز شد؛ بدان که بیشتر محدثین هنگامی که این را داخل در قدرت خداوند دانسته‌اند هیچکدام از آن موارد را تأویل نکرده‌اند مانند:

﴿قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ١١[فصلت: ۱۱].

«گفتند: فرمانبردار پدید آمدیم».

و از این تسبیح کردن لازم نمی‌آید که هر جزئی از اجسام کوچک مانند برگ آجیل و قلم و سواک تسبیح نمایند، بلکه هرگاه زمین و آسمان و امثال آن‌ها تسبیح نمایند، اگر هر شئ از آن‌ها تسبیح نمایند صدق پیدا می‌کند مانند: اگر چیزی از جنس فرشتگان و پیامبران و مؤمنین تسبیح کنند صدق پیدا می‌کند هر چند که هر موی به تنهائی تسبیح نمی‌کند، و البته خداوند قادر است هر جزء کوچکی را نیز به سخن آورد، پس اصل اختلاف در تأویل این آیه و امثال آن بر این نکته‌ای که به آن اشاره کردم قرار گرفته است، و گاهی محدث در محال بودن امور عقلی توقف می‌کنند در حالی که آن در نزد علمای علم عقلی و نظری محال است، مانند فرموده پیامبر ج«در روز آخرت مرگ را در صورت قوچی می‌آورند و ذبحش می‌کنند» [۹۱۲]هر کس در علم عقلی آگاهی نداشته باشد ظاهر این حدیث را محال نمی‌داند، و چه بسا آن را بر ظاهر حمل می‌کند، و یا در آن توقف می‌کند، و اما در نزد اهل کلام ظاهر این حدیث محال است و باید تأویل شود؛ چون مرگ در نزد آنان یا عرض و یا غیر عرض است، و در هر دو صورت درست نیست به حیوان تغییر یابد، و آن را تأویل می‌کنند که: اهل بهشت مانند کسی که در خواب چیزی می‌بیند و حقیقت ندارد آنان نیز چنین می‌پندارند، و یا چنین حدیثی بخاطر این است که بهشتیان اعتماد کامل به خلود در بهشت، و ایمن بودن از مرگ داشته باشند چنانچه مانند آن در سخن دانشمندان آمده است، مانند اشعار شیخ تصوف ابن فارض: [۹۱۳]

ترجمه شعر: و گفتند: اشک خون ریخته‌اید گفتم: از اموری است که در کثرت شوق رخ داده است

گفتم: بی‌خوابی را در پلک چشمان گود در پذیرائی ذبح کردم و در نتیجه اشکم بصورت خون از گونه‌هایم جاری می‌شود [۹۱۴].

خطر در تأویل این سروده‌ها و یا توقف در آن کار آسانی است، لیکن گاهی برخی از متکلمین محدثانی را که در تأویل چنین چیزهای با آنان مخالفت می‌کنند استهزاء و مسخره می‌کنند، و در واقع این کار ناشایستی است، چون بحث در این باره هر چند از مسائل مشهور علم معقول است ولی دانستن آن بر هر مسلمانی واجب نیست.

بلکه به نظر محدثین بحث نکردن در این مورد سنت است و تحت عمومیت روایتی است که دستور به اقتدا کردن از پیامبر جو اصحابشمی‌دهد، و توقف در تأویل بدون آگاهی واجب است، و کسی که واجب را انجام می‌دهد شایسته غیبت نیست، و حرمتش ساقط نمی‌شود، بلکه حتی اگر کسی باور به ظاهر حدیثی داشته باشد و فرض کنیم اشتباه کرده است گناهکار نمی‌شود و غیبتش جایز نیست؛ چون مسلمان گاهی خطا می‌کند، و هر چیزی که از نظر عقلی مشهور است واجب نیست مسلمانان به آن باور داشته باشند، و از جمله چیزهای مشهور در نزد علمای «معقول» صحت این قول است: هنگامی که صادق باشد کل حرف «الف» حرف «ب» است پس ضرورتاً صدق می‌کند که برخی «ب» الف باشد، و این قضیه گرچه نزد «علم معقول» از جمله علم ضروری است، ولی بر مسلمانان واجب نیست که باید حتماً آن را بدانند، و جاهل به آن مستحق استهزاء و مسخره نیست، چون بهترین «أمة أخرجت للناس»آن را نداشته‌اند، و قبلاً عرض کردم که محدثین بخاطر نادانی و بلاهت از این علوم دوری نکرده‌اند، چون آنان اهل ذکاوت و تیز بینی و ریز بین بوده‌اند، بلکه بدعت را زشت دانسته‌اند و تبعیت از پیامبر را دوست داشته‌اند، و چنانچه پیامبر دستور داده است بشدت از خلفای راشدین پیروی کرده‌اند، و آن را در «تهمت دوازدهم» توضیح داده‌ام، و به آنجا مراجعه کنید [۹۱۵].

[۹۱۲] فتح الباری (۸/۲۸۲)، مسلم شماره (۲۸۴۹) از حدیث ابو سعید خدریس. [۹۱۳] مؤلف/نسبت به ابن فارض «شیخ تصوف» حسن ظن داشته است، و گویا خبر نداشته که وی معتقد به وحدت وجود بوده است. [۹۱۴] دیوان ابن فارض (ص / ۱۱۲). [۹۱۵] ص / ۳۲۶.