گلزارهای شاداب در دفاع از سنت ابو القاسم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

اتمام حجت بدون نیاز به علم کلام

اتمام حجت بدون نیاز به علم کلام

و در «صحیح بخاری» [۱۳۳۹]بصورت مرفوع این حدیث آمده است: «ما أحد أحب إليه العذر من الله, من أجل ذلك أرسل الرّسل».

«هیچ کسی به اندازه خداوند تبارک و تعالی انذار را دوست ندارد، و بدین خاطر پیامبران را فرستاده است».

وجه دوم: هر وقت کفار درباره ثبوت اسلام از ما سؤال کرده‌اند، به آن‌ها می‌گوییم: با چشم انصاف و معرفت حق به دلایل اسلام از مخلوقات آسمان و زمین و معجزات پیامبران بیندیشید، چون اندیشیدن ما علمی برای شما حاصل نمی‌کند، و ذکر ادل‌های که ما فکر می‌کنیم صحیح هستند برای شما نفعی ندارد، چون ذکر کردن ادل‌های که شما در صحت آن‌ها فکر نکرده‌اید علمی برای شما به وجود نمی‌آورد، و خلاصه کلام؛ ایجاد علم برای اینکه صحت اسلام را در قلوب کافران حاصل کند نه با ادل‌های کلامی و نه با ادله سلف مقدور نیست، چون ایجاد علم با براندیشیدن کفار به شیوه صحیح متوقف است با اینکه خداوند متعال آن علم را برای آن‌ها ایجاد کند، و هر دو برای ما مقدور نیست، پس هیچ چیزی برای ما باقی نمانده بجز اینکه به آن‌ها دستور دهیم بنابر آنچه که مقتضی عقل‌های سلیم و مقتضی علمی ست که خداوند به وسیله پیامبرانش به ما تعلیم داده است در آنچه که ما می‌اندیشیم آن‌ها نیز بیاندیشند، و با مجموع عقل و بعثت پیامبران به اجماع مسلمانان بلکه به اجماع عاقلان منصف حجت بر آن‌ها کامل می‌گردد، و خداوند می‌فرماید:

﴿لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ[النساء: ۱۶۵].

«تا براى مردم پس از [ارسال‏] رسولان بر خداوند حجّتى [در میان‏] نباشد»

و امثال این، و زمانی که حجت خداوند بر ما و برآنها عقل و بعثت پیامبران باشد، و ما در اندازه‌ای که حجت به آن اقامه گردد مساوی هستیم، و با آن هم آگاهی به اسلام حاصل می‌شود، پس بر ما واجب نیست چیزی را به آن‌ها یاد بدهیم که آن‌ها هم در امکان شناخت آن با ما شریک هستند.

آیا تو ملاحظه کرده‌ای که بر مفتی واجب نیست در محضر پیامبران برای عامی فتوی دهد، پس بر ما واجب نیست به مقتضی عقل اسلام را برای کفار تعریف کنیم با وجود عقل، و اگر کافری بگوید: در تمام آنچه که ذکر گردید کاملاً اندیشیدم، اما چیزی را نیافتم که بر اسلام دلالت کند، ما هم به او جواب می‌دهیم می‌گوییم: «شما دروغگوی معاندی هستید»، همانگونه که اهل کلام هم بعد از مناظره مجبور می‌شوند چنین چیزی را بگویند، و ما بدین خاطر علم داریم که آن‌ها در این باره معاند هستند [با وجود اینکه چون از امور غیبی است هیچ راهی برای شناخت آن نداریم] چون خداوند به ما خبر می‌دهد و می‌فرماید:

﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ[الأنعام: ۱۴۹].

و قرآن جواب این سؤال را صریحاً داده است و می‌فرماید:

﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ١٩ فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ٢٠[آل عمران: ۱۹-۲۰].

«بى‏گمان دین [حقّ‏] به نزد خداوند، اسلام است. و اهل کتاب جز پس از آنکه علم یافتند [آن هم‏] از روى رشک در میان خود، اختلاف نکردند و هر کس به آیات خدا کفر ورزد [بداند] که خداوند زود شمار است».

پس اگر با تو احتجاج ورزند بگو: من از دل و جان خود را فرمانبردار خدا ساخته‏ام و آن کس [نیز] که از من پیروى کرد [چنین بود] و به اهل کتاب و امّى‏ها بگو: آیا مسلمان شده‏اید؟ پس اگر مسلمان شده‏اند [بدانند] که راه یافته‏اند. و اگر روى برتافتند، بر [عهده‏] تو تنها رساندن [پیام الهى‏] است و خدا به [حال‏] بندگان بیناست».

و این آیه چیزی را از آنچه که ذکر کردیم بجا نگذاشته است والحمد لله.

اگر گفته شود: بعضی از مردم کندذهن هستند و نمی‌توانند به تنهایی بیندیشند، و ادله را بدون تعلیم یاد نمی‌گیرند پس بر ما واجب است به آن‌ها تعلیم دهیم.

و جواب آن‌ها از چند وجه است:

وجه اول: بنابر قواعد شما علم قاطعی وجود ندارد که افرادی باشند چنین حالتی را داشته باشند. پذیرفته‌ایم خداوند متعال هنگامی که می‌خواهد در چیزی اندیشه شود و طلب حق گردد قطعاً آن را الهام می‌کند، و امکان آن را ایجاد می‌کند. و پذیرفته‌ایم که خداوند متعال این امکان را بخاطر کند ذهنی آن فرد ایجاد نکرده، اگر این حالت را داشته باشد چگونه مکلف به علم می‌شود؟ و چه مانعی وجود دارد که مکلف نباشد نزد کسانی که تلقید را در این معارف جایز نمی‌دانند، و نه بچه‌های ممیز ملحق شود که به علوم ضروری دین مطلع هستند؟ یا مکلف باشد به تقلید یا آنچه که قائم مقام آن می‌شود از ظن نزد کسانی که آن را جایز می‌دانند مانند ابو القاسم کعبی معتزله و مؤید زیدیه و تعداد زیادی از علمای اهل سنت.

وجه دوم: بعضی از مردم هستند که ادله محقق را [نیز] بخاطر کند ذهنی زیاد نمی‌فهمند، شما چه جوابی برای آن‌ها دارید جواب ما نیز است. اگر شما بگویید: ادله وجود چنین کسانی را جایز نمی‌داند، اگر چنین کسانی هم باشند مکلف نیستند، ما هم می‌گوییم: ما هم درباره کسانی که نمی‌توانند به مجرد عقل و بعثت پیامبران چنین شناختی به اسلام داشته باشند چنین اعتقادی داریم.

وجه سوم: چیزی که جاهلان مسلمان به آن‌ها اطلاع دارند برای کندذهنان کافر هم کفایت می‌کند، از آن‌ها ادله دقیقی [که بجز علمای اهل کلام کسی دیگری به آن‌ها اطلاع ندارند] که فقط هوشیاران کافر به آن اطلاع دارند از آن‌ها طلب نمی‌شود، و هوشیاران بر آن‌ها حجت کامل اقامه گردیده و می‌توانند به پروردگار شناخت داشته باشند، و بر ما واجب نیست چیزی را به آن‌ها یاد دهیم که آن‌ها می‌توانند بدون اینکه ما آن را به آن‌ها تعلیم دهیم یاد بگیرند همانگونه که گذشت.

[۱۳۳۹] «الفتح» (۱۳/۴۱۱)، ومسلم بارقم (۱۴۹۹) از حدیث مغیره بن شعبهس.