گلزارهای شاداب در دفاع از سنت ابو القاسم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

تأویل حدیث‌های که معترض آن را به دروغ دانسته است، از باب الزام و ایراد

تأویل حدیث‌های که معترض آن را به دروغ دانسته است، از باب الزام و ایراد

حدیث اول: حدیث طویلی است درباره روز قیامت و شفاعت که در ضمن آن می‌فرماید: «منافقان امت محمد جدر روز قیامت در جای خود باقی می‌مانند، خداوند به سوی آن‌ها می‌آید، و می‌فرماید: من پروردگار شما هستم، می‌گویند: در اینجا می‌مانیم تا پروردگار می‌آید، و هر گاه بیاید او را می‌شناسیم، پروردگار به نزد آنان می‌آید، و می‌فرماید: من پروردگارتان هستم» [۹۵۴].

و در ضمن حدیثی دیگر: «آنگاه که همه انسان (چه نیک و چه بد) در روز قیامت معاصر می‌شوند، پروردگار با مناسب‌ترین چهره‌ای که او را مشاهده کرده‌اند به نزد آنان می‌آید و می‌فرماید: من پروردگارتان هستم، می‌گویند: از شر تو به خداوند پناه می‌گیریم، و به او شرک نمی‌ورزیم، می‌فرماید: آیا نشانه‌ای از او دارید تا بوسیله آن او را بشناسید، می‌گویند: آری، و حقیقت آشکار می‌شود، و تمام کسانی که در دنیا خالصانه پروردگار را پرستش می‌کردند به اجازه او به سجده می‌افتند، و خداوند پشت کسانی را که در دنیا از روی ریاء و تزویر پرستش می‌کردند راست می‌گرداند و خم نمی‌شود، و هر گاه بخواهند سجده ببرند رو به پشت می‌افتند» [۹۵۵].

ابن زبیر از جابر بن عبدالله «به شیوه سماع» همانند آن را روایت می‌کند [۹۵۶]و این حدیث طریق‌های دیگری دارد ولی در اینجا ممکن نیست همگی آورده شود، و در برخی الفاظ حدیث: نام «تجلی» و در برخی دیگر نام «قدم در آتش نهادن» و در برخی «خنده کردن» موجود می‌باشد.

پاسخ [۹۵۷]: ثابت شده است که علماء تأویل از علمای علم و بیان، و متکلمین آیه‌های زیادی را تأویل کرده‌اند مانند:

﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ[البقرة: ۲۱۰].

«آیا آنان که در راه صلح و آشتی نمی‌پویند و دین اسلام را نمی‌جویند انتظار دارند که خدا و فرشتگان در زیر سایه ‌های ابر به سوی ایشان بیایند».

﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ[الأنعام: ۱۵۸].

«آیا جز در این انتظارند که خدا در سایه‏بان‌هایى از ابر [هاى سپید] به سوى آنان بیاید و [نیز] فرشتگان. و کار یکسره شود؟».

علماء درباره این آیات و امثال آن می‌گویند: نسبت دادن «مجی و إتیان» به خداوند مجاز است، و از باب «إیجاز» در علم معانی است، إیجاز: حذف بعضی از کلام بخاطر قرینه است، و قرینه در اینجا عقلی است و همانند این آیه است:

﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا[يوسف: ۸۲].

«و از [اهل‏] شهرى که در آن بودیم و از کاروانى که با آن باز آمده‏ایم، بپرس».

یعنی: مردم قریه و عیر.

علماء می‌گویند: امر خداوند، یا عذاب او، و یا امثال آن، آمد.

می‌گوئیم: اگر چنین تأویلی در نزد شما صحیح است پس در حدیث‌های همانند آن نیز صحیح است، و گفته می‌شود: نسبت دادن «مجی و إتیان» به خداوند مجاز است، و در واقع به فرشته‌ای از فرشتگان خداوند منسوب است، و جمله «أنا ربکم»در حدیث یعنی «أنا رسول ربکم» من فرستاده پروردگار شما هستم، و همچنین «أنت ربنا»یعنی تو فرستاده پروردگار ما هستی، و اگر تأویل لفظی بر معنای درست باشد هر چند یک صد مرتبه هم تکرار شده باشد تأویل بر آن معنا درست است، و این تأویل در هم کوبنده بدعت‌گذاران است، و در دل آرزو می‌کردم یکی از علماء چنین نظری داشته باشد تا به آن آرام گیرم و دلهره و اضطرابم از بین رود، تا در «شرح مسلم» مشاهده کردم به این شیوه تأویل شده است و امام نووی و می‌گوید [۹۵۸]: برخی از علماء گفته‌اند: مراد از ﴿يَأْتِيَهُمُ اللَّهُیعنی تعدادی از فرشتگان خداوند آمدند، قاضی عیاض می‌گوید: به نظرم این تأویل مناسب است، و می‌گوید: فرشته‌ای با چهره‌ای غیر معروف از نشانه‌های ظاهری مخلوقات به نزد آنان آمد، و می‌گوید: یا به معنای آن است که خداوند چهره و صورت فرشتگان و مخلوقاتی که مشابه صفات خداوند نیست را برای آنان آشکار کرد تا آنان را بیازماید، و این آخرین آزمایش مؤمنان است، و هنگامی که این فرشته یا صورة به آنان بگوید: «أنا ربکم» نشانه‌های مخلوقات در او می‌یابند و می‌دانند که پروردگار آنان نیست و به همین سبب از وی به خداوند پناه می‌گیرند.

و اما دنباله حدیث: «فیأتیهم الله في الصورة التي یعرفونها»مراد به «الصورة» صفت است، و معنایش: با صفتی که دارد بر آنان تجلی پیدا می‌کند، و به خاطر تشابه بین «صورت و صفت» و تجانس کلام: صورت را بجای صفت آورده است، و توضیح صورت ذکر شد، و جمله «نعوذ بالله منك»خطابی می‌گوید: احتمال دارد این استعاذه از منافقین باشد، ولی قاضی عیاض آن را نمی‌پذیرد، نووی می‌گوید: قول قاضی عیاض مقبول است، و حدیث به آن تصریح می‌کند یا ظاهرش آن است، و چنانچه گفت: چون نشانه‌های مخلوق در او می‌یابند استعاذه می‌‌نمایند، و جمله: «فیتبعونه» یعنی از فرمان وی که دستور به رفتن بسوی بهشت می‌دهد پیروی می‌کنند.

و قول وی درباره این تأویل: یعنی با صفتی که او را می‌شناسند تجلی پیدا می‌کند، مرادش به «تجلی» طبق مذهب محدثین و اشعریه و غیره: تجلی رؤیت است، و امام نووی به آن تصریح کرده است ولی تصریح وی در اینجا از قلم افتاده است، و در ذهن ندارم که در کجای شرح مسلم است تا نقل کنم [۹۵۹].

اما تأویل «تجلی» نزد معتزلیان مانند تأویل آن در این آیه است:

﴿فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا[الأعراف: ۱۴۳].

«اما هنگامی که پروردگارش خویشتن به کوه نمود، آن را درهم کوبید».

تجلی را به قدرت عظیم و علم وسیع تأویل می‌کنند.

و تأویل حدیث را بر مبنای هر مذهبی ذکر کردم تا ثابت شود معترض اشتباه کرده است که می‌گو‌ید: حدیث بر مبنای مذهب معتزله قابل تأویل نیست، و طبق اصول معتزلیان مردود است، در حالی که آشکار آنان نمی‌توانند آن را مردود بدانند، و با وجود آن درباره همانند آن در قرآن چنین اقرار می‌کنند، و در حدیثی که معترض ذکر کرده است تنها سه مورد اضافه از آیه وجود دارد.

مورد اول: ذکر می‌کند که بر آن «صورت» سجده می‌برند، و از دو وجه به آن پاسخ داده می‌شود:

وجه اول: احتمال دارد هنگامی که این فرشته را دیده‌اند بخاطر دیدن مخلوقی شگفت‌انگیز بر خداوند سجده برده باشند.

وجه دوم: جایز است به شیوه تعظیم و احترام بر فرشته سجده برده شود، چنانچه فرشتگان بر آدم، و برادران یوسف بر وی سجده بردند، چون تحریم سجده بردن برای غیر خداوند حکمی شرعی است و به اجماع تغییر آن جایز است.

مورد دوم: از جمله چیزهای که در حدیث آمده و در قرآن نیامده است: ذکر «الصورة» است، و به دو صورت آمده است و پاسخ به آن:

وجه اول: نووی و قاضی عیاض [چنانچه ذکرشد] به آن پاسخ داده‌اند.

وجه دوم: ما توضیح دادیم: شخص که به نزد آنان می‌آید فرشته‌ای از فرشتگان خداوند است.

اگر بگوئید: جایز نیست که فرشته دو چهره داشته باشد، و مشهور آن است که یک چهره دارند.

در پاسخ می‌گوئیم: ۱- چنین چیزی از قدرت و عظمت خداوند غیر ممکن نیست. ۲- حدیث صحیحی در این باره آمد، و اشکال را بر طرف کرده است، که در ضمن آن حدیث آمده: فرشته با چهره اولیه بصورت پنهانی به نزد آنان می‌آمدند، و با چهره دومی بصورت آشکاری می‌آمدند، ۳- آنچه که قاضی عیاض و نووی درباره تأویل صورت به صفت گفتند می‌باشد.

مورد سوم: در احادیث چیزهای زیادی که مقتضی تشبیه است وجود دارد تا جای که گوئی تصریح در آن است، ولی همانند آن در قرآن وجود ندارد [۹۶۰].

پاسخ: این چیز بر مبنای اصول و قواعد اهل تأویل اشکال کمتری دارد، چون صفات مخلوقات هر چه زیادتر باشد بهترین دلیل بر «مجاز» و حذف مسند الیه است، و مشابه استعاره مجرده است که در آن صفات مشبه ذکر می‌شود مانند: شیری است اسلحه به دوش گرفته، و لباس زیبا پوشیده، و اخلاق نیکو و زبان فصیحی دارد، و امثال آن از قرینه‌های لفظی که بر مجاز بودن دلالت می‌کند، و اگر پس از نسبت دادن «إتیان» به خداوند صفات مختص به او را ذکر می‌کرد [نزد علمای علم بلاغه] از «مجاز» دور بود، و شباهت به استعاره مرشحه داشت که در آن صفات مشبه‌به ذکر می‌شود مانند: «یالی دارد و ناخن‌هایش کوتاه نشده است».

و امثال آن، که در مقدمه ششم در مرتبه دوم از مراتب تأویل ذکر کردیم [۹۶۱]، و بدین سبب گفتیم: آنچه که در حدیث ذکر شده است مانند مجازی است که در قرآن آمده است، چون هر دو مجاز در «إسناد» وحذف مسند الیه از طرق ایجاز در کلام هستند، و هر گاه از صفات محذوف یا مذکور به همراه مجاز باشد مجازیتی در آن نیست، بلکه قرینه‌های لفظی هستند که بر مبالغه در اظهار مقصود یا مبالغه در معنای مجاز دلالت می‌کنند، و چنانچه علمای معانی و بیان می‌گویند: مجاز بودن تنها در اسناد است. و الله علم

معترض نسبت به بخاری درباره حدیث «فیکشف عن ساقه»مانند رعد و برق به شدت اعتراض می‌کنند، و این از نادانی محض معترض است، چون به نظر تأویل‌کنندگان تفاوتی میان کشف ساق و اتیان در جواز نسبت آن به غیر خداوند و امتناع نسبت آن به خداوند وجود ندارد، و همچنین فرموده پیامبر: «پروردگار پا را در آن می‌گذارد یعنی فرستاده پروردگار پا را می‌گذارد و غیره، و این نوع تأویل عربی فصیح است، و از جمله آن گفته جبرئیل بنا به یکی از دو قرائت در این آیه است [۹۶۲]:

﴿لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا١٩[مريم: ۱۹].

«تا به تو پسر پاکیزه‌ای ببخشم».

و فرموده عیسی÷در این آیه است:

﴿وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ[آل عمران: ۴۹].

«و مردگان را به فرمان خدا زنده می‌کنم».

یعنی خداوند به هنگام اراده کردن من مردگان را زنده می‌گرداند، و از جمله آن حدیثی است که ابو هریرهساز پیامبر روایت می‌کند که فرمودند: «خداوند در روز آخرت می‌فرماید: ای فرزندان آدم بیمار شدم از من عیادت نکردی، می‌گویند: پروردگارا چگونه تو از عیادت کنیم در حالی که تو پروردگار جهانیان هستی؟ می‌فرماید: آیا نمی‌دانید فلان بنده من مریض شد و از وی عیادت نکردی، آیا نمی‌دانی اگر از وی عیادت می‌کردی مرا نزد وی می‌یافتید تا آخر [۹۶۳].

این حدیث صحیح و صریحی درباره صحت «مجاز حذف» است، و همچنین آنچه در حدیث درباره «خندیدن» آمده است از این آسانتر است، چون اگر بخواهیم آن را از جمله (ایجاز و حذف مسند الیه) محسوب می‌کنیم، و در واقع به فرشته نسبت داده می‌شود، و اگر بخواهیم مجازیت را در «خندیدن» نه اسناد می‌دانیم، و خندیدن بصورت مجازی به خداوند نسبت داده می‌شود، و در واقع جایز است که: تعجب و غصب، و رضایت به خداوند نسبت داده شود، و نظر اهل تأویل در این باره به هم نزدیک است، و در زبان عربی مجاز بودن خنده مشهور است، و علمای علم بلاغه اشعار خود را به خندیدن برق، و گل‌ها، و روشنائی پر کرده‌اند، و گاهی خندیدن پروردگار را به رضایت وی تأویل کرده‌اند، و ابن منویه معتزلی بصورت مجازی در شعری خندیدن زمین را ذکر می‌کند و می‌گوید:

ترجمه: زمین از گریه آسمان خندید

و علمای علم بلاغه در این باب بسیار توسعه داده‌اند تا جای که خندیدن را به گورها نسبت می‌دهند، معری می‌گوید [۹۶۴]:

چه بسا گوری که بارها گور انسان بوده است

از رقابت رقیبان و جنازه‌ها به خنده می‌آید [۹۶۵]

و مجازیت در «خنده» شب شگفت‌انگیزی که بر من گذشت را به یاد می‌آورد، شبی که ماه بصورت کامل و زیبایی شگفت‌انگیزی از طرف شرق طلوع کرده بود، و روشنائی و شعله‌های آن در طرف غرب نمایان بوده و همراه با بارش باران و رعد و برق بود، و روشنائی آن شب با گل‌های رنگارنگ باغی که در آنجا بودم با هم جمع شده بودند، و این بدنبال مسافرت تعدای از برادران ما [خداوند محفوظشان بدارد] بود، و در این بار چند تا شعر سرودم:

ترجمه شعر: و شبی که روشنائی آن از شادمانی می‌خندید

و همچنین شعله‌های آن و گل‌های زمین و ماه می‌خندیدند

و نزدیک بود خنده کنم اگر رعد مانند

صدای کسی که گریه و گله می‌کند صدا نمی‌زد و اگر باران گریه نمی‌کرد

و رعد با صدای دلخراشش دلم را بیدار کرد

که هنگام ناله جدائی است چون سفر نزدیکی است

و گریه و ناله کردم تا جای که هر خندانی به گریه آمد

و درختان به حال من سوختند.

و این معنا در اشعار شاعران گذشته و هم‌اکنون مشهور است، و اگر بگوئید: این مجازهای که در اشعار هستند مخالف قرآن و سنت می‌باشند، چون هر کس آیات و احادیثی که درباره صفات هستند بشنوند مجازیت را فهم نمی‌کند مگر اینکه از علمای علم کلام باشد و تأویل را شنیده باشد، ولی اشعاری که مذکور است هر کس [خاص و عام] آن را استماع کند می‌داند که مجازی است.

پاسخ: سبب آن آشکار است، و آن قرینه‌های است که بر مجاز بودن دلالت می‌کند، چون هر انسان عاقلی می‌داند که: خندیدن واقعی از باغ و برق و خورشید و ماه، و امثال آن غیر ممکن است، و بر عکس مواردی است که ذکر کردیم. چون قرینه در آنجا بسیار سری است، و نوابغ و دانشمندان علم کلام در اثبات دلیل آن مناقشه می‌کنند، و برخی از آنان دیگری را قبول ندارند، و به همین سبب محدثین تأویل را کنار گذاشته‌اند و مدعی هستند که شرط زیبائی «مجاز» این است که قرینه‌ای بر مجاز بودن باشد تا کلام را از معنای ظاهری خارج نماید، و به همین سبب بر تأویل حدیث:

«رکن سوگند خداوند است» [۹۶۶]و حدیث: «من روح و نفس خداوند مهربان را در طرف راست یافتم» [۹۶۷]و امثال آن اجماع دارند.

و علماء بر تأویل این آیه:

﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ١٦[ق: ۱۶].

«و ما از شاهرگ گردن بدو نزدیکتریم».

و آیه:

﴿إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا[المجادلة: ۷].

«مگر اینکه خدا با ایشان است در هر کجا که باشند».

و امثال آن اجماع دارند، چون قرینه نزد مخاطب معروف است، و علما می‌گویند: مشخص است که مسلمانان در دوره پیامبر جشناختی از دلایل کلامی که تأویل را واجب دانسته است نداشته‌اند.

[۹۵۴] فتح الباری (۱۳/۴۳۰) مسلم شماره (۱۸۲) از ابو هریرهس. [۹۵۵] فتح الباری (۱۳/۴۳۱) مسلم شماره (۱۸۳). [۹۵۶] مسلم (۱۹۱). [۹۵۷] مؤلف در اینجا می‌خواهد به «معترض» ثابت کند که این احادیث قابل تأویل است، و اگر بنا به زعم و گمان وی تأویل آن احادیث درست نیست، پس درباره معتزله «همفکران وی» چه جوابی دارد که تأویلاتی دشوارتر از این دارند. و اما آنچه که مؤلف از کلام نووی و غیره: در تأویل: «آمدن، و چهره پروردگار» ذکر کرده است، پاسخ آن در کتاب‌های اهل سنت مذکور است، مانند: (الردود و التعقبات) (ص / ۱۷۱-۱۹۰) و غیره اهل سنت درباره آیات و احادیث صفات مشهود است. [۹۵۸] شرح صحیح مسلم: (۳/۱۹-۲۰). [۹۵۹] نص آن در «شرح مسلم» (۳/۲۰) «و اما فرموده پیامبر ج»: «فیأتیهم في صورته التي یعرفون» مراد از: صورت «صفت» است. و معنایش خداوند با صفتی که آن را می‌دانند و می‌شناسند تجلی پیدا می‌کند. و گرچه او را ندیده‌اند اما چون می‌دانند مشابه مخلوقات نیست با آن صفت او را می‌شناسند، و می‌دانند که پروردگار آن‌هاست، و می‌گویند: «أنت ربنا». و به خاطر این از صفت به صورت تعبیر داده است چون ... التعلیق ص ۴۴۹. [۹۶۰] «الأربعین» شیخنا النفیس العلوی (ص /۲۱۴) این حدیث صحیحی است و ابن قیم جوزی آن را تخریج کرده است. [۹۶۱] (ص /۴۲۷). [۹۶۲] قرائت دومی: «لهیب لک غلاما» و این قرائت ابو عمرو و یعقوب، و نافع، به روایت و رش است، «المبسوط» (ص / ۲۴۳) اصفهای. [۹۶۳] صحیح مسلم شماره (۲۵۶۹). [۹۶۴] سقط الزند (۳/۹۷). [۹۶۵] سقط الزند، العواصم (۸/۳۴۳). [۹۶۶] ازرقی: (اخبار مکة ۱/۳۲) از ابن عباسببه صورت موقوف، ابن عدی (الکامل) (۱/۳۴۲) خطیب: تاریخه (۶/۳۲۸) و در سند آن اسحاق بن بشر کاهلی وجود دارد، او وضاع است، تماشای (الضعیفه) شماره (۲۲۳) و کشف الخفاء (۱/۴۱۷) کن. [۹۶۷] کشف الخفا (۱/۲۵۱)، تذکرة الموضوعات (ص / ۱۰۱) و به نقل از عراقی می‌گوید: (حقیقت ندارد).