دلیل اول:
طلب حدیث و شناخت آن شرطی است برای اجتهاد [۲۰۴]، و بدون اختلاف اجتهاد بر امت واجب است [۲۰۵]. اما از فروض کفایی است که با وجود کسی که آن را بر پا دارد از عهده بقیه ساقط میگردد، و هنگامی که آن شخص نباشد بر همه واجب میشود.
پس وقتی ثابت شد که فرض است از آن لازم میآید که دین هم باشد، و اگر لازم شد که از دین است لازم میآید که غیرممکن یا مشکل نیست، چون خداوند میفرمایید:
﴿وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾[الحج: ۷۸].
«و در دین کارهای دشوار و سنگین را بر دوش شما نگذاشته است».
و میفرمایید:
﴿يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ﴾[البقرة: ۱۸۵].
«خداوند آسایش شما را میخواهد و خواهان زحمت شما نیست».
و پیامبرش جفرموده: «من با دین راستین سهل مبعوث شدهام» [۲۰۶].
و معترض به این اقرار کرده که خداوند آسایش ما را میخواهد و خواهان زحمت ما نیست، و به این هم اقرار کرده که خداوند از ما اجتهاد و شناخت حدیث صحیح را میخواهد. و این گفته او که میگوید: شناخت حدیث مشکل است از آن لازم میآید که خداوند از ما کار مشکل خواسته باشد، بلکه به این هم قناعت نکرده و گفته: مشکل و غیرممکن است. و از آن لازم میآید که خداوند از ما کارهای مشکل و غیرممکن خواسته باشد.
اگر بگوید: مراد من از آن مشقت است و مشقت غالباً ملازمه تکلیف است میگویم: به مجرد مشقت در عرف عربی عسر گفته نمیشود، چون مشقت برای اکثر اعمال دنیوی و اخروی وجود دارد، و بعضی مواقع در هنگام رفتن به خانه دچار مشقت میشویم.
و عسر در عرف زبان عربی برای اموری عظیم و بزرگ استعمال میشود نه در هر امری که مشقت در آن باشد، اگر گفته شود: «فلان فی عسر»، از این فهمیده میشود که دچار کار خیلی بزرگی مانند بیماری یا ترس یا فقر شدید یا غیر از آنها شده، و بعضی مواقع هم با قرینه بر کمتر از آن اطلاق میشود، اما اگر قرینه نباشد، و گفته شود: «إنّ فلاناً فی عسر»، به ذهن خطور نمیکند که معنی آن این است که: در خواندن علم یا تعلیق فوائد مشکلی داشته است، اگر این عسر باشد، پس جهاد و حج هم [عسر] است و ورع بخیل دو تا عسر است، و همینطور عبادت خداوند به این گونه که او را میبینی سختتر و سختتر است، و تمام شریعت یا اکثرش سخت و مشکل و دشوار است، در حالی که قرآن به این نطق نکرده، و صاحب بیعت رضوان چنین چیزی را نیاورده، بلکه خداوند کارهای دشوار را در دین نفی کرده، و سید مرسلین شریعت را به سهولت توصیف کرده، بلکه چون سینههای متکبران و خودسران در تنگنا قرار دارند [۲۰۷]. آن را عسر میدانند.
اگر گفته شود: شریعت سهل و آسان است معنی این حدیث که میگوید: «حفّت الجنة بالمکاره» (جنت با مصایب پوشیده شده است) [۲۰۸]. چیست؟ و چرا خداوند صابرین را مدح میکند، و به بندگان توصیه کرده که صبر داشته باشند؟
میگویم: چون نفسهای خبیث از کارهای خیر متنفرند، و برای آنها ریاضت و تمرین نکردهاند، کارهای آسان را سخت و عسر میپندارند نه بخاطر اینکه آنها ذاتاً سخت باشند، و به همین خاطر ما اهل تزکیه را میبینیم اکثر کارهای سخت و مشکل مردم را سهل میپندارند، اگر در واقع و نفس [۲۰۹]الأمر آن کار مشروع سخت و مشکل باشد باید برای همه و در همه احوال مشکل باشد، و خداوند بر این معنی نص گذاشته و درباره نماز فرمایید:
﴿وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ٤٥﴾[البقرة: ۴۵].
«و نماز سخت و دشوار و گران است مگر بر فروتنان».
و بر این دلالت میکند که در کارهای خیر سختی و دشواری وجود ندارد.
بلکه دشواری و سختی برای نفسهای پلید است، خداوند میفرماید:
﴿وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ﴾[الأنعام:۱۲۵].
«آن کس را که خدا بخواهد گمراه [و سرگشته کند]، سینهاش را بگونهای تنگ میسازد که گویی به سوی آسمان صعود میکند».
پس مدار مشقت در طاعات رویدادها است، و به همین خاطر تو خواهی دید کسی که نمازهایش را ترک [۲۱۰]میکند بیشتر از دیگران احساس مشقت میکند برای خواندن نماز، و بعضی اوقات سختیهای موهوم در کارهای خیر، به خاطر قساوت قلب و گناهان زیاد و عدم ریاضت و بر دوام بودن بر کارهای بیهوده است، آیا تو متوجه شدهای که نفس انسان احساس مشقت میکند برای شبزنداری و إحیاء آن برای عبادت [۲۱۱]، در حالی که در بیشتر مواقع در مجالس عروسی و گفتوگوهای شبانه و شبانه سفر کردن بر او آسان است که در شب بیدار بماند.
اگر این را فهمیدی بدان که بعضی از مردم بخاطر اینکه رغبت و تمایل زیادی به علم و فضایل دیگر دارند امور مشکل برایشان آسان است، و جاهای دور برایشان نزدیک میشود، پس امور شرعی در واقعالأمر سخت نیستند، چون این مخالف کلام پروردگار و کلام پیامبرش جاست.
بدان که از گناهان است، طعنه زدن ناحق به کسانی که مشتاق چیزی هستند و در این باره ابوطیّب [۲۱۲]میگوید:
(مضمون آن در ذیل میآید):
به خاطر شوق مشتاق به او طعنه نزن
تا درون تو مانند درون او شود
آیا ندانستهای که دوستدار مرتبه بلند پست میداند چیزهای مشکل را و برای اینکه به آن بلندیها برسد ضعف درون خود را با صبر کردن تقویت میکند، و گاهی جان خود را به چیز با ارزشتر از آن میبخشد؟. ابن فارض [۲۱۳]میگوید: (مضمون آن در ذیل میآید):
جان خودم را بخشیدم به خاطر اینکه نزدیک شوم
و عجیب نیست چیزی گرانبها را در مقابل گرانبهاتر معاوضه کردهام [۲۱۴].
و در «مقالات» [۲۱۵]زمخشری آمده است، عزت نفس و بلند همتی، مرگ سرخ و احوال تاریک ناگوار بدنبال دارد، اما کسی که آبشخور ذلت را بداند و دنبالرو آن باشد، جنگ و ناراحتیهای عزت برایش سخت و دشوار است
چقدر زیبا این مفهوم را ترسیم کرده و گفته: (مضمون آن در ذیل میآید):
دوستان خداوند که عزت را انتخاب نمودهاند
راهی بود پر از ترس و مشکلات
در حالتهای ناگوار مرگ را در حالی که برایشان
شیرین بود چشیدند، از ترس اینکه از ظلم بنوشند در حالی که برایشان تلخ باشد.
رخدادها هستند که قدرتها را به حرکت در میآورند، و با وجود اینکه قلبها هم قصد آن را نکنند، شتر زمانی که خسته شود و به حلقهای افسارش بدمد، سائق آن برایش آواز میخواند شتر سمش را بشدت به زمین میکوبد سائق آن با گفتن کلمههای آن را آرام میکند، و آن بیابانهای پهن را میپیماید، و این طبیعت حیوانات است، پس اهل دل باید چگونه باشند؟! و امام محمد غزالی [۲۱۶]در کتابش «سر العالمین وکشف مافي الدارین» [۲۱۷]با سرودن شعری این را ترسیم کرده است و گفته است: (مضمون آن در ذیل میآید):
به شتران که از تو طبع غلیظتری دارند نگاه کن
به آواز کسی که برای آنها آواز میخوانند گوش فرا میدهند و سرزمینهای پهناور را میپیماند.
پس هوشیار باش و به چیزهای که برای تو دشوار هستند فکر نکن که محال هستند و وجود چیزهای که از دست خارج شدهاند را انکار مکن، کسی که طالب ارزشهای بزرگ است اندوهگین و ناراحت نمیشود و آرام نمیگیرد، هر وقت به او گفته شود: کمی استراحت کن از نهایت آن کار گذشتهای، میگوید: آیا به نهایت آن رسیدهام؟!
[۲۰۴] «شرح الکوکب المنیر» (۴/۴۶۱)، و حاشیه آن.
[۲۰۵] «الأحکام» (۴/۴۵۵) آمدی، و «شرح الکوکب» (۴/۵۶۴) و «مجموع الفتاوی» (۲۰/۲۰۴) و سیوطی کتابی را به مسأله اجتهاد اختصاص داده است، و نام آن را «الردّ علی من أخلد إلی الأرض، وجهل الاجتهاد فی کل عصر فرض».
[۲۰۶] احمد (۶/۱۱۶) با لفظ «إنی أرسلت بحنیفة سمحة» از طرق عبد الرحمن بن ابی زناد از پدرش از عروه از عایشهلاز پیامبر جدر قصه بازی حبشه نقل شده است و سخاوی میگوید: (سند آن صحیح است) و شواهد زیادی دارد.
«المقاصد الحسنة» (ص /۱۰۹) و «کشف الخفاء» (۱/۲۵۱) و «الصحیحة» (رقم ۱۸۲۹).
[۲۰۷] از (ی) و (س).
[۲۰۸] مسلم رقم (۲۸۲۲)، از حدیث انسس.
[۲۰۹] در (ی) «نفسه» است.
[۲۱۰] در پاورقی (أ) و (ی) اشاره شده که در بعضی نسخهها «تجد» آمده بجای «تری».
[۲۱۱] در «س» «بالعادة» آمده!
[۲۱۲] واو «متنبی» است، و آن بیت در دیوانش است (۱/۶) با شرح عکبری.
[۲۱۳] او: عمر بن علی بن مرشد حموی، ابوحفص، شاعر، صوفی، اتحادی است ت (۶۳۲ ه) ذهبی میگوید: «اگر در آن قصیده (یعنی تائیه) صریح اتحادی که هیچ نیرنگی برای وجود آن وجود ندارد نباشد، در جهان کافر و گمراهی وجود ندارد ... ) و شعر آن در ذروه است «سیر أعلام النبلاء» (۲۲/۳۶۸) و «وفیات الأعیان» (۳/۴۵۴).
[۲۱۴] در «دیوان او» است (ص /۱۷۴-۱۷۶) از قصیدهای طولانی.
[۲۱۵] «أطواق الذهب» (ص /۲۲) و زمخشری: محمود بن عمر جارالله زمخشری خوارزمی ت (۵۳۸ ه) است.
شرح حال او در «أنباء الرواة» (۳/۲۶۵) و «الفوائد البهیة» (ص /۲۰۹) آمده است.
[۲۱۶] ابوحامد غزالی ت (۵۰۵ ه) و ملقب به (حجة الاسلام) است.
[۲۱۷] در «إیضاح المکنون» (۲/۱۱) آن کتاب را به او نسبت دادهاند، اما قول صحیح این است که به او بخشیدهاند، دهولی در «تحفة الإثنی عشریة» میگوید: (ص /۸۷) دلیلی وجود دارد که این کلام را قطعی میکند، و آن این است: که در آن کتاب گفته شده که: معری این شعر را برای خودم سروده و معری ت (۴۴۹ ه) و غزالی در (۴۵۰ ه) متولد شده پس چگونه برای او سروده در حالی که عمر او دو سال بوده؟!
«مؤلفات غزالی» ۰ص ۲۷۱-۲۷۲) عبدالرحمن بدوی و مؤلف این ابیات را در کتابش «التحفة الصفیة» (ق /۶۱ أ) آورده و این بیت را قبل از آن آورده:
إن کنـت تنکر أن للنــّ
ــغمات تأثیــراً و نفعَـــا
(اگر تو انکار میکنی که برای نغمهها تأثیر و نفعی وجود ندارد)
فانظر إلی ...
و در حاشیه (ی) قبل از آن دو بیت دیگر را هم نوشته»
إن کنـت تنکر أنّ للألحـ
ــان فی الأسماع و وقعًـــا
(اگر تو انکار میکنید که آواز در گوش اثر میکند) من هم میگویم: من این ابیات را در چاپ کتاب «سر العالمین» نیافتم!