گلزارهای شاداب در دفاع از سنت ابو القاسم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

بیان اینکه او از امامان مجتهد و اهل دین و ورع بوده

بیان اینکه او از امامان مجتهد و اهل دین و ورع بوده

مسلک اول: به تواتر، فضل و عدالت و تقوی و امانت او ثابت شده، و اگر بدون علم و بدون اینکه اهل آن باشد فتوی داده باشد به عدالتش جرح وارد می‌شود و به دیانت و امانتش ایراد وارد می‌گردد، و عقل و شخصیتش لکه‌دار می‌شود، چون مشغول کردن مردم به چیزی که فایده نداشته باشد، و ادعای چیزی که بدان شناخت نباشد از عادت سفیهان و فرومایانی است که بی‌حیا و بی‌شخصیت هستند، و صورت مناقب او از ابتذال و سیاه شدن به این لکه‌های قبیح و بدعت‌های شنیع محفوظ بوده است.

مسلک دوم: روایتی که علما از مذهب او کرده‌اند، و آن را در کتاب‌های هدایت‌دهنده و خزائن اسلام جمع‌آوری کرده‌اند؛ براین دلالت می‌کند که آن‌ها به اجتهاد او آگاهی داشته‌اند چون برای آن‌ها جایز نیست مذهب او را روایت کنند مگر بعد از اینکه به علم او آگاهی داشته باشند چون چنین وهمی بدون شناخت حرام است، چون احکام شریعتی که بر آن اجماع وجود دارد بر آن مترتب می‌شود، مانند باطل بودن اجماع اهل عصرش با مخالفت او و مانند باطل‌بودن اجماعی که بعد از او می‌شود با مخالفت او، و جایز بودن تقلید بعد از مرگش.

مسلک سوم: می‌گویم: اجماع بر اجتهاد او منعقد شده و اگر فردی با این مخالفت کند باید بداند که اجماع بعد از مرگش منعقد شده، و بدین خاطر من این را گفتم چون اقوال او در بین علمای بزرگ متداول شده، و در ممالک اسلامی انتشار یافته، در شرق و غرب و یمن و شام، از عصر تابعین از سال صد و پنجاه تا امروز گسترش یافته، پس او در سده های اوایل اسلام بوده است، و کسی با کسانی که کلام او را روایت کرده‌اند یا بر کلام او تکیه کرده‌اند مخالفت نکرده‌اند و بعضی از مسلمانان به کلام او عمل کرده‌اند و بعضی ساکت بوده‌اند و با آن‌هایی که به کلام او عمل کرده‌اند مخالفت نکرده‌اند، و این طریقی است که به همانندش دعوای اجماع در مواضع زیادی ثابت شده است.

مسلک چهارم: تعداد زیادی از علما و امامان بر این نص گذاشته‌اند که یکی از طرقی که بر اجتهاد عالم دلالت می‌کند عبارت است از: منتصب شدن برای فتوی و اینکه اکثر مسلمانان بدون انکار از طرف علما و بزرگان به آن مراجعه کنند، و نصوصی که علما درباره این دارند در علم اصول فقه ذکر شده است و ما در اینجا دلایلی را ذکر می‌کنیم که این را بیان می‌کند که این برای معرفت اجتهاد عالم وجایز بودن تقلیدش کفایت می‌کند.

و از کسانی که این را ذکر کرده‌اند از امامان زیدیه، و بزرگان معتزله منصور بالله است که در کتاب «الصفّوة» این را ذکر کرده است، و همچنان ابوحسن بصری این را در کتاب «معتمد» [۷۳۴]ذکر کرده و این در سکوت بقیه علماست از انکار بر مفتی، پس چگونه است سکوت افرادهای اصلی اسلام از گروه تابعین و بزرگان مسلمانانی که به نص کلام پیامبر در خیرالقرون زیسته‌اند و امام ابوحنیفه همعصر آن گروه بوده همانگونه که خواهد آمد، و هر دو گروه اهل سنت و معتزله ابوحنیفه را تعظیم و اکرام کرده‌اند، و به روشنی خورشید نسبت به اهل سنت احترام قائل بودند، و واضح‌تر از این است که ابهامی در آن باشد.

ترجمه شعر: هیچ چیزی از افکار صحیح نیست

زمانی که روز به دلیل محتاج باشد [۷۳۵].

و نسبت به معتزله: آن‌ها افتخار می‌کنند به اینکه خود را به او نسبت دهند، و از او تقلید کنند، مانند ابوعلی، و فرزندش ابوهاشم از متقدمان و ابن حسین بصری، و زمخشری از متأخران [۷۳۶].

و آن‌ها هر چند ادعای اجتهاد، و خروج از تقلید کرده‌اند، اما آن ادعا بعد از گذشت مدت طولانی و طلب علم بوده، و آن‌ها قبل از آن و در خلال آن به پیروی از اقوالش معترف بوده‌اند و بعد از آن از انتساب به اسمش و متابعت از علومش استنکاف نمی‌کردند، و زمخشری علامه آن‌ها می‌گوید: «خداوند زمین را با عالمان بزرگوار محکم و استوار کرد، همانگونه که حنفیّه را با علوم ابوحنیفه محکم کرد و امامان بزرگوار حنفیه، پیشروان ملت حنیّف بودند؛ بخشش و صبر حاتمی و حنفی است، و دین و علم حنیفی و حنفی است» [۷۳۷]و حاکم ابوسعد فصلی را در فضل و علم ابوحنیفه در کتاب «سفینة العلوم» [۷۳۸]آورده است، و اهل تاریخ مطالبی را درباره تعظیم او آورده‌اند، و بعضی از آن‌ها سیره او را در کتابی به نام «شقائق النّعمان في مناقب النّعمان» [۷۳۹]آورده‌اند، و اگر امام ابوحنیفه جاهل بود و آگاه نبود کوه‌های علم از حنفی‌های که مشغول به مذهب او بودند پدید نمی‌آمد.

مانند قاضی ابویوسف، و محمّد بن حسن شیبانی و طحاوی و ابی حسن کرخی، و امثال آن‌ها و بزرگتر از آن‌ها، علمای حنفی در هند، و شام، و مصر، و یمن، و جزیره، و حرمین، و عراق از صد و پنجاه سال هجری تا به حال که بیشتر از شصت سال می‌گذرد زندگی کرده‌اند، که تعداد بیشماری از آن‌ها اهل علم و فتوی و ورع و تقوی بوده‌اند، پس معترض چگونه این جسارت را کرده، و به خودش اجازه داده که جهالت و عامی بودن را به آن‌ها نسبت دهد در حالی که خودش نمی‌داند که حرف (ب) ما بعدش را مجرور می‌کند و اطلاعی از حدیث پیامبر خدا جندارد جزو این کلام عامی یا کوری که در تاریکی قدم برمی‌دارد چیز دیگر نیست.

و همین برای توبس که می‌گویی این صبح شب است

آیا عالم از روشنایی کور می‌شود [۷۴۰].

[۷۳۴] (۲/۹۳۹). [۷۳۵] این در (س) اینگونه است:
و لیس یصح فی الأذهان شیء
متی احتاج النهار إلی دلیل
و این بیت از آن متنبی است «دیوانش» (۳/۹۲) با شرح منسوب عکبری.
[۷۳۶] در پاورقی (أ) و (ی) این عبارت می‌باشد: «بلکه گفته‌اند بیشتر از این گفته‌اند، و گفته‌اند تمام معتزله‌‌ها حنفی هستند بجز قاضی القضاة» مولانا احمد بن عبدالله. [۷۳۷] «اطوال الذهبم (ص /۵۱). [۷۳۸] زر کلی در«الأعلام» می‌گوید: (۵/۲۸۹) «تا زمان او نسخه خطی تاریخی بوده و در چهار جلد بزرگ بود». [۷۳۹] از تألیفات جارالله زمخشری (۵۳۸) است، این را در »کشف الظنون» (ص /۱۰۵۶) ذکر کرده، و نام آن را «شقائق النعمان فی حقائق النعمان» نامیده است. [۷۴۰] این شعر ابوطیب متنّبی است «دیوان او» (۱/۱۰) با شرح عکبری و روایتی که در آن می‌باشد این است: و هبنی قلت ...