۷- باب یقین وتوکل
قال الله تعالی: ﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِيمَٰنٗا وَتَسۡلِيمٗا ٢٢﴾[الأحزاب: ۲۲] .
خداوند تعالی میفرماید: «و چون مسلمانان احزاب را دیدند گفتند اینست آنچه ما را وعده داده بود خدا و پیغامبرش و راست گفت خدا و رسول او و این امر جز بر ایمان و تسلیمشان نیفزود».
و قال تعالی: ﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ ١٧٣ فَٱنقَلَبُواْ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ يَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞ وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَظِيمٍ ١٧٤﴾[آلعمران: ۱۷۳-۱۷۴] .
و هم میفرماید: «آنانکه مردم بر ایشان گفتند که کافران برای شما لشکر جمع کردهاند، پس از آن لشکرها بترسید، ولی زیاده کرد این سخن ایمانشان را، و گفتند بس است ما را خدا و نیکو یاور است، پس باز گشتند "این مسلمانان" به نعمتی از خدا و فضل او و نرسید به ایشان هیچ سختی، و خوشنودی خدا را پیروی نمودند و خدا صاحب فضل بزرگ است».
و قال تعالی: ﴿وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱلۡحَيِّ ٱلَّذِي لَا يَمُوتُ﴾[الفرقان: ۵۸] .
و میفرماید: «و توکل کن بر آن زندهء که هرگز نمیرد».
و قال تعالی: ﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾[ابراهیم: ۱۱] .
و میفرماید: «و بر خدا باید که توکل کنند مسلمانان».
و قال تعالی: ﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ ١٥٩﴾[آلعمران: ۱۵۹] .
و هم میفرماید: «و چون قصد کردی پس بر خدا اعتماد کن».
والآيات في الأمرِ بالتوكلِ كثيرةٌ معلومةٌ .
و قال تعالی: ﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُ﴾[الطلاق: ۳] .
و خداوند میفرماید: «و هر که بر خدا توکل کند، پس وی او را بس است».
و قال تعالی: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٢﴾[الأنفال: ۲] .
و میفرماید: «حقا مؤمنان آنانیاند که چون خدا یاد کرده شود، دل ایشان بترسد و چون آیات خدا بر آنان تلاوت شود، زیاده سازد "آن آیات" ایمانشان را و بر پروردگار خویش توکل میکنند».
والآيات في فضل التوكل كثيرةٌ معروفةٌ .
۷۴- «فَالأوَّل: عَن ابْن عَبَّاسٍ ب قال: قال رسولُ اللَّه ج: «عُرضَت عليَّ الأمَم، فَرَأيْت النَّبِيَّ وَمعَه الرُّهيْطُ والنَّبِيَّ ومَعهُ الرَّجُل وَالرَّجُلان، وَالنَّبِيَّ وليْسَ مَعهُ أحدٌ إذ رُفِعَ لِى سوادٌ عظيمٌ فظننتُ أَنَّهُمْ أُمَّتِي، فَقِيلَ لِى: هذا موسى وقومه ولكن انظر إلى الأفق فإذا سواد عظيم فقيل لى انظر إلى الأفق الآخر فإذا سواد عظيم فقيل لي: هَذه أُمَّتُك، ومعَهُمْ سبْعُونَ أَلْفاً يَدْخُلُونَ الْجَنَّة بِغَيْرِ حِسَابٍ ولا عَذَابٍ» ثُمَّ نَهَض فَدَخَلَ منْزِلَه، فَخَاض النَّاسُ في أُولَئِكَ الَّذينَ يدْخُلُون الْجنَّةَ بِغَيْرِ حسابٍ وَلا عذاب، فَقَالَ بعْضهُم: فَلَعَلَّهُمْ الَّذينَ صَحِبُوا رسول اللَّه ج، وقَال بعْضهُم: فَلعَلَّهُمْ الَّذينَ وُلِدُوا في الإسْلام، فَلَمْ يُشْرِكُوا باللَّه شيئاً وذَكَروا أشْياء فَخرجَ عَلَيْهمْ رسول اللَّه ج فَقال: «مَا الَّذي تَخُوضونَ فِيه؟» فَأخْبَرُوهُ فَقال: «هُمْ الَّذِينَ لا يرقُونَ، وَلا يَسْتَرْقُون، وَلاَ يَتَطيَّرُون، وَعَلَى ربِّهمْ يتَوكَّلُونَ» فقَامَ عُكَّاشةُ بنُ مُحْصِن فَقال: ادْعُ اللَّه أنْ يجْعَلَني مِنْهُم، فَقال: «أنْت مِنْهُمْ» ثُمَّ قَام رَجُلٌ آخَرُ فَقال: ادْعُ اللَّه أنْ يَجْعَلَنِي مِنْهُمْ فقال: «سَبَقَكَ بِهَا عُكَّاشَةُ»» متفقٌ علیه.
اما احادیث وارده:
۷۴- «از ابن عباس بروایت است که:
رسول الله جفرمود: امتهای سابقه بر من عرضه شدند، و دیدم پیامبری را با گروه بسیار کوچکی، کمتر از ده نفر، دیدم پیامبری را با یک نفر یا دو نفر، و پیامبری را در حالیکه با او یک نفر نبود، ناگهان گروه بسیاری را دیدم و گمان کردم که آنها امت من هستند، به من گفتند که این موسی و قوم او هستند، لیکن به آن کرانهء دیگر ببین و دیدم و سیاهی بزرگی را مشاهده کردم باز به من گفته شد، به آن سوی دیگر ببین، دیدم گروه زیادی را، باز به من گفته شد این امت تو است و با آنها هفتاد هزار نفر وجود دارد که بدون حساب و عذاب به بهشت داخل میشوند. بعداً برخاسته به خانه داخل شدند. مردم در مورد این اشخاصی که بدون حساب و عذاب به بهشت داخل میشوند بحث کردند. بعضی گفتند: شاید آنها اصحاب پیامبر جباشند. بعضی گفتند: شاید آنها کسانی باشند که در اسلام متولد شدهاند و به خدا شریک نیاوردهاند، و از این قبیل چیزها. پیامبر جبر ایشان برآمده و فرمود: در بارهء چه بحث مینمائید؟ آنها آنحضرت جرا با خبر ساختند. بعداً ایشان فرمودند: آنها کسانی هستند که تعویذ و افسون (رقیه) نمیکنند، دیگران را و خود هم (طلب رقیه و تعویذ و افسون نمینمایند)، و بد فالی نمینمایند و بر خدای خویش توکل و اعتماد میکنند. عکاشه بن محصن سبرخاسته و گفت: یا رسول الله دعا کن که خداوند مرا از جملهء آنها بگرداند. آنحضرت جفرمود: تو از جملهء آنها هستی. بعداً مرد دیگری برخاسته گفت: دعا کن که خداوند جل جلاله مرا از آنها بحساب آورد. ایشان فرمودندکه: عکاشه بر تو سبقت جسته است».
۷۵- «الثَّانِي: عَنْ ابْن عبَّاس ب أيْضاً أَنَّ رسول اللَّهِ ج كانَ يقُول: «اللَّهُم لَكَ أسْلَمْتُ وبِكَ آمنْت، وعليكَ توَكَّلْت، وإلَيكَ أنَبْت، وبِكَ خاصَمْت. اللَّهمَّ أعُوذُ بِعِزَّتِك، لا إلَه إلاَّ أنْتَ أنْ تُضِلَّنِي أنْت الْحيُّ الَّذي لا تمُوت، وَالْجِنُّ وَالإِنْسُ يمُوتُونَ»» متفقٌ علیه. وَهَذا لَفْظُ مُسْلِمٍ وَاخْتَصرهُ الْبُخَارِی.
۷۵- «از ابن عباس بروایت است که:
رسول الله ج فرمودند: خدایا برای تو تسلیم شدم و به تو ایمان آوردم و بر تو اعتماد کردم و به تو رجوع کردم وبرای تو (با دشمنان دین) دشمنی ورزیدم. بار خدایا به عزتت پناه میجویم که خدایی جز تو نیست، از اینکه مرا گمراه سازی. تو زندهء هستی که نمیمیری، ولی جن و انس میمیرند».
۷۶- «الثَّالِث: عن ابْنِ عَبَّاس ب أيضاً قال: «حسْبُنَا اللَّهُ ونِعْمَ الْوكِيلُ قَالَهَا إبْراهِيمُ ج حينَ أُلْقِى في النَّار، وَقالهَا مُحمَّدٌ ج حيِنَ قَالُوا: «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إيماناً وقَالُوا: حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوكِيلُ»» رواه البخارى.
وفي رواية له عن ابْنِ عَبَّاسٍ ب قال: «كَانَ آخِرَ قَوْل إبْراهِيمَ ج حِينَ ألْقِي في النَّارِ «حسْبي اللَّهُ وَنِعمَ الْوَكِيلُ»».
۷۶- «از ابن عباس بروایت شده که فرمود:
حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوكِیلُ، ابراهیم ÷هنگامی که در آتش انداخته شد، آنرا گفت. محمد جهم هنگامی که گفته شد "مردم برای مقابله با شما جمع شدهاند، پس از آنها بترسید، پس ایمان افزوده شده" حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوكِیلُ گفتند».
و در روایتی از ابن عباس بآمده که گفت:
«سخن آخر ابراهیم ÷هنگامی که در آتش انداخته شد، این بود که گفت: حسْبی اللَّهُ وَنِعمَ الْوَكِیلُ. کافیست الله برای من و نیکو نگهبانی است».
۷۷- «الرَّابع: عَن أبي هُرَيْرةَ س عن النبي ج يَدْخُلُ الْجَنَّةَ أقْوَامٌ أفْئِدتُهُمْ مِثْلُ أفئدة الطَّيْرِ»» رواه مسلم.
۷۷- «از ابوهریره سروایت است که:
پیامبر جفرمود: مردمی به بهشت داخل میشوند، که دلهایشان مثل دلهای پرندگان است».
ش: در این حدیث اشاره بر این است که مانند پرندگان که جهت حصول رزق تدبیر ننموده وخداوند تبارک و تعالی برایشان وصول رزق را با اینکه آنان ضعیف و حیلهءشان کم میباشد، میسر و فراهم میگرداند، آنها متوکلیاند، یا اینکه دلهایشان نرم و رقیق است.
۷۸- «الْخَامِس: عنْ جَابِرٍ س أَنَّهُ غَزَا مَعَ النَّبِيِّ ج قِبَلَ نَجْدٍ فَلَمَّا قَفَل رسول اللَّه ج قَفَل مَعهُم، فأدْركتْهُمُ الْقائِلَةُ في وادٍ كَثِيرِ الْعضَاه، فَنَزَلَ رسولُ اللَّهِ ج، وتَفَرَّقَ النَّاسُ يسْتظلُّونَ بالشجر، ونَزَلَ رسولُ اللَّه ج تَحْتَ سمُرَةٍ، فَعَلَّقَ بِهَا سيْفَه، ونِمْنَا نوْمةً، فإذا رسولُ اللَّهِ ج يدْعونَا، وإِذَا عِنْدَهُ أعْرابِيُّ فقال: «إنَّ هَذَا اخْتَرَطَ عَلَيَّ سيْفي وأَنَا نَائِم، فاسْتيقَظتُ وَهُو في يدِهِ صَلْتا، قال: مَنْ يَمْنَعُكَ منِّي؟ قُلْت: اللَّه ثَلاثاً» وَلَمْ يُعاقِبْهُ وَجَلَس». متفقٌ علیه.
وفي رواية: «قَالَ جابِر: كُنَّا مع رسول اللِّهِ ج بذاتِ الرِّقاع، فإذَا أتينا على شَجرةٍ ظليلة تركْنَاهَا لرسول اللَّه ج، فَجاء رجُلٌ من الْمُشْرِكِين، وسيف رسول اللَّه ج مُعَلَّقٌ بالشَّجرةِ، فاخْترطهُ فقال: تَخَافُنِي؟ قال: «لا» قال: فمَنْ يمْنَعُكَ مِنِّي؟ قال: «اللَّه»».
وفي رواية أبي بكرٍ الإِسماعيلي في صحيحِه: «قال منْ يمْنعُكَ مِنِّي؟ قال: «اللَّهُ» قال: فسقَطَ السَّيْفُ مِنْ يدِه، فأخذ رسَول اللَّه ج السَّيْفَ فَقال: «منْ يمنعُكَ مِنِّي؟» فَقال: كُن خَيْرَ آخِذ، فَقال: «تَشهدُ أنْ لا إلَه إلا اللَّه، وأنِّي رسولُ اللَّه؟» قال: لا، ولكِنِّي أعاهِدُك أن لا أقَاتِلَك، ولا أكُونَ مع قوم يقاتلونك، فَخلَّى سبِيله، فَأتى أصحابَه فقال: جِئتكُمْ مِنْ عِندِ خيرِ النَّاس».
۷۸- «از جابر سروایت است که:
وی با پیامبر جبسوی نجد به جهاد رفت، چون ایشان از غزوه بازگشتند، من هم همراهشان باز گشتم. هنگام قیلوله (خواب نیمروز) به وادیی رسیدند که بسیار خار داشت. آنحضرت جزیر درخت طلحی فرود آمده، شمشیر خود را بر آن آویزان نموده، لحظهء خوابیدند. ناگهان متوجه شدیم که پیامبر جما را میخواهند و در کنارشان اعرابیی ایستاده است. رسول الله جفرمود: این شخص شمشیر مرا از غلاف کشیده و من خواب بودم، ناگهان بیدار شدم و دیدم که شمشیر برهنه در دستش قرار دارد. به من گفت: کی ترا از من باز میدارد؟ من سه بار گفتم الله، و وی را توبیخ و مجازات ننموده نشستند.
در روایتی جابر سگفت: ما با پیامبر جبه غزوهء ذات الرقاع رفته بودیم، چون به درختی سایه دار میرسیدیم آنرا برای پیامبر جمیگذاشتیم. مردی از مشرکین آمد، در حالیکه شمشیر رسول الله ج به درخت آویزان بود، وی آنرا گرفته و گفت: از من نمیترسی؟
فرمودند: نه!
گفت: چه کسی ترا از من باز میدارد؟
فرمودند: الله
و در روایتی در صحیح اسماعیلی آمده: آن مرد گفت: چه کسی ترا از من باز میدارد؟
فرمودند: الله. سپس شمشیر از دست او افتاد. رسول الله ج شمشیر را گرفته فرمود: آیا شهادت میدهی که معبود برحقی جز الله نیست و من رسول خدایم؟
گفت: نه! ولی با تو پیمان میکنم، که با تو نجنگم و با کسانی که با تو بجنگند همراهی نکنم. پیامبر جاو را رها کردند. بدنبال آن، وی نزد رفقایش رفته گفت: من از نزد بهترین مردم پیش شما آمدم».
۷۹- «السادِس: عنْ عمرَ س قال: سمعْتُ رسولَ اللَّه ج يقُولُ: «لَوْ أنَّكم تتوكَّلونَ على اللَّهِ حقَّ تَوكُّلِهِ لرزَقكُم كَما يرزُقُ الطَّيْر، تَغْدُو خِماصاً وترُوحُ بِطَاناً»» رواه الترمذی، وقال: حدیثٌ حسن.
۷۹- «از عمر سروایت است که گفت:
شنیدم پیامبر جرا فرمود: اگر شما بنحوی که شایسته است بر خدا توکل و اعتماد کنید، همانا شما را خداوند مانند مرغان که صبح گرسنه بر میآیند و شام سیر باز میگردند، روزی میدهد».
ش: امام بیهقی در شعب ایمان بیان میدارد که: این حدیث دال بر این نیست که انسان به کسب روزی و رزق تلاش نورزیده و بر جای بنشیند، بلکه این را افاده مینماید که باید تکاپو و سعی خویش را بدارد. چنانچه پرندگان نیز وقتی احتیاج به غذا دارند، در طلب آن بر میآیند. البته در همهء موارد توکل بر خدا را باید از نظر دور نداشت، رفتن در پی رزق و در تصرف، و غیره و بر این باور شد که خیر از سوی خدا و با قدرت وی میباشد.
۸۰- «السَّابِع: عن أبي عِمَارةَ الْبراءِ بْنِ عازِبٍ ب قال: قال رسولُ اللَّه ج: «يا فُلان إذَا أَويْتَ إِلَى فِرَاشِكَ فَقُل: اللَّهمَّ أسْلَمْتُ نفْسي إلَيْك، ووجَّهْتُ وجْهِي إِلَيْك، وفَوَّضْتُ أمري إِلَيْك، وألْجأْتُ ظهْرِي إلَيْك. رغْبَة ورهْبةً إلَيْك، لا ملجَأَ ولا منْجى مِنْكَ إلاَّ إلَيْك، آمَنْتُ بِكِتَابِكَ الَّذي أنْزَلْتَ، وبنبيِّك الَّذي أرْسلت، فَإِنَّكَ إنْ مِتَّ مِنْ لَيْلَتِكَ مِتَّ عَلَى الْفِطْرَةِ، وإنْ أصْبحْتَ أصَبْتَ خيْراً»» متفقٌ علیه.
وفي رواية في الصَّحيحين عن الْبرَاء قال: «قال لي رسول اللَّه ج: «إذَا أتَيْتَ مضجعَكَ فَتَوَضَّأْ وُضُوءَكَ للصَّلاَةِ، ثُمَّ اضْطَجِعْ عَلَى شِقِّكَ الأيْمَنِ وقُل: وذَكَر نحْوَه ثُمَّ قَالَ وَاجْعَلْهُنَّ آخرَ ما تَقُولُ»».
۸۰- «از ابو عماره براء بن عازب بروایت است که گفت:
پیامبر جفرمود: ای فلانی زمانی که به بستر خوابت قرار گرفتی بگو: بار خدایا خود را به تو سپردم، و رویم را بسوی تو نمودم، و کارم را به تو سپردم، و بر تو اتکا کردم از روی بیم و امید از تو هیچ گریزگاه و پناهگاهی از تو جز بخودت وجود ندارد. ایمان آوردم به کتابی که فرستادی و پیامبری که مبعوث کردی. اگر تو همان شب بمیری بر اصل فطرت میمیری و اگر صبح کنی به خیر میرسی.
در روایتی در صحیحین از براء سروایت شده که پیامبر جبرایم فرمود: هرگاه تصمیم گرفتی بخوابی همانند وضویت برای نماز وضوء کن. سپس بر پهلوی راست قرار گرفته بگو: حدیث را ذکر نمود و در آخر افزود، این دعا را آخر سخنت قرار ده».
۸۱- «الثَّامِن: عنْ أبي بَكْرٍ الصِّدِّيق س عبدِ اللَّه بنِ عثمانَ بنِ عامِرِ بنِ عُمَرَ ابن كعب بن سعد بْنِ تَيْمِ بْن مُرَّةَ بْنِ كَعْبِ بْن لُؤيِّ بْنِ غَالِب الْقُرَشِيِّ التَّيْمِيِّ سوهُو وأبُوهُ وَأُمَّهُ صحابَةٌ ش قال: نظرتُ إلى أقْدَامِ المُشْرِكِينَ ونَحنُ في الْغَارِ وهُمْ علَى رؤوسنا فقلت: يا رسولَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أحَدَهمْ نَظرَ تَحتَ قَدميْهِ لأبصرَنا فقال: «مَا ظَنُّك يا أبا بكرٍ باثْنْينِ اللَّهُ ثالثُِهْما»» متفقٌ علیه.
۸۱- «از ابوبکر سروایت است که گفت:
من در غار متوجه پاهای مشرکین شدم که بالای سر ما ایستاده بودند. گفتم: یا رسول الله! اگر یکی از ایشان زیر پایش را بنگرد، ما را خواهد دید. رسول الله ج فرمود: چه فکر میکنی بدو کسی که سومشان خدا است؟».
۸۲ - «التَّاسِع: عَنْ أُمِّ المُؤمِنِينَ أُمِّ سلَمَةَ، واسمُهَا هِنْدُ بنْتُ أبي أُمَيَّةَ حُذَيْفةَ الـمخزومية ل أن النبيَّ ج كانَ إذَا خَرجَ مِنْ بيْتِهِ قال: «بسم اللَّهِ، توكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ، اللَّهُمَّ إِنِّي أعوذُ بِكَ أنْ أَضِلَّ أو أُضَل، أَوْ أَزِلَّ أوْ أُزل، أوْ أظلِمَ أوْ أُظلَم، أوْ أَجْهَلَ أو يُجهَلَ عَلَيَّ»»حديثٌ صحيحٌ رواه أبو داود والتِّرمذيُّ وَغيْرُهُمَا بِأسانِيدَ صحيحةٍ . قالَ التِّرْمذي: حديثٌ حسنٌ صحيح، وهذا لَفظُ أبي داود.
۸۲- «از ام المؤمنین ام سلمه لروایت است:
چون پیامبر جاز خانه بیرون میآمد میفرمود: بسم اللَّهِ، توكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ، اللَّهُمَّ...بنام خدا توکل نمودم بر خدا، بار خدایا پناه میجویم به تو از اینکه گمراه کنم یا گمراه شوم، لغزش کنم یا دیگری را بلغزانم، ظلم کنم یا بر من ظلم شود، کار جاهلانهء انجام دهم و یا بر من انجام داده شود».
۸۳ - «الْعَاشِر: عنْ أنسٍ س قال: قال: رسولُ اللَّهِ ج: «مَنْ قَالَ يعنِي إذا خَرَج مِنْ بيْتِهِ: بِسْم اللَّهِ توكَّلْتُ عَلَى اللَّه، ولا حوْلَ ولا قُوةَ إلاَّ بِاللَّه، يقالُ لهُ هُديتَ وَكُفِيت و وُقِيتَ، وتنحَّى عنه الشَّيْطَانُ»» رواه أبو داودَ والترمذيُّ، والنِّسائِيُّ وغيرُهمِ: وقال الترمذيُّ: حديثٌ حسنٌ، زاد أبو داود: «فيقول:يعْنِي الشَّيْطَانَ لِشَيْطانٍ آخر: كيْفَ لك بِرجُلٍ قَدْ هُدِيَ وَكُفي وَوُقِى»»؟.
۸۳- «از انس سروایت است که:
رسول الله ج فرمود: کسی که هنگام بیرون آمدن از خانهاش بگوید: بِسْم اللَّهِ توكَّلْتُ عَلَى اللَّه، ولا حوْلَ ولا قُوةَ إلاَّ بِاللَّهِ.بنام خدا توکل و اعتماد کردم بر خدا، نیست گردیدنی از معصیت بسوی طاعت و نیست قوتی (برای انجام اعمال خیر) مگر بتوفیق خدا. به او گفته میشود: هدایت شدی و کارهایت رو براه شد و حفظ و وقایه گردیدی و شیطان از وی دور میشود.
ابو داود افزوده که: شیطان به شیطان دیگر میگوید: چه خواهی کرد با مردی که هدایت شده و کارهایش انجام گردیده و حفظ شده است؟».
۸۴ - «وَعنْ أنَسٍ س قال: كَان أخوانِ عَلَى عهْدِ النبيِّ ج، وكَانَ أَحدُهُما يأْتِي النبيِّ ج، والآخَرُ يحْتَرِف، فَشَكَا الْمُحْتَرِفُ أخَاهُ للنبيِّ ج فقال: «لَعلَّكَ تُرْزَقُ بِهِ»» رواه التِّرْمذيُّ بإسناد صحيح على شرط مسلم.
۸۴- «از انس سروایت است که گفت:
در زمان پیامبر جدو برادر بودند که یکی به حضور رسول الله جمیآمد و دیگری کار میکرد، برادری که کار میکرد از برادر خویش بحضور رسول الله جشکوه نمود. پیامبر جفرمود: شاید تو به خاطر برادرت روزی داده میشوی».