ترجمه فارسی ریاض الصالحین

فهرست کتاب

۴۵- باب ملاقات با مردم خیرمند و همنشینی و محبت با آنان و درخواست ملاقات و دعا از ایشان و دیدار از جاه‌های خوب

۴۵- باب ملاقات با مردم خیرمند و همنشینی و محبت با آنان و درخواست ملاقات و دعا از ایشان و دیدار از جاه‌های خوب

قال الله تعالی: ﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ أَوۡ أَمۡضِيَ حُقُبٗا ٦٠ فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَيۡنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ سَرَبٗا ٦١ فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَىٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا ٦٢ قَالَ أَرَءَيۡتَ إِذۡ أَوَيۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ ٱلۡحُوتَ وَمَآ أَنسَىٰنِيهُ إِلَّا ٱلشَّيۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡكُرَهُۥۚ وَٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ عَجَبٗا ٦٣ قَالَ ذَٰلِكَ مَا كُنَّا نَبۡغِۚ فَٱرۡتَدَّا عَلَىٰٓ ءَاثَارِهِمَا قَصَصٗا ٦٤ فَوَجَدَا عَبۡدٗا مِّنۡ عِبَادِنَآ ءَاتَيۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَعَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗا ٦٥ قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰ هَلۡ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا ٦٦[الکهف: ۶۰-۶۶] .

خداوند می‌فرماید: «و یاد کن چون موسی برفیق نوجوانش گفت: دست از طلب برندارم تا به مجمع البحرین برسم یا مدتی دراز را در طلب بگذرانم. تا این فرمودهء تعالی: گفت: او را (موسی) آیا پیروی تو کنم بشرطیکه از علم لدنی ایکه آموخته‌ای مرا بیاموزی؟».

و قال تعالی: ﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُ[الکهف: ۲۸] .

و می‌فرماید: «وخود را با آنانکه پروردگار خود را در صبح و شام یاد می‌کنند، و هدفشان رضای او تعالی است، نگهدار».

۳۶۰- «وعن أَنسٍ س قال: قال أبو بكر لِعمرَ ب بَعْدَ وَفَاةِ رسولِ اللَّه ج: انْطَلِقْ بِنَا إِلى أُمِّ أَيْمنَ ل نَزُورُهَا كَما كانَ رسولُ اللَّه ج يزُورُهَا، فلَمَّا انْتَهَيا إِلَيْهَا، بَكَت، فَقَالاَ لَهَا: مَا يُبْكِيكِ أَما تَعْلَمِينَ أَنَّ ما عِنْدَ اللَّهِ خيرٌ لرسولِ اللَّه ج؟ فقالت: إِنِّي لا أَبْكِي أَنِّي لأعْلمُ أَنَّ ما عِندَ اللَّهِ تعالَى خَيرٌ لرسُولِ اللَّه ج، ولَـكنْ أبْكي أَنْ الوَحْيَ قَدِ انْقَطَعَ مِنَ السَّمَاء. فَهَيَّجَتْهُما على البُكَاء، فَجعلا يَبْكِيانِ معهَا». رواه مسلم.

۳۶۰- «از انس سروایت است که:

حضرت ابوبکر سبعد از وفات رسول الله ج به حضرت عمر سگفت: ما را به خانهء ام ایمن ببر، که او را ملاقات کنیم، همانطور که رسول الله ج به ملاقاتش می‌رفت، چون به وی رسیدند، ام ایمن لگریست.

به وی گفتند: چرا گریه می‌کنی؟ آیا نمی‌دانی که آنچه در نزد خداوند برای رسول الله ج است بهتر است؟

گفت: من گریه نمی‌کنم. من می‌دانم آنچه که برای رسول الله ج در نزد خداوند است، بهتر است، ولی من از اینرو می‌گریم که وحی آسمانی قطع شده است، و او هر دو شانرا بگریه واداشت وبا وی شروع به گریه کردند».

ش: ام ایمن پرستار و خادم دورهء کودکی آنحضرت جبود و چون آنحضرت جبزرگ شد، آزادش نموده و او را به ازدواج زید بن حارثه سدرآورد. آنحضرت جبوی نیکی و احسان نموده ونهایت احترامش می‌فرمود.

۳۶۱- «وعن أبي هريرة س عن النبي ج: «أَنَّ رَجُلاً زَارَ أَخاً لَهُ في قَريَةٍ أُخْرَى، فَأَرْصد اللَّهُ تعالى على مَدْرجَتِهِ ملَكا، فَلَمَّا أَتَى عَلَيْهِ قال: أَيْن تُريد؟ قال: أُرِيدُ أَخاً لي في هذِهِ الْقَرْيةِ . قال: هَلْ لَكَ علَيْهِ مِنْ نِعْمَةٍ تَرُبُّهَا عَلَيْه؟ قال: لا، غَيْر أَنِّي أَحْببْتُهُ في اللَّهِ تعالى، قال: فَإِنِّي رسول اللَّهِ إِلَيْكَ بأَنَّ اللَّه قَدْ أَحبَّكَ كَما أَحْببْتَهُ فِيهِ»»رواه مسلم.

۳۶۱- «از ابو هریره ساز پیامبر جروایت شده که:

مردی برادری از برادرانش را که در قریهء دیگری بود، دیدار کرد، خداوند در راه او فرشته‌ای را موظف ساخت و چون به وی رسید، گفت: کجا می‌روی؟

گفت: می‌خواهم برادری را در این قریه دیدار کنم.

گفت: آیا از تو بر وی نعمتی هست که می‌خواهی بدان قیام نموده و در اصلاحش بکوشی؟

گفت: نه جز اینکه من بواسطهء خدا او را دوست می‌دارم.

گفت: من فرستادهء خدا بسوی تو هستم، بر اینکه خداوند ترا دوست می‌دارد مثل آنکه تو او را برای خداوند دوست می‌داری».

۳۶۲- «وعنه قال: قال رسولُ اللَّه ج: «مَنْ عَادَ مَريضاً أَوْ زَار أَخاً لَهُ في اللَّه، نَادَاهُ مُنَاد: بِأَنْ طِبْت، وطَابَ ممْشَاك، وَتَبَوَّأْتَ مِنَ الجنَّةِ منْزِلاً»» رواه الترمذی وقال: حدیثٌ حسن. وفی بعض النسخ غریب.

۳۶۲- «از ابو هریره سروایت است که:

رسول الله ج فرمود: آنکه مریضی را عیادت کند، یا برادری از برادرانش را برای خدا دیدار نماید، منادیی از ملائکه اعلان می‌کند، که خوش بحالت و نیکو است رفتنت و چه جایگاه زیبایی را که در بهشت برای خود مهیا نمودی».

۳۶۳- «وعن أبي موسى الأَشعَرِيِّ س أَن النَّبِيَّ ج قال: «إِنَّما مثَلُ الجلِيس الصَّالِـحِ وَجَلِيسِ السُّوء. كَحَامِلِ المِسْك، وَنَافِخِ الْكِير، فَحامِلُ المِسْك، إِمَّا أَنْ يُحْذِيَك، وَإِمَّا أَنْ تَبْتَاعَ مِنْهُ وَإِمَّا أَنْ تَجِدَ مِنْهُ ريحاً طيِّبةً . ونَافخُ الكيرِ إِمَّا أَن يحْرِقَ ثيابَكَ وإمَّا أنْ تجِدَ مِنْهُ ريحاً مُنْتِنَةً»» متفقٌ علیه.

۳۶۳- «از ابو موسی اشعری سروایت است که:

رسول الله ج فرمود: مثال همنشین صالح و همنشین بد، مانند دارندهء مشک و دمندهء دمهء آهنگر است که دارندهء مشک یا برایت مشک می‌دهد، و یا از وی خریداری می‌کنی و یا از او بوی خوش را می‌یابی، و دمندهء دمهء آهنگر یا لباست را می‌سوزاند و یا از او بوی بد به مشامت می‌رسد».

۳۶۴- «وعن أبي هريرة س، عن النبي ج قال: «تُنْكَحُ المَرْأَةُ لأَرْبع: لـِمالِهَا، وَلِحَسَبِهَا، وَلِجَمَالِهَا، ولِدِينِهَا، فَاظْفَرْ بِذَاتِ الدِّينِ تَرِبَتْ يَدَاك»» متفقٌ علیه.

۳۶۴- «از ابو هریره سروایت است که:

پیامبر جفرمود: زن برای چهار چیز به نکاح گرفته می‌شود: مالش، حسب و نسبش، زیبائیش و دینش. و تو برای بدست آوردن زن دیندار اقدام کن، دستهایت خاک آلوده شو (شاد و خرم زندگی کن)».

۳۶۵- «وعنْ ابن عباسٍ ب قال: قال النبي ج لِجِبْرِيل: «مَا يمْنَعُكَ أَنْ تَزُورَنَا أَكْثَرَ مِمَّا تَزُورنَا؟» فَنَزَلَت: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّكَۖ لَهُۥ مَا بَيۡنَ أَيۡدِينَا وَمَا خَلۡفَنَا وَمَا بَيۡنَ ذَٰلِكَۚ [مریم: ۶۴] ». رواه البخاری.

۳۶۵- «از ابن عباس بروایت است که:

پیامبر جبه جبرئیل ÷فرمود: چه چیز ترا باز می‌دارد از اینکه ما را بیشتر ملاقات کنی؟ پس نازل شد: «ما رسولان و فرشتگان جز به امر خدای تو نازل نمی‌شویم، او راست آنچه پیشرو و پشت سر ماست، و آنچه در میان آنست»».

۳۶۶- «وعنْ أبي سعيدٍ الخُدْرِيِّ س، عن النبيِّ ج قال: «لا تُصَاحبْ إِلاَّ مُؤْمِنا، ولا يَأْكُلْ طعَامَكَ إِلاَّ تَقِيٌّ»». رواه أبو داود، والترمذی بإِسْنَادٍ لا بأْس بِه.

۳۶۶- «از ابو سعید الخدری ساز پیامبر جروایت شده که فرمود:

همصحبتی جز با مسلمان مکن و طعامت را کسی جز پرهیزگار نخورد».

۳۶۷- «وعن أبي هريرة س أَن النبيَّ ج قال: «الرَّجُلُ عَلَى دِينِ خَلِيلِه، فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكمْ مَنْ يُخَالِلُ»». رواه أبو داود. والترمذی بإِسنادٍ صحیح، وقال الترمذی: حدیثٌ حسن.

۳۶۷- «از ابو هریره سروایت است که:

پیامبر جفرمود: هر شخص بر دین دوستش است، پس بنگرد هر کدام‌تان که با چه کسی دوستی می‌کند».

۳۶۸- «وعن أبي موسى الأَشْعَرِيِّ س أَن النَّبِيَّ ج قال: «المَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ»». متفق علیه

وفي رواية: «قال قيل للنبي ج الرجل يحب القوم وَلَمْا يلحق بهم؟ قال: «الـمرء مع من أحب»».

۳۶۸- «از ابو موسی اشعری ساز پیامبر جروایت است که فرمود:

شخص همراه با کسی است که دوستش می‌دارد.

و در روایتی آمده که گفت: برای پیامبر جگفته شد: مرد گروهی اهل اصلاح را دوست می‌دارد، وهنوز به آنها نپیوسته است!

فرمود: شخص همراه با کسی است که دوستش می‌دارد».

۳۶۹- «وعن أَنس س أَن أَعرابياً قال لرسول اللَّه ج: مَتَى السَّاعَة؟ قال رسولُ اللَّه ج: «مَا أَعْدَدْتَ لَهَا؟» قال: حُب اللَّهِ ورسولِهِ قال: «أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ»». متفقٌ علیه، وهذا لفظ مسلمٍ.

وفي روايةٍ لهما:«مَا أَعْدَدْتُ لَهَا مِنْ كَثِيرِ صَوْم، وَلا صَلاةٍ، وَلا صَدَقَةٍ، وَلَكِنِّي أُحِبُّ اللَّه وَرَسُولَه».

۳۶۹- «از انس سروایت است که:

بادیه‌نشینی برای رسول الله ج گفت: قیامت چه وقت است؟

رسول الله ج فرمود: چه برای آن مهیا کردی؟

گفت: دوستی خدا و رسول او را.

فرمود: تو با کسی همراه هستی که او را دوست می‌داری.

و در روایتی از شیخان آمده که آن مرد گفت: من روزه و نماز و صدقهء زیادی را برای آن مهیا نکرده ام، ولی خدا و رسول او را دوست می‌دارم».

۳۷۰- «وعن ابنِ مسعودٍ س قال: جاءَ رَجُلٌ إِلى رسولِ اللَّه ج فقال: يا رسول اللَّه كَيْفَ تَقُولُ في رَجُلٍ أَحبَّ قَوْماً وَلَمْ يلْحَقْ بِهِم؟ فقال رسولُ اللَّه ج: «المَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ»» متفقٌ علیه.

۳۷۰- «از ابن مسعود سروایت است که گفت:

مردی خدمت رسول الله ج آمده و گفت: یا رسول الله ج در مورد کسی که قومی را دوست می‌دارد، ولی هنوز به آنها نپیوسته چه می‌گویی؟

رسول الله ج فرمود: انسان همراه با کسی است که دوستش می‌دارد».

۳۷۱- «وعن أبي هُريرة س عن النبيِّ ج قال: «النَّاسُ معَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ، خِيَارُهُمْ في الجَاهِلِيَّةِ خِيارُهُمْ في الإِسْلامِ إِذَا فَقهُوا. وَالأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجنَّدَةٌ، فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ، وَمَا تَنَاكَرَ مِنْهَا، اخْتَلَفَ»» رواه مسلم.

۳۷۱- «از ابو هریره سروایت است که:

پیامبر جفرمود: مردم معادنی هستند مانند معدن‌های طلا ونقره، برترشان در جاهلیت برترشان در اسلام است، البته هرگاه دانشمند شوند. و ارواح مانند لشکرهای گرد آمده ایست، آنچه از آنها با هم شناخت حاصل نماید، با هم الفت می‌گیرد و آنچه از آنها با هم شناخت حاصل نکند، با هم اختلاف می‌کند».

ش: مراد از جنود مجنده، انواع مختلف است. و مراد به تعارف و تناکر نزدیکی و دوری در صفات است، زیرا هرگاه صفات و خصوصیات شخصی با انسان مخالف جلوه کند، از او بد می‌برد و مجهول و ندیده بواسطهء ناشناسی زشت پنداشته می‌شود، و این حدیث از جملهء تشبیه مجازی است، زیرا منکر وناشناخته را به مجهول تشبیه نموده و مناسب را به معلوم و آشکار. حدیث اشاره می‌کند که هرگاه در وجود خویش نفرتی نسبت به انسان فاضل و صالح احساس کرد، لازم است از سبب آن کاوش و در ازالهء آن بکوشد، تا از حالت مذکور نجات یابد.

۳۷۲- «وعن أُسيْرِ بْنِ عَمْرٍو ويُقال: ابْنُ جابِر وهو «بضم الهمزةِ وفتح السين المهملة» قال: كَانَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ س إِذا أَتَى عَلَيْهِ أَمْدادُ أَهْلِ الْيمنِ سأَلَهُم: أَفيُّكُمْ أُوَيْسُ بْنُ عَامِر؟ حتَّى أَتَى عَلَى أُوَيْسٍ س، فقال له: أَنْتَ أُويْس بْنُ عامِر؟ قال: نَعَم، قال: مِنْ مُرَادٍ ثُمَّ مِنْ قَرَن؟ قال: نعَم، قال: فكَانَ بِكَ بَرَص، فَبَرَأْتَ مِنْهُ إِلاَّ مَوْضعَ دِرْهَم؟ قال: نَعَم. قال: لَكَ والِدَة؟ قال: نَعَم.

قال سَمِعْتُ رسول اللَّه ج يقول: «يَأْتِي علَيْكُمْ أُوَيْسُ بْنُ عَامِرٍ مع أَمْدَادِ أَهْلِ الْيَمَنِ مِنْ مُرَاد، ثُمَّ مِنْ قَرَنٍ كَانَ بِهِ برص، فَبَرَأَ مِنْهُ إِلاَّ مَوْضعَ دِرْهَم، لَهُ وَالِدَةٌ هُو بِها برٌّ لَوْ أَقْسمَ على اللَّه لأَبَرَّه، فَإِن اسْتَطَعْتَ أَنْ يَسْتَغْفِرَ لَكَ فَافْعَلْ» فَاسْتَغْفِرْ لي فَاسْتَغْفَرَ لَهُ.

فقال له عُمَر: أَيْنَ تُرِيد؟ قال: الْكُوفَةَ، قال: أَلا أَكْتُبُ لَكَ إِلى عَامِلهَا؟ قال: أَكُونُ في غَبْراءِ النَّاسِ أَحبُّ إِلَي.

فَلَمَّا كَانَ مِنَ العَامِ المُقْبِلِ حَجَّ رَجُلٌ مِنْ أشْرَافِهِم، فَوافَقَ عُمَر، فَسَألَهُ عَنْ أُوَيْس، فَقال: تَرَكْتُهُ رَثَّ البَيْتِ قَليلَ المَتَاع، قال: سَمِعْتُ رَسُول الله ج، يقول: «يَأتِي عَلَيْكُمْ أُوَيْسُ بْنُ عَامِرٍ مَعَ أمْدَادٍ مِنْ أهْلِ اليَمَنِ مِنْ مُرَاد، ثُمَّ مِنْ قَرَن، كَانَ بِهِ بَرَصٌ فَبَرَأَ مِنْهُ إلاَّ مَوضِعَ دِرْهَم، لَهُ وَالِدَةٌ هُوَ بِهَا بَرٌّ لَوْ أقْسَمَ عَلَى اللهِ لأَبَرَّه، فَإنِ اسْتَطْعتَ أنْ يَسْتَغْفِرَ لَك، فَافْعَلْ» فَأتَى أُوَيْسا، فَقال: اسْتَغْفِرْ لِي. قال: أنْتَ أحْدَثُ عَهْداً بسَفَرٍ صَالِح، فَاسْتَغْفِرْ لي. قال: لَقِيتَ عُمَر؟ قال: نَعَم، فاسْتَغْفَرَ لَه، فَفَطِنَ لَهُ النَّاس، فَانْطَلَقَ عَلَى وَجْهِه. رواه مسلم.
وفي رواية لمسلم أيضاً عن أُسَيْر بن جابر - س -: أنَّ أهْلَ الكُوفَةِ وَفَدُوا عَلَى عُمَرَ - س -، وَفِيهمْ رَجُلٌ مِمَّنْ كَانَ يَسْخَرُ بِأُوَيْس، فَقَالَ عُمَر: هَلْ هاهُنَا أَحَدٌ مِنَ القَرَنِيِّين؟ فَجَاءَ ذلِكَ الرَّجُل، فَقَالَ عمر: إنَّ رَسُول الله ج قَدْ قال: «إنَّ رَجُلاً يَأتِيكُمْ مِنَ اليَمَنِ يُقَالُ لَه: أُوَيْس، لاَ يَدَعُ باليَمَنِ غَيْرَ أُمٍّ لَه، قَدْ كَانَ بِهِ بَيَاضٌ فَدَعَا الله تَعَالَى، فَأذْهَبَهُ إلاَّ مَوضِعَ الدِّينَارِ أَو الدِّرْهَم، فَمَنْ لَقِيَهُ مِنْكُم، فَلْيَسْتَغْفِرْ لَكُمْ»

وفي رواية لَه: عن عمر - س -، قال: إنِّي سَمِعْتُ رَسُول الله ج يقول:«إنَّ خَيْرَ التَّابِعِينَ رَجُلٌ يُقَالُ لَه: أُوَيْس، وَلَهُ وَالِدَةٌ وَكَانَ بِهِ بَيَاض، فَمُرُوه، فَلْيَسْتَغْفِرْ لَكُمْ»».

۳۷۲- «از اسیر بن عمرو که ابن جابر هم گفته می‌شد، روایت شده که گفت:

چون کمک‌های مردم یمن به عمر سمی‌رسید از آنها می‌پرسید که آیا اویس بن عامر سدر میان شما وجود دارد؟ تا اینکه خود نزد اویس سآمده و به او گفت که تو اویس بن عامری؟

گفت: بلی.

گفت: از قبیلهء مراد و بطن قرن؟

گفت: بلی.

گفت: در تو پیسی وجود داشت از آن شفا یافتی، مگر جای یک درهم؟

گفت: بلی.

گفت: مادر داری؟

گفت: بلی.

گفت: از رسول الله ج شنیدم که می‌فرمود: اویس بن عامر از قبیلهء مراد و شاخهء قرن با افراد کمکی یمن نزد شما می‌آید، در وجود او پیسی بود و از آن شفا یافت، مگر جای یک درهم. او را مادریست که او در خدمتش مبالغه می‌کند، اگر به خدا قسم خورد، او را صادق می‌گرداند. اگر توانستی که برایت استغفار کند، این کار را بکن، پس برایم استغفار کن، او برایش استغفار کرد. عمر سبه او گفت: کجا می‌روی؟

گفت: به کوفه.

گفت: آیا برایت به والی آن نامه ننویسم؟

گفت: اگر درمیان مردم گمنام باشم بمن بهتر است. چون سال آینده موسم حج فرا رسید، مردی از اشراف‌شان به حج آمده با عمر سروبرو شد. عمر سراجع به اویس از او پرسید. او گفت: او را کم مایه و با خانهء محقر و وسائلی کهنه در آنجا گذاشتم.

عمر سگفت: از رسول الله ج شنیدم که می‌فرمود: اویس بن عامر با کمک‌های مردم یمن که از قبیلهء مراد و شاخهء قرن است بر شما وارد می‌شود، در وجودش پیسی بود و از آن شفا یافت، بجز جای یک درهم، و مادری دارد که در خدمت او نهایت درجه مبالغه می‌کند، اگر به خدا قسم خورد او را حتماً صادق می‌گرداند. اگر توانستی که برایت آمرزش طلبد، این کار را بکن. آن مرد نزد اویس سآمده گفت: برایم استغفار کن.

اویس سگفت: تو تازه از سفر نیکی آمده‌ای، تو برایم آمرزش بطلب. به من گفت: آیا عمر سرا دیدی؟

گفت: بلی و به او آمرزش طلبید و مردم از حال او با خبر شدند و او از آن منطقه رفت.

و در روایتی از مسلم از اسیربن جابر آمده که: هیئتی از مردم کوفه نزد حضرت عمر سآمدند و در میان‌شان مردی بود که اویس سرا تمسخر می‌نمود. عمر سگفت: آیا اینجا کدام کسی از قرنی‌ها وجود دارد؟

آن مرد آمد، عمر سگفت: رسول الله ج فرمود: مردی از یمن نزد شما می‌آید که اویس نام دارد و بجز یک مادر کسی از وی در یمن نمی‌ماند. در وجودش پیسی بود که بدربار خداوند دعا نمود ومرضش را شفا داد، بجز موضع یک دینار یا یک درهم و آنکه از شما وی را ملاقات کند بایست برایتان او آمرزش طلبد.

و در روایتی از مسلم /از حضرت عمر سروایت شده که گفت: من از رسول الله ج شنیدم که می‌فرمود: بهترین تابعین مردیست، اویس نام که مادری دارد و در تن او پیسی وجود دارد و او را حتماً بگوئید که برای‌تان آمرزش طلبد».

۳۷۳- «وعن عمرَ بنِ الخطاب س قال: اسْتَأْذَنْتُ النَّبِيَّ ج في العُمْرَةِ، فَأَذِنَ لي، وقال: «لا تَنْسَنَا يا أَخَيَّ مِنْ دُعَائِكَ» فقال كَلِمَةً مَا يسُرُّني أَنَّ لي بِهَا الـدُّنْيَا.

وفي روايةٍ قال: «أَشْرِكْنَا يَا أخَيَّ في دُعَائِكَ»».

حديثٌ صحيحٌ رواه أَبو داود، والترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ .

۳۷۳- «ازعمر سروایت شده که گفت:

از پیامبر جبرای ادای عمره اجازت خواستم، آنحضرت جبمن اجازت داده و فرمود: برادرکم، ما را از دعایت فراموش مکن. کلمه‌ای گفت که شاد نمی‌شوم، اگر در برابر آن به من دنیا داده شود. و در روایتی آمده که گفت: برادرکم ما را در دعای خود شریک گردان».

۳۷۴- «وعن ابن عُمرَ ب قال: كَانَ النَّبِيُّ ج يَزُورُ قُبَاءَ رَاكِباً وَماشِياً، فَيُصلِّي فِيهِ رَكْعتَيْنِ» متفقٌ علیه.

وفي روايةٍ:«كان النَّبِيُّ ج يَأْتي مَسْجِدَ قُبَاءَ كُلَّ سبْتٍ رَاكِبًا وَمَاشِياً وكَانَ ابْنُ عُمَرَ يفعله».

۳۷۴- «از ابن عمر بروایت شده که گفت:

پیامبر جپیاده و سواره به قبا آمده و در آن دو رکعت نماز می‌گزارد.

و در روایتی آمده که پیامبر جهر شنبه پیاده و سواره به مسجد قباء تشریف می‌آورد، و ابن عمر باین کار را انجام می‌داد».