حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

گرسنگی رسول خدا ص، ابوبکر و عمر و حکایت آنان با ابوایوب ش

گرسنگی رسول خدا ص، ابوبکر و عمر و حکایت آنان با ابوایوب ش

طبرانی و ابن حبان در صحیح خود از ابن عباس بروایت نموده‏اند که گفت: ابوبکر سدر شدّت گرمای ظهر به مسجد آمد، این را عمر سشنید و پرسید: ای ابوبکر، تو را در این ساعت چه چیز بیرون نموده است؟ گفت: مرا فقط شدّت گرسنگی که احساس می‏کنم، بیرون ساخته است. عمر گفت: و مرا - به خدا سوگند - غیر آن بیرون نساخته است. در حالی که آن دو در این حالت قرار داشتند، رسول خدا صنزد آنها خارج گردیده فرمود: «شما دو را در این ساعت چه چیز بیرون نموده است؟» گفتند: به خدا سوگند، ما را فقط همان شدّت گرسنگی که در شکم‏های مان احساس می‏کنیم، بیرون ساخته است. رسول خدا صفرمود: «و مرا -سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست- غیر آن بیرون نساخته است! پس برخیزید»، آنگاه حرکت نمودند، و به دروازه منزل ابوایوب انصاری سآمدند، و ابوایوب طعام یا شیری را که داشت، برای رسول خدا صنگاه می‏داشت، و رسول خدا صدر همان روز ناوقت نمود، و به وقت خود نیامد، بنابراین ابوایوب آن را به اهل خود داد، و خود برای کار به نخلستانش رفت.

هنگامی که آنها به دروازه رسیدند، همسر ابوایوب بیرون آمده گفت: مرحبا به نبی خدا و همراهانش. رسول خدا صبه وی گفت: «ابوایوب کجاست؟» ابوایوب - در حالی که در نخلستان خود مشغول کار بود - صدای رسول خدا صرا شنید، و به عجله و شتاب آمده گفت: مرحبا به نبی خدا و همراهانش. ای نبی خدا، حالا وقتی که در آن می‏آمدی نیست؟ رسول خدا صفرمود: «راست گفتی». (راوی) می‏گوید: ابوایوب رفت، و شاخه‏ای از خرما را قطع نمود، که در آن خرمای خشک، خرمای تازه و نارسیده وجود داشت. ورسول خدا صفرمود: «من این را نمی‏خواستم، چرا خرماهای خشک شده آن را برای ما نچیدی؟» گفت: ای رسول خدا، خواستم از خرمای خشک شده آن، خرمای نورسیده و نارسیده آن بخوری، و همراه این حتماً برایت ذبح می‏کنم. پیامبر صفرمود: «اگر ذبح نمودی، گوسفند شیری را ذبح نکن». بنابراین وی بزغاله ماده و یا بزغاله نری راگرفته ذبح نمود، و به همسرش گفت: برای ما نان و خمیر کن، و تو خودت به نان کردن داناتری. آنگاه ابوایوب نصف بزغاله را گرفته، پخت، و نصف دیگرش را کباب نمود. وقتی که طعام آماده شد، و پیش روی رسول خدا صو اصحابش گذاشته شد، رسول خدا صاز همان بزغاله مقداری گرفته و آن را روی تکه‏ای نان گذاشته گفت: «ای ابوایوب: این را به فاطمه برسان، چون این چندین روز است که وی مثل این را نخورده است». و ابوایوب نزد فاطمه رفت. هنگامی که خوردند و سیر شدند، رسول خدا صفرمود: «نان، گوشت، خرمای خشک شده، خرمای نارسیده و نو رسید -و چشم‌هایش اشک زد-، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، این همان نعیمی است که از آن در روز قیامت پرسیده می‏شوید».

این عمل بر اصحاب وی گران تمام شد، در حال فرمود: «هنگامی مثل این را یافتید، وقتی که دست‏های خود را پیش می‏آورید، بگویید: بسم الله"به نام خدا"، وقتی که سیر شدید بگویید: «الحمد لله الذي هو اشبعنا وانعم علينا فافضل»؛" «ستایش خدایی راست که او ما را سیر نمود، و بر ما نعمت فرمود، و آن را بهتر گردانید»"، چون این (دعا) برای این (نوع طعام) کافی است». هنگامی که برخاست به ابوایوب گفت: «فردا نزد ما بیا»، و هر کسی که کار پسندیده‏ای را برایش انجام می‏داد، دوست می‏داشت که وی را پاداش دهد، (راوی) می‏گوید: ابوایوب آن را نشنید، عمر سگفت: رسول خدا صتو را دستور می‏دهد تا فردا نزدش بیایی. موصوف فردا نزد رسول خدا صآمد، و او کنیز خود را به او داده گفت: «ای ایوب با وی رفتار خوب نما چون ما تا وقتی که نزد ما بود جز خیر ندیده‏ایم» وقتی که ابو ایوب او را نزد رسول خدا صآورد، گفت: برای سفارش رسول خدا صوجه بهتری جز این که او را آزاد کنم نمی‏یابم، و آزادش نمود [۱۲۹]. این چنین در الترغیب (۴۳۱/۳) آمده است.

و این را بزار، ابویعلی، عقیلی، ابن مردویه، بیهقی در الدلائل و سعید بن منصور از ابن عباس بروایت نموده‏اند، که وی از عمربن الخطاب سشنید که می‏گفت: رسول خدا صدر چاشتگاه بیرون آمد، و ابوبکر سرا در مسجد یافت و فرمود: «چه چیز تو را در این ساعت بیرون نموده است؟» پاسخ داد: ای رسول خدا! مرا همان چیزی بیرون نموده است که تو را بیرون کرده است. (در این وقت) عمربن الخطاب آمد، رسول خدا صپرسید: «ای ابن خطاب تو را چه بیرون نموده است؟» گفت: همان چیزی که شما دو تن را بیرون نموده، مرا نیز بیرون کرده است. آنگاه عمر نشست، و رسول خدا صخود را به طرف آن دو گردانیده برای‌شان صحبت کرد و فرمود: «آیا شما دو تن توانایی آن را دارید که به نخلستان رفته، در آنجا از طعام و نوشیدنی و سایه استفاده نمایید؟» و افزود: «همراه ما به منزل ابوالهیثم بن تیهان انصاری بروید» [۱۳۰]... و حدیث را به طول آن، چنان که در کنزالعمال (۴۰/۴) آمده، متذکر گردیده است. و این را مسلم به اختصار روایت نموده، و از آن مرد انصاری نام نبرده است، و این چنین این را مالک به شکل (بلغنی) [۱۳۱]«برایم رسید» به اختصار روایت نموده. حافظ منذری (۱۶۷/۵) می‏گوید: ظاهر این است که این قصّه یکبار با ابوالهیثم، و بار دیگر با ابوایوب اتفاق افتاده است.

[۱۲۹] صحیح لغیره. طبرانی در «الصغیر» (۱۸۵) ابن حبان (۵۲۱۶) هیثمی در «المجمع» می‌گوید: در سند آن عبدالله بن کیسان مروزی است که ابن حبان وی را ثقه دانسته اما دیگران وی را ضعیف دانسته‌اند. بقیه رجال این سند رجال صحیح‌اند.حافظ ابن حجر می‌گوید: صدوق است و دارای اوهام است. ابوحاتم و نسائی نیز وی را ضعیف دانسته‌اند و ابن عدی در روایت او از عکرمه اشکال وارد ساخته است. اما حدیث ابوهریره نزد مسلم (۲۰۸) و ترمذی و الانصاری شاهد این روایت است. همچنین شخص مبهم در این روایت «ابوالهیثم بن التیهان» است چنانکه در «موطا» و «سنن ترمذی» به آن اشاره شده است. همینطور حدیث ابن عمر نزد طبری شاهد این روایت است. منذری می‌گوید: این داستان از حدیث بسیاری از صحابه روایت شده است که در بسیاری از این روایت‌های به نام ابوالهیثم تصریح شده است. من (محقق) می‌گویم: همینطور حدیث ابن عباس. آلبانی نیز در «صحیح الترغیب» (۳۲۹۷) می‌گوید: صحیح لغیره است. نگا: «ضعیف الترغیب» (۱۳۰۳). [۱۳۰] ضعیف. ابویعلی (۲۵۰) و بزار (۳۶۸۱) و بیهقی در «الدلائل» (۱/۳۶۲). در سندهای ایشان عبدالله بن عیسی است که ضعیف است و هیثمی در «المجمع» (۱۰/۳۱۶) بخاطر عبدالله بن عیسی حدیث را دارای اشکال می‌داند. [۱۳۱] اینکه محدث بگوید: برایم رسید، و سند را ذکر ننماید.