حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

اذیت‌هایی که بلال س در راه خدا دید

اذیت‌هایی که بلال س در راه خدا دید

این را ابونعیم همچنین در الحلیه (۱۴۰/۱) از مجاهد روایت نموده، و در حدیث وی آمده: اما دیگران را زره‌هایی از آهن پوشانیدند و سپس در آفتاب سوزاندند، و مشقّت و رنج آنها از حرارت آهن و آفتاب به حدی رسید که خواست خدا بود. هنگامی که بیگاه شد، ابوجهل، در حالی که نیزه‏اش را با خود داشت، نزد آنها آمد، و شروع به ناسزاگویی و توبیخ آنها نمود. و ابن عبدالبرّ در حدیث مجاهد گفته - و در قصّه بلال افزوده - آنها وی را در میان اخشبین [۶۶]مکه در حالی که ریسمانی در گردنش قرار داشت، می‏گرداندند. و ابن سعد (۱۶۶/۲) از مجاهد مانند این را روایت کرده است.

و زبیر بن بکار از عروه بن زبیر بروایت نموده، که گفت: بلال از کنیزی از بنی جمح بود، وی را در ریگستان گرم مکه شکنجه می‏کردند، پشتش را بر ریگستان می‏چسبانیدند تا شرک بیاورد، وی می‏گفت: احد، احد «خدا یکی است، خدا یکی است»، ورقه بر وی در همان حالتش عبور می‏نمود، و می‏گفت: احد، احد ای بلال. به خدا سوگند، اگر به قتلش برسانید من محل او را جای تبرک قرار خواهم داد [۶۷]. می‏گویم: مشهور این است، چنان که در صحیح بخاری هم آمده، که ورقه در روزهای نخست رسالت در گذشته بود، و اذیت‏ها را درک ننموده بود. این حدیث مرسل جید است. این چنین در الاصابه (۶۳۴/۳) آمده.

و ابونعیم در الحلیه (۱۴۸/۱) از هشام بن عروه و او از پدرش روایت نموده، که گفت: ورقه بن نوفل از نزد بلال در حالی که وی تعذیب می‏گردید می‏گذشت، و بلال می‏گفت: احد، احد «خدا یکی است، خدا یکی است»، وی نیز می‏گفت: احد، احد ای بلال. بعد از آن ورقه بن نوفل به‌سوی امیه بن خلف که او این کار را بر بلال انجام می‏داد، روی آورده می‏گفت: به خداوند سوگند یاد می‏کنم، اگر وی را بر این حالت به قتل رسانیدید محل او را حتماً جای برکت قرار خواهم داد، روزی ابوبکر صدیق در حالی از نزد وی گذشت که آنها این کار را انجام می‏دادند، به امیه گفت: آیا از خدا درباره این مسکین نمی‏ترسی؟ تا چه وقت؟ پاسخ داد: تو او را فاسد نموده‏ای، لذا از آنچه می‏بینی نجاتش بده. ابوبکر گفت: این کار را می‏کنم، نزدم یک غلام سیاهیست که از وی قوی‏تر و استوارتر است و بر دین تو می‏باشد، او را بدل وی به تو می‏دهم. امیه پاسخ داد: قبول نمودم. ابوبکر گفت: او برای تو باشد. آنگاه ابوبکر همان غلامش را به وی داد، و بلال را گرفته آزاد ساخت، بعد از آن همراه با وی - قبل از این که از مکه هجرت نماید - شش غلام را به خاطر اسلام آوردن‌شان آزاد نمود که بلال هفتم ایشان بود [۶۸].

و ابونعیم در الحلیه (۱۴۸/۱) از ابن اسحاق متذکر شده که: امیه هنگامی که چاشت روز گرم می‏شد وی را بیرون می‏نمود، و بر پشت در زمین سنگریزه دار مکه می‏انداخت. بعد از آن امر می‏نمود و سنگ بزرگی بر سنیه‏اش گذاشته می‏شد، آنگاه به او می‏گفت: همیشه همین طور می‏باشی تا این که بمیری یا به محمّد کافر شوی، و لات و عزی را عبادت نمایی. او -در حالی که در همان عذاب بود- می‏گفت: احد، احد، «خدا یکی است، خدا یکی است» [۶۹]. عماربن یاسر- با به یادآوری بلال و یارانش، و آزمایش‌هایی که در آن قرار داشتند، و آزاد شدن وی توسط ابوبکر، که اسم ابوبکر سعتیق [۷۰]بود- چنین گفته است:

جزى الله خيراً عن بلال وصحبه
عتيقاً وأخزى فاكهاً وأبا جهل
عشيه هـمـّا في بلال بسواه
ولـم يحذرا ما يحذر الـمرء ذوالعقل
بتوحيده ربّ الانام وقوله
شهدت بان الله ربي على مهل
فان يقتلونى يقتلونى فلم اكن
لا شرك بالرحمن من خيفه القتل
فيارب ابراهيم والعبد يونس
وموسى وعيسى نجنى ثم لا تبل
لـمن ظل يـهوى الغى من آل غالب
على غير بر كان منه ولا عدل

ترجمه: «خداوند از سوی بلال و همراهانش به عتیق جزای خیر و پاداش نیکو دهد و فاکه [۷۱]و ابوجهل را رسوا سازد. بیگاهی که آن دو بلال را تعذیب و شکنجه کردند، و از آنچه مرد عاقل و هوشمند می‏هراسد، نترسیدند. آری فقط به خاطر توحید پروردگار مردم و این قولش، که شهادت دادم خداوند پروردگارم است و بر آن یقین دارم. اگر آنها مرا می‏کشند، بکشند، من بر آن نیستم که از خوف و هراس قتل به رحمان شریک بیاورم. ای پروردگار ابراهیم و بنده ات یونس و موسی و عیسی مرا نجات بده، و باز میازما. آن هم به دست کسی از آل غالب که در طلب گمراهی سرگرم است، و نیکی و عدلی از وی سراغ نیست».

عماربن یاسر و اهل بیت وی شو تحمل سختی‏ها بشارت رسول خدا صبه عمار و اهل بیت وی هنگامی که آنها را دید در راه خدا شکنجه می‏شوند.

طبرانی، حاکم، بیهقی و ابن عساکر از جابر سروایت نموده‏اند که: رسول خدا صاز نزد عمار و خانواده وی در حالی که آنها تعذیب و شکنجه می‏شدند عبور نمود، و گفت: «آل یاسر، بشارت باد برای شما، موعدتان جنت است» [۷۲]. هیثمی (۲۹۳/۹) می‏گوید: رجال طبرانی غیر از ابراهیم بن عبدالعزیز مقوّم که ثقه است، رجال صحیح می‏باشند.

و نزد حاکم در الکنی و ابن عساکر از عثمان سروایت است که گفت: در حالی که من با رسول خدا صدر ریگزار (مکه) می‏رفتم، متوجّه شدیم که عمار، پدر و مادرش در آفتاب شکنجه می‏شدند تا از اسلام برگردند. پدر عمار گفت: ای رسول خدا، آیا همیشه همینطور است؟! رسول خدا صفرمود: «ای آل یاسر صبر کنید. بار خدایا بر آل یاسر ببخشا، و این کار را نموده‏ای» [۷۳]. این را همچنان احمد، بیهقی، بغوی، عقیلی، ابن منده، ابونعیم و غیر ایشان به این مضمون از عثمان س، چنان که در الکنز (۷۲/۷) آمده، روایت کرده‏اند. و ابن سعد (۱۷۷/۳) به مانند این را از عثمان سروایت نموده است.

[۶۶] هدف کوه ابوقبیس و احمر است که مکه را در احاطه خود دارند. [۶۷] در متن حنان استعمال شده است، که رحمت و عطوفت، رزق و برکت را افاده می‏کند، هدف وی این است که قبر وی را موضع برکت خواهم گردانید. به نقل از النهایه. [۶۸] ابن اسحاق، چنانکه در سیره ابن هشام آمده است (۱/۱۹۸، ۱۹۹) و اوبنعیم در «حلیة» (۱/۱۴۸) از طریق خود و ابن سعد (۱/۲۴۳). [۶۹] ابن اسحاق آن را بدون سند چنانکه در سیره ابن هشام (۱/۱۹۸) باب: «ما ذکره عدوان الـمشرکین علی الـمستضعفین مـمن أسلم بالأذی والفتنة» آمده، ذکر نموده است. [۷۰] بخاری و غیر وی از محدثین معتقدند که اسم ابوبکر «عبدالله» و لقبش «عتیق» است. [۷۱] وی فاکه بن مغیره عموی ابوجهل است. [۷۲] صحیح. حاکم (۳/۳۸۸، ۳۸۹(و آن را صحیح دانسته و ذهبی نیز با وی موافقت نموده. همچنین بیهقی در «دلائل» (۲/۲۸۲). [۷۳] ضعیف. احمد (۱/۶۲) و اوبنعیم در «حلیة» (۱/۱۴۰) و «الاصابة» (۸/۱۱۴) مشکل این روایت انقطاع بین سالم بن ابی الجعد و عثمان ساست زیرا وی او را درک نکرده است.