عمرس و ترجیح دادن مهاجران نخستین بر رؤسای قوم در مجلس
ابن عساکر از نوفل بن عماره روایت نموده، که گفت: حارث بن هشام و سهیل بن عمرو نزد عمربن الخطاب آمدند، و نزد وی نشستند، و عمر در میان هر دویشان قرار داشت، در این حالت مهاجران نخستین شروع به آمدن نزد عمر نمودند، و عمر میگفت: ای سهیل اینجا، وای حارث اینجا، و آن دو را (از جاهایشان) یک طرف مینمود. بعد انصار شروع به آمدن نزد عمر نمودند، و او آن دو را همان طور (از جاهایشان) یک طرف مینمود، تا این که در آخر مردم قرار گرفتند. و وقتی که از نزد عمر بیرون رفتند، حارث بن هشام به سهیل بن عمرو گفت: آیا ندیدی که با ما چه کرد؟ سهیل به او گفت: ای مرد، بر وی ملامتی نیست، و میسزد که ملامت را متوجه نفسهای خود مان سازیم، این قوم دعوت شدند و شتاب نمودند، و ما دعوت شدیم و سستی و تأخیر نمودیم. هنگامی که مهاجرین و انصار از نزد عمر برخاستد، آن دو نزدش آمده به وی گفتند: ای امیرالمؤمنین، آنچه را امروز نمودی دیدیم، و دانستیم که آن را ما از (طرف) [۳۹۶]نفسهای خودمان آوردهایم، آیا چیزی هست که توسط آن آنچه را (از فضل از ما فوت شده است) دوباره درک ناییم؟ عمر سبه آن دو گفت: جز این وجه دیگر چیزی را برای این کار نمیدانم، و بهسوی مرز روم اشاره نمود. بعد آن دو بهسوی شام حرکت کردند، و در همان جا فوت نمودند. این چنین در کنزالعمال (۱۳۶/۷) آمده. و این را همچنین زبیر از عمویش مصعب از نوفل بن عماره به مانند آن، چنان که ابن عبدالبر در الاستیعاب (۱۱۱/۲) ذکر نموده، روایت نموده است.
[۳۹۶] این و کلمه بعدی داخل پرانتز از الاستیعاب نقل شدهاند.