حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

سران قریش و انداختن سرگین بر محمّد ص و پشتیبانی ابوالبختری از وی

سران قریش و انداختن سرگین بر محمّد ص و پشتیبانی ابوالبختری از وی

بزار و طبرانی از عبدالله بن مسعود سروایت نموده‏اند که گفت: در حالی که رسول خدا صدر مسجد قرار داشت، ابوجهل بن هشام، شیبه و عتبه پسران ربیعه، عقبه بن ابی معیط، امیه بن خلف و دو مرد دیگر که تعدادشان به هفت تن می‏رسید در حجر (کعبه) قرار داشتند، و پیامبر خدا صنماز می‏خواند، هنگامی که سجده نمود، سجده را طولانی کرد. ابوجهل گفت: کدام یک از شما نزد شتران بنی فلان می‏رود، و سرگین [۱۹]آن را برای ما می‏اورد، تا آن را بر محمّد اندازیم؟ بدبخت‏ترین آنها عقبه بن ابی معیط رفت، و آن را آورد،و بر‌شانه‏های رسول خدا صدر حالی که در سجده بود، انداخت. ابن مسعود می‏گوید: من ایستاده بودم، و نمی‏توانستم حرفی بزنم، چون کسی که از من حمایت کند، نزدم و نبود، در حالی که من می‏رفتم، فاطمه دختر رسول خدا صشنید، آمد و آن را از گردن رسول خدا صبه دور افکند، بعد روی خود را به طرف قریش گردانید و آنها را دشنام می‏داد، ولی آنها پاسخی به او ندادند. و پیامبر خدا صسر خود را چنان که در وقت تمام نمودن سجده بلند می‏نمود، بلند کرد. هنگامی که رسول خدا صنماز خود را تمام نمود فرمود: «بار خدایا خودت به حساب قریش برس -سه مرتبه- و خودت به حساب عتبه، عقبه، ابوجهل و شیبه برس». بعد از آن از مسجد بیرون رفت، در این هنگام ابوالبختری با تازیه‏ای که درکمر داشت همراهش روبرو گردید، و وقتی پیامبر خدا صرا دید، چهره‏اش را دگرگون یافت، پرسید: تو را چه شده است؟ رسول خدا صفرمود: «از من دور شو». گفت: خداوند می‏داند تا این که به من نگویی تو را چه شده است از تو دور نمی‏شوم، چون تو را چیزی رسیده است. هنگامی که رسول خدا صدانست از وی دست بردار نیست، به او خبر داده گفت: «ابوجهل امر نمود و بر من سرگین انداخته شد»، ابوالبختری گفت: به مسجد بیا، آنگاه رسول خدا صو ابوالبختری آمده داخل مسجد شدند، بعد از آن ابوالبختری روی خود را سوی ابوجهل گردانیده گفت: ای ابوالحکم، تو این امر را بر محمّد دادی که بر او سرگین انداخته شد؟ گفت: بلی. می‏گوید: در این موقع (ابوالبختری) تازیانه را بلند نمود و به آن بر فرق ابوجهل زد. (راوی) می‏افزاید: مردان یکی بهجان دیگری حمله نمودند، می‏افزاید: در این میان ابوجهل فریاد برآورد: وای بر شما، این ضربه برای ابوالبختری بخشش است (معافش کردم)، محمّد خواست تا (با این عمل) در میان ما عداوت و دشمنی بیفکند، و خود و اصحابش نجات پیدا نمایند [۲۰]. هیثمی (۱۸/۶) می‏گوید: در این اجلح بن عبدالله کندی آمده، وی نزد ابن معین و غیر وی ثقه است، ولی نسائی و غیر وی ضعیفش دانسته‏اند. این را همچنان ابونعیم در دلائل النبوه (ص۹۰) به مانند روایت بزار و طبرانی روایت نموده است. و این را همچنان شیخین (بخاری و مسلم) [۲۱]ترمذی و غیر ایشان با اختصار قصّه ابوالبختری روایت نموده‏اند. و در الفاظ صحیح آمده: آنها هنگامی که این کار را نمودند، آن قدر خندیدند، که از شدّت خنده یکی سوی دیگری خم می‏شدند. و نزد احمد [۲۲]آمده: عبدالله گفت: من همه آنها را دیدم که در روز بدر مجموعاً به قتل رسیدند. این چنین در البدایه (۴۴/۳) آمده است.

[۱۹] هدف کثافت و سرگین‏های موجود در شکمبه است. [۲۰] حسن. بزار (۲۳۸۹). اجلح کندی چنانکه در «التقریب» (۱/ ۴۹) آمده است، صدوق است. [۲۱] بخاری (۲۴۰) و مسلم (۱۷۹۴) در کتاب السیر، باب: آنچه پیامبر خدا صاز مشرکان و منافقان از اذیت و آزار متحمل گردید. [۲۲] احمد، بخاری (۳۱۸۵)، (۳۸۵۴) و مسلم (۱۷۹۴).