حکایت زنی که برخی اصحاب را در روز جمعه طعام میداد
بخاری از سهل بن سعد سروایت نموده، که گفت: زنی در ما بود، که در مزرعه خود چغندر میکاشت. چون روز جمعه فرا میرسید ریشههای چغندر را میچید و آن را در دیگی میانداخت، بعد از آن مشتی از جو را گرفته آرد میکرد، و بیخهای چغندر مانند استخوان گوشت دار میگردید. سهل میگوید: ما از نماز جمعه به طرف وی برمیگشتیم و به او سلام میدادیم، و آن غذا را برای ما پیش مینمود، و ما به خاطر همان طعام وی روز جمعه را تمنا مینمودیم [۱۶۷]. و در روایتی آمده: در آن نه چرب بود و نه روغن دار و ما به فرارسیدن روز جمعه خوشحال میشدیم. این چنین در الترغیب (۱۷۳/۵) آمده.
[۱۶۷] بخاری (۹۳۸).